روایت فاطمه طباطبایی از جاسازی اعلامیه امام در قنداق فرزند خلخالی

۱۵ شهریور ۱۳۹۰ | ۰۱:۵۸ کد : ۱۲۴۶ از دیگر رسانه‌ها
یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا اینکه یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم.

 

به گزارش «۲۴»، فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام‌(ره) و همسر مرحوم حاج سید احمد خمینی‌(ره) در شرح خاطرات خود در کتاب «اقلیم خاطرات» از برخی خاطرات شخص امام‌(ره) هم گفته است. در بخشی از این کتاب در فصل چهارم و عنوان «خانه دوست» در زیرمجموعه «خاطرات پراکنده از زبان امام(ره)» می‌خوانیم:

 

 

تیزهوشی در برقراری نظم

 

امام‌(ره) نقل کردند: روزی در خانه برای جمعی مشغول سخنرانی بودم. در بین جمع شخصی با صدای بلند از دیگران خواست که صلوات بفرستند و این کار را چند بار تکرار کرد. یکی از دوستان نزد من آمد و گفت: شماری قصد برهم زدن مجلس شما را دارند. اجازه می‌دهید آنها را بیرون کنیم؟ گفتم: نه، شما دخالت نکنید! این امر را به من واگذار کنید.

 

سپس جمع را مخاطب قرار دادم و گفتم: اگر نگذارید در اینجا سخن بگویم، به صحن حضرت معصومه‌(س) خواهم رفت و در آنجا سخنرانی خواهم کرد... با این حرف من، آنها مجلس را ترک کردند و من به سخنان خود ادامه دادم. امام افزودند: من فهمیدم که آنها مامور به ایجاد اختلال در مجلس هستند و هنگامی که بفهمند من جلسه را از خانه به صحن می‌کشانم، ناگزیرند به روسای خود خبر دهند و کسب تکلیف کنند؛ بنابراین در این مدت کوتاه فرصت پیدا خواهم کرد تا مطالبم را بازگو کنم و همین گونه هم شد.

 

 

جاسازی اعلامیه در پوشش نوزاد

 

امام شبی از دلیری آقای خلخالی گفتند: زمانی که از زندان آزاد شده بودم، ماموران ساواک خانه را محاصره و آمد و شد به خانه را زیر نظر داشتند. در‌‌ همان وضع آقای خلخالی وارد خانه شد. در آن زمان من اعلامیه‌ای نوشته بودم و برای چاپ باید به تهران می‌فرستادم، اما به سبب محاصره خانه، این کار نشدنی بود. آقای خلخالی با بچه‌ای در آغوش پیش آمد و سلام کرد و از من خواست اعلامیه را به او بسپارم. من پرسیدم: چگونه آمدی؟ چگونه با این نامه بیرون می‌روی؟ گفت: ساعت‌ها منتظر شدم تا هنگام جابه‌جایی ماموران آمدم و اکنون این نامه را در قنداق بچه‌ام پنهان خواهم کرد. همین کار را هم کرد و با دلیری و اعتماد به‌نفس حرکت کرد و موفق شد نامه را به تهران ببرد.

 

 

شیوه‌ای ویژه در تدریس

 

امام از استادی یاد کردند که به شیوه‌ای خاص نزد او درس آموخته بودند. (نام او را فراموش کردم.) گفتند: من همراه دو نفر دیگر برای درس به خانه‌ ایشان می‌رفتیم. وقتی ما وارد می‌شدیم استاد می‌گفت: کتاب را باز کنید و مشغول مباحثه شوید و خودش با متانت و حوصله مشغول درست کردن قلیان می‌شد. آتش درست می‌کرد. تنباکو را خیس می‌کرد و... سپس می‌نشست و قلیان می‌کشید، اما همه توجهش به ما بود. هنگامی که مباحثه ما تمام می‌شد، گاهی جمله‌ای درباره آن موضوع بیان می‌کرد که بسیار ارزنده بود و گاهی هم مطلبی نمی‌گفت و ما بر می‌خاستیم و خداحافظی می‌کردیم و می‌رفتیم تا روز دیگر.

 

 

وفای به عهد

 

یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا اینکه یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم به شدت درگیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته ‌بودم، احساس شرمندگی کردم و با خود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم.

 

شایان ذکر است «اقلیم خاطرات» در ۶۱۱ صفحه تنظیم شده و دارای مطالب و عکس‌های جذابی است که برخی از آنها تاکنون جایی نقل و منتشر نشده است. قیمت این کتاب که موسسه تنظیم و نشر آثار امام‌(ره) آن را منتشر کرده ۱۵ هزار تومان است.

کلید واژه ها: فاطمه طباطبایی خلخالی


نظر شما :