علی حاتمی در اولین گفتوگوی مطبوعاتی: من رئالیست نیستم
چند نمایشنامه تا به حال نوشتهاید؟
من کار جدی خود را با نمایشنامه «دیپ» که در سالن دانشکده هنرهای دراماتیک به روی صحنه آمد شروع کردم و بعد از آن نمایشنامههای خاتون خورشیدباف، شهر آفتاب مهتاب، آدم و حوا، شهر نارنج و ترنج، چلگیس، اژدها در سیب، حسنکچل، حسنکچل و شهر نارنج و ترنج، حسن کچل و کوسه را که این سه تای اخیر در واقع یک «تریلوژی» است، نوشتهام.
در نوشتن این نمایشنامهها از چه سبکی پیروی کردهاید؟
در وهله اول بیشتر از همه در فکر یک زبان تئاتری که در آن دیالوگها نه به صورت ترجمهای و نه به صورت ضربالمثلهایی که پشت سر هم ردیف و با هم ترکیب شده باشند، بودم. این زبان خود به خود برای مردم ما خیلی دلچسب بود، اما در ضمن خیلی «سطحی» بود و واقعاً آدم را فریب میداد. با نمایشنامه «دیپ» شکل و فرم تئاتری و خود کاراکترهای ایرانی برایم مطرح بود. نمایشنامههایی که تا به حال نوشته شده اکثراً یا کاراکتر نداشته یا اگر داشتند تیپ بودند. در نمایش «دیپ» من پس از مقداری جست و جو در قصههای ایرانی به سه عامل اساسی تکیه کردم؛ فرم، زبان و کاراکتر نمایشنامه. فکر کردم میتوان تمام این چیزها را در قصههای ایرانی پیدا کرد. قصد من این بود که از شکل یک قصه، یک فرم نمایشی به وجود آورم. مثلاً در «چلگیس» من از سبک «برشت» برای ترکیب فرم آن استفاده کردم. برای اولین بار در پیسهای نامبرده از بازیهای عامیانه که حالت نمایشی داشت استفاده کردم. مثل بازی «گرگمو گله میبرم» که در نمایشنامه «شهر نارنج و ترنج» از آن استفاده کردم. عامل دیگری که در تعقیب جستوجوهای قبلیام در مورد بازیافتن عوامل تئاتری در یک قصه ایرانی به نمایشنامههایم اضافه کردم «شعر ریتمیک» بود که با نمایشنامه «دیپ» آوردم و تا نمایشنامه «شهر نارنج و ترنج» ادامه دادم. عامل دیگر کاراکترهاست که در نمایشنامههای نامبرده دو کاراکتر بیش از همه نمود میکند: شاهزاده و شاهزاده خانم که این دو پرسوناژ بسیار لطیف هستند. من از اجتماع الهام نمیگیرم چون نمیتوانم تئاتر رئالیسم بنویسم. تئاتر قصهای مینویسم چون معتقدم این تئاتر، تئاتر رئالیسم است.
در مورد «حسنکچل» که روی صحنه است، چطور؟
«حسنکچل» یک پرسوناژ خیلی ایرانی است. من دیدم تئاتر امروز احتیاج به یک نقطه ضعف مادی و جسمی دارد. حسنکچل آدمی است کچل، پس نقطه ضعف دارد. او هر کاری بخواهد بکند باز این مساله توی تمام ارکان زندگیاش موثر است. از نظر عشق ممکن است زنی عاشق یک مرد کچل نشود و طبعاً این موجود چون از کسی محبتی نمیبیند پس میتواند عاشق یک آدم خیالی مثلاً یک شاهزاده خانم خیالی شود. حتی احتمال دارد یک زن بدکاره هم او را مسخره کند. در اثر تمسخر فراوان از هر کس، ممکن است قدرت عرض اندام در مقابل دیگران نداشته باشد. او هیچ کاری نمیتواند انجام دهد، تنبل است و همهاش خود به خود فکر میکند چون هیچ کاری نمیتواند بکند پس آدم بدی نیست. طبعاً به خاطر خود روحیه حسنکچل، این نمایشنامهای است کمدی؛ یک کمدی دلسوز که آدم به خاطر دیدن ناراحتیهای او متاثر میشود. در این نمایشنامه برای اولین بار از «زبان مطربی» استفاده کردهام. «حسنکچل» تمام مونولوگهای خودش را به زبان مطربی بیان میکند. این کار لازمهاش این بود که از «زیرنویس» استفاده شود چراکه باید حرفهای حسنکچل را ترجمه کرد. رقص شاطری به عنوان یک نوع «پانتومیم» ایرانی در این پیس اجرا شده است. از ساز و ضرب و شعر ریتمیک استفاده بجا شده و از تصنیفهای قدیمی ایرانی که رویش شعر جدیدی ساختهام مثل «والس بهاری» که بدیعزاده ساخته و نیز از «جن» و منظره «حمام عمومی» کمک گرفته شده است. کارگردان پیس «داود رشیدی» است که من به کار او خیلی اعتقاد دارم و فکر میکنم تنها و بهترین کارگردان تئاتر امروز است چون خیلی خوب میفهمد. مثلاً خودم شخصاً دیدم که «رقص شاطری» را به یکی از بازیگران «سمسارزاده» یاد میداد و این برای من خیلی عجیب بود.
به نظر میرسد در تعقیب راه «شهر قصه» هستید. به طور کلی نظرت درباره «شهر قصه» چیست؟
قبل از آنکه «شهر قصه»ای اصلاً مطرح شود من پیس «شهر نارنج و ترنج» را به همین سبک نوشته بودم. کلمات ریتمیک و بازیهای کودکان را من قبلاً آورده بودم و اگر حالا این پیس را روی صحنه بیاورم قطعاً خواهند گفت من از «شهر قصه» دزدیدهام. «شهر قصه» به نظر من یک مقدار زیاد «آتراکسیون» بود.
منبع: روزنامه شرق، ویژه نامه هزاردستان
نظر شما :