نگاهی به دستگیری و محاکمه آیتالله طالقانی- بهروز طیرانی
اما در سال ۴۱ زمانی که سرانجام شاه دولت آمریکا را متقاعد کرد که برنامههای مد نظر آنان توسط خود وی به اجرا در خواهد آمد، دولت امینی فلسفه وجودی خود را از دست داد و در اواخر تیرماه ۱۳۴۱ علی امینی جای خود را به اسدالله علم داد. دولت علم نیز چندی سیاستهای کجدار و مریز پیشین را ادامه داد ولی سرانجام هنگامی که برگزاری رفراندوم مواد ششگانه قطعی شد به منظور کنترل فضا و پیشگیری از مخالفت نیروهای سیاسی از اول بهمن ماه بازداشت نیروهای سیاسی آغاز شد.
در تاریخ ۱۳۴۱/۱۱/۳ آیتالله طالقانی به همراه تعداد دیگری از سران و فعالان جبهه ملی ایران، نهضت آزادی ایران و سایر مبارزان از دانشگاه و بازار بازداشت و روانه زندان شدند. در آن زمان بازداشتشدگان عموما به دو زندان قزلقلعه یا قصر سپرده میشدند. آیتالله طالقانی در اینباره چنین میگوید: «روز سوم بهمن ۱۳۴۱ ماموران سازمان امنیت بدون اجازه و تشریفات قانونی وارد خانه من شدند و مرا با حالت کسالت و بیماری به زندان قزلقلعه بردند. به چه گناهی و به چه جرمی؟ و به استناد به کدام یک از مواد قوانین اساسی و حقوق بشری؟ هنوز نمیدانم. اگر این آقایان قضات و دادستان جواب قانونی و قانعکنندهای دارند، اعتراف خواهم کرد که همه اعمال هیات حاکمه ایران تا اینجا درست و قانونی بوده است....» (افراسیابی، ص۱۹۶)
این اولین بازداشت او نبود. پیش از آن یکبار در اواخر دوران رضا شاه مدت بیش از سه ماه را در زندان گذرانده بود. یکبار به دلیل پناه دادن به نواب صفوی و یارانش در خانه خود و مخفی کردن آنها در سال ۱۳۳۴ و بار دیگر در سال ۱۳۳۷ در جریان حمله اسراییل و کشورهای غربی به مصر و به دنبال حمایت ملیون ایرانی از مصر و جمال عبدالناصر از سوی ماموران رژیم بازداشت و تن به بازجویی و سین جیم داده بود. در ابتدای حکومت علی امینی هم در جریان برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای سیام تیر در ابنبابوبه بازداشت و زندانی شده بود. اما این بار بازداشت او بدون هیچ دلیل محکمهپسندی انجام گرفت. به گفته خودش: «مقارن با زندانی کردن من عده زیادی از علما از پیرمرد ۹۰ ساله تا جوانها، از سران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران تا کاسب، کارگر، بازاری و دانشجو را در تهران و شهرستانها به زندان کشیدند. به چه بهانهای؟ به این بهانه که روز ششم بهمن قرار است شش ماده مصوبه در معرض تصویب و رفراندوم گذارده شود تا مردم آزادانه رای موافق و مخالف خود را ابراز دارند....» (افراسیابی، ص۱۹۷)
طالقانی چهار ماه را در زندان به سر برد تا آنکه در روز چهارم خرداد ۱۳۴۲ مطابق با روز اول محرم از زندان آزاد شد، نهتنها بازداشت که آزادیاش نیز این بار از هیچ منطق درستی برخوردار نبود. همسر آقا درباره آزادی او میگوید: «اول محرم ۴۲، آقا را از زندان آزاد کردند. من اعتراض کردم که چرا این موقع که وضع آشفته است، شما را رها کردند. ایشان گفتند من نمیدانم. گفتم میخواستی نیایی، گفت اختیار که دست من نیست هر وقت گفتند برو، باید بروم و تا هر وقت خواستند نگه میدارند. البته چون ایشان در پرونده چیزی نداشت میخواستند برایش پرونده بسازند.» (از یادداشتهای خانم بتول همسر آیتالله طالقانی به نقل از میرابوالقاسمی، ص۴۹۷) بعد از آزادی با وجود آنکه اکثر دوستان و همفکرانش در زندان بودند، طالقانی فعالیتهای خود را از سر گرفت و تلاش کرد تا از طریق پایگاه اصلی خود «مسجد هدایت» نیروهای پراکنده سیاسی را جمع و بسیج کند. در روز پنجم خرداد یعنی یک روز پس از آزادی، در مراسمی که به مناسبت آزادی او در مسجد هدایت برگزار شد، طی سخنانی گفت: «... کربلا اینجاست که مردم را بدون جهت زندانی میکنند و سالهاست که مردم نمیتوانند پهلوی هم بنشینند و افکار و عقاید خود را برای یکدیگر بگویند. بله، کربلا همین مملکت ماست.... موقعی که من میخواستم آزاد شوم چشمم به یکی از آیههای قرآن افتاد که معنی آن این بود که باید با بیعدالتی مبارزه نمود تا در آن دنیا با عدالت واقعی روبهرو شد.» (بازوی توانای اسلام، ص۳۸۰)
البته ساواک در آن روزهای حساس و پرحادثه خردادماه ۱۳۴۲ بیش از پیش امثال طالقانی را زیر نظر داشت. گزارش زیر درباره رفت و آمدهای او است: «این روزها منزل آقای سیدمحمود طالقانی واقع در امیریه، کوچه قلعهوزیر فعالیت بسیار شدیدی وجود دارد و همه شب افرادی به آنجا رفت و آمد مینمایند که عدهای هم با قم تماس دارند ضمنا رابطهای متعددی از طرف آقای خمینی(ره) به منزل آقای طالقانی رفتوآمد دارند و ستاد عملیات آخوندها و مخالفان، منزل آقای طالقانی است. از طرفی عدهای از کارمندان دولت و بازاریان تهران نیز به خانه آقای طالقانی رفتوآمد مینمایند.» (بازوی توانای اسلام، ج۱، ص۳۹۵)
در شب تاسوعا به دستور ساواک مسجد هدایت توسط ماموران محاصره شد و طالقانی نیز آن شب و فردای آن روز، یعنی شب عاشورا دستور میدهد که از باز کردن درهای مسجد خودداری شود و خود نیز از حضور در مسجد خودداری کرد و پس از حوادث ۱۲محرم (۱۵ خرداد) مخفی شد.
پس از کشتار ۱۵ خرداد اعلامیه معروف «دیکتاتور خون میریزد» از سوی نهضت آزادی ایران درباره حوادث خونبار خردادماه منتشر و در تیراژ وسیعی پخش شد. در آن اعلامیه طالقانی و یارانش در نهضت آزادی ضمن حمایت صریح از جنبش و رهبری آن، خواستار ادامه مبارزه و مقاومت مردم شدند. در آن اعلامیه با استناد به حکم آیتاللهالعظمی میلانی از مراجع تقلید وقت آمده بود: «هر کس در این شرایط دست از مقاومت بردارد به اسلام، به قرآن و به آزادی خیانت کرده است.»
روز ششم تیر بر طبق ماده پنجم فرمانداری نظامی، سیدمحمود طالقانی توسط نیروهای ساواک در منزل حاج آقا معزز در منطقه لواسانات بازداشت شد. گزارش ساواک درباره این دستگیری چنین بود: «احتراما معروض میدارد غیرنظامی سیدمحمود فرزند سیدابوالحسن شهرت علایی طالقانی معروف به طالقانی... امام مسجد هدایت به اتهام تهیه و تنظیم و نشر اعلامیه به منظور تحریک قوای انتظامی و سرپیچی از اوامر روسای خود و همچنین تهیه و نشر اعلامیه به منظور اهانت به مقامات عالیه کشوری.... بازداشت...» (بازوی توانای اسلام، ج۱، ص۳۷۳)
منظور ساواک از انتشار اعلامیه به منظور تحریک قوای انتظامی، اعلامیهای بود که پس از وقایع ۱۵ خرداد با عنوان «برادران مسلمان هوشیار باشید» و با امضای «از طرف جمعیتهای مجاهدین راه خدا و آزادی» چاپ و توزیع شده بود. گرچه مینوت این نامه و چند اعلامیه دیگر همچون خطبه تاریخی سیدالشهدا به قلم طالقانی بود، ولی او با زیرکی از پذیرش مسوولیت تکثیر آن و نیز سایر اعلامیهها خودداری کرد. بنابر گزارش ساواک: «آقای علایی طالقانی درباره تهیه مینوت اعلامیه خطاب به سربازان و افسران و ارایه خط ایشان اعتراف میکند تهیه مینوت به خط اینجانب است ولی من آن را به کسی ندادم و درباره مینوت اعلامیهای تحت عنوان خطبه حضرت سیدالشهدا که در آن به سلطان ستمگر اشاره شده، اعتراف میکند شبیه خط من است و درباره مینوت اعلامیه دیگری که از منزل او به دست آمده، اعتراف مینماید این مینوت را به در منزل من داده بودند و فرزندانم برای من آوردند ولی من با چاپ آن موافقت نکردم.» (بازوی توانای اسلام، ج۱، ص۳۷۴)
ساعت سه و نیم صبح، طالقانی به زندان تحویل شد: «ساعت سه و نیم بعد از نیمهشب در بند با صدای ناهنجاری باز میشود و همه زندانیان انفرادی گوشهایشان را کنجکاوانه به سوراخ کلید فشار میدهند تا صدای همبند جدید را بشنوند... ناگهان صدای پدر طنین میاندازد که با گفتن یاالله ما آمدیم... آنها را از ورود خود باخبر میکند....» (افراسیابی، ص۲۰۸)
از آن روز به بعد ماجرای همیشگی زندانی و زندانبان از سر گرفته شد. بازجویان در تلاش برای گرفتن اقرار و زندانی در نبرد برای حفظ اسرار. جدال طالقانی و بازجویان تا اواخر تابستان ادامه یافت. در این مدت تعداد دیگری از یاران و همفکران طالقانی و فعالان نهضت آزادی ایران توسط ماموران ساواک بازداشت و روانه زندان شدند. در مهرماه با تکمیل بازجوییها و تحقیقات پرونده، نخستین گروه از سران و فعالان نهضت برای تشکیل دادگاه به دادرسی ارتش سپرده شد. پیش از پرداختن به جلسات محاکمه و حواشی آن، بیمناسبت نخواهد بود اگر بخش کوچکی از بازجوییهای انجامگرفته از مرحوم طالقانی را مرور کنیم.
***
شرح قسمتی از بازپرسی حضرت آیتالله طالقانی
بازپرسی شعبه ۷، صبح چهارشنبه ۱۳۴۲/۴/۱۹
...
علت عزیمت سرکار به لواسان چه بود، آیا در آنجا مخفی بودید؟
گمان اینکه تحت تعقیب باشم، نداشتم. فقط نظرم این بود از اشخاص مختلف که قهرا در چنین وضع بحرانی میخواستند با من تماس داشته باشند، دور باشم.
در خلالی که در منزل شمیران بودید چه اشخاصی به ملاقات جنابعالی آمده و با شما تماس میگرفتند؟
در خلالی که در تهران بودم همه طبقات چه در مسجد و چه در منزل به دیدن من میآمدند و توقفم در شمیران بسیار محدود بود. غیر از خویشان نزدیک و بعضی از مردم شمیران، نظرم نیست که با کسی تماس خصوصی گرفته باشم اگر به خاطرم آمد، خواهم گفت.
در خلال مدت فوقالذکر آیا افراد وابسته به جبهه ملی یا نهضت آزادی به ملاقات شما آمدند و با سرکار تماس گرفتهاند؟
به طور خصوصی در نظرم نیست که یکی از وابستگان به این جمعیتها با من ملاقات کرده باشد.
در خلال [مدت] مزبور آیا فرزندان آقای دکتر سحابی به ملاقات شما آمدند؟
نظرم هست که ایرج سحابی به ملاقات من آمد و من خودم او را خواستم از احوال آقای دکتر سحابی استفسار کنم.
آیا در خلال مدت آزادی شما از طرف نهضت آزادی اعلامیههایی منتشر شد؟
یک اعلامیه پس از مدت شش یا هفت روز به من رسید، دیگر خبری ندارم.
عنوان و مضمون این اعلامیه چه بود و به چه وسیلهای به دست شما رسید؟
مضمون اعلامیه درست [در] نظرم نیست. همین در نظرم هست که عنوان آن، دیکتاتور خون میریزد یا خون میجوید[بود].
آیا متن اعلامیه را قبل از چاپ دیده بودید یا با اجازه چه کسی این اعلامیه چاپ شده بود؟
با آنکه عرض کردم به جهاتی نمیخواستم وارد هیچ جریانی باشم قهرا از اینگونه مطالب بر کنار بودم و اطلاعی هم نداشتم.
...
پرویز عدالتمنش با سرکار چه نسبتی دارد؟ آیا در دسته و جمعیتی هست و فعالیتی مینماید؟
خواهرزاده من هست و عیال من خاله ناتنی او است، از وضع او پس از آزادی خبری ندارم.
....
جریان اعلامیه تحت عنوان خطبه سیدالشهدا چه بوده است؟
در بازجویی دو اعلامیه به عنوان خطبه سیدالشهدا به من ارایه شد؛ یکی چاپ کلیشه بود که متن آن ناقص بود و من با کپی آن را تصحیح کرده بود. در ذیل آن نوشته شده بود به مناسبت میلاد سیدالشهدا منتشر شده که اگر میلاد سال گذشته باشد قریب هفت ماه از آن گذشته و اگر از سالهای قبل بوده بیشتر. تصحیح عربی آن را نمیدانم در چه زمانی بوده است. دیگر ایام عاشورا بود که مقداری از آن را به منزل فرستاده بودند.
در اعلامیهای که تحت عنوان خطبه سیدالشهدا تهیه شده شما هم در آن تصحیحی به خط خود نمودهاید؛ چنین نوشته شده «کسانی که سلطان ستمگری را ببینند...» آیا متن خطبه همینطور است که ذکر شده که عملا رژیم او را تغییر بدهند؟
خیر، این ترجمه با متن عربی تطبیق نمیکند و مترجم به میل خود آن را منحرف کرده.
پس چرا شما این خطبه را تصحیح نکرده و تغییر ندادهاید؟
آنچه از من خواسته شده تصحیح متن خطبه بود که در حفظ دارم. از من تقاضا نشد که در ترجمه دیگری تصرف کنم و این کار از نظر ترجمه هر چه باشد، درست نیست ولی آنچه در خاطرم هست، اعتراض کردم که چرا عبارت اولیای دین را بر حسب هوس خود تحریف میکنید.
این خطبه را چه کسی در اختیار شما قرار داد تا تصحیح نمایید؟
به خاطر ندارم چون اینگونه مراجعات درباره تصحیح آیات و روایات به من زیاد میشود به خصوص در مسجد احتمال میدهم در میان ایام ولادت سیدالشهدا بود که بعد از نشر به من مراجعه شد.
***
درباره اعلامیهها
با آنکه بر حسب قاعده عقلی، شرعی، قانونی و مدعی باید اثبات جرم انتسابی نماید و برای منکر انکار برای مبرا بودنش کافی است و دستگاه پروندهساز هیچ دلیلی از نوع اقرار یا گواه ندارد که این اعلامیه (اعلامیه خطاب به سربازان) برای چاپ تهیه و داده شد و برای منکر هیچ آوردن دلیل و گواهی لازم نیست با همه اینها برای اتمام حجت و قضاوت به حق باید به این دلایل و قرائن توجه شود:
۱ـ این ورقه کهنه و مندرس شده و به خوبی مشخص است که مدتها پیش از چاپ و انتشار، رونوشت شده
...
۴ـ اگر کسی ورقه [ای] برای انجام مقصودی به چاپ میدهد، باید مورخ باشد و امضایی پای آن باشد تا موثر واقع باشد و این ورقه فاقد تاریخ و امضاست.
۵ـ اگر بر حسب ادعای دستگاه، این اعلامیه بعد از واقعه ۱۵خرداد تهیه و منتشر شده چرا هیچ درباره این پیشامد به صراحت یا اشاره مطلبی گفته نشده؟
...
۷ـ چگونه در شیراز که هیچگونه آشنایی ندارم و آن شهر را ندیدهام رفته و به چه اطمینان به اشخاص ناشناسی دادهام.
۸ـ با آنکه در بازجویی مکررا نام دستغیب و احمدی برده شده و درخواست مواجهه با آنها را کردهام چرا این وظیفه قانونی را ماموران انجام ندادهاند.
۹ـ با آنکه خودم اصرار داشتم این موضوع تعقیب نشد تا مطلب واضح گردد چرا بازجویی را تمام نکرده، رفتند که برگردند و برنگشتند. در بازپرسی هم از سرهنگ بهزادی شفاها تقاضای تعقیب دستغیب را کردم، جوابی نداد.
۱۰ـ اگر من دستور چاپ دادهام چرا یک برگ از چاپ شده آن هم با بازجویی دقیقی که کردهاند در خانه و اوراق من نبوده.
...
۱۴ـ با آنکه همه نزدیکان و دوستان دور و نزدیک میدانند و برای دستگاه و ماموران مسلم بوده که از پیش از ۱۵ـ خرداد به جهاتی از دسترس مردم دور بودم حتی خانواده و بچههایم تا شب همان روزی که از لواسان جلب شدم، محل من را نمیدانستند چگونه این ورقه کهنه را به شیراز فرستادم تا چاپ شود.
۱۵ـ از همه اینها گذشته عبارات این ورقه با آنچه به چاپ رسیده، تطبیق نمیکند. اینها همه قراین و دلایلی است که ماموران با هر نوع عمل و دسیسههای سفیهانه خواسته مدرک و پرونده بسازند. چنانکه در مدت چهار ماه زندان تحقیقات فقط در اطراف شش ماده [پیشنهادی شاه بود] و پرونده چند برگ بیشتر نبوده ولی در مدت چند روزی که آزاد شدم و وقتم مصرف کارهای زندگی و خانواده و تنظیم کار مسجد و روضه بود. پس از آن افراد سرشناس نهضت را گرفتند و پرونده من ناگهان از طریق غیرمشروع و غیرقانونی و با دست غیب آبستن شد و ورم کرد، هرچه خواستند و توانستند از هر جا در آن گنجاندند و تا مولود غیرشرعی و غیرقانونی آن همین ادعانامه و محکمه شد. پرونده گودرزی نام، ابوالحسن پرویز، گزارشهای سالهای قبل، سخنرانیهای علنی مسجد، دو خطبه سیدالشهدا که هیچکدام نه خط اینجانب و نه چاپ آن مربوط به من است در آن گذارده شده است. آخر اعلامیه خطبه که ماهها بلکه سالها قبل منتشر شده و فقط عبارات عربی آن را پس از چاپ تصحیح کردهام چه ارتباطی دارد؟ فقط ایراد من این است که عربی آن را، آن هم با خط ناخوانا که تصحیح کرده چرا فارسی را تصحیح نکرده، پس فارسی آن را قبول داری!
با همه اینها گزارشهای پروندهسازان معلومالحال از نظر دستگاه، حجت، برهان و دلیل است ولی گفتهها و صراحتهای یک مجتهدی که هزاران مردم از طبقات مختلف به او معتقدند و پشت سر او با اطمینان نماز میخوانند، حجت نیست یاللعجب اینجا کشور اسلام و شیعه است.
***
محاکمه
مکان: دادگاه نظامی ویژه شماره ۷ پادگان عشرتآباد
زمان: ۱۳۴۲/۷/۳۰ ساعت سه بعدازظهر
موضوع جلسه: محاکمه هشت نفر رهبران و اعضای نهضت آزادی ایران
رییس دادگاه: سرتیپ حسین زمانی
دادستان: سرتیپ دکتر فخر مدرس
متهمان: مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، آیتالله سیدمحمود طالقانی، مهندس عزتالله سحابی، دکتر عباس شیبانی، احمدعلی بابایی، ابوالفضل حکیمی و محمدمهدی جعفری.
پیش از شروع جلسه دادگاه از سوی مقامات دادرسی ارتش اعلام شد که جلسات دادگاه علنی بوده و حضور تماشاچیان در آن بلامانع است به همین دلیل صدرحاج سیدجوادی با همکاری چند نفر از اعضا و هواداران نهضت همچون لطفالله میثمی برای تعدادی از استادان دانشگاه، قضات معروف، تیمسارهای ارتش و مبارزان دعوتنامه تهیه و ارسال کرد و از آنان خواست تا در جلسه دادگاه شرکت کنند: «به این ترتیب روز اول دادگاه، جمعیت نسبتا زیادی آمدند که خودش یک تظاهرات و به عبارتی دمونستراسیون بود.» (میثمی ج۱ص ۱۶۹) اولین جلسه در یک تالار در ساختمان جنوبی پادگان در نزدیکی میدان عشرتآباد که گنجایش۱۶۰ تماشاچی را داشت، تشکیل شد. تمامی صندلیهای سالن توسط طرفداران نهضت آزادی پر شده بود. در پایان جلسه دادرسی هم طالقانی نماز جماعت برگزار کرد. مقامات دادگاه با دیدن استقبال مردم از جلسه محاکمه از جلسه دوم محل دادگاه را به سالنی که در داخل پادگان و تنها گنجایش ۳۰ نفر را داشت، منتقل کردند. ورود تماشاچی هم با محدودیت روبهرو شد. با این حال خبر حداقلی که حکایت از برگزاری دادگاه داشت، در روزنامهها منتشر میشد. ولی از جلسه سیزدهم به بعد همان اطلاعرسانی حداقل هم قطع شد. در جلسه اول کیفرخواست تهیه شده توسط دادستان قرائت شد. در کیفرخواست طالقانی که متهم ردیف سوم پرونده به شمار میرفت و از قضا از کیفرخواست سایرین طولانیتر هم بود، علاوه بر بحث شرکت در تاسیس نهضت آزادی ایران به مخالفت وی با رفراندوم درباره مواد ششگانه پیشنهادی از سوی شاه و اعلامیههایی که در پیش از آنها یاد شد، استناد شده بود.
در جلسه دوم دادگاه متهمان دادگاه به دلیل تغییر محل ناگهانی و تضییقات به عمل آمده برای تماشاچیان دادگاه اعلام سکوت کردند و از سخن گفتن در جلسات دادگاه امتناع کردند. آنان همچنین وکلای مدافع خود را نیز عزل کردند و خواستار بازگشت محل برگزاری جلسات دادگاه به محل سابق و رفع فشار به تماشاچیان و نیز انعکاس کامل جلسات دادگاه در روزنامهها شدند ولی رییس دادگاه از پذیرفتن خواستههای آنان تنها به انتقال محل برگزاری دادگاه به یک سالن دیگر که ظرفیت ۷۵ صندلی را داشت، اکتفا کرد.
در جلسات دادگاه وکلای مدافع طالقانی و سایرین نسبت به صلاحیت دادگاه برای رسیدگی به این پرونده اعتراض کردند. به گفته وکلای مدافع به استناد اصل دوم متمم قانون اساسی با توجه به اینکه آیتالله طالقانی در زمره مجتهدین است، دادگاه صلاحیت رسیدگی به اتهامات وی را نداشت. آنان همچنین به۱۰مورد نقایص موجود در پرونده اعتراض کردند. همچنان که انتظار میرفت اعتراضهای وکلای مدافع از سوی دادگاه رد شد و دادگاه به کار خود ادامه داد. حاصل ۲۸ جلسه دادگاه صدور رای ۱۰سال زندان برای آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان، شش سال زندان برای دکتر سحابی، دکتر شیبانی و احمدعلی بابایی، چهار سال زندان برای مهندس سحابی، ابوالفضل حکیمی و محمدمهدی جعفری و یک سال حبس برای پرویز عدالتمنش بود که در تاریخ ۱۶دی ماه به آنان ابلاغ شد.
با اعتراض متهمان به رای دادگاه و درخواست تجدیدنظر از سوی آنان، دادگاه تجدیدنظر در تاریخ ۱۴ اسفند همان سال تشکیل شد. در جلسه نخست دادگاه تجدیدنظر آیتالله طالقانی در اعتراض به صلاحیت دادگاه حتی از معرفی خود نیز خودداری کرد و معرفی ایشان توسط وکیل مدافع او انجام گرفت. اما سایر متهمان به همراه وکلای مدافع به دفاع پرداختند. متن دفاعیه مهندس بازرگان که بعدها به صورت یک کتاب منتشر شد، سهم بسزایی در افشای ماهیت رژیم پهلوی داشت. عزتالله سحابی هم بخشی از آخرین دفاع خود را به دفاع از موارد اتهامی آیتالله طالقانی اختصاص داد و از جمله خطاب به دادرسان گفت: «آخر مگر انتساب چاپ و انتشار به طالقانی مدرک نمیخواهد؟... وانگهی دادگاه میگوید: «بیارزش بودن دفاع ایشان» آخر ایشان کی از خود دفاع کردند؟ از اولین جلسه دادگاه که آن را غیرقانونی دانسته بودند. البته بنابراین است که محکوم میشوند و محکومیتشان قطعی است آن وقت دنبال دلیل میگردند که محکومیت را توجیه کنند! دنبال حقیقت که نباید رفت! به هر صورت این رفتاری که نسبت به طالقانی میشود، نامردانگی و ناجوانمردی است که با ایشان کردند.» (اسناد نهضت آزادی ایران، ج۳، ص۳۱۳)
در طول برگزاری جلسات دادگاه تجدیدنظر که بالغ بر ۲۵ جلسه بود همچنان که مهندس سحابی نیز اشاره کرده بود طالقانی نه سخنی بر لب راند و نه دفاعی از خود کرد. تنها در پایان جلسه آخر هنگامی که ختم دادرسی اعلام شد و حاضران برخاستند تا دادگاه را ترک کنند، آیتالله طالقانی درخواست وقت برای صحبت کرد: «آقای طالقانی ناگهان گفتند که تیمسار من یک حرفی داشتم.... رییس دادگاه گفت بفرمایید، طالقانی نیز شروع کرد به تلاوت سوره والفجر. از ابتدای سوره، آیات را خواندند تا رسید به آیه «ان ربک لبالمرصاد» و با دست به عکس شاه و افسران مزبور اشاره و چند دفعه آن را تکرار کرد. این حرکت طالقانی تاثیر زیادی در میان جمعیت داشت» (عزتالله سحابی، ص۲۶۴)
سپس آیتالله طالقانی خطاب به افسران کرد و گفت: «بروید به اربابانتان بگویید شما محکوم هستید نه ما.»
سرهنگ عزیزالله امیررحیمی که از جمله وکلای مدافع طالقانی بود درباره نحوه برخورد آقا در جریان برگزاری جلسات دادگاه میگوید: «آقا عادت داشت همیشه نمازهایش را در اول وقت اقامه نماید... یکبار تذکر داد که جلسات قبل از مغرب ختم شود، رییس دادگاه توجهی ننمود. بعد ایشان از جا برخاست و خطاب به حاضران گفت: نماز و بیاعتنا به رسمیت دادگاه و ادامه محاکمات از سالن دادگاه خارج شد و در محوطه پادگان به نماز ایستاد. بلافاصله همبندان و وکلای مدافعشان و شرکتکنندگان در پشت ایشان به صف جماعت ایستادند و صدای تکبیر سکوت پادگان را شکست.... این عکسالعمل متهورانه آقا موجب شد که رییس دادگاه اعلام تنفس نمود و روزهای بعد قبل از نماز مغرب به عنوان اعلام تنفس جلسات دادگاه را تعطیل نماید.» (میرابوالقاسمی، ص۵۱۴)
رای دادگاه تجدیدنظر در تاریخ ۴۳/۴/۱۵ اعلام شد بهجز رای صادره در مورد دکتر سحابی که دو سال از مدت زندان او کاسته شد در باقی موارد تمامی احکام دادگاه بدوی تایید شد. به دنبال صدور رای دادگاه تجدید نظر محکومان در تاریخ ۴۳/۴/۲۵ تقاضای فرجام کردند. اما رژیم شاه به جای پاسخگویی به درخواست فرجام وکلای مدافع آنان را به دادگاه کشانید و آنان را به جرم دفاع از موکلان خود مجازات کرد.
***
بازداشت و سپس محاکمه آیتالله طالقانی و سایر سران و رهبران نهضت آزادی موجی از اعتراضات را در داخل و خارج کشور به وجود آورد. در داخل کشور تعداد زیادی از مراجع تقلید وقت از جمله آیات عظام: محمدهادی میلانی، سیدکاظم شریعتمداری، شهابالدین نجفی مرعشی، سیدرضا صدر، حاج سیداحمد زنجانی، مرتضی حائری، محمدصادق الحسینی روحانی و نیز تعدادی از علما و فضلای حوزههای علمیه همچون سیدابوالفضل و سیدرضا زنجانی، مهدی حائری، مرتضی مطهری، حسین غفاری، نصرالله بنیصدر و... با ارسال نامه یا تلگراف حمایت و پشتیبانی خود را از آقای طالقانی و یارانش اعلام داشتند. از جمله در تلگراف آیات محمدهادی میلانی و سیدکاظم شریعتمداری آمده بود: «سلام علیکم بما صبرتم، سختیها و مرارتهای آن جناب و دیگر رجال مذهبی و مجاهدین که در راه مصالح امت اسلامی تحمل میکنید سرمایه امید برای آینده مجتمع اسلامی میباشد» (میرابوالقاسمی، ص۵۲۴) آیتالله خمینی نیز پس از اتمام دادگاه طی بیانیهای درباره رای دادگاه چنین نوشتند: «وسیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون – من خوف آن داشتم که اگر در موضوع بیدادگری نسبت به حجتالاسلام طالقانی و مهندس بازرگان و سایر دوستان کلمهای بنویسم، موجب تشدید امر آنها و ۱۰ سال زندان به ۱۵سال تبدیل گردد. اینک که حکم جائر دادگاه تجدیدنظر صادر شده، ناچارم از اظهار تاسف از اوضاع ایران عموما و از اوضاع دادگاه خصوصا و به قدری خلاف قوانین و مقررات در دادگاهها جریان دارد که موجب تاسف و تعجب است. محاکمات سری، حبسهای قبل از ثبوت جرم، بیاعتنایی به دفاع مظلومان. اینجانب و اشخاص با وجدان و دینی و دیانت متاسفیم از مظلومیت این اشخاص که به جرم دفاع از اسلام و قانون اساسی محکوم به حبسهای طویلالمدت شدند و باید با حال پیری و نقاهت در زندان برای اطفاء شهوات دیگران به سر برند. رایدهندگان باید منتظر سرنوشت سختی باشند.» (صحیفه نور، ج ۱، ص؟)
***
بعد از اتمام دادگاه تجدیدنظر آیتالله طالقانی و یارانشان روانه زندان قصر شدند تا مدت محکومیت خود را بگذرانند. آیتالله طالقانی تا پاییز سال ۱۳۴۶ را به همراه مهندس مهدی بازرگان در زندان قصر گذراند و در تاریخ ۴۶/۸/۲۳ آزاد شد.
منبع: ویژهنامه روزنامه شرق
نظر شما :