بسته‌نگار: طالقانی گفت کار ما در مساجد است نه ریاست‌جمهوری

۲۶ شهریور ۱۳۹۰ | ۱۹:۰۲ کد : ۱۲۹۵ از دیگر رسانه‌ها
مسعود رفیعی‌طالقانی – تانیا تجلی:  داماد آیت‌الله است. کسی که می‌گوید تمام دورانی که با طالقانی محشور بوده برایش خاطره و درس است. محمد بسته‌نگار تاکنون گفت‌وگو‌های زیادی درباره آیت‌الله طالقانی با نشریات مختلف انجام داده است و ما شاید مجبور بوده باشیم و ناگزیر از برخی تکرار‌ها اما وقتی گفتیم بنا داریم بیشتر به اندیشه سیاسی آیت‌الله بپردازیم با انبوهی از کتاب و مقاله در گفت‌وگو حاضر شد طالقانی را از زبان طالقانی روایت کند. محمد بسته‌نگار معتقد است، طالقانی، «الناس» به این معنا که مردم را همه‌کاره جامعه می‌دانسته و تمام عمرش را برای مردم مبارزه کرده است. او می‌گوید طالقانی قرآن را به سود آزادی مردم تفسیر می‌کرد.

 

***

 

آقای بسته‌نگار! بپردازیم به کتاب مناره‌ای در کویر که شما آن را گردآوری کردید. شما مرحوم طالقانی را چه مناره‌ای در چه کویری می‌بینید؟ این را اصلا نه به عنوان داماد ایشان، بلکه به عنوان یک شهروند و یک کنشگر سیاسی - اجتماعی و یک فعال ملی - مذهبی مایلم بگویید؟

 

این عنوان را از شریعتی الهام گرفتم. در سال ۵۵ از آقای عبدالفتاح عبدالمقصود - مولف کتاب امام علی که جلد اولش را طالقانی ترجمه و جلد دوم را جعفری ترجمه کرده بود- دعوت شد به ایران بیایند. آن موقع توسط مرحوم مفتح دور هم جمع می‌شدیم و برنامه‌هایی داشتیم که نمونه‌اش برنامه شب‌های ماه رمضان بود. در سال ۵۶ و۵۷ بود که توانستیم خفقان و جو آن زمان را با این سخنرانی‌ها بشکنیم. جلسات شعر انجمن گوته هم برگزار می‌شد. از جمله اقدامات در آن جلسه دعوت از عبدالفتاح مقصود بود که با استقبال مواجه شد. او را به قم و مشهد بردند با مراجع و علما آشنایی دادند و چندین جلسه میهمانی در آنجا به افتخار وی تشکیل شد. یکی از این جلسات که خصوصی‌تر هم بود، منزل جعفری بود تا آنجا که یادم است بازرگان و عبدالفتاح مقصود، جعفری و یکی، دو نفر دیگر بودند. روز قبل عبدالفتاح رفته بود سفارت مصر تا با طالقانی دیدار کند اما به وی اجازه ملاقات نداده بودند. در آن جلسه خصوصی همین بحث طالقانی مطرح بود که آنجا شریعتی بحث مناره‌ای در کویر را پیش کشید. گفت آنچه را که من مناره‌ای در کویر مطرح کردم، منظورم سال‌های خفقان بعد از ۲۸ مرداد بود که سکوت همه جا را گرفته بود و هیچ صدایی بر نمی‌خواست. ولی من هر وقت به تهران می‌آمدم، طالقانی و مسجد هدایت را مانند مناره روشنی که در یک کویر تاریکی برافروخته باشد، می‌دیدیم که تنها صدایی که از آنجا بلند می‌شد، مسجد هدایت و طالقانی بود. بعد هم من از این الهام گرفتم. اغلب مقالاتی هم که در این کتاب جمع شده، مربوط به سال‌های ۱۳۱۸ و سال‌های دوران خفقان است که به مسایل اجتماعی و سیاسی پرداخته و اصلا این‌گونه مسایل در آن دوران باب نبود و کسی وارد این مسایل نمی‌شد.

 

 

با توجه به اینکه گفتید از جامعه روحانیت کشور صدایی بلند نمی‌شد چرا از مرحوم طالقانی این همه فریاد بلند شد؟ وجه تمایز طالقانی با دیگر روحانیون چه بود؟ یعنی کجای شخصیت طالقانی صرفا در تبلیغ دین بود و کجای شخصیت‌اش یک کنشگر سیاسی و اجتماعی؟

 

وی در مقدمه تنبیه‌الامه نوشته که سال‌هایی که در قم درس می‌خواندم، از یک طرف استبداد رضاخانی بود و از یک طرف دیگر هم می‌گوید درس‌هایی که در حوزه‌ها داده می‌شده، زیاد به کاری نمی‌آمده است. در آن زمان حالت یأسی به او دست داده و می‌گوید به تدریج با قرآن و نهج‌البلاغه و سیره‌ائمه آشنا شدم و خودم را در یک محیط نورانی دیدم و سعی کردم که هم خودم را هدایت کنم و هم دیگران را به هدایت بکشانم. این بود که طالقانی به قرآن رو می‌آورد. تمام هم و ذکر و حرکتش با قرآن می‌شود و این‌طور نیست که قرآن یک چیزی باشد و مبارزه اجتماعیش چیزی دیگر. اصلا زندگی‌اش و حرکتش با قرآن آمیخته شده بود. وقتی قرآن را تفسیر می‌کرد با آن حرکت هم داشت. بعد از ۲۸ مرداد خیلی از روحانیون اهل مبارزه بودند چه طرفداران دکتر مصدق و چه طرفداران ملی شدن نفت و غیره. اما همه اینها می‌شود گفت سکوت کردند اما چون قرآن با حرکت طالقانی آمیخته بود، همواره در حال حرکت و جوشش بود.

 

 

تاکید من همین جاست. چرا این‌گونه است؟ طالقانی در مقدمه تنبیه‌الامه صحبت از استبداد رضاخانی می‌کند. اساسا اینکه یک روحانی با استبداد زاویه پیدا کند، آن هم زمانی که خیلی از روحانیون دارند کارهای دیگری می‌کنند و در حوزه مشغولند. اینکه طالقانی به کنش سیاسی – اجتماعی گرایش پیدا می‌کند و... از چه رو است؟ طالقانی از چه سنت اجتماعی و سیاسی در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ پیروی می‌کند؟

 

طالقانی یک عالم دینی بود اما در آن عالم دینی بودن خودش و در حوزه منحصر نشد. از آنجا بیرون آمد و با روشنفکران و شخصیت‌هایی مثل مهندس بازرگان و دکتر سحابی معاشرت کرد. از آن طرف هم از کتاب‌های حوزه و فقهی آمد بیرون و رفت در تاریخ صدر اسلام. خود به خود وادار شد که با کتاب‌های متفکران مصر و کشورهای عربی آشنا شود. مجموع اینها شخصیت طالقانی را می‌سازد. و گر نه در حوزه کسانی بودند که از طالقانی اعلم‌تر بودند و تفسیر قرآن در گوشه و کنار رواج داشت. یکی بحث عرفانی می‌کرد یکی بحث روایی و... یا در محیط‌های روشنفکری شخصیت‌های روشنفکری زیاد بودند اما طالقانی چیزی بود که از آمیختگی اینها بیرون آمد. دیگر اینکه طالقانی از کودکی با مبارزه آشنا بود و پدرش از مبارزان علیه شاه بود. خودش می‌گوید که وقتی پدرمان می‌رفت بیرون، ما با مادرمان نگران بودیم که چه وضعی پیش می‌آید. بنابراین یک خمیره ضداستبداد هم در وجودش بود. مجموع اینها از طالقانی شخصیتی می‌سازد که فرای شخصیت‌های دیگر است. بعضی چیز‌ها حتی بیانش مشکل است و این را آدم باید با طالقانی بوده باشد تا لمس کند. در زندان که بودیم، خود افسران حزب توده می‌گفتند طالقانی ۵۰ سال جلو‌تر از ما فکر می‌کند. شخصیت ویژه‌ای بود که حالا حالا‌ها نظیرش را ممکن است نداشته باشیم. گذشته از اینها طالقانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد تنها مبارزه عملی را با رفتن در نهضت مقاومت ملی شروع نکرد، بلکه در زمینه فکری هم شروع به کار کرد. وی برخلاف دیگران که مخالفت یک مکتب هستند، سعی می‌کنند آنها را بکوبند، این‌گونه نبود. طالقانی مثلا وقتی به مارکسیسم انتقاد می‌کرد، نقد و انتقاد می‌کرد. تمام تلاشش این بود که مکتب خود را از جنبه اثباتی معرفی کند. او این زمینه را قبل از ۲۸ مرداد داشت. در زمینه سیاسی هم برای اینکه به جامعه الگو دهد، تنبیه‌الامه را در آورد. تنبیه‌الامه که تقریبا در زمان مشروطه توسط نایینی و زیر نظر آخوند خراسانی نوشته شده بود، بیشتر جواب اشکالات شیخ فضل‌الله نوری بود و تنها کتابی بود که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در مورد حکومت از دیدگاه اسلامی نوشته شده بود. اگر مسایل در مورد حکومت و حاکمان بود، اصلا در کتاب‌های فقهی بود. اصلا علما هم دیدگاه خاصی نداشتند. مثلا کتاب‌های علما را در طول هزار سال ببینید در کتاب‌های کلامی که بحث می‌کنند چه کسی باید حاکم باشد، می‌گویند حاکم باید معصوم باشد، بعد از یک طرف می‌گویند این معصوم ۱۲ نفر بیشتر نیست، پس زمان غیبت تکلیف مردم چه می‌شود. در تجریدالاعتقاد خواجه نصیر و نهایه‌الاصول شیخ طوسی اینها به چشم می‌خورد. ولی همین آقایان وقتی کتاب اخلاق می‌نوشتند، مثل کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی یا کتاب اخلاقی امام محمد غزالی، آنجا عینا‌‌ همان طرز تفکر است که از نظر افلاطون در ایران پادشاهی حاکم بود که خداوند دو نفر را برای حکومت بر مردم فرستاده یکی پادشاهانند، یکی انبیا. این علما در کتاب‌های فقهیشان می‌گفتند، می‌شود از یک حاکم غاصب قبول منصب کرد و در کل بحث‌هایی که در باب حکومت می‌کردند، به این شکل بود. بنابراین تنبیه‌الامه اولین کتاب شسته و رفته‌ای بود که بحث حکومت از نظر اسلام را مطرح کرده بود. که این را طالقانی به زبان عامه فهم‌تر و همه کس فهم‌تر تبدیل کرد. وی هم در زمینه عملی و هم در زمینه فکری شروع به کار کرد.

 

 

شما در همین روزنامه شرق چند سال پیش مقاله‌ای نوشتید با عنوان تفسیر قرآن به سود آزادی. در بخش‌هایی این‌‌ همان اختلاف دیدگاه بین آخوند خراسانی و علامه نایینی است. تفسیر قرآن به سود آزادی یعنی چه؟

 

البته عنوانش را خودشان انتخاب کردند.

 

 

استنباط غلطی بود؟

 

خیر، چون غیر از این نیست.

 

 

در تفسیرهای طالقانی معمولا مساله آزادی و عدالت دو کلید واژه اساسی است و بعد تفسیر می‌کنند که هر کس در این راه باشد، در راه انبیاست. این را در آن جلسه‌ای هم که شب پیش از فوتشان با هیات شوروی و کوبا می‌گذارند، مطرح می‌کنند. بنابراین فکر نکنم چیز دور از ذهنی باشد. این تفسیر به سود آزادی یعنی چه و طالقانی چطور به آن می‌رسد؟

 

طالقانی در تفسیر سوره بقره که لااکراه فی‌الدین مطرح است، بیان می‌کند که جنگ‌های پیغمبر به گونه‌ای نبوده که خودش را بر دیگران حاکم کند، بلکه به این خاطر بوده که در برخورد با مخالفان که آنها اکراه می‌کردند، درآید. جنگ‌های پیغمبر برای این بوده که این اکراه دیگران برداشته شود. یعنی با برداشتی که از اکراه فی‌الدین می‌کرد و این در حالی بوده تا قرن‌ها اگر کسی خواست دین اسلامش را تبدیل به دین دیگر کند، قبلا می‌گفتند احکام ارتداد جاری شود که خوشبختانه آقای منتظری به این مساله رسیدند و ما نمی‌توانیم در مورد پذیرش و عدم پذیرش دین، ارتداد را جاری کنیم و این احکام خاص خود را دارد. تقریبا ۴۰ سال پیش هم پسر آقای حائری مقاله‌ای داشتند و هر دو وجه را مطرح کرده بودند. طالقانی هم با توجه به آن شرایط می‌گفت جنگ‌های پیغمبر نابرابری بود و با توجه به اکراهی که دیگران می‌کردند، می‌گفت این راه باید باز شود و مردم هر دینی را که می‌خواهند، انتخاب کنند.

 

 

در حوزه آزادی اشاره وی به چیست؟ شما مقاله‌ای نوشتید و در آن به نقش سیدجمال واعظ در انقلاب مشروطه پرداختید که محور اصلی بحثتان هم اصول حاکمیت مردم بود. شما خیلی به طالقانی نزدیک بوده‌اید. می‌خواهم بدانم طالقانی به چه چیزی آزادی می‌گفت؟

 

در جواب این سوال باید بگویم که ایشان بعد از اینکه از زندان آزاد شدند، شش جلسه در مسجد هدایت سخنرانی کردند و در آنجا این بحث مطرح شد.

 

 

چه سالی؟ سال ۵۷؟

 

بله، قبل از انقلاب. این سخنرانی‌ها را من با عنوان تبیین رسالت برای قیام به قسط جمع‌آوری کرده‌ام. در آن سخنرانی چند جا به مساله آزادی پرداخته شده است. مثلا می‌گوید: «هر مذهبی و هر مکتبی که بشر را در محدوده خودش نگه دارد و آزادی فکر و اندیشه را از او بگیرد و محدودش کند، آن مکتب ضد بشر است. آن مکتب، مکتب انسانیت و بشریت است که به همه در فکر کردن خارج از محدوده مذهب و مکتب آزادی دهد. آن یقوم‌الناس بالقسط. این هدف انبیاست.» سخنرانی ۵۷/۱۰/۷ در مسجد هدایت.»

 

باز در جایی می‌گوید: «آزادی انسان‌ها تنها به این نیست که از لحاظ اقتصادی و وضع نظام اجتماعی آزاد باشند. آزادی مهم‌تر این است که اندیشه انسان آزاد باشد. قالبی فکر نکند. خیلی مردم هستند که نزاع آزادی سر می‌دهند و طرفدار آزادی هستند ولی می‌بینیم که در قید و بند مکتب‌های خاصی هستند. اینها در واقع برده مکتب هستند. برده فکرند. برده نظام حزبی و اجتماعی هستند. نه، ما می‌گوییم قرآن برای انسان آزاد است. برای آزاد کردن انسان است. انسانی که بخواهد آزاد شود.»

 

در مورد‌‌ همان اکراه در دین هم می‌گویند: «چون عقاید غربی اکراه پذیر نیست، قابل نفی و اکراه هم نمی‌باشد. ظاهر فی‌الدین به جای علی‌الدین نفی دین و مجموع اصول و عقاید و احکام است که اکراه در آن یکسره نفی شده است. آیات احکام جهاد منصرف از آن است.»

 

باز در جای دیگر می‌گوید: «صریح آیات جهاد نیز از میان برداشتن اکراه بر عقاید مخالف و ظلم و اقامه عدل است نه اکراه بر پذیرش عقیده و مسوولیت‌های فردی. تاریخ نیز گواه است که در آغاز دعوت اسلام در مکه اکراه در دین از جانب مشرکان بود و در مدینه که دین اجتماع مسلمانان پایه می‌گرفت، پیوسته در معرض تعرض و فتنه مشرکان بوده پس از آن فتوحات اسلامی تا آنجا که خالص انگیزه اسلامی داشت برای دفع فتنه و رفع اکراه حکام و طبقات ستمگر بود تا راه رشد روی محرومان و محکومان جهاد باز شود.»

 

 

آقای طالقانی به این مسایلی که مطرح کردید، می‌گویند آزادی. به نظر شما وی چقدر متوجه آرای کسی مثل مرحوم آخوند خراسانی است؟ ما بحثی میان آخوند خراسانی و علامه نایینی در حوزه حکومت دینی داریم که جزییاتش هم منتشر شده است اما به نظر می‌رسد دیدگاه‌های آخوند پیشروانه‌تر باشد اما طالقانی التفات خاصی به تنبیه‌الامه دارد. در این مباحثه آخوند خراسانی به نایینی می‌گوید که ما اگر حکومتی تشکیل دادیم و ظالم شدیم، مردم از دست ما به چه کسی پناه ببرند. الان که حکومت دست سلطان است، مردم از ظلم او به ما پناه می‌آورند ولی اگر ما حاکم شدیم، مردم از ظلم ما به کی پناه ببرند.

 

شاگردان زیادی در درس آخوند خراسانی بودند و تقریبا تحت تاثیر آخوند خراسانی معتقد به این شدند که علما و روحانیون نباید حکومت را قبول کنند از جمله سیدحسن مدرس و سیدابوالحسن اصفهانی که پیش از بروجردی مرجع تقلید بود و از جمله نایینی. در اثر برخوردی که نایینی با خراسانی داشت، نظرش درباره ولایت فقیه تغییر کرد و بیشتر بحث نظارت علما را مطرح کرد. البته وقتی در سال ۳۴ طالقانی تنبیه‌الامه را با مقدمه خودش منتشر کرد، بیشتر مربوط به توجیه مشروطیت بود که مشروطیت با اسلام سازگاری دارد.

 

 

به نظر شما دو فاکتور اساسی طالقانی یکی قسط و دیگری آزادی، چطور می‌توانند در کنار یک ایدئولوژِی قرار بگیرد. سنت اسلامی را طالقانی تبدیل به یک ایدئولوژی کرده است. درست است؟ چون اسلام را به مثابه یک ایدئولوژی می‌بیند و بعدا از شریعتی هم حمایت می‌کند.

 

بله. ایشان قسط و آزادی را توأم با یکدیگر می‌داند و می‌گوید: «عبادت و بندگی خدا یعنی رستن از هر بندگی آلوده به شرک وگرنه خدا‌ بندی ندارد که مردم را به بند خود بکشد. این افراد بشر و مکتب‌ها هستند که با مرید و مرادبازی‌ها سعی می‌کنند فکر و اندیشه مردم را در بندهای خود محدود نگه دارند.» همین‌طور می‌گوید: «اصل آزادی است و مکتب‌هایی هم که در دنیا پیش آمده و نیز انقلاب‌ها پیش از مساله اقتصاد و توزیع ثروت مساله آزادی داشته‌اند، آزادی به ضمیمه قسط. یعنی توسعه عادلانه. انقلاب فرانسه هم برای همین بود، جنگ‌های بشر برای آزادی است نه برای اینکه شکمش بیشتر و بهتر تامین شود. انسان بر حسب غریزه، آزادی می‌خواهد. اگر آب و نان مطرح باشد اگر دانه و آشیانه مطرح باشد، طیوری که به قفس می‌اندازند آب و دانه و آشیانه‌شان بهتر از آزاد بودنشان است. آب و دانه بیاور نزدیکشان ولی می‌بینی مدام نوک می‌زنند که میله‌های قفس را از میان بردارند. حیوان آزادی می‌خواهد. یک گربه گرسنه را شما در اتاقی نگه دارید و گوشت لخم را هم جلوش بگذارید در عین اینکه می‌خواهد گوشت را بخورد نگاه می‌کند که سلب آزادی‌اش نشود. تا دید در‌ها بسته شد، گوشت را‌‌ رها می‌کند پنجه به در و دیوار می‌زند. یک فرد انسانی که گرسنه است به منزلتان دعوت کنید بهترین غذا را برایش فراهم کنید ولی ضمنا او را مورد اهانت قرار دهید. آیا حاضر است آن غذا را بخورد. این اشتباه است که انسان را یک موجود اقتصادی بدانیم. بعد از همه انقلاب‌ها آزادی مطرح بود انقلاب اکتبر، انقلاب فرانسه و در ضمن آزادی مساله اقتصاد. ولی چندی نگذشت که اقتصاد چیره بر آزادی شد. چه در کشورهای سرمایه‌داری که قدرت به دست سرمایه‌داران افتاد و چه در شوروی که مادر کمونیست است ما مشاهده می‌کنیم آزادی سلب شد.»

 

چیزی که طالقانی مطرح می‌کند و روی آن مانور می‌دهد، مساله قسط است، حتی کلمه عدالت را هم به کار نمی‌برد. برخی از قسط، مساوات را برداشت می‌کنند. مساوات هم یعنی اینکه همه چیز یکسان باشد، اصل کمونیستی است دیگر. هر کس به اندازه کارش هر کس به اندازه نیازش اما طالقانی می‌گوید که قسط یعنی هر کس را سر جای خودش قرار دهند. مثلا همان جا که در قرآن آمده و می‌گوید که ما انبیا را فرستادیم تا مردم برای برپاداشتن قسط قیام کنند، نمی‌گوید که انبیا را فرستادیم برای برپایی قسط. آزادی و قسط را طالقانی توأم با یکدیگر می‌داند.

 

می‌گوید: «قرآن می‌گوید لیقوم الناس مردم خودشان به پا بایستند» یا در جای دیگر می‌گوید: «آن کسی که برای قسط قیام می‌کند، قسط غیر از کلمه حق است، قسط یعنی حق هر کسی را به او دادن. اول شناختن حق هر فردی، هر گروهی، هر قشری، هر طبقه‌ای و هر چه حق تعبیر می‌کند.»

 

 

مرحوم طالقانی همه آنچه گفته را از نظرگاه یک شخصیت منتقد نظام حاکم گفته. به عنوان کسی که با حاکمیت شاه یک فاصله انتقادی دارد و نسخه اخلاقی برای سیستم حکومتی و شخص شاه می‌نویسد. چون در سخنرانی ۲۱ رمضان هم مطرح می‌کند که آنها که وعده آب و نان می‌دهند مانند رضاخان و آریامهر اما اساس این تئوری‌ها یک ایدئولوژی دینی است. آیا مرحوم طالقانی معتقد بود که در سایه حکومت دینی امکان برپایی قسط وجود دارد؟ صحبت از حکومت دینی می‌کند یا حکومت دین داران؟ افتراق این دو در دیدگاه طالقانی چیست؟

 

یک ویژگی که در تفسیر قرآن طالقانی بود، این بود که بدون آنکه منحرف شود، سعی می‌کرد که قرآن را به زبان روز بفهمد. یکی همین آیات ۲۰۳ و۲۰۴ و ۲۰۵ سوره بقره است. بسیاری از مردم هستند که تو را به تعجب می‌آورند، صحبت آنها در زندگی دنیا و شهادت می‌گیرند خدا را اما آنچه که در قلبشان است، بد‌ترین مردمند. در قرآن‌ها اغلب در مورد «و اذا تولی» نوشته که وقتی پشت می‌کنند یا در زمین فساد می‌کنند، طالقانی می‌گوید تولی از باب ولایت است که به باب تفعیل که می‌رود، یعنی وقتی که به حکومت و زمامداری می‌رسد، سعی می‌کنند که در زمین فساد کنند و کشاورزی و نسل جامعه را از بین ببرند. آن زمان قوای تولیدی در زراعت بود. کارخانه‌ها تعطیل می‌شود، مردم معتاد می‌شوند و... طالقانی اسم نیاورده ولی می‌خواهد بگوید که ما اگر بخواهیم یک حکومت حق را از ناحق بشناسیم، ملاک چیست. بله برخی از مردم در میدان سیاست حرف‌های خوبی می‌زنند اما سوار مردم که می‌شوند در زمین فساد می‌کنند. فسادشان چیست؟ قوای تولیدی را از بین می‌برند. طالقانی روی این آیه خیلی مانور می‌داد. در سال ۳۸ و ۳۹ که بعد از ۲۸ مرداد اولین بار بحث انتخابات مجلس ۱۸ و ۱۹ مطرح شد، هر جا سخنرانی می‌کند روی این آیه تکیه می‌کند در مشهد، قزوین و... به مردم شناخت می‌دهد که شما دارید وارد انتخابات می‌شوید به هر کسی رای ندهید. بعد از انقلاب اسلامی که همه سرمست و خوشحالند، اول نگرانی طالقانی است و همین دو سخنرانی را در سعدآباد می‌کند و به تفسیر این آیات می‌پردازد. اگرچه از رضاخان صحبت می‌کند ولی دارد به مردم شناخت می‌دهد تا حواسشان جمع باشد.

 

 

آقای بسته نگار! آیا می‌توانیم بگوییم طالقانی تا لحظه پایانی عمرش یک منتقد قدرت باقی ماند؟

 

باز برگردیم عقب. وی از سال ۲۵ به بعد یک سری سخنرانی‌های رادیویی انجام داد‌ و یکی دو مقاله دارد که رادیو آن زمان نمی‌خواند و بعدا او در مجله موسیقی این مقالات را چاپ کرد که من این مقالات را درآوردم. مثلا در هفتم آبان ماه ۱۳۲۶ در مجله نور دانش مقاله‌ای از او چاپ شد و در آنجا نمونه‌ای از فجایع دستگاه‌های دینی اروپا و اوضاع تاریک قرون وسطا مورد نقد طالقانی قرار گرفت. باز یک مقاله‌ای دیگر در مجله موسیقی دارد که ۱۵ دی ۱۳۲۸ منتشر شده و این عنوان را دارد که «بی‌دینی امروز جهان عکس‌العمل دستگاه‌های دینی دیروز است.» در آن زمان کمتر کسی به حاکمیت کلیسا و به دستگاه‌های دینی توجه داشت اما طالقانی وقتی از حوزه بیرون آمد، دیدش باز‌تر شد تا آنجا که به دستگاه‌های دینی انتقاد کرد. در سال‌های بعد از جمله در دوران دکتر مصدق با انتقاداتی که به مصدق داشت، در دعوای مصدق و کاشانی جانب مصدق را گرفت. بعد از ۲۸ کودتای مرداد جزو مخالفان کودتا شد و کمی بعد کتاب نایینی را منتشر می‌کند. در سال ۱۳۳۹ که فضا خفقان کمی‌ داشت باز می‌شد یک سلسله سخنرانی‌های را در جبهه ملی انجام داد که در منزل چند نفر از بازاریان بود و سه روز و سه شب هم در مسجد هدایت بود که از جلسه سوم این سخنرانی‌ها تعطیل شد. در آنجا می‌گوید که ما حکومتی مثل حکومت دکتر مصدق می‌خواهیم که من این را از زبان خودشان شنیدم. بعد جلو‌تر تا دوره انقلاب صریحا می‌گوید چون انقلاب ما انقلاب اسلامی است و برای مردم است باید همه مردم شرکت داشته باشند چون قرآن خطابش به «ناس» است و ناس یعنی همه مردم نه مومنان و مسلمانان. در اردیبهشت و خرداد ۵۸ هم که عده‌ای درخواست می‌کنند نامزد ریاست‌جمهوری شوند، می‌گوید کار ما این نیست، کار ما در مساجد است، یعنی صریحا گفت که روحانیت با تمام تلاششان نباید وارد کادر حکومت و زمامداری شود. مثلا ۱۷ بهمن ۵۷ با روزنامه کیهان مصاحبه کرد و گفت: «در نظام اسلامی که من اسمش را حکومت نمی‌گذارم چون حکومت به معنای حاکمیت عده‌ای بر عده دیگر را دارد اما در اسلام حاکمیت جز برای خدا که خالق مردم است، نمی‌باشد و همه مردم بنده خدا هستند و همیشه قرآن خطابش به ناس است و ناس یعنی همه مردم. این حکومت از آن خداست و همه مردم بنده خدایند و حاکمیت متعلق به همه مردم است. در کشورهای انقلابی ما می‌بینیم که یک گروهی انقلاب می‌کنند و بعد حکومت خود را آن گروه به دست می‌گیرند و قهرا وقتی گروه یا حزب خاصی بود، چه نظامی و غیرنظامی دنبالش دیکتاتوری و استبداد است. ولی خصوصیت انقلاب اسلامی ما این است که ما رهبران مذهبی داعیه حکومت برای خود نداریم و نمی‌خواهیم حاکم باشیم، انقلابی است که از توده همه مردم و همه قشر‌ها آغاز شده و برای همه قشرهاست نه یک عده جمعیت خاص این یکی از ویژگی‌های انقلاب اسلامی است.»

 

باز در جایی دیگر گفتند: «وقتی ما نظام جمهوریت اسلامی را بر اساس حق همه مردم می‌دانیم، باید همه مردم در سرنوشتشان دخالت داشته باشند ما هیچ وقت در اسلام نمی‌توانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب استبداد دیگری بدهد.»

 

بعد هم که مجلس خبرگان قانون اساسی مطرح شد، در سخنرانی اول خطبه‌های نماز جمعه گفتند که باید خیلی‌ها به این مجلس خبرگان راه پیدا کنند و اگر نمی‌آیند ما دعوتشان بکنیم. اینکه فقط ۵۰، ۶۰ روحانی باشند، به درد نمی‌خورد. طالقانی همیشه می‌گفت که برای ما ارزش‌ها مهم است، مهم این نیست که شکست بخوریم. او تاکید می‌کرد که باید گروه‌های مذهبی و رهبرهای مذهبی متوجه باشند که اسلام شکست نخورد، چهره اسلام خراب نشود، علی شکست خورد، امام حسین شکست خورد، در حالی که علی می‌توانست با سیاست‌های معمولی با امثال طلحه و زبیر بسازد اما اگر می‌ساخت آیا این‌‌ همان علی بود که ما می‌شناختیم؟! علی شکست خورد اما چهره علی باقی ماند، نظامی که علی می‌خواست به ما نشان بدهد، امروز ما همین را می‌خواهیم. اگر خدای نخواسته شکست خوردیم، می‌خواهیم چهره اسلام باقی بماند.»

 

یا در جای دیگر می‌گوید: «امیدوارم علما بروند در مساجد کار کنند، بینش بدهند، سنگر مسجد مهم‌ترین سنگر است، اگر این سنگر‌ها را‌‌ رها کنند و به پست‌های موقت اکتفا کنند، ممکن است اصل نهضت دچار لطمه شود. این مسجدهاست که می‌تواند صدای قرآن، نوای اسلام و حمایت مردم را بلند کند.»

 

یا مثلا در مورد شورا‌ها که تاکید می‌کرد: «اولین مساله برای یک ملتی که در مقابل طغیان و ظلم قیام کرده، همین است که مردم احساس کنند که در سرنوشت خود دخالت دارند. اما اینکه چگونه مردم در سرنوشت خودشان دخالت کنند چاره آن ایجاد شورا‌هاست آن هم نه به این صورت که مردم عده‌ای را انتخاب کنند و بعد بروند دنبال خود. بلکه مردم هر محل خودشان مسایل خود را حل کنند و در خوب و بد زندگی‌شان تصمیم بگیرند تا نظام شورایی متشکل از مردم تشکیل شود.» ضمن اینکه ایشان نظام پارلمانی را رد نمی‌کرد و باورش یک حکومت پارلمانی شورایی بود. در آخرین نماز جمعه هم می‌گوید: «خودرایی و خودخواهی را کنار بگذاریم. بیاییم با مردم دردمند و رنج کشیده‌ها هم‌صدا شویم.» در‌‌ همان زمان برخی‌ها به او گفتند چرا می‌آیی این حرفا را با مردم می‌زنی، طالقانی می‌گوید باید حرفا را با موکلان خودم در میان بگذارم، مردم باید شخصیت پیدا کنند. می‌گوید: «شما چکاره هستید که به مردم می‌گویید شما بروید پی کارتان.»

 

 

منبع: ویژه‌نامه روزنامه شرق

کلید واژه ها: آیت الله طالقانی بسته نگار


نظر شما :