اسلامی ندوشن: ایران قبل و بعد از اسلام بدون هم معنایی ندارند
اسلامیندوشن کتابهای زیادی نوشته است، از پژوهش روی شاهنامه و حافظ تا آثاری درباره ایران، او در این سالها خواسته که از این راه دلبستگیاش به ایران را نشان دهد، خودش میگوید چیزی که در تمام این سالها زندگیاش را از سرگردانی درآورده، عشق به ایران و ایراندوستی بوده است.
نکته مشترک بیشتر کتابهایش بحث ایراندوستی است، همیشه هم هر مسالهای درباره ایران مطرح شده او چیزی نوشته است، درباره خشک شدن زایندهرود همین چند وقت پیش مقالهای منتشر کرد، قبل از آن هم درباره خلیجفارس. او بر این باور است که «حتی یک فرد آشنا به تاریخ در دنیای عرب نیست که در درون خود باور داشته باشد که گذاردن نام «عربی» به جای فارس، مبنای منطقی و تاریخی دارد. زمانی که ایران، ایران شد تنها کشوری بود که بر این آب استیلا داشت. بابل و آشور به ضعف افتاده بودند. عراق جزو خاک هخامنشی شده بود. عربستان شبهجزیره گمنامی بیش نبود، و شیخنشینهای کنونی میبایست دو هزار و ششصد سال انتظار بکشند تا شخصیت سیاسی رسمی بیابند، آن هم به عنوان پاسگاه نفتی.»
اسلامیندوشن میگوید: «آنچه بیش از هر چیز موضوع را عبرتانگیز و تأسفبار میکند، آن است که مقصر یا قصورگر اول خود ما هستیم و طی لااقل این پنجاه ساله دفاع از ماهیتها را جدی نگرفتهایم. موضوع در درجه اول مستلزم برخورد علمی بوده است و ما علمی و منطقی را در پایگاه خود قرار ندادهایم.»
نویسنده کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایران» این علاقه را علاقه فوقالعادهای نمیداند و میگوید: «من به عنوان یک ایرانی از همان بچگی به ایران دلبستگی زیادی یافتم، زیرا ایران کشوری است که با کشورهای دیگر فرق دارد، اینکه میگوییم ایران، تنها مرز مشخصی نیست. دورههای تاریخی و حوادث زیادی بر سر این کشور آمده و سه هزار سال تاریخ مکتوبی که دارد. حوادث و پستی بلندیهای زیادی بر آن گذشته است، این مجموعه یادگارها و خاطرات است که ایران را برای ما تشکیل میدهد. ایران با کشورهای دیگر تفاوتی ندارد، خاک با خاک فرقی ندارد، خاک ایران و قزاقستان فرقی ندارند آنچه که تفاوت به وجود آورده است حوادث و جریاناتی است که بر سر این کشور آمده است که نتیجه آن فرهنگ و تاریخی است که ایجاد شده و از مردمش باقی مانده است؛ این فرهنگ و تاریخ به قیمت سختیها و بلاهای بسیار به دست آمده است.»
به عقیده اسلامیندوشن، ایران کشوری بوده بر سر راه؛ حایلی بین شرق و غرب، شمال و جنوب. به همین خاطر مورد یورشهای مختلفی قرار گرفته و به دلیل جغرافیایش کشور حادثهخیزی بوده است، «همه اینها عوامل باعث علاقهمندی من به کشورم است، وقتی من به دور دست نگاه میکنم انبوه حوادث به یادم میآید، مردمانی که در این خاک زندگی میکردند این جریانات را از سر گذرانده و دیدهاند، بلاهایی که بر سرشان آمده تحمل کرده و خم به ابرو نیاوردهاند و زندگی کردهاند. معذلک آثاری را پدید آوردهاند. ایران واقعی یعنی ایران فرهنگی و ایران تاریخی نه خاک معین. خاک یکی از اجزای ایران است؛ خاک مظروفی است که فرهنگ و تاریخ سه هزار ساله ما در آن قرار گرفته است. این خاک ظرفی است در این دایره تاریخی که این جریانات در آن اتفاق افتاده است.»
او در تمام این سالها تحقیق کرده و نوشته است، کارهای بسیار او درباره ایران نشان از علاقه بسیار او به این کشور دارد، در این راه خیلیها میتوانستند این کارها را انجام دهند اما یا کاری نکردند و یا اصلا ضرورتی ندیدند. اسلامیندوشن اما خلق آثاری درباره ایران را برای خودش ضرورت میدانسته و میخواسته از دریچه این آثار ایراندوستیاش را نشان دهد.
او این ایراندوستی را تکیهگاه زندگیاش میداند، تکیهگاهی که نگذاشته او بیفتد، او را به جلو برده و تا امروز رسانده است، در تمام این سالها میدانسته که میخواهد چه کند، چون تکیهگاهش ایران بوده است.
او درباره دلیل توجه به ایران و نشان ایراندوستی در آثارش میگوید: «هر کسی در زندگی تکیهگاهی دارد، دلخوشیاش یک چیزی میشود و به امر به خصوصی دل میبندد، صبح که بلند میشود به خاطر این تکیهگاه زندگی روزانهاش را شروع میکند. شب که میخوابد با این تکیهگاه میخوابد. برای من ایراندوستی یک تکیهگاه در حول و حوش زندگی فرهنگی ایران شد، وقتی حرکت میکردم برایم حالتی بود که به زندگی امیدوار بمانم. صبح بلند میشدم میدانستم که باید چه کار کنم؛ این موضوع را میدانستم و سرگردان نبودم. این موضوع را برجستگی نمیدانم، یک نوع رضایت خاطر شخصی بود و باعث شد که چیزهایی را بنویسم و ایجاد کنم تا خود را تسکین دهم و به آرامش خاطر برسم.»
در یکصد سال اخیر همواره دو رویکرد به ایران وجود داشته؛ بعضی بر این باور بودند که باید به ایران بعد از اسلام توجه کرد، اما بعضی هم بر این باور هستند که ایران قبل از اسلام نیز باید مورد توجه باشد، اما اسلامیندوشن رویکرد دیگری دارد. او به هر آنچه به ایران و فرهنگ و تاریخ ایران مربوط میشود، اعتقاد دارد و تقسیمبندی ایران به قبل و بعد از اسلام اصلا برایش مطرح نیست.
مولف کتاب «سرو سایه فکن» بر این باور است: «ایران کشوری بوده که در دوران پیش از اسلام تاریخ خاصی داشته، کشور نیرومند با ثبات سیاسی که هر کدام از سلسلهها در آن چند قرن حکومت کردهاند، به نظرم بعد از اسلام امپراتوری سیاسی قبل از اسلام به امپراتوری فرهنگی تبدیل شد، دوران بعد از اسلام دستاوردهای خود را داشت و فرهنگ اوضاع و احوالش تغییر کرد؛ اما باید بدانیم ایران دو بدنه دارد؛ یکی قبل از اسلام و یکی بعد از اسلام، اما این دو بدنه از هم جدا نیستند؛ بلکه به هم وصل هستند و یکی بدون دیگری معنایی ندارد.»
از پنجاه کتابی که او تاکنون منتشر کرده، حداقل ده عنوان، نام ایران را در خود دارند؛ زیرا همه چیز در رابطه با ایران برایش حرکت کرده است. مساله وطنخواهی برای او مسالهای خام نیست، مساله یک انس است که میخواهد یک تکیهگاه فرهنگی داشته باشد، ایرانی که به گفته او یک واحد مجزا نیست، بلکه یک پایش در اینجا قرار گرفته و بقیه آن در جاهای دیگر است؛ ولی به هم اتصال دارند و یک مجموع را تشکیل میدهند.
وقتی درباره این موضوع میپرسیم که آیا مطرح شدن مکتب ایرانی از سوی سیاستمداران آیا به نظرش یک نوع ژست سیاسی نیست. میگوید که «من عادت ندارم که درباره مسایل روز حرف بزنم و به اینکه چنین ادعاهایی چیست؟ کاری ندارم، به نظرم باید دورانی از طرح برخی مسائل بگذرد تا بعد دربارهاش حرف بزنیم.»
وقتی بحث ایراندوستی مطرح میشود، ناخودآگاه ذهن را به سمت ناسیونالیسم میکشاند، آیا ایراندوستی و ناسیونالیسم با هم برابری میکنند و در دو سوی متفاوت قرار دارند؟ اسلامیندوشن میگوید که ناسیونالیسم اصلا برایش معنایی ندارد؛ اینکه انسان به چیزی بچسبد با تاسف و مقداری زیادهروی روی آن تکیه کند و چیزهای دیگر را کنار بگذارد، هرگز برایم معنایی نداشته است.
برای او مساله ایران مساله دیگری است، مسالهای جدا از همه این چیزها، چسبیدن به چیزی و تکیه بر آن با زیادهروی اصلا برایش قابل قبول نیست. ایران از نظر او یک عالم وابسته به عالم هستی است که مرز خاصی به اسم ایران برایش در نظر میگیریم. بنابراین مساله ناسیونالیسم برایش مطرح نیست، مساله دلبستگی به ایران از نظر او یعنی دلبستگی به گذشته و فرهنگ و خاک.
این نویسنده معتقد است: «این چیزهایی که در دایره این سرزمین به وجود آمده بهای گرانی داشته است؛ مشکلاتی که این کشور به خاطر بر سر راه بودن و شرایط اقلیمی و جغرافیایی داشته است، همه این سرزمین را به وجود آورده و اینها چیزهایی است که تاریخ ایران را تشکیل داده است.»
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :