آیتالله خاتمی از برخی روحانیون بیشتر از گروههای چپ نگران بود- محمدتقی فاضل میبدی
تو به سیمای شخص مینگری/ ما تماشاکنان بستانیم
نویسنده این سطور که سالها با مرحوم آیتالله روحالله خاتمی معاشرت داشته، زیبایی نگاه و عمق اندیشه و لطافت روح این دانشیمرد را یک استثنا میدانستم که در میان عالمان دین وجود داشت. کسی که در سال ۱۳۱۶ بهگونهای دیگر بیندیشد تا در جریده آن روزگار قلمش برتر شناخته شود و نویسندگان، احیانا غیرمذهبی، چنین قضاوت کنند که مقاله از لحاظ صورت و محتوا در موضوع خود در صدر نشسته است، میتوان گفت وسعت مطالعات مرحوم خاتمی در آن روزگار نیز استثنا بوده است. درخت ریشهدار اندیشه این عالم روشنفکر که از عمق تاریخی بالاتر از نیمقرن برخوردار بود، بهگونهای به بار نشست که محصولی جز بردباری و اندیشه و آزادی در کنار تقوا و دینداری، نمیتوان جست. هر کسی از در بر او وارد شد هراسی از فکر و آیینش نمیداشت. صاحب هر فکر و مرامی که بود بیمحابا با خاتمی وارد گفتوگو میشد. همواره و همیشه، تا آنجا که شاهد بودم، سخن گوینده را تا آخر با سکوت کامل و با احترام لازم گوش میکرد.
... ندیدم کسی را به خاطر سخن و افکارش محکوم کند. اما جملاتی که عمیقانه میگفت چنان تاثیربخش بود که مخاطب را شیفته و شیدای خود میساخت.
هیچگاه ندیدم کسی را به خاطر فکر و کلامش تکفیر کند. از دوستانم که در دهه پنجاه در دانشگاه تبریز تحصیل میکرد و افکار مارکسیستی داشت روزی او را نزد آیتالله خاتمی بردم؛ چنان افکار و اخلاق این روحانی روشنضمیر در این جوان دانشجوی هوادار مارکسیسم تاثیربخش بود که هر وقت این جوان، در ایام تعطیلات میآمد، پس از دیدار پدر و مادر، بیدرنگ دیدار بعدی او با مرحوم خاتمی بود. روزی به من گفت اگر همه روحانیون اینگونه بیندیشند و با مخالفان فکری خود این چنین برخورد کنند، در ایران کسی مارکسیست نخواهد شد. چرا چنین بود؟ در اینجا به چند ویژگی از این عالم خردپذیر و کمنظیر اشاره میکنم.
۱- در روایات زیادی آمده است عالمی که زمان خود را درست نشناسد، در برابر هجوم حوادث ناتوان است. مرحوم خاتمی در راستای این آموزه دینی فرزند فکری زمان خود بود، علاوه بر فراگیری دانش حوزوی که استاد درس خارج بود با افقهای باز بیرون حوزهها نسبت داشت. کتابهایی که در کنارش داشت و آنها را میخواند در کمتر خانهای حتی روشنفکران تا چه رسد به منزل برخی روحانیون پیدا میشد.
۲- نفرت و انزجاری که مرحوم خاتمی، گاهی از جمود و تحجر برخی روحانیون اظهار میکرد، شاید در برابر کفر و الحاد چنین انزجاری بروز نمیداد. روزی پس از پیروزی انقلاب، شاید چند ماه گذشته بود، فرمود نگرانی من از برخی آقایان که این دوران و این نسل را نمیشناسند و در کارها مداخله میکنند بیشتر است تا نگرانی از گروههای چپ که با انقلاب مبارزه میکنند. ایشان استدلال تاریخی داشت. همیشه میگفت کفر و الحاد حضرت علی (ع) را از پای درنیاورد، آن جمود و واپسگری و تحجر فکری خوارج بود که حکومت علی (ع) را از جا کند و پیش از اینکه از کفر هراس داشته باشیم باید از دینداری، متحجرانه هراس داشته باشیم. اما تحجر و انجماد فکری پیش از اینکه با ظلم و تضییع حقوق مردم مبارزه کند، دنبال مبارزه با کفر و الحاد، آن هم به شکل تفتیش عقاید است. چرا آن اندازه که در کتابهای فقهی و کلامی ما که درباره کفر و بلاد کفر و احکام کفار گفتوگو شده است، درباره ظلم و ظالم و برخورد با ظالم مبارزه نشده است.
۳ـ پیش از یکصد و اندی سال پیش سید جمال اسدآبادی گفت: الاسلام شی و المسلمون شی آخر، یعنی اسلام چیزی و مسلمانان چیز دیگر هستند. به نظر میرسد چیزی که میان مسلمین و اسلام فاصله انداخته است، فقدان فکر و شناخت درست از اسلام است. بارها گفتهام شناختی که مرحوم طالقانی، خاتمی، شهید مطهری، شهید صدر، امام موسی صدر، شهید بهشتی و سایر عالمان روشنفکر از اسلام داشتند، کثیری از علمای دین نداشتهاند.
عمده اینکه اینان روشاندیشی را با تقوا و دینداری در یک سبد ریخته بودند. اگر نوع تفکر چنین عالمانی در حوزهها به صورت یک قاعده درآمده بود شاید مسیر مسلمین در این روزگار به گونهای دیگر بود و دنیای اسلام شاهد این همه خشونت و نقض حقوق انسانها و بدنامی برای اسلام نمیبود. زیبایی و لطافت روح دین اسلام جای تمام ایدئولوژیها را فرا میگرفت. سزاوار است کسانی که به بهانهای اسلام را مذهب ناقض حقوق و نافی اندیشه و آزادی میشناسند مروری به سنت و سیره عالمانی چون آیتالله خاتمی اردکانی داشته باشند تا عالمان راستین دین را درست دریابند. بهترین راه برای شناخت اسلام، شناخت کسانی است که در سلوک خود آزادی، دینداری و روشنفکری را در کنار هم داشتند و با سیره خود سرخوردگان از دین را به عالم الوهیت و معنا برکشیدند و خاتمی نیز چنین بود.
وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس
که در این آیینه صاحبنظران حیرانند
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :