عبدخدایی: قبول نخست‌وزیری از سوی بازرگان ایثار بود

۲۲ آبان ۱۳۹۰ | ۱۹:۱۲ کد : ۱۵۲۳ از دیگر رسانه‌ها
لیلا صدری: محمدمهدی عبدخدایی حافظه خوبی دارد و منبع تاریخ شفاهی است. نسبت به وقایع تاریخ معاصر مسلط است و با دقت روز و ماه و سال اتفاقها را تعریف می‌کند. نمی‌‌داند چند سال با نخستوزیر دولت موقت اختلاف سنی دارد. می‌گوید فقط یادم هست آقای بازرگان که سال ۱۳۱۷ برای گرفتن مدرک مهندسی ترمودینامیک به اروپا رفت؛ من دو ساله بودم. حالا دبیر کل جمعیت فداییان اسلام است و خیلی دوست دارد این جمعیت فعال شود و کار کند.

 

 

مهندس مهدی بازرگان را از چه سالی و از کجا می‌‌‌شناسید؟

 

بازرگان آدم خوبی بود. البته اگر بخواهم توضیح دهم باید از پدرش شروع کنم. از نظر اعتقادی با آقای بازرگان فاصله دارم ولی آدم درستی بود. مرحوم بازرگان شخصیتی چندوجهی دارد. یک وجه شخصیت خانوادگی اوست و وجوه دیگر تحصیلات در فرانسه، اعتقادهای مذهبی و اعتقادهای ملی اوست. زندگی مهندس بازرگان چند مرحله دارد. فرزند حاج عباسقلی بازرگان است. پدرش از بزرگان آذری در تهران بود.

 

در سال ۱۳۲۵ دکتر عطاءالله شهابپور مجلهای به نام «نور دانش» را منتشر می‌‌‌کرد. آقای بازرگان در این مجله، مقالههایی می‌‌‌نوشت و آن زمان عضو انجمن اسلامی ایران بود. از همین مجله، با بازرگان آشنا شدم. پدرم نامهای نوشت به دکتر عطاءالله شهابپور و گفت: آقایان روشنفکر که مقالههای دینی می‌نویسند، گاهی اشکالهایی دارند که با مبانی تشیع انطباق ندارد. مقالههای افرادی مثل آقای بازرگان را به یک کارشناس دینی دهید و بعد از ویرایش، آن را چاپ کنید که شبهه ایجاد نکند. پدرم برای همین می‌‌‌خواست حاج عباسقلی را ببیند؛ چون دایی او رییس مجلس سنا بود و پدرم عادت داشت به مسوولان تذکرهای دینی می‌‌‌داد. امر به معروف و نهی از منکر می‌‌‌کرد. می‌‌‌خواست به حکیمالملک پیغام دهد که به حاکمیت توصیه کند مشروبفروشیهای مشهد را از اطراف حرم جمع کنند و سینماها فیلم غیراخلاقی نشان ندهند. اجازه ندهند زنان بیحجاب به صحن مقدس حضرت رضا (علیهالسلام) بیایند. اینها تذکرهای روبنایی بود. پدرم یک روحانی سنتی بود و در زمان رضاخان با او مخالفت کرده و به همین دلیل به مشهد تبعید شده بود. جزو اولین روحانیان مقدس مشهد بود. پای درس تفسیرش مرحوم محمدتقی شریعتی هم می‌آمد؛ از گروه کانون هم می‌آمدند.

 

اسم مرحوم بازرگان را در منزل پدرش شنیدم. در همین زمان رزمآرا کشته شد. ماده واحده نفت در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ در مجلس تصویب شد. قرارداد ملی شدن نفت در ۲۹ اسفند در مجلس به تصویب رسید. در سال ۱۳۳۰ کمیسیون خلع ید تشکیل شد و آقای بازرگان هم عضو این کمیسیون شد. بعد از ۲۸ مرداد هم رییس آب تهران شد. تهران هنوز لوله‌کشی نشده بود.

 

 

قبل از ۲۸ مرداد کار اصلی مهندس بازرگان تدریس در دانشگاه بود؟

 

بله. اوایل سال ۱۳۳۲، آقای بازرگان، مهندس سحابی و دکتر یدالله سحابی مجلهای در دانشگاه منتشر کردند به نام «گنج شایگان». اینها انجمن اسلامی دانشجویان را رهبری می‌‌‌کردند. بعد از ۲۸ مرداد مقاله تندی در «گنج شایگان» چاپ شد که عنوانش این بود: «ملت مسلمان ایران، مستشار مسیحی نمی‌‌خواهد». وقتی این مقاله را خواندم؛ فکرکردم مرحوم بازرگان نوشته که بعدها آقای عزتالله سحابی گفت مقاله را من نوشتهام. مقالههای فکری در این مجله منتشر می‌‌‌شد که نام آنها «مکتب واسطه» بود.

 

دو قدرت در دنیا وجود داشت؛ در شرق شوروی بود که کمینترن نداشتند و بهجایش پلیتبرو داشتند. قدرت غرب هم دست آمریکا بود که طرح مارشال را داشت. همه کشورها فکر می‌کردند باید با یکی از کشورهای قدرتمند دنیا، شوروی یا آمریکا همبستگی داشته باشند. البته سیاست مهندس بازرگان وابستگی، نه و همبستگی، آری بود.

 

 

بازرگان می‌‌‌خواست ایران هم مدرن شود؟

 

مهندس بازرگان غیر از مدرن شدن، به ترقی معتقد بود که این ترقی با اَعمال مذهبی همراه باشد نه با اِعمال مذهبی. اَعمال و اِعمال مذهبی با هم فرق می‌‌‌کند.

 

 

برخوردی در سخنرانیهای مهندس بازرگان، با او داشتید؟

 

بله. در جلسهای با او روبهرو شدم. ۱۷ سالم بود، پرخاشگرانه حرف می‌‌‌زدم. گفتم شما که حکومت را حکومت کودتا می‌‌‌دانید؛ چرا مدیر آب تهران شدید؟ گفت: پسرم، بد است که یک آدم خوب و آدم سالم وارد جایگاهی شود و آنجا را اصلاح کند؟ گفتم: دعوا سر سیستم است. ما با سیستم مخالفیم. آدم خوب وقتی وارد سیستم غلط می‌‌‌شود؛ در آن سیستم هضم می‌‌‌شود. مهندس بازرگان گفت: یک آدم بد هم وارد یک سیستم خوب شود؛ سیستم را خراب می‌‌‌کند؛ بگذارید یک آدم خوب وارد سیستم غلط شود؛ شاید در آنجا اثر بگذارد. «و جعلنا من الماء کل شیء حیا» را مهندس بازرگان روی سر در اداره آب تهران نوشت.

 

در واقعه ۱۵ خرداد، جبهه ملی واکنشی نشان نداد؛ دکتر مصدق عکسالعملی نشان نداد. قبل از اینکه کندی روی کار بیاید، فضای باز سیاسی در ایران به وجود آمد. قرار شد جبهه ملی دوم تشکیل شود. جبهه ملی دوم که تشکیل شد؛ گروه «خُنجی» که مخالف مبانی مذهبی بودند، اجازه ندادند مهندس بازرگان و گروهش وارد شورای مرکزی جبهه ملی شوند به همین دلیل اینها «نهضت آزادی» را تشکیل دادند. همه اینها مذهبی بودند؛ نماز و قرآن می‌‌‌خواندند و روزه می‌‌‌گرفتند. اختلاف فکری سر جای خودش؛ بیطرفانه می‌‌‌گویم اینها معتقد به حکومت اسلامی نبودند اما اهل عبادت بودند.

 

 

واکنش نهضت آزادی به تز ولایت شیعه امام خمینی(ره) چه بود؟

 

نهضت آزادی بعد از سال ۱۳۴۳ با تز ولایتفقیه مواجه شد. این مسأله را قبول نداشتند. با این حدود، اختیارات ولایتفقیه را نمی‌‌پذیرفتند اما ضد استبداد بودند. یکی از دلایلی که به امام نزدیک شدند همین تضاد با استبداد بود. بعد از ۱۵ خرداد به بازرگان گفتند شما که دور و بر آیتالله خمینی می‌‌‌روید؛ می‌‌‌دانید ایشان مخالف مصدق است؟ مهندس بازرگان هم گفته بود: باشد. بالأخره ضد استبداد است!

 

 

پس چطور نخستوزیری یک حکومت اسلامی را قبول کرد؟

 

مهندس بازرگان به شدت ضد استبداد شاهی بود و به نظرم آن زمان ایثار کرد.

 

 

چرا ایثار؟

 

چون آن زمان امام(ره) با عقایدش حرکت می‌‌‌کرد. اگر خدای نکرده حادثهای پیش می‌‌‌آمد، امام(ره) قربانی عقایدش شده بود. مهندس بازرگان ضرورتا این را قبول کرده بود. اگر اتفاقی می‌‌‌افتاد، بازرگان قربانی حکومت اسلامی شده بود، قربانی مخالفت با استبداد شده بود. امام دو جهت داشت؛ آرمانگرایی و مخالفت با استبداد. مخالفت با استبداد او به دلیل آرمانگرایی حاکمیت اسلامی بود. اما بازرگان مخالف استبداد و طرفدار نوعی دموکراسی بود. این تفاوت را با امام(ره) داشت. در آن شرایط مهندس بازرگان مورد توجه همه گروهها بود. تودهایها و چپها با مهندس بازرگان مخالفتی نداشتند. کمونیست‌‌ها، جناح چپ، نیروی سومیها و جبهه ملی همه مهندس بازرگان را به عنوان یک آدم سالم قبول داشتند.

 

 

مذهبیها چطور؟

 

مذهبیها هم قبول داشتند؛ چون نماز می‌‌‌خواند و اهل تقوا بود. برای مذهبیهای آن روز آدمی که شرایط دینی را رعایت می‌‌‌کرد، خیلی مهم بود. امام(ره) هم می‌‌‌گفتند: «همه با هم.» درست است که امام خمینی طرفدار براندازی بود اما تمام نیروهای ضد استبداد را در یک مقطع جمع کرد و به وحدت رساند. هنر امام همین ایجاد وحدت بود. امام در پاریس سخنرانی کردند و گفتند: اگر حکومت اسلامی برقرار شود ما اجازه می‌‌‌دهیم همه حرفشان را بزنند، حتی کمونیستها هم می‌‌‌توانند حرف بزنند. البته گرایش به سمت گروههای مذهبی روشنفکر در همه انقلابیها وجود داشت. کسانی که الان هم از بزرگان انقلاب هستند، این حالت را داشتند. شهید بهشتی هم این گرایش را داشت.

 

 

پس چرا بعدها امام خمینی (قدس) درباره انتخاب مهندس بازرگان گفتند اشتباه بوده؟

 

چون شورای انقلاب کسانی بودند که در حرکتها از سال ۱۳۲۵ به این طرف مبارزه کردند و نوعی گرایش داشتند که از مهندسان و دکترهای مذهبی حمایت کنند. این حرف امام یقینا درست است که فرمودند: «مهندس بازرگان به من تحمیل شد» این تحمیل از جانب کسانی بود که در جریان مبارزهها بودند، نه افراد بیرون از مبارزه‌‌ها.

 

شرکت انتشار کتابها را چاپ می‌‌‌کرد. مهندس بازرگان با شهید باهنر ارتباط داشت. انقلابیونی مثل جواد حجتی گرایشهایی داشتند. در مشهد مقام معظم رهبری با کانون نشر حقایق اسلامی و محمدتقی شریعتی و جلال آلاحمد ارتباط داشت. یکمرتبه اتفاق نیفتاد، یک سابقه تاریخی پشت آن بود. مهندس بازرگان از کسانی بود که مذهب را در دانشگاهی مطرح کرد که جبهه ملی و حزب توده، اکثریت بود. درست است که بعد از تاسیس مدرسه علوی و قبولی دادن مدرسه علوی به صورت ۹۹ درصد در کنکور، مذهبیهایی که دانشآموخته مدرسه علوی بودند، در سیاست دخالت کردند و در فضای باز دانشگاه وارد شدند. در دانشگاه پایگاه مذهبیها را محکم کردند. همه مسوولانی که دانشآموز مدرسه علوی بودند در فضای باز فکری دانشگاه که وارد شدند، گرایشهای مذهبی پیدا کردند. سال ۱۳۳۰ انجمن اسلامی دانشجویان که مهندس بازرگان آن را تاسیس کرد، جایگاه چندانی نداشت. در سال ۳۲ و ۳۵ هم جایگاهی نداشت اما در سال ۴۲ جایگاه داشت.

 

حکومت شاه راحت فرو نریخت. ۳۵ سال علیه حاکمیت استعمار، در دانشگاه و در گروههای مختلف تبلیغ شده بود. این گروه‌‌ها، منتظر یک فرماندهی متحد بودند. این فرماندهی متحد را امام به دست گرفتند وگرنه همه کسانی که در اعتصابها شرکت کردند؛ مذهبی و مقلد امام نبودند. همه مدیران کل حکومت پهلوی برای استخدام، فرم وفاداری به سلطنت را امضا کرده بودند ولی وقتی امام فرمودند، اعتصاب کنید؛ با‌‌ همان ترتیب ۳۰ ساله اعتصاب کردند. هنر بزرگ امام این بود که توانست انقلاب را پیروز کند و به عنوان یک نظریه‌‌پرداز بزرگ امروز در دنیا مطرح شود. من مرید امام هستم. ایشان مراد من است.

 

این نظریه‌‌پرداز بزرگ، انقلابی را به پیروزی رساند که جنگ داخلی ایجاد نکرد. الان در لیبی جنگ داخلی راه افتاده. ببینید در یمن، مصر و بحرین چه می‌‌‌گذرد و در ایران چه شد! در ایران ۲۶ دی ۱۳۵۷ شاه رفت و در ۲۲ بهمن انقلاب شد. نظریه‌‌پردازی خیلی مهم است. به وجود آوردن آمادگی خیلی مهم است. تا در آن مقطع قرار نگیرید، متوجه نمی‌‌شوید امام خمینی چه شناخت و درک عمیقی از توده مردم و حرکتهای مردم، حرکتهای دانشجویی، کارگری، کشاورزی، پیشهوری و... داشت. امام توانست مجموعه اینها را در یک قالب بریزد. حرفی که امام می‌‌‌زد،‌‌ همان حرفی بود که مهندس بازرگان می‌‌‌زد و‌‌ همان حرفی بود که آن کشاورز و کارگر هم می‌‌‌زدند. انقلاب ما زودرس نبود، زود پیروز شد. این پیروزی زود در سایه تفکر والای امام بود.

 

 

در موضعگیریهای سیاست خارجی هم با مهندس بازرگان اختلافی داشتید؟

 

مهندس بازرگان معتقد به بیطرفی ایران بود و ما می‌‌‌گفتیم عدم تعهد درست است؛ نه بیطرفی. بین عدم تعهد و بیطرفی فاصله است. دکتر مصدق هم به بیطرفی معتقد بود. رضاخان هم در سال ۱۳۱۸ ایران را در جنگ جهانی دوم بیطرف اعلام کرد. به همین دلیل ایران اشغال شد. دشمن در بیطرفی می‌‌‌تواند کار کند؛ اما در عدم تعهد کاری نمی‌‌تواند انجام دهد. در عدم تعهد منافع ما ایجاب می‌‌‌کند یکی از قدرتها را قبول کنیم. تعهدی به کسی نمی‌‌دهیم، نه اینکه در جنگ بیطرف باشیم.

 

 

بیطرفی هم یک نوع تعهد است.

 

بله. شاید در کابینه مهندس بازرگان اشتباههای زیادی رخ داد. یکی از اشتباهها این بود که چون ما بیطرف بودیم هواپیمای F16 را به آمریکا پس دادیم؛ در حالی که معلوم شد اصولا ایران نمی‌‌تواند سوییس آسیا شود. چون در مورد سوییس همه قدرتهای بزرگ توافق کردند. کثیف‌‌ترین پولها در سوییس است. همه قدرتمندان و قاچاقچیان بزرگ به مقصد سوییس فرار می‌‌‌کنند. دنیایی که فقط اسمش متمدن است و سرمایهدارانی که خون ملتها را می‌‌‌مکند، یک جای امن لازم دارند. توافق کردند که جای امن سوییس باشد. چنین توافقی درباره ایران صورت نگرفته. ایران بیطرف همیشه مورد تهاجم قرار می‌‌‌گیرد. ایران بیطرف با اشاره آمریکا مورد تهاجم عراق قرار گرفت.

 

دکتر مصدق می‌‌‌گفت: «ما نیروی نظامی لازم نداریم؛ وقتی که بیطرفیم نیروی انتظامی لازم داریم. نیروی انتظامی هم برای امنیت شهرهاست. این هزینه عظیم نیروی دفاعی برای چیست؟» به محض اینکه کابینه مصدق تشکیل و ایران بیطرف اعلام شد؛ دریادار مدنی استاندار خوزستان شد. تمام متخصصان و نیروهای نظامی را که در جنوب مستقر بودند؛ فرستادند به وطنهایشان. جنوب را خالی کرد.

 

سرهنگ فکوری در مصاحبهای گفت: «وقتی عراق حمله کرد؛ ۲۴ تانک زنگزده در جنوب داشتیم.» اگر همت امام نبود و اگر پیشبینیها و اتکا به نفس و قدرت شخص امام نبود و اگر متکی به کابینه آقای بازرگان بودیم ظرف ۴۸ ساعت عراق خرمشهر را می‌‌‌گرفت.‌‌ همان سخنرانی امام که در واکنش به بمباران مهرآباد گفتند: «دیوانهای سنگی انداخته، چنان در گوشش می‌‌‌زنم که از زمین برنخیزد.» همین باعث شد خرمشهر ۳۸ روز مقاومت کند. امروز جنگ، جنگ تکنولوژی است. در جنگ تکنولوژی، مقاومت است که پیروزی می‌‌‌آورد.

 

 

منبع: هفته‌نامه پنجره

کلید واژه ها: عبدخدایی بازرگان


نظر شما :