آزادی
محمد فرخی یزدی
وقتی که انسان خود را محتاج به زندگانی و تهیه وسایل حتمیه آن دید به فکر کسب و تحصیل لوازم حیات میافتد، آنگاه توجه نمینماید که چگونه آن را به نفع خویش و در ضمن منفعت دیگران تمام کند، بلکه مایل است که به هر وجه و وسیله شده از لوازم حیاتی هم نوع خویش ربوده و صرف آسایش و رفاه خود نماید.
بشر خود را بر هر وجود مقدسی ترجیح میدهد و برای ادامه بقاء و حیات خویش هزاران قربانی از نوع خود را جایز میشمارد. همین فکر قبیح که میتوان گفت روح حیوانی و توحش انسان را تشکیل میدهد، سبب ایجاد حکومتهای استبدادی و تحکمات افراد بر قبایل و امم مختلفه گردید و رفته رفته اربابهای متجاوز و خودسر زمام اختیار دستهای از مردم را به دست گرفته و فرمانفرمایی را بر جامعه بشر قائل گردیدند.
باز حرص و شهوت انسانی این مالکالرقابها متعدی را راحت نگذاشته و از طایفه خویش تعرض به دیگران را نیز شروع نمودند، طایفۀ دیگر هم که برای بقاء خود دست و پا میزدند، نجات خود را در توجه به مقتدرترین افراد خود مشاهده نموده و آنها هم به نوبۀ خویش متنفذ زورمندی را برای مدافعه از تهاجمات طبقه و طایفه دیگر برانگیختند.
این نزاع و زد و خورد قبایل کم کم ملوکالطوایف را در اقلیمهای متفاوت به وجود آورده و هر زورمند با قدرتی حاکم و زمامدار قبیله گردید. از اینجا حکومتهای استبدادی نشو و نما کرده و فکر خودسری و مالکیت مطلقه در دماغها تمرکز یافت.
اما این زورمندان قوی تا وقتی آبرومند و دارای اعتبار بودند که بشر از نعمت صلح و سلامت بهرهمند و متلذذ نشده و قدر عافیت را نمیدانست و همین که آن زد و خوردهای حیاتی برطرف گردید، مردم زندگانی خود را با فرمانروایان ستمکار سنجیده و چون تفاوتی در کیفیت اعضاء افکار ندیدند به سمت آزادی و حریت فکر متمایل گردیدند.
عامه و هیئت اجتماع با متنفذین و مستبدین محلی علم مخالفت برافراشتند و گفتند ما هم باید از خوشیها و تنعمات طبیعت کامیاب بشویم، ما هم خوشی و استراحت میخواهیم. ما هم انسان هستیم.
جنگ آزادی و استبداد از این مرحله شروع شده و برای رسیدن به این منظور خونهای فراوانی ریخته شد. به قدری حیات بشر برای انجام این آرزو قربانی داده است که تاریخ تمدن از ذکر آن عاجز و ما هم اگر بخواهیم حدیثی از آن دفتر بنویسیم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
عاقبتالامر توفیق نصیب مردم و هیئت اجتماعیه گردید و زندگانی ملل بدین صورت که میبینیم درآمد. اجداد ما و اسلاف انسان امروزه برای تحصیل این حریت و آزادی که متنفذین را مقید نموده است، فداکاری و جانفشانیهای بسیار نمودهاند. ولی سعادتمندتر، ملتی است که زحمات و مساعی پیشینیان خود را قدر و قیمت گذاشته و از عهده نگاهداری آن برآید.
امروز خوشبختترین ملل و طوایف بشری آنهایی هستند که از این درخت برومند برخوردارتر و از ثمرۀ آزادی کامیابترند. هر قومی که در میان آنها اصول تساوی حقوق و مواد آزادی به تمام معنی نفوذ یافته یعنی مردم از روی فهم و تتبع خود توانستند از نتایج آن متنعم بشوند به کانون ترقی نزدیکترند و در حسابگاه عمل سبکبارتر.
ملتی که در میان آنها مراتب حریت مستقر مانده و مردم در برابر قوانین عدالت تساویالحقوق باشند. غنی و فقیر همه برای حساب و سنجش حسن و قبح اعمال دعوت شوند. دزد فقیر و دزد ثروتمند را مطابق یک اصل محاکمه و مجازات نمایند.
هر کس در حدود قانون از آزادی تمتع گرفته و شادکام گردد. بیچاره و خوشبخت همه در برابر عدالت و قانون زانو به زمین زده و درجات آزادی به یک نسبت شامل همه بشود. چنین قومی از کاروان تکامل عقب نمانده و با افتخار خواهد بود.
آری چقدر خوشبخت است پادشاهی که به عدالت مشهور و به انتشار آزادی موصوف باشد. چقدر سعادتمند و مفتخر است سلطانی که رعایای او همه قوی و ضعیف در برابر اصول آزادی به یک قسم محاکمه شوند. چقدر شرافتمند است پارلمانی که برای ترویج حریت و آزادی فداکاری نموده و نمایندگان آن به آزادمنشی و آزادیطلبی مشتهر باشند. چه اندازه آبرومند و نیکبخت است دولتی که مراسم و اصول آزادی را مقدس شمرده و اجرای این اصول را وظیفه حتمی خود بداند و برعهده شناسد.
اگر حکومتی توانست این درجات را طی نماید و عموم افراد آن به این سبک و روش همدوش آزادی گردند، به طور قطع این ملت نخواهد مرد و چنین حکومتی دارای حیاتی جاودانی خواهد بود.
نظر شما :