نگاهی به زوایای پنهان زندگی جهان پهلوان تختی/ نامی به پهنای تاریخ پهلوانی
زنده یاد جهان پهلوان تختی
تختی که بود؟
بخشهایی از زندگی و موفقیتهای ورزشی شادروان تختی
هر سال هفدهم دی ماه که خورشید، تکرار پرتو افکنی هر روزهاش را آغاز میکند، ورزش ایران و تاریخ پهلوانی این دیار بار دیگر همچون هرسال در چنین روزی، داغدار داغی کهنه اما در عین حال تازه میشود. آری... در چنین روزی بود که دل شیر خون شد...
پوریای ولی زمانه!
غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانوادهای متوسط و مذهبی در محله خانیآباد تهران به دنیا آمد. «رجبخان» ـ پدر تختی ـ غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواروبار و بنشن بود. از قول رجبخان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجبخان منتقل شد و به «نام خانوادگی» تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادگی پرجمعیت خود را تامین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموشنشدنی در روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده ناچار شد خانه مسکونی خود را گرو بگذارد.
تختی سالها بعد در آخرین مصاحبه خود با یادآوری این ماجرای تلخ میگوید: «یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایهها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا اینکه مجبور شد یخچال طبیعیاش را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سالهای آخر عمر شد.»
در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹ سال به تحصیل پرداخت. وی خود میگوید: «مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانیآباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطرهای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من آموخت که فکر میکنم هرگز نمیتوانستم در معتبرترین دانشگاهها کسب کنم. زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که در حد توانایی من است، به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس به قدر تواناییاش...»
غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.
شادروان تختی در مصاحبهای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانیاش میگوید: «با آنکه علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستوجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی میگذشت.»
آشنای حقیقی تختی با ورزش و کشتی در باشگاه «پولاد» آغاز شد. وی که پیش از این گودها و زورخانههای فراوانی دیده بود و شیفته تواضع و افتادگی پهلوانانی کشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال ۱۳۲۹ به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپورسابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم «حسین رضیزاده» مدیر آن باشگاه قرار گرفت.
تختی خود میگوید: «رضیخان آدم خوبی بود، اگر کسی را نشان میکرد و میدید که استعداد کشتی دارد، دست از سرش بر نمیداشت. در گرمای تابستان لخت میشدیم و هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا چندین ساعت کشتی میگرفتیم، از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. کشتیگیران برای وزن کم کردن، به خزینه میرفتند، تشکهای کشتی را با پنبه پر میکردند، اما خاک و خاشاک آن، بیش از پنبه بود.»
تختی که پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانه خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ویژه تشویق و حمایت دبیروقت فدراسیون کشتی که در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات کشتی خود را بار دیگر آغاز کرد. تختی خود در اینباره میگوید: «وقتی در سال ۱۳۲۸ در مسابقه بزرگ ورزشی (کاپ فرانسه) شرکت کردم، در همان اولین ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم، اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما کار و کوشش را سرآغاز پیروزی میدانستم.»
به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار مثالزدنی رفته رفته خود را از میان بازندهها بیرون کشید و سرانجام در سال ۱۳۳۰ در وزن ششم (۷۹ کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد. وی در نخستین دوره مسابقههای کشتی آزاد قهرمانان جهان (هلسینکی، ۱۹۵۱) با وجود آنکه هنوز ۲۱ سال داشت، نایب قهرمان جهان شد.
درخشش خیرهکننده تختی در رقابتهای کشتی هلسینکی که در نخستین حضور او در مسابقههای قهرمانی جهان در فاصله کمتر از دو سال از ورودش به میادین ورزشی داخلی اتفاق افتاد، بیش از هر چیز نمایانگر ایمان و تلاش و اراده کمنظیر تختی و همچنین استعداد و مهارت فوقالعاده او در زمینه کشتی بود.
گفتنی است در اولین دوره مسابقات قهرمانی کشتی آزاد جهان که از لحاظ تاریخی میدان معتبر و تعیینکنندهای برای کشتی ایران و جهان بود، تیم ملی کشتی آزاد ایران با ترکیب کامل و در هر هشت وزن آن زمان حضور پیدا کرد و با کسب دو نشان نقره (محمود ملاقاسمی و غلامرضا تختی) و دو نشان برنز، (عبدالله مجتبوی و مهدی یعقوبی) در نتیجه درخشان و غیرقابل تصور پس از تیمهای ملی ترکیه و سوئد عنوان سوم جهان را به دست آورد. مسابقات سال ۱۹۵۱ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغار راهی بود که طی ۱۵ سال آینده با کسب دهها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بینالمللی کشتی ادامه یافت.
شادروان غلامرضا تختی در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر «دیوید جیما کوریدزه» از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقهها توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد.
تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳ (۱۹۵۴) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. تختی شش ماه بعد در یک دیدار دوستانه در سوئد، «پالم» را با ضربه فنی شکست داد و باخت غافلگیرانه توکیو را به خوبی جبران کرد.
شادروان تختی همچنین در سال ۱۹۵۵ در جشنواره بینالمللی ورشو موفق به کسب نشان نقره شد. اما سومین دوره مسابقه قهرمانی جهان (استانبول، ۱۹۵۷) تجربه تلخی برای مرحوم تختی بود. وی که در این دوره از رقابتها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان (۸۷+ کیلوگرم) کشتی میگرفت، به دلیل وزن بسیار کمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد.
پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه کشتی گرفت و نتایجی که به دست آورد با توجه به آنکه با وزن ۹۲ کیلوگرم به مصاف کشتی گیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیرقابل قبول نبود. به عنوان نمونه «دیتریش» آلمان و «ایوان ویخریستیوک» روس، حریفان اصلی تختی در این رقابتها ۱۱۰ کیلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نیز از تجربه خوبی برخوردار بودند.
در بازیهای المپیک ملبورن (استرالیا) که در آذرماه ۱۳۳۵ (۱۹۵۶) برگزار شد تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریکا، ژاپن آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایینتر از حریف ایرانی قرار میگرفتند. جهان پهلوان تختی در اسفندماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ نیز این عنوان را تکرار کرد.
جهان پهلوان تختی در سال ۱۹۵۸ در بازیهای آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره این رقابتها را به گردن آویخت و در مهرماه سال ۱۳۳۸ (۱۹۵۹) در چهارمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را کسب کرد. «بوریس کولایف» از شوروی تنها کشتی گیری بود که با امتیاز به تختی باخت و در ۵ کشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترک تختی با ضربه فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.
تیم ملی کشتی آزاد ایران که در رقابتهای تهران با اکتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دوره بازیهای المپیک (ایتالیا، ۱۹۶۰) تا مکان پنجم رده بندی سقوط کرد. تختی کاپیتان تیم ملی و پرتجربهترین کشتی گیر ایران که در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقه نهایی با قبول شکست در برابر «عصمت آتلی» از ترکیه به گردن آویز نقره دست یافت.
مسابقههای قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن میدانی فراموشنشدنی برای کشتی ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در ۸ دوره مسابقات المپیک و جام جهانی در رقابتهای جهانی ۱۹۵۹ ژاپن، پرافتخارترین حضور خود در تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یک نشان نقره، یک نشان برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت. جهان پهلوان تختی که در این مسابقات در وزن ۸۷ کیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت.
کشتیگیران آزاد ایران در ششمین دوره رقابتهای قهرمانی جهان در تولید وی آمریکا (۱۹۶۲) نیز حضوری شایسته داشتند. تیم ملی ایران اگر چه نتوانست مقام قهرمانی خود را در این مسابقات حفظ کند ولی کسب مقام سوم جهان نیز با توجه به کارشکنیها و ناداوریهایی که در حق تختی و سایر کشتی گیران ایران روا شد نتیجه قابل قبولی تلقی میشود. جهان پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر «وان براند» آمریکایی، «مریود» روسی و «عصمت آتلی» که از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند از حیثیت کشتی ایران به خوبی دفاع کرد و در نهایت پس از تساوی با «مروید» جوان تنها به دلیل ۲۰۰ گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد.
قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شرکت کرد که از بیماری خطرناکی رنج میبرد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان کشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود که پس از دیدار فینال سریعا به نیویورک منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورک تحت عمل جراحی قرار گرفت.
در فاصله سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیک ۱۹۶۴ توکیو شرکت کرد که در این دیدار با بداقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (۱۹۶۳) و منچستر (۱۹۶۵) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای جهانی را برانگیخته بود. پهلوان ۳۶ ساله ایران با وجود عدم آمادگی کافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شرکت در مسابقههای جهانی ۱۹۶۶ (تیرماه ۱۳۴۵) تولیدو را پذیرفت.
تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی ۱۹۶۶ از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین کشتی گیر وزن هفتم ایران راهی آمریکا شده بود با این حال کارشکنی و برخوردهای سویی که از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا میشد روحیه او را تضعیف کرده بود.
جهان پهلوان تختی به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفتوگو با خبرنگار «کیهان ورزشی» گفت: هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم من هم میتوانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالیاش خواهد شد، یقینا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی میگیرد و چرا همراه تیم مسافرت میکند.
تختی که بیامید به مصاف تازه نفسیها و جوانان جویای نام رفته بود، متاسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد به طوری که پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف «الکساندر مدوید» و «احمد آئیک» (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد.
سجایا و خصایص انسانی والای شادروان تختی
جهان پهلوان غلامرضا تختی پرافتخارترین چهره تاریخ ورزش قهرمانی ایران و فاتح سکوهای رفیع کشتی جهان، نه تنها در ایران که در تاریخ ورزش دنیا نیز چهرهای کاملاً شناخته شده است. با وجود گذشت حدود ۴ دهه از آخرین حضور تختی در رقابتهای المپیک (توکیو، ۱۹۶۴) و ۳۵ سال از درگذشت جهان پهلوان، نام وی همچنان در زمره نامآورترین قهرمانان کشتی رقابتهای المپیک میدرخشد. با این همه تردیدی نیست که راز محبوبیت و ماندگاری کمنظیر شادروان غلامرضا تختی را نه در برق نشانهای رنگارنگ ورزشی او که در خصایص و سجایای اخلاقی و صفات بارز انسانی این فرزند وفادار مردم باید جستجو کرد.
پس از تختی قهرمانان بسیاری بودند که با کسب چند مدال جهانی و تقلید از حرکتهای مردمی تختی سودای دستیابی به موقعیت بیبدیل او در سر پروراندند و چند صباحی به مدد تبلیغات و جنجالهای مطبوعاتی ردای جهان پهلوانی را بر تن کردند اما هیچ گاه نتوانستند به خانههای روشن و پاک دل مردم راه پیدا کنند عشق و ارادت خالصانه تودههای معتقد و مذهبی به این «سلاله بیفخر و تبار برخاسته از تن درد و رنج و محرومیت» خود آن چنان عمیق و ریشهدار و آگاهانه است که حتی نیش گزنده آن «دروغ بزرگ» هم نتوانسته است، کوچکترین خللی در آن ایجاد کند.
«او با مردم و چونان مردم زیست. در شادیشان گلخندهاش را نثار آنان کرد و در ماتم و اندوهشان، ایثارگرانه و اندوهگین در کنارشان جای گرفت. شادی هر لبخند فتحی را که بر لبانش نقش بست با آنان قسمت کرد و با غرور و پیروزی خویش بارها و بارها، زنگار اندوه شکستهای دیرین را از سینه آنان شست. چه بسیار مردم سیلی خوردهای که زبونی خویش را در قدرت و حمیت و همت او جبران شده میدیدند و غروب آرزوها و آرمانهای خویش را در طلوع نام و کام او از یاد میبردند و تداوم آرمانهایشان را در صلای مردانگی و عزت او- که او هرگز- آن را به پای دونان و دشمنان سوگند خورده مردم نریخت جستجو میکردند و چنین بود که تختی آرام آرام و نه یکباره و ناگهانی قهرمان شکست ناپذیر افسانههای دل مردم شد. او تبلور آرزوهای مرده و به طاق نسیان سپرده مردم شد.»
تختی بزرگ، خود نیز به عمق علاقه خالصانه طبقات محروم و رنجدیده نسبت به خویش واقف بود، وی در پاسخ به خبرنگاران داخلی و خارجی که از او پرسیده بودند «با ارزشترین مدالی که تا کنون گرفتهای کدام است؟» گفته بود: «بزرگترین پاداش و عالیترین هدیهای که گرفتم مدال یا نشان طلا و نقره نبود. قلب یک انسان بیش از هزاران مدال طلا ارزش دارد و من میدانم که هزاران هزار نفر از مردم حقشناس میهنم در قلب مهربان خودشان جای کوچکی هم برای من ذخیره کردهاند.»
تختی که در خانوادهای مذهبی و معتقد پرورش یافته بود، از همان جوانی انسانی مومن و پرهیزگار بود. ایمانی خالصانه داشت، برای شرعیات اهمیت خاصی قائل بود و نماز و روزهاش هرگز ترک نمیشد. «شبهای جمعه همواره برای زیارت به حضرت عبدالعظیم میرفت» و ارادت خاصی به ائمه اطهار خصوصا حضرت ثامنالحج(ع) داشت.
نقافیان از مفسران قدیمی ورزش در مشهد با تجلیل از سجایای اخلاقی جهان پهلوان تختی میگوید: «تختی ارادت و علاقه زیادی به حضرت امام رضا (ع) داشت و در هر فرصتی که پیش میآمد و یا قبل از هر سفری به خارج به مشهد میآمد و به زیارت و پابوسی آن حضرت مشرف میشد. وقتی وارد حرم حضرت رضا(ع) میشد، دیگر خودش نبود، آستانبوسی او به قدری خاضعانه و بیپیرایه بود که همه همراهان و اطرافیان را تحت تاثیر قرار میداد.»
تختی در آخرین مصاحبهاش در مورد رمز موفقیت خود را تاسی از ائمه اطهار دانسته و میگوید: من از علی(ع) آموختم که در مقابل ناملایمات باید ایستادگی کرد و برای پیروزی باید تلاش کرد و با اتکال به خدا به میدان رفت و پیروز شد و من چنین کردم و پیروز شدم، ولی نه آن پیروزی که من میخواستم چرا که نگذاشتند و سد راهم شدند. سادهزیستی، قناعت و مناعت طبع از صفات بارز جهان پهلوان بود. او با وجود مشکلات مالی که به ویژه در اثر فشارهای رژیم گریبانگیر او بود، نه تنها حاضر به پذیرش پیشنهادات وسوسهانگیزی که به او میشد نبود که با بزرگواری، مستمری محدود خود را نیز به کشتی گیران نیازمند حواله میکرد.
شاه حسینی یکی از دوستان نزدیک تختی ضمن بیان خاطره یکی از دیدارهای خود با وی از قول جهان پهلوان نقل میکند: «اومدن به من میگن حالا که بعضی از آقایون ورزشکار فیلم بازی کردن و از نظر مال و تمول، شارژ شدن، تو هم بیا پول کلونی بگیر و تو یکی دو تا فیلم بازی کن. من بهشون گفتم آقا از من این کارها ساخته نیست. ما اگر پول میخواستیم از طریق مشروعتر هم میشد.»
وی ادامه داد: «نماینده کمپانی تیغ ناست اومده پیشنهاد کرده که بیا پای آینه با این تیغهای ناست به خورده صورتت را بتراش ما هم مبلغ زیادی میدیم» و بعد از نقل این پیشنهاد یک مصرع شعر خواند: «عمر عزیز است و صرف غم نتوان کرد». وقتی دست و پا شکسته این مصرع را خواند گفت: بقیهاش یادم رفته.
تختی هر بار که عازم سفر ورزشی بود، به مشهد میرفت و به ثامنالحجج (ع) متوسل میشد، در عین حال که دستگاه تربیت بدنی و سرشناسان شهر به او بسیار احترام میگذاشتند و استقبال میکردند، او به خانه وفادار- پهلوان صاحب بازوبند- وارد میشد و همیشه میگفت: «ما باید بریم خونه وفادار چون آبگوشت خونه وفادار میارزه به تمام غذاهای دیگه و چلوکباب توکلی.»
«بینی و بین الله مردم ما هم الحق پاسخ خوبی به جهان پهلوان خود دادند. پس از سی سال از مرگ او نسلی که نه او و نه کشتیاش را دیده و تنها اسمی از او شنیده، این چنین شیفته اوست و هر سال یادش را گرامی میدارد. ما از تختی کشتی گیرتر داشتیم، اما مردم برای «سگک نشستن» شیفتهاش نشدند. مدال بگیر هم زیاد داشتیم ولی تختی بود که «مدال مردم» را گرفت.»
مردمداری و دستگیری نیازمندان یکی دیگر از خصایص بارز جهان پهلوان بود که در این مورد حکایتهای بسیار زیادی نقل شده است. بابک فرزند پدر نادیده که تختی را از ورای انبوه سخنان و خاطرات مردم بازشناخته است در این مورد میگوید: «از دستگیریهای تختی خاطره خیلی زیاد است. از کمک به یک زن و مرد فلج که تازه ازدواج کرده بودند تا دکه مطبوعاتی خریدن برای یک جوان بیکار و... میگویند هر وقت کادویی از طرف راهآهن- محل کارش- یا بقیه سازمانها و دستگاهها میگرفت، بدون اینکه آنها را باز کند به کسانی میداد که ناگفته سرپرستیشان را به عهده داشت.» بعد از شب هفت، یکی از دوستانش میبیند که پِیرزنی در راهروهای فدراسیون کشتی میگردد. از او میپرسد: «مادر چی میخوای؟ دنبال کی میگردی؟» پیرزن میگوید: «والله نمیدونم دنبال کسی میگردم که قد و قوارهاش به پهلوونها میخوره او میومد به من کمک میکرد، چند وقتیه که پیدایش نیست، گفتم شاید بتوانم اینجا ازش خبری بگیرم.»
... و بالاخره تختی با مردم بود و از مردم، مردمگرایی در ذاتش بود، یک بار که دانشجوها در دانشگاه تهران تحصن کرده بودند و دانشگاه هم محاصره بوده و کسی امکان تردد به دانشگاه نداشته، تختی با ظرفهای غذا از دانشگاه وارد میشود، خوب پاسبانها هم او را میشناختند و کاری با او نداشتند. چون غذا کم بوده، او از درهای متعدد دانشگاه وارد میشود و کار غذا رسانی را تکرار میکند.
بابک با اشاره به علاقه و سمپاتی متقابلی که مردم نسبت به تختی داشتند، برخورد آنها با جهان پهلوان را نظیر اعتمادی میداند که نسبت به پهلوانهای قدیم وجود داشت. وی میگوید: «یک بار پدرم که از آلمان با ماشین شخصی راهی ایران بوده، یکی از دانشجویان ایرانی که خانم آلمانیش را میخواسته به ایران بفرستد میفهمد که تختی راهی ایران است. نمیدانم چرا خانمش را با هواپیما نمیفرستاده، شاید به خاطر اینکه پول نداشته، در فرانکفورت به سراغ تختی میآید و خانمش را میسپرد به دست تختی. ظاهرا ماشین تختی ایرادی داشته. تختی عنوان میکند خیلی خوب ماشین رفیق من هست خانم شما میتواند با او بیاید. ولی آن دانشجو میگوید فقط باید در ماشین خودت سوار شود. بالاخره او با تختی به ایران میآید و این زمینه دوستیهای بعدی دانشجوی ایرانی با تختی میشود. به هر حال تختی در جامعه ما پدیدهای بود.»
«تختی در طول عمر خود تنها یک بار دست نیاز به سوی دیگران دراز کرد و آن هم به خاطر مردم و این دست با صمیمیت شرافتمندانه بدرقه شد.»
شهریور ماه ۱۳۴۱ چند روز پس از زلزله ویرانگر «بویینزهرا» پهلوان و چند نفر از دوستانش در حالی که اخبار و تصاویر ساکنان مصیبت زده و ویرانههای مناطق زلزلهزده را در روزنامه نگاه میکردند، ضمن صحبتهایشان در مورد علت کم بودن کمکهای مردمی و بیتوجهی مردم به مراکز جمعآوری اعانه راهاندازی شده در شهر بحث میکردند. بعضی از دوستان تختی معتقد بودند که مردم توجهی به مصیبت هموطنان خود ندارند و حاضر نیستند کوچکترین کمکی به آنها بکنند. پهلوان، این سلاله پاک مردم، که به عمق مهربانی و ایثار هموطنان پاک نهاد خود و میزان بیاعتمادی و انزجار آنها از «خودکامگان حاکم» واقف بود، میگفت: علت بیتوجهی مردم به این مراکز کمکرسانی، نداشتن اطمینان به حکومت و کسانی است که معرکهگردان این جریان شدهاند. پیش کشیده شدن این بحث و مخالفت یکی از دوستان تختی با نظر او ناگهان فکری را به ذهن پهلوان انداخت. تختی تصمیم گرفته بود که خود وارد این میدان شود البته نه برای اثبات گفتههایش بلکه «برای اینکه به هر حال یک نفر باید وسط بیفتد و سبب خیر شود.»
فردای آن روز تختی بدون هیچ اعلان و تبلیغاتی اول صبح به چهار راه ولیعصر فعلی رفت و تصمیم خود برای جمعآوری اعانه به نفع زلزلهزدگان را به کمک دوستانش به اطلاع مردم رساند. پس از آن غوغایی به پا شد که در تاریخ مشارکتهای مردمی ایران کم نظیر و شاید بینظیر بود. محمود رفعت از دوستان و علاقهمندان جهان پهلوان و نویسنده کتاب «تختی مرد همیشه جاوید» این واقعه تاریخی را چنین نقل میکند: «مردم که دهن به دهن خبردار شده بودند از دور و نزدیک خودشان را رسانده بودند به پهلوان و بیدریغ هر چه از دستشان بر میآمد کمک کرده بودند. چند دانشجو کتشان را درآورده بودند و انداخته بودند روی تل بزرگ لباسها، پتوها، ظرف و ظروفها، طلا و جواهرات و خلاصه هر چیزی که عابران معمولا همراه دارند یا خانهدارها میتوانستند از آن صرفنظر کنند. در این میان پیرزنی چادرش را از سرش برداشته بود و بعد از دادن آن به پهلوان پیشانیاش را بوسیده و گفته بود: «پسرم خدا عمرت بدهد که به فکر مصیبت زدهها هستی، خدا عزتت را بیشتر از اینها بکند که غصه خانه خرابها را میخوری، من خجالت زدهام که چیز دیگری ندارم.»
پهلوان در حالی که چشمایش از اشک برق میزد چادر را برداشت و ملتمسانه از پیرزن خواهش کرد که آن را بگیرد. پیرزن چادر را که تختی به او داده بود دوباره روی تل هدایا انداخت و با لحن مادری که از حرف گوش نکردن فرزندش بیحوصله شده گفت: «مرحمت خشک و خالی که فایده ندارد، پسرم.»
پیرزن وقتی با تردید دوباره پهلوان مواجه شد، خشمگینانه گفت: «یعنی ما فقیر بیچارهها حق نداریم». صورت پهلوان یک دفعه رنگ به رنگ شد، گفت: «شما را به خدا این حرف را نزنید. شما از هر ثروتمندی ثروتمندترید، حقدارترید، چون که بلندنظرتر و باگذشت ترید. پیرزن همین که سرخ شدن صورت پهلوان را دید به گریه افتاد، اما چشمهایش را به تندی با گوشه لچکش پوشاند و عقب عقب خودش را از جمع مردم بیرون کشاند و رفت.»
«کیهان ورزشی» که خبر این رویداد را با عنوان «تختی، گوهر گرانبهای ملت ما» در شماره ۲۴ شهریورماه ۱۳۴۱ خود به چاپ رسانده بود، ثمره دو روز پیادهروی تختی را چهار کامیون خواربار و پوشاک و بیست هزار تومان پول نقد (که در آن زمان رقم بسیار بالایی به حساب میآمد) نوشته است. جوانمردی، فتوت و صفات انسانی تختی که ریشه در اعتقادات و باورهای عمیق او داشت هرگز به عرصههای اجتماعی و برخوردهای مردمی وی محدود نمیشد. جهان پهلوان این سلاله خلف «پوریای ولی» در میادین ورزشی و رقابتهای جهانی نیز منش والای خود را به نمایش میگذاشت.
در این مورد خاطرهها و روایتهای فراوانی نقش شده است، الکساندر مدوید، کشتیگیر صاحب نام شوروی سابق و رقیب مقتدر تختی در این مورد خاطره جالبی دارد: «در تولیدو (۱۹۶۲) تختی و من دیدار نهایی را برگزار کردیم. در جریان این مسابقهها، پای راست من به شدت ضرب خورده و روحیهام را خراب کرده بود. فکرم متوجه تختی بود که باید با این پای ناجور با او مبارزه میکردم. به راستی تا آن موقع از خصوصیات اخلاقی، رفتار و کردار انسانی و والای تختی خبر نداشتم. اما در آنجا به عظمت، انسانیت و جوانمردی تختی پی بردم و تحت تاثیر آن قرار گرفتم. او که شنیده بود پای راست من ضرب دیده با این پا به خوبی مدارا کرد و هرگز نخواست با هجوم به این پا مرا زجر دهد. او تا آخرین لحظه، مردانه و تمیز کشتی گرفت و از پای ناراحت من اصلا استفاده نکرد. تختی با این کارش نشان داد که یک قهرمان به معنای واقعی است. بعد از این جریان، ما به صورت دو دست صمیمی درآمدیم. او همیشه مرا دوست میداشت. او ملت خودش را هم دوست میداشت و فکر میکنم تختی اصلا برای ملتش زندگی میکرد. آشنایی با او برای من افتخار بزرگی به حساب میآید. تختی بسیار خوب و فنی کشتی میگرفت و من چیزهای زیادی از او آموختم. ما روی تشک دو حریف سختکوش بودیم و در خارج از تشک دو دوست جدانشدنی، تختی میتواند الگوی خوبی از نظر ورزشی و اخلاقی برای جوانان شما باشد.» زندگی جاوید این پهلوان مردم، فصلی که به شهادت ۳۵ سال حضور مستمر و بالنده او هرگز آخرین فصل حیات او نبوده است.
آلبوم افتخارات تختی
۱۹۵۱: هلسینکی فنلاند (۱۳۳۰ شمسی)
مدال نقره جهان
۱۹۵۲: المپیک هلسینکی (۱۳۳۱)
مدال نقره المپیک
۱۹۵۳: جشنواره ورشو (۱۳۳۲)
مدال نقره
۱۹۵۵: ورشوی لهستان (۱۳۳۴)
مدال نقره جهان
۱۹۵۶: المپیک ملبورن (۱۳۳۵)
مدال طلای المپیک (ستاره مسابقات)
۱۹۵۸: صوفیه بلغارستان (۱۳۳۷)
مدال نقره جهان (ستاره مسابقات)
۱۹۵۸: توکیوی ژاپن
مدال طلای مسابقات آسیایی
۱۹۵۹: تهران (۱۳۳۸)
مدال طلای جهان
۱۹۶۰: المپیک ایتالیا (۱۳۳۹)
مدال نقره المپیک
۱۹۶۱: یوکوهامای ژاپن (۱۳۴۰)
مدال طلای مسابقات جهانی
۱۹۶۲: تولیدوی آمریکا (۱۳۴۱)
مدال نقره مسابقات جهانی
منبع: خبرگزاری پارس فوتبال
نظر شما :