اصلاح‌طلبی در دو راهی نیرنگ و اردنگ/ علی امینی و شاهی که خدایگان می‌شد

۲۹ بهمن ۱۳۹۰ | ۱۹:۴۸ کد : ۱۸۴۳ از دیگر رسانه‌ها
سرگه بارسقیان: اکثر آنان که درباره بانو اشرف‌الملوک فخرالدوله، نهمین دختر مظفرالدین شاه، همسر محسن خان امین‌الدوله و مادر علی امینی نوشته‌اند، از قدرت و ثروت و کیاست او گفته‌اند، این نقل از رضا شاه هم معروف است که گفته «قاجاریه یک مرد و نیم داشت. مردش فخرالدوله و نیم مردش، آقامحمدخان بود.» نقش فخرالدوله در رفع توطئه شاهزادگان قاجاری علیه رضاخان و نیز در متقاعد کردن برادرزاده‌اش -احمد شاه- در کنار گذاشتن سیدضیاءالدین طباطبایی در منابع تاریخی بسیاری آمده و همه این‌ها مجال کمتری داده برای پرداختن به اعتقادات مذهبی این شاهزاده قاجاری که مسجد فخرالدوله تهران یادگار اوست، اغلب هم عازم اماکن متبرکه خصوصا حرم حضرت معصومه در قم می‌شد و در سفر آخرش به عتبات عالیات آرامگاهی در نجف اشرف خرید اما در آخرین لحظات حیاتش خواست او را در ابن بابویه کنار قبر پسرش حسین امینی به خاک بسپارند و وصیت هم کرد برایش مجلس ختمی نگیرند و مخارجش را صرف امور خیریه کنند. سال ۱۳۰۴ که به کربلا رفت یک ماهی آنجا ماند و وقتی بازگشت پرونده زمین‌هایش در لشت نشا به وزارت دادگستری رفته بود که رای نهایی به نفع او صادر شد و گفت این پیروزی برآوردن شدن حاجتی است که در کربلا طلب کرده بود. یک بار هم که عازم مکه شد، رفت زیر آن ناودان طلا که به اعتقاد بسیاری هر کس در اولین زیارتش آنجا چیزی از خدا بخواهد، حاجتش برآورده می‌شود. آنجا ایستاد و چون با خودش فکر کرده بود علی (پسرش) دلش می‌خواهد نخست‌وزیر شود، دعا کرد که خدا پسرش را به آرزویش برساند. میانه اردیبهشت ۱۳۴۰ که محمدرضا شاه پهلوی به سرلشکر حسن امینی گفت به برادرزاده‌اش (علی) خبر دهد صبح به دربار برود و پسر رضا شاه گفت که در نظر دارد تا پسر فخرالدوله نخست‌وزیرش شود، دومین حاجت آن بانو برآورده شد. گرچه مادر علی امینی در زیر ناودان طلا بلافاصله پس از دعایش، استغفار کرده و گفته بود: «نه، خدا هر چه مصلحتش هست برایش پیش بیاور.» امینی هم آن روز همین دعای مادر را برای شاه نقل کرد و گفت: «به نظر من یک مصلحتی در این موضوع هست. بنابراین من ]نخست‌وزیری] را قبول می‌کنم.» و شد نخست‌وزیر اصلاحات و مصلحت.

 

آنچه وی ۲۰ سال پس از آن به حبیب لاجوردی در طرح تاریخ شفاهی هاروارد گفت پرده از مصلحت‌هایی برداشت که اصلاح‌طلبی‌اش ایجاب می‌کرد. اولین اصل نترساندن شاه بود که امینی معتقد بود «اشخاص ترسو معمولا دست به کارهای خیلی شدید می‌زنند  ]مانند[ کشتن طرف و تحریکات خیلی شدید.» امینی، ارتش و وزارت خارجه که مورد نظر شاه بود را به وی سپرد، وزارت کشور را هم به سپهبد صادق امیر عزیزی محول کرد و با ملحوظ کردن حوزه نفوذ شاه در دولت، بقیه کابینه را آنطور که خود می‌خواست چید و الموتی و ارسنجانی و فریور را به دولت برد. کابینه امینی از این رو سپردن کار شاه به محمدرضا پهلوی و کار دولت به نخست‌وزیر بود و به تعبیر روزنامه جهان که از طرفداران جدی دولت شریف امامی بود، آخرین تلاش برای جلوگیری از انقراض و جدی‌ترین کوشش برای احیای نخست‌وزیری: «نخست‌وزیری در کشوری مثل ایران آنقدر‌ها اهمیت ندارد که بتواند مورد بحث قرار گیرد، چون نخست‌وزیر معمولا آنچنان آدمی است که مسوول هست ولی مختار نیست، اگر کسی کشته شد یقه او را می‌گیرند ولی وزیر کشور هم گوش به حرف نخست‌وزیر نمی‌دهد و برای خودش صاحب اختیار است. فقط کار نخست‌وزیران قدری توصیه، مقداری خواهش و اگر هم کار مشکل‌تر می‌شده است، التماس بوده است و بنابراین چنین کسانی چه می‌توانستند بکنند و ملتی با چنین دولت‌ها بارش به منزل نمی‌رسیده است. اما نخست‌وزیری دکتر امینی با اهمیت تلقی می‌شود از این جهت که ممکن است نخست‌وزیر تازه، باب تازه‌ای را در نخست‌وزیری بگشاید و آن اینکه براستی نخست‌وزیر باشد. دکتر امینی از همین طبقه حاکمه است، کسی هم نمی‌گوید که او کارگر و زحمتکش است، بله دکتر امینی نوه مظفرالدین شاه پسر خانم فخرالدوله توانگر ممتاز قرن ما و امین‌‌الدوله صدراعظم است، مدت‌ها وکیل، وزیر و سفیر کبیر هم بود ولی فرقش با دیگران اینست که متوجه شده که دارد کشتی غرق می‌شود و دکتر امینی و پارک امین‌الدوله و سایر علاقجات هم رویش غرق می‌شود. تازه مال و ثروت و حیثیت ملت و مملکت هم رفته است. دکتر امینی آمده آخرین تلاش را برای جلوگیری از انقراض و سقوط بکند، نه تنها خودش بلکه همه آنهایی که غرق می‌شوند نجات بدهد.» این آخرین تلاش هم راه به جایی نبرد، که شاه پیش از آن‌ها بین سلطنت و حکومت، دومی را برگزیده بود و کوشش امینی برای بازگرداندن قطار پهلوی به ایستگاه سلطنت مشروطه ناکام ماند. محمدرضا پهلوی صراحتا به امینی گفته بود من شاه انگلیس و سوئد نیستم و نخست‌وزیر باید مجری حرف‌های من باشد. شاهی که می‌خواست در اجرایی‌ترین امور مملکت از تنظیم جدول تعرفه صادرات و واردات گرفته تا افتتاح پروژه‌های نه چندان بزرگ هم دخالت کند و ناراضی از نبردن اسمش در پروژه‌های افتتاحیه بود و در جواب یکی از گلایه‌هایش امینی می‌گوید: «روز اول گفتم آقا اسم شاه آوردن هر جا، این اصلا زشت است. سبک می‌شوید. گفت بله، مثلا فلان جا را افتتاح می‌کنند: «بنام نامی اعلیحضرت.» گفتم جسارت است، مثلا مستراح. گفتم آقا بگویید نکنند.»

 

در گزارشی که‌‌ همان روز‌ها از سفارت آمریکا در تهران به وزارت خارجه ایالات متحده فرستاده شد، آمده بود: «امینی می‌خواهد شاه را به عنوان سمبل رهبریت حفظ نماید، ولی فقط همین و نه بیش از این، او معتقد است که نخست‌وزیر باید مقتدر باشد، و اگر او اشتباهی بکند، می‌توان او را بدون وارد آمدن لطمه‌ای بر حیثیت و وجهه شاه کنار گذاشت. این طور که فعلاً مشاهده می‌شود، شاه خود را در جریان مستقیم اعمال دولت قرار داده است و فقط اوست که می‌تواند مسئول کلیه اشتباهات باشد.» البته در نحوه کنار گذاشتن نخست‌وزیران، امینی تجربه دو قوم و خویش خود، مصدق و قوام‌السلطنه را پیش رو داشت: «(به شاه) گفتم آقا، تا الان عادت شما شده که اردنگ بزنید یکی برود. بنده اهل این کار نیستم.»

 

***

 

امینی با شاهی روبرو بود که وزرای کابینه‌های قبلی خود را «غلام» اعلیحضرت می‌خواندند؛ همین غلامان و بندگان، شاه را اول ضل‌الله (سایه خدا) خواندند و بعد شد «خدایگان آریامهر». اصلاح‌طلبی امینی از آن رو نافرجام ماند که شاهی دیگر، نظامی دیگر و سلطنتی دیگر به تدریج در حال شکل‌گیری بود. مشروطه‌خواهی امینی در زمانه‌ای ره مقصود نبرد، که حکومت از اساس و روح مشروطه تهی می‌شد. به همین سادگی که محمدرضا پهلوی نمی‌خواست در ردیف شاهان و ملکه‌های بی‌اختیار ولی پراحترام دنیا بنشیند و بین اختیار و احترام، برای شاه ایران اختیار مهم‌تر بود. شاه حتی همین اصلاح‌طلبی مصلحت‌جویانه امینی را هم تاب نیاورد و با وجودی که نخست‌وزیر با به رسمیت شناختن حوزه نفوذش در دولت، خیالش را از بابت وزارتخانه‌های کلیدی آسوده کرده بود، اصرار داشت تا اسدالله علم هم وارد کابینه شود و علاوه بر آن بر کار تنظیم بودجه وزارت جنگ هم دخالت می‌کرد. بواقع مصلحت‌سنجی امینی فدای قدرت‌طلبی و بدگمانی شاه شد؛ اینکه پس از امینی، نخست‌وزیران عصر پهلوی از رجالی چون علم، منصور و هویدا انتخاب شدند، نشانه تغییری بود که در شاه ایجاد شده بود و حتی نظام شاهنشاهی را هم دیگرگون کرد.

 

فروردین ۴۲، ۹ ماه پس از استعفا، امینی به احمد صدر حاج سیدجوادی که در دورۀ وی دادستان تهران بود، خبر داد که می‌خواهد با یکی از مقامات نهضت آزادی ملاقات کند. مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی و آیت‌الله طالقانی و تنی چند از نهضتی‌ها آن زمان در زندان بودند؛ در نهضت آزادی قرار شد زنده یاد عزت‌الله سحابی که در دوره امینی کار‌شناس دادگستری در امور مکانیک و برق بود، به ملاقاتش برود. سحابی در کتاب خاطرات خود (نیم قرن خاطره و تجربه) شرح آن دیدار را آورده: «من به ملاقات امینی رفتم و گفتم آقای دکتر امینی آیا شما به اشتباه خود پی بردید یا خیر؟ آیا برای شما اثبات شد که در ایران پیش از آنکه تکلیف خود را با کارگردان اصلی پشت صحنه روشن کنید، قادر به انجام اصلاحات عمیق و اساسی نیستید؟ امینی در پاسخ گفت: بله بله واقعا فهمیدم ولی نظر من این بود که با حفظ استاتوکو (statuco) یعنی نظام پادشاهی می‌شود اصلاحات کرد و فعلا دریافته‌ام که چنین کاری ناممکن است.» آنچه امینی ۲۰ سال پس از آن به لاجوردی گفت نشانه رویگردانی‌اش از شاه و سلطنت نبود: «من واقعا عقیده‌ام بر این بود که شاه ]برای] مملکت ضروری است. این مملکت ما، این سلطنت را لازم دارد و این مطلب را هم به خود شاه، در‌‌ همان موقع نخست‌وزیری گفتم که ]آقا]، مصدق‌السلطنه و قوام‌السلطنه هیچ وقت مخالف شما نبودند. نظرشان این بود که شما حکومت نکنید، سلطنت بکنید. برای اینکه سلطنت غیرمسوول است. حکومت است که مسوول است. بنابراین اگر دخالت در حکومت کردید، این به ضرر مملکت تمام می‌شود.»

 

امینی روزی به شاه گفته بود شما سلطنت را فقط می‌خواهید به خودتان ختم شود یا اصلا صد سال خانواده پهلوی سلطنت کند؟ این راهی که شما می‌روید، به خودتان ختم می‌شود. شاه این توصیه را نشنید تا ۱۵ سال بعد که دوباره در عزلت و گوشه‌نشینی امینی سراغش را گرفت، ولی دیگر دیر شده بود. البته همین که امینی مانده و او را تاب آورده بودند بقول خودش همین حذف نشدنش تصادفی بود. امینی چنانکه می‌خواست با اردنگ نرفت، آنگونه که مجله خواندنیها در تیرماه ۱۳۴۱ نوشت: «پیش از استعفای دکتر امینی از نخست‌وزیری در محافل سیاسی تهران گفته می‌شد که وی همانطور که با جنجال و تظاهرات بر سر کار آمده با جنجال و هیاهو خواهد رفت، ولی دکتر امینی آنقدر نماند که به این مراحل بکشد و چون از ماه مرداد بوی حوادثی به مشام می‌رسید پیش از فرارسیدن مرداد ماه از کار کناره‌گیری کرد.»

 

آخرین تلاش برای جلوگیری از انقراض مشروطیت هم ناکام ماند و نخست‌وزیری هم پس از امینی چنانکه اسلافش بودند، از اختیار تهی شد و چنانکه روزنامه جهان نوشته بود: «ملتی با چنین دولت‌ها بارش به منزل نمی‌رسید.»

 

 

منبع: ماهنامه نسیم بیداری

کلید واژه ها: امینی


نظر شما :