درباره ایرج افشار که مرگش لطمه‌ای بزرگ بود- پروفسور احسان یارشاطر

زبان‌شناس، دانشنامه‌نگار و استاد بازنشسته دانشگاه کلمبیا
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۶:۲۱ کد : ۱۹۲۹ از دیگر رسانه‌ها
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد/ دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی

نظامی در رثای خاقانی

 

لطمه عظیمی که درگذشت ایرج افشار بر فرهنگ ایران و ایران‌شناسی وارد ساخته کمتر نظیری در تاریخ ایران برای آن می‌توان یافت. همکاری جدی ما وقتی آغاز شد که من درصدد تاسیس مجله راهنمای کتاب و انجمن کتاب برآمدم. زنده‌یاد پرویز خانلری چندان از تاسیس این مجله خشنود نبود و می‌خواست که من، در عوض، نقد کتب را در مجله سخن توسعه بدهم، اما من وجود مجله خاصی را به منظور نقد کتاب و تشویق کتاب خواندن لازم می‌شمردم. چند نفر از فضلای جوان را که سنشان پر از سنِ خود من دور نبود، یعنی ایرج افشار، عبدالحسین زرین‌کوب و مصطفی مقربی را به یاری طلبیدم. اما از این میان کسی که کشیدن بار عمده را به عهده گرفت افشار بود. مجله که نشریه انجمن کتاب خوانده می‌شد پس از یکی، دو شماره جایی در میان مطبوعات برای خود باز کرد و شهرتی یافت. اما مدت زمانی نگذشت که من به دعوت دانشگاه کلمبیا عازم آمریکا شدم و مسوولیت مجله کلا به عهده افشار افتاد و من جز گاه با تلفن دخالتی در امور مجله نمی‌کردم و مجله به تدریج آیینه سلیقه و حسن ذوق افشار و مباحثی شد که به خصوص مورد علاقه او بودند از قبیل کتاب‌شناسی و نسخه‌شناسی و تاریخ دوران قاجاری و مسایل عمومی فرهنگ ایران و البته نقد کتاب.

 

من تابستان‌ها که از تدریس فارغ بودم و به ایران می‌رفتم به امور کلی مجله و مسایل مالی آن رسیدگی می‌کردم، اما امور علمی و فنی همچنان به عهده افشار بود. انجمن از جمله کتابخانه‌ای بنیان گذاشت تا کتاب را بدون وثیقه و بدون تشریفات اداری دست و پاگیر به خواستاران قرض بدهد. محل آن در خیابان انقلاب (شاهرضا) در بن‌بستی روبه‌روی هتل پالاس بود. در کار کتابخانه گذشته از ایرج افشار، دکتر مهری آهی و دکتر حافظ فرمانفرماییان نیز شرکت داشتند و عبدالله سیار و اسماعیل آشتیانی از همکاران من در بنگاه ترجمه و نشر کتاب به آن کمک می‌کردند، اما نظارت بر همه امور انجمن کتاب در عهده افشار بود. همه کسانی که نام بردم کوچکترین نظر مالی نداشتند و فقط به شوق خدمت وقت و بصیرت خود را در اختیار انجمن و مجله قرار می‌دادند. اما افشار با پرکاری بی‌نظیر و سرعتی شایسته به همه این امور می‌رسید. هنگامی که به دعوت دانشگاه کلمبیا برای دو سال به سفر آمریکا رفتم، افشار پذیرفت که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را سرپرستی کند. از کارهای دیگر انجمن کتاب یکی تاسیس کلوپ کتاب و دیگر کتابخانه سیار برای بردن و قرض دادن کتاب در دهات اطراف تهران بود. همچنین افشار برای نخستین بار فهرست کتاب‌های فارسی را با اصول علمی کتاب‌شناسی در سال ۱۳۴۲ منتشر کرد و این کار را چند سال ادامه داد. همچنین افشار نخستین نمایشگاه کتاب را در قالب کارهای انجمن ترتیب داد و نمایشگاه‌های سالانه کتاب را به مدت شش سال ادامه داد. از این گذشته در نمایشگاه‌های کتاب مسکو و توکیو نیز شرکت کرد.

 

اما این‌ها همه جزیی از کارهایی بود که افشار انجام می‌داد. اقدام به انتشار مجلدات فهرست مقالات فارسی که تاکنون هفت جلد آن به طبع رسیده و کمک بسیار مهمی برای تحقیقات تاریخی و ادبی و علمی و فرهنگی ایران است از اقدامات و ابتکارات اساسی افشار بود. با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انجمن کتاب و مجله راهنمای کتاب تعطیل شد و کتاب‌های آن‌ها به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتقل شد. اما افشار از کوششی که در مجله راهنمای کتاب به‌کار می‌برد دست نکشید، بلکه مجله آینده را که دهه‌ها قبل پدر فاضل و با کفایت و ایران‌دوست او منتشر می‌کرد احیا نمود و مجله به سبک و روشی که افشار در مجله راهنمای کتاب معمول ساخته بود شروع به انتشار کرد، تا آنکه در نتیجه تراکم کار‌ها و مشکلات طبع مجله و تهیه کاغذ برای آن، ‌مجله را در سال ۱۳۷۲ تعطیل کرد. ولی افاضات علمی و بسیار سودمند او به صورت تازه‌ها و پاره‌های ایران‌شناسی در مجله کلک و سپس در مجله بخارا شروع به انتشار کرد. تازه‌ها و پاره‌های ایران‌شناسی نه تنها حاکی از وسعت اطلاع افشار از همه گونه مطبوعات ایران‌شناسی به خصوص در خارج از کشور است، بلکه همچنین نشانی است از اشتیاق او به خدمت به فارسی‌زبانان و آگاه نگاه داشتن اهل تحقیق از اتفاقات و مطبوعات و موسسات علمی خارجی درباره ایران و نیز انتقادات و راهنمایی‌ها و تصحیحات ذی‌قیمتی برای مولفان و مصححان. امید است که مجموعه آن‌ها به صورت کتابی مستقل که منظور نظر افشار نیز بود به زودی انتشار یابد. افشار را همچنین باید پدر واقعی کتاب‌شناسی در ایران محسوب داشت. درست است که کسانی مانند زنده‌یاد دکتر مهدی بیانی، رییس اسبق کتابخانه ملی و دکتر محسن صبا کتاب‌دوست معروف، برخی قدم‌های نخستین را از جمله تاسیس کلاسی برای کتابداری در دانشسرای عالی برداشتند، ولی دانشمندی که این علم را در ایران رونق بخشید و مثال‌های متعدد از ثمرات این علم را یا به تنهایی یا به کمک همکارانی مانند کریم اصفهانیان و محمدرسول دریاگشت و پوری سلطانی به وجود آورد، افشار بود.

 

از اقدامات اساسی دیگر افشار تاسیس نشریه فرهنگ ایران‌زمین با همکاری زنده‌یاد محمدتقی دانش‌پژوه، منوچهر ستوده، عباس زریاب‌خویی و مصطفی مقربی بود که در آن عده زیادی از رسالات تاریخی و ادبی و غیر این‌ها که حجم آن‌ها به حجم مرسوم کتاب نمی‌رسید انتشار یافت. افشار بر اثر ممارست در مطالعه نسخ خطی به خصوص پس از درگذشت دوست و همکارش، زنده‌یاد محمدتقی دانش‌پژوه، به عنوان نسخه‌شناس طراز اول ایران شناخته شد. مجله بسیار سودمند «نامه بهارستان» که به نسخ خطی می‌پردازد از تشویق و همکاری منظم او بهره‌مند بود، همان طور که موسسه سودمند میراث مکتوب نیز از همکاری او برخوردار بود. در سال‌های اخیر محمود امیدسالار و نادر مطلبی ‌کاشانی و ایرج افشار‌، نشر مجموعه‌ای به نام گنجینه نسخه برگردان متون فارسی به صورت چاپ عکسی آغاز کردند و با کمک مالی دکتر همایون شیدنیا و دوستان وی در این مجموعه الابنیه موفق هروی و تاریخ و صاف و نسخه معروف شاهنامه لندن و هزار حکایه صوفیان را تاکنون به طبع رسانده‌اند. در سال ۱۳۳۰ افشار که فقط ۲۶ سال داشت کتاب فردوس المرشدیه فی‌اسرار الصّمدیه تالیف محمود بن عثمان را منتشر کرد. در سال‌های بعد با سرعتی شگفت‌آور کتاب‌ها و رسالات دیگری را در مباحث تاریخی و ادبی و علمی و فلسفی و عرفانی و جز این‌ها با مقدمه و حواشی لازم انتشار داد. کثرت کتاب‌هایی که افشار به تحقیق و طبع آن‌ها پرداخته یا مشوق طبع آن‌ها بوده و عده مقالاتی که به قلم آورده موجب شگفتی فوق‌العاده است. برشمردن آن‌ها که از صد فزون است در اینجا ممکن نیست، ولی از آن میان چاپ یادداشت‌های قزوینی در چند مجلد و زندگی توفانی (چاپ اول ۱۳۶۸، با ویراستاری مجدد و پیوست‌های اضافی ۱۳۷۲) که تقی‌زاده به تشویق افشار درباره زندگی خود نوشته است در خور ذکر مخصوص‌اند. افشار بسیاری از نامه‌ها و یادداشت‌های قزوینی و دکتر مصدق را نیز منتشر ساخت و در تحقیق سرگذشت الهیار صالح که با او نزدیکی ویژه داشت، قدم‌های بلندی برداشت.

 

خوشبختانه فرزندان برومند او بهرام و کوشیار و آرش در کتابی با ۱۶۱ صفحه فقط به فهرست کتاب‌ها و مقالات پدر گرانقدر خود پرداخته‌اند و کار پژوهندگان آثار او را آسان کرده‌اند. افشار یکی از اعضای موثر هیات علمی دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و همچنین مشاور دانشنامه ایرانیکا در رشته کتاب‌شناسی بود و در بسیاری مباحث دیگر نیز راهنمایی موثر بود. هر چند بنای من در این سطور بر ایجاز و اختصار است، ولی چگونه می‌توان از موسسه انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که عده‌ای از متون و آثار تحقیقی درباره ایران را به طبع ‌رسانیده و هم تجلیل از دانشمندان طراز اول ایران‌شناسی را بر عهده گرفته - نظیر احمد، استاد دانشگاه اسلامی الیگر در هند، ریچارد فرای، استاد دانشگاه هاروارد، ج. ت. پ. دو بروین، استاد دانشگاه لیدن در هلند و همچنین منوچهر ستوده، مولف سلسله کتب از آستارا تا استرآباد در شرح ایالات ساحلی بحر خزر یا از مجلدات متعدد نامواره دکتر محمود افشار- ذکری نکرد. در سال ۱۳۸۴ که انجمن بین‌المللی ایران‌شناسی جایزه‌ای برای مجموع خدمات فرهنگی و توفیق‌های علمی به بهترین دانشمند ایران‌شناس یکی در ایران و دیگری در خارج از ایران در نظر گرفت، نخستین کسی را که در ایران انتخاب کرد به حق ایرج افشار بود و به یاد دارم که برای اعضای انتخاب‌کننده کوچک‌ترین تاملی در گزیدن او پیش نیامد. افشار با همه مجامع ایران‌شناسی خارج از کشور و اکثریت دانشمندان این رشته مربوط بود. دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند و از دانشگاه‌های معتبر بریتانیا، قصد داشت درجه دکترای افتخاری به او اعطا کند، ولی متاسفانه بیماری و سپس درگذشت او مانع از سفر برای دریافت درجه شد. چگونه افشار توانست یک تنه کار چند دانشمند و مدیر فعال را انجام دهد سوالی است که پاسخ آن برای من به درستی معلوم نیست، جز آنکه پشتکار معروف مردم موطنش، یزد و ایران‌دوستی عمیق او و شوقش به آموختن و آموزاندن و هوش و کیاستی سرشار نباید بی‌تاثیر بوده باشند.

 

هر چند در این نوشته ایجاز پیشه کرده‌ام، ولی نمی‌توانم به ایرانگردی او اشاره نکنم. افشار اکثر نقاط ایران، خاصه نقاط دورافتاده را با پای پیاده، بیشتر همراه با منوچهر ستوده و گاه با دیگران مانند زریاب‌خویی و پازوکی و شفیعی کدکنی و حتی با پورداوود طی کرده بود و هر جا کتیبه‌ای بر دیواری یا بر سنگ قبری دیده بود که فواید تاریخی داشت آن‌ها را یادداشت ‌کرده و منتشر می‌کرد. تفصیل این سفر‌ها را در کتابی به نام «سفرنامچه: گلگشت در وطن» باز گفته است. از آنجا که ما هنوز کتاب جامعی در جغرافی ایران پس از جغرافی مسعود کیهان که ۸۰ سال پیش (۱۳۱۰) انتشار یافته نداریم، این سفرنامچه برای تحقیق جغرافی ایران سودمند است. کاش کسی یا کسانی یافت می‌شدند که کاری را که منوچهر ستوده در باب ایالات ساحلی بحر خزر از آستارا تا استرآباد انجام داده درباره سایر ولایات ایران انجام می‌دادند. افشار شوربختانه دیگر با ما نیست. برای من آسان نیست باور کنم که آن همه دانش و آگاهی و معرفت و غمخواری ایران و آن همه کوشش و پویایی و آن همه شوق به خدمت در خاک رفته باشد. باید به این دل‌خوش کرد که آثارش باقی است و سالیان بسیار راهنمای پژوهندگان خواهد بود. امید است دولت ایران خیابان وسیعی را در تهران و میدان معتبری را در یزد به نام نامی ایرج افشار نام‌گذاری کند.

 

 

* متن سخنرانی دکتر یارشاطر در مراسم یادبود دکتر ایرج افشار (دانشگاه یوسی‌ال/ لس‌آنجلس/ ۱۵فروردین ۹۰) که نخستین بار در روزنامه شرق منتشر ‌شد.

کلید واژه ها: ایرج افشار یارشاطر


نظر شما :