موسوی گرمارودی: به تعداد کلمات شعرم شلاق خوردم/ عکس شاه را از کتابهای درسی کندیم/ زنده خوب و مرده بد نداریم
به گزارش خبرگزاری مهر، سیدعلی موسوی گرمارودی عصر روز سهشنبه ۵ اردیبهشت در قالب یکی از نشستهای دیداری با اهل قلم، در شهر کتاب مرکزی حضور یافت و با مخاطبان آثارش به گفتگو پرداخت. حسین پاکدل که اجرای این جلسه را به عهده داشت، در ابتدای برنامه گفت: اگر بخواهم درباره آقای گرمارودی صحبت کنم، باید ساعتها وقت بگذارم و تازه گوشهای از بیکرانگی او را بگویم. ضمن اینکه باور دارم اگر از او تعریف کنم، از خودم تعریف کردهام. چون مداح خورشید، مداح خود است.
در ادامه موسوی گرمارودی گفت: آقای پاکدل لطف دارند و من به خوبی میدانم که عمرم چقدر ضایع شده و به اصطلاح، هیچ نشدهایم. در این زمینه باید به عزیزانی مانند بهاءالدین خرمشاهی پرداخت که حداقل ۱۰۰ جلد کتاب قابل اعتنا دارند. من که عمرم را به باطل گذراندم ولی کارهایی انجام دادهام. اگر بخواهم در قسمت اول این نشست درباره شعر سوگ یا سوگنامه صحبت کنم باید بگویم که شعر سوگ در ادبیات عرب، خیلی بیشتر و پیشتر از شعر ماست.
حمله اقوام مختلف باعث شده شعر فارسی نسبت به شعر عرب سوگواره کهن نداشته باشد
وی افزود: به عنوان مثال اگر بخواهیم شعر سوگ را درباره حضرت زهرا (س) بررسی کنیم، باید از اشعاری که از همان روزهای شهادتش باقی مانده، شروع کنیم چون خود حضرت هم سوگوارههایی برای خودش دارد. مجموعه اشعار و سخنان حضرت فاطمه (س) مختلف است و حرفهای موزونش از منابع مختلف جمعآوری شده و به صورت شبه دیوانی به چاپ رسیده است. اما در فارسی متاسفانه به دلیل حوادثی نظیر یورش و غارت اقوام دیگر، خیلی شعر قدیم نداریم. یعنی از سال اول هجرت به این سو نداریم. قدیمیترین اشعار ما از ۸ شاعر و مجموعا ۶۱ بیت هستند که تا به حال کشف شدهاند. این شعرها به صورت پراکنده و همه از قرن سوم به بعد به جا ماندهاند. از بعضی از شاعران تنها دو یا سه بیت و از برخی دیگر هفت یا هشت بیت و از برخی هم فقط یک بیت به جا مانده است. این ابیات با از بین رفتن دیوانها، به صورت پراکنده جمعآوری شدهاند.
شاعر مجموعه «در سایهسار نخل ولایت» ادامه داد: دیوان کسایی مروزی در قرون پنجم و ششم موجود بوده اما امروز مجموع ابیاتی که از او به جا مانده شاید به ۲ هزار بیت هم نرسد. یکی از شاعران بعد از او که دیوانش را دیده، گفته است من شعر او را ۱۳ بار شمردم و ابیاتش ۱۰۰ هزار بیت است. البته برخی معتقدند منظور این شاعر یک میلیون و ۳۰۰ بیت بوده ولی نظر محققان بر این است که منظور او همان ۱۳ بار شمردن و رسیدن به عدد ۱۰۰ هزار بیت است. جالب است از کسی که شاعر بعدش نقل میکند که در دیوانش ۱۰۰ هزار بیت دارد، امروز به زحمت هزار و ۱۰۰ بیت مانده است. اینها نتیجه همان غارتگریها و نابودیهای ناشی از حمله اقوامی مانند مغول است.
اولین سوگسروده آیینی فارسی متعلق به کسایی مروزی است
گرمارودی در ادامه با اشاره به تاریخچه شعر آیینی در ادبیات فارسی گفت: نخستین شاعر آیینی ما، کسایی مروزی است. او اشعاری در رثای شهدای کربلا دارد که نخستین سوگواره فارسی را تشکیل میدهد. شاعر بعدی، شاعر کتاب «علینامه» است که کتابش ۱۰ سال پیش کشف شد و تخلصش ربیع است. مرحوم مینوی در زمانی که رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود، از ترکیه کتابهایی با خود آورد که یکی از آنها علینامه بود. شاعر علینامه ۵۰ سال پس از فردوسی این کتاب را با ۱۲ هزار و ۶۰۰ بیت به پایان برده است و شعرش را در همان بحر حماسی فعول فعول فعول شاهنامه فردوسی گفته است. این کتاب شامل شرح جنگ جمل و صفین حضرت علی (ع) است که مقاله مفصلی دربارهاش نوشتم و در مجله آیینه میراث منتشر شد.
این محقق ادبی گفت: شعر ربیع به اهمیت شعر فردوسی نیست چون شاهنامه نه تنها در ایران که در جهان یک کتاب استثنایی است. اما از بین این ۱۲ هزار و ۶۰۰ بیت، ابیاتی وجود دارند خیلی برجستهاند. نشر میراث مکتوب از من خواست تا این ابیات گزیده را انتخاب و گردآوری کنم. من هم چنین کاری کردم که حاصلش در کتابی به نام «به گزین علینامه» در نمایشگاه کتاب امسال عرضه خواهد شد. اما در ادامه بحث سوگ سرایی در ایران، باید بگوییم که قبل از اسلام، این امر در میان مردم خراسان و ماوراءالنهر سابقه دیرینه داشته است. یکی از این رسومات، مراسم سیاوشخوانان بوده که سر زبان مردم بوده است و در سوگواریهایشان سوگ سووشون را میخواندند. در دوره بعد از اسلام هم در سوگ غیرآیینی ظاهرا قدیمیترین شعر موجود از آن ابوالینبغی بوده است و پس از آن سوگ سروده رودکی در مرگ شهید بلخی است. در همین قرن فردوسی در شاهنامه، سوگ سیاوش، سوگ رستم بر سهراب، سوگ مادر سهراب و حتی سوگ خودش بر فرزندش را دارد.
شاعران شیعه و سنی تلمیحهای زیادی به کربلا و امام حسین دارند
وی در ادامه گفت: سرودههای نظامی در خسرو و شیرین یا سوگش بر خاقانی هم از نمونه سوگوارههای همین قرن هستند. نظامی در شعرش میگوید که فکر میکردم من زودتر میمیرم و خاقانی برایم سوگواره میسراید اما اوضاع اینگونه شد. بعد به سوگوارههای سعدی میرسیم که بسیار نافذ هستند. سوگواره او درباره معتصم بسیار گیراست و مرثیهای بر مسائل قومی و ملی هم هست اما در یکی از نوشتههایم نوشتهام که ای شیخ اجل، معتصم هم انسان بود که تو برایش سوگنامه سرودی؟ در قرن هشتم سوگوارههای حافظ در سوگ امیر محبوبش شیخ ابواسحاق و فرزند خودش را داریم اما اجازه بدهید در ادامه به سوگ سرودههای آیینی بپردازیم چون شمار سوگنامههای غیرآیینی بسیار زیاد است. اشاره به دیوان کسایی مروزی کردیم. همه دیوان او مدایح و مناقب آل مصطفی (ص) است. شعرای شیعه فارسی حتی وقتی حکومت دست غیرشیعهها بود، از سرودن سوگنامههای اهل بیت و ذکر مصیب فروگذار نکردند. اگر بخواهیم به کاربرد تلمیحی داستان کربلا و امام حسین (ع) در شعر شاعران فارسیزبان اشاره کنیم، مثنوی ۷۰ من میشود چون مثلا شاعری درباره لاله شعر میسروده و بعد تلمیحی از ماجرای کربلا را در شعرش میآورده است که از این نمونهها در ادبیات فارسی بسیار است و شاعران شیعه و سنی با تلمیحات زیادی در شعرشان از امام حسین (ع) و کربلا یاد کردهاند.
شاعر مجموعه شعر «سرود رگبار» افزود: در قرن پنج و اوایل قرن ششم، سنایی است که برای امام حسین و اهل بیت شعر میسراید. آقای رسول جعفریان محقق برجسته به شعر ابوالمفاخر رازی در آن قرون اشاره داشته است تا قرن هفتم که جلالالدین محمد، مولوی کربلایی میشود و شعر کجایید ای شهیدان خدایی را میسراید. مولانا در مثنوی هم به کربلا با همین چشم ژرفنگر پرداخته و شوق طربناک قهرمان کربلا به شهادت، را در شعرش نشان داده است. مثلا درباره شب عاشورا گفته است: «چون که ایشان خسروان دین بُدند/ وقت شادی شد چو بشکستند بَند» چون در تاریخ آمده است که شهدای کربلا، شب عاشورا با هم شوخی و خنده داشتند. این همان نگاهی است که در شعر طوطی بازرگان مولانا هم وجود دارد و میگوید کسی که میخواهد من را ببیند، باید بمیرد.
موسوی گرمارودی گفت: در قرن ۸ و ۹ ابن حسام خوسفی را داریم و در این دوران بود که توجه به اشعار آیینی گسترش یافت. محتشم در این دوره بود که علاوه بر توجه به صنایع ادبی، درک عناصر معنوی کربلا را در سوگوارهاش آورد که عبارتاند از عشق، حماسه و عرفان. از روزگار صفویه به بعد، به دلیل آزادی و فضای باز برای شاعران آیینی، اینگونه شعر بسیار گسترش پیدا کرد. در روزگار قاجار هم شاعران برجستهای در این زمینه وجود دارند. مثلا میرزا کوچک وصال شیرازی متعلق به این دوره است که همه افراد خانوادهاش شاعر بودهاند. دکتر وصال همسر مرحوم طاهره صفارزاده هم از همین خانواده بود که شاعر قدری بود. وصال شیرازی ترکیببندهای شیوایی دارد که بالاترینشان در سوگ امام حسن (ع) سروده شده است. اما از شاعران این قاجار، عمان سامانی در صدر ایستاده است. او از اهالی سامان چهارمحال و بختیاری بود و بیشتر شهرتش را مدیون گنجینه اسرار است که به اشتباه «گنجینهالاسرار» نامیده میشود. چون اگر بخواهیم این نام را عربی به کار ببریم باید بگوییم «مخزنالاسرار». مهمترین ویژگی اشعار عمان این است که عرفانیاند و در خورشان سوگ اهل بیت گفته شدهاند.
خاطرات گرمارودی تا ۴ سالگیاش ۳۰۰ صفحه شده است
در ادامه این نشست، حسین پاکدل به خوانش دو شعر سپید از موسوی گرمارودی پرداخت و پیش از قرائت این اشعار گفت: البته خواندن من، مانند خواندن آقای دکتر نمیشود چون وقتی ایشان میخواست شعرش را خودش بخواند، اعتماد به نفس بچههای تلویزیون گرفته میشد. یک بار از آقای دکتر سوال کردم که آیا نمیخواهید خاطراتتان را بنویسید؟ ایشان جواب مثبت داد و گفت تا چهار سالگیام، ۳۰۰ صفحه شده است.
در بخش دوم این نشست که مربوط به کارنامه و زندگی گرمارودی بود، این شاعر گفت: اینکه آقای پاکدل به ۳۰۰ صفحهای شدن خاطراتم تا سن چهار سالگی اشاره کرد، به این دلیل است که بیشتر این خاطرات مربوط به زندگی پدرم میشود که استاد فلسفه و اهل گرمارود الموت قزوین بود و مادرم که دختر یک روحانی و از اهالی تنکابن بود. پدرم یک روحانی بود که نه اهل محراب بود و نه اهل منبر و فقط تدریس میکرد. مثلا دکتر اعوانی از شاگردان پدر بود. قسمتی از خاطرات کودکی را در مجلهای چاپ کردم. البته آنجا هم اشاره کردم که «گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟» این هم که اول سخن گفتم نفله شدیم و چیزی نشدیم، تعارف نبود.
پاکدل در پاسخ به این سخنان گرمارودی گفت: شما توقعتان از خودتان بالاتر است. اگر بار دیگر به دنیا بیایید، چه راهی را در پیش میگیرید؟
اگر دوباره متولد شوم، این راه را نمیروم
گرمارودی در پاسخ به این سوال گفت: اگر دوباره به دنیا بیایم، قطعا راهی را که رفتم، نخواهم رفت. وقتی پدرم درگذشت، در مراسم ختمش در مسجد الجواد، آقای فاطمینیا به منبر رفت. ایشان از اینکه سیدابوالحسن اصفهانی به پدرم در ۲۴ سالگیاش اجازه اجتهاد داده بود، تعجب کرده بود. اما پدرم فقط تدریس میکرد.
این پژوهشگر ادبیات در پاسخ به این سوال پاکدل که آیا زندانی شدنش پیش از انقلاب، تنها به اشعارش ربط داشت، گفت: نه. زندان من فقط به دلیل شعرم نبود. من ۴ سال در زندان بودم. البته شعر قسمتی از محکومیتم بود. مخصوصا شعر «بهار خون» چون طرف صحبتم در آن مشخصا شاه بود و به تعداد کلماتش هم شلاق خوردم. فقط کسانی که آن روزگار را درک کردهاند، میدانند چه خفقانی حاکم بود. یک بار شهید رجایی به من گفت بیا در مراسمی که برای یکی از شهدا گرفتهایم شعر بخوان. این شهید فرزند دو ساله داشت. مجلس هم مخفی بود. چون کسی اجازه نداشت برای کسی که به دست ساواک کشته شده، مجلس فاتحه بگیرد. من هم از راه پشت بام به خانهای که برنامه در آن برگزار میشد، رفتم. حاضران این مجلس حدود ۸۰ نفر از دستچین شدهها بودند ولی خدا گواه است که وقتی به ابیاتی رسیدم که مستقیما به شاه تشر میزدم و گفتم «رسد روز خون تو را ریختن»، عدهای از حاضران از مجلس بیرون رفتند که اگر برنامه لو رفت، بگویند ما در این محفل نبودیم.
موسوی گرمارودی گفت: این ماجرا برای بهار سال ۵۱ است. پدرم در چنین محیطی فقط تدریس میکرد. او از نجف به قم آمد. من در دبیرستان مدیریت دانش به مدیریت شهید بهشتی درس میخواندم. رشتهام هم ریاضی بود. روزی به پدرم گفتم که ریاضی من را ارضا نمیکند و میخواهم علوم انسانی بخوانم. پدرم گفت بنابراین باید عربی را به خوبی یاد بگیری. این شد که من را نزد ادیب نیشابوری برد. بعدها که از مشهد به قم برگشتم، قضایای امام و قیام ۱۵ خرداد پیش آمد. چون من هم شیطنتهایی کرده بودم و مدام از پاسگاه مزاحم میشدند و به خانهمان میآمدند، پدرم به تهران مهاجرت کرد. از آنجا به بعد، از خانواده جدا شدم و در مدرسه علوی به تدریس پرداختم. تحصیل در رشته حقوق را هم آغاز کردم. البته آن زمان نفر هفتم ادبیات کنکور کشور بودم.
به ماموران میگفتم جایم در زندان خوب است، تعهد نمیدهم
شاعر مجموعه «خط خون» ادامه داد: بعد از حقوق، چون با اعتقادات من تناسبی نداشت، تغییر مسیر داده و به تحصیل دکترای ادبیات پرداختم که به زندان افتادم و ۴ سال آنجا ماندم. البته من اضافه زندان کشیدم چون حکم من ۳ سال بود ولی ۴ سال نگهام داشتند. آن زمان، وقتی بود که اصلاحات کارتری را در کشور پیاده میکردند. به همین دلیل من را ۱۶ بار بردند و آوردند تا از گذشتهام ابراز پشیمانی کنم. من هم میگفتم جایم خوب است. چون در زندان تحلیل میکردیم و شرایط را میسنجیدیم. میدانستیم که این کارها، بزک دموکراسی است و از طرف آمریکا به شاه فشار میآوردند که این دیگر چه نوع دیکتاتوری است که خودتان به طرف حکم میدهید که ۳ سال زندانی شود ولی ۴ سال نگهاش میدارید؟ من در پاسخ به درخواست معذرتخواهی میگفتم من چنین تعهدی نمیدهم. اینجا میز پینگپنگ داریم و تخم مرغ هم که قیمتش در بیرون زندان ۵ زار شده است.
گرمارودی با اشاره به موضوع قیمت تخم مرغ، در حالی که دستش را روی میکروفون میگرفت با طنز گفت: یواشکی بگویم یادش به خیر.
وی در ادامه گفت: دفعه آخری که گفتم من تعهد نمیدهم و جایم در زندان خوب است، یک چک خوردم و چشمانم را بستند. ساعتی بعد در محدود پل مدیریت که آن روزها بسیار خلوت بود، رهایم کردند. بعدها که انقلاب پیروز شد، اولین مسئولیت را مهندس بازرگان به من داد و مدیر موسسه فرانکلین شدم. تدوین کتابهای درسی به عهده من گذاشته شد. بعضی از ماجراهایی که برایمان در این موسسه پیش آمد، بسیار شنیدنی و خواندنی است. مثلا اینکه ما نمیتوانستیم از نو ۱۸ میلیون کتاب چاپ کنیم. قرار شد ۱۸ میلیون کتابی را که با عکس شاه در ابتدایشان چاپ شده، بیاوریم و عکس شاه را از اولشان بکنیم. من هم مقدمهای برای ابتدای کتابها نوشتم که در آن این بیت از مولوی را آوردم که مصرعی از آن میگوید: «ماهی از سر گنده گردد نی ز دم».
به شهید رجایی گفتم این کار ضد انقلاب است، شما چرا باور میکنید؟
شاعر کتاب «چمن لاله» ادامه داد: یک روز شهید رجایی به من زد و با حالتی بسیار ناراحت گفت: میدانی چه کار کردهای؟ میدانی مصرع دوم این شعر چیست که در مقدمهات نوشتهای؟ مفهوم این بیت به روحانیت برمیگردد و حاوی مطلب جالبی نیست. به شهید رجایی گفتم: این بیت را ضد انقلاب ساخته است. شما چرا باور میکنید؟ دوم اینکه این مصرع خود مصرع دوم شعر است نه مصرع اول. بیت اصلی مولانا هم این است: «عقل اول رام بر عقل دُوُم / ماهی از سر گنده گردد نی ز دم» خب شهید رجایی معلم ریاضیات بود و اطلاع چندانی از ادبیات نداشت.
در ادامه پاکدل با اشاره به ویژگیهای اخلاقی گرمارودی گفت: آقای دکتر گرم و صمیمی هستند و با همه با وجود تفاوت نظرات تعامل دارند. به عنوان مثال ایشان بود که مهدی اخوان ثالث را به موسسه فرانکلین آورد. اما متاسفانه ما ملت کمحوصلهای هستیم و نباید از شکستها بترسیم. خوب است که گاهی از پیروزیهایمان هم بترسیم. وقتی دکتر، اخوان ثالث را به عنوان سرویراستار به موسسه فرانکلین معرفی کرد، عدهای شروع به اذیت و آزار و سخنچینی کردند. اخوان ابتدا فکر کرد که دکتر موسوی گرمارودی از این کارها راضی است و شعری خطاب به ایشان سرود که اواسط کار سرودن شعر متوجه شد اینگونه نیست و لحن معذرتخواهی به شعرش داد. آقای دکتر هم در شعری پاسخ این شعر اخوان را داد که بسیار خواندنی است و پر از متانت و اخلاق است.
پاکدل ادامه داد: چیزی که آقای موسوی گرمارودی دارد این است که براساس باورش میزید که در این روزگار متاع با ارزشی است. ایشان هنوز همان خلقیات دهه ۴۰ را دارد و با آنها زندگی میکند. وقتی امروز بعد از چند سال ایشان را دیدم، گفتم شرایطی که دارید، محصول «نه»هایی است که گفتهاید و بسیاری از پست و مقامها را قبول نکردهاید. یکی از نتایج این نه گفتنها ترجمه قرآنی است که ایشان انجام داده است و ترجمه قرآن هم که میدانیم شرایط خاصی دارد و فقط به دانستن زبان عربی نیست.
زنده خوب و مرده بد نداریم
گرمارودی در پایان گفت: متاسفانه در کشورمان زنده خوب و مرده بد نداریم. همه وقتی زندهاند، بد هستند و باید محکوم شوند. اما وقتی که مردند، خوب میشوند. دوستانی در موسسه فرانکلین بودند که قبل از انقلاب موافق وضع موجود بودند و بعد از انقلاب به رنگ موافقان انقلاب درآمده بودند. تعدادشان هم کم بود ولی علیه اخوان تبلیغ میکردند که این مرد با گیس بلند تا سرشانه چه معنی دارد به موسسه بیاید؟
این شاعر گفت: ما که چغندر نیستیم تا همه شبیه هم باشیم. چرا همه باید یک شکل باشیم؟ چرا نباید ایدئولوژیها تفاوت داشته باشد؟ وقتی از موسسه به چاپخانه میرفتم پشت سرم حرف میزدند که فلانی اخوان را برداشته آورده در موسسه و خودش ۴ هزار تومان حقوق میگیرد، به اخوان ۷ هزار تومان و بیشتر از خودش حقوق میدهد. خب من مدیر موسسه بودم و صلاح میدانستم از علم و سابقه ادبی اخوان در موسسه استفاده کنم. این فرد یکی از مهرههای ادب این کشور بود. اما همانطور که اشاره کردم در کشورمان زنده خوب و مرده بد نداریم.
نظر شما :