تقی آزاد ارمکی: ناصرالدین شاه هم اصلاح‌گر بوده هم تخریب‌گر

۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۰۲:۰۷ کد : ۲۱۳۴ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در مقاله‌ای در هفته‌نامه «نگاه پنجشنبه» نوشته: «ناصرالدین شاه هم در تاریخ ایران نقش اصلاح‌گری داشته و هم نقش بحران‌سازی و تخریب.» 

 

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از این مقاله را انتخاب کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

* در ارزیابی نقش و جایگاه ناصرالدین شاه قاجار در ایران چندین نکته را باید مورد توجه قرار داد:

۱- باید از شاه دوستی و ضدیت با شاه دوستی فاصله گرفت و شاه و نظام گذشته را بخشی از تاریخ ایران در نظر داشت و آن را به طور تحلیلی مورد بررسی قرار داد.

 

۲- نظام شاهی یعنی نظام قاجاریه و پهلوی دو نظامی هستند که بخش اعظم تاریخ ایران را می‌سازند. بی‌اعتنایی به این دو دوره تاریخی به منزله نادیده گرفتن تاریخ معاصر ایران است. اگر قرار است امروز به طور دقیق مورد تحلیل قرار گیرد، لازم است که دریافتی دقیق از وضعیت این دو دوره داشته باشیم. به عبارت دیگر یکی از اصلی‌ترین ارکان شناخت تاریخ جامعه امروز ایران، شناخت دیروز و گذشته آن است. این معنی در بیان بزرگان جامعه‌شناسی دنیا دیده می‌شود. اینکه جامعه‌شناسان اصلی در تحلیل شرایط معاصر ما را دعوت به شناخت گذشته تاریخی جامعه می‌کنند، به این دلیل است که در جامعه‌شناسی یکی از اصلی‌ترین حوزه‌ها، گرایش‌ها و رشته‌ها، جامعه‌شناسی تاریخی است.

 

۳- به لحاظ نظری نیازمند به طرح دقیق جامعه‌شناسی هستیم. با دفاع دقیق و غیرمغرضانه از جامعه‌شناسی که می‌توان ایران امروز و دیروز را شناخت. در جامعه‌شناسی مدیران دیروز ایران دیوانه و احمق یا عاشق جلوه نمی‌کنند. آن‌ها هم مانند دیگران مردانی عادی خوانده می‌شوند که توانی در حد وضعیت‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی داشته و در نتیجه بر اساس داشته‌ها عمل کرده‌اند.

 

۴- کم فروغی علم جامعه‌شناسی ریشه در سلطه و غلبه رویکردهای سیاسی دارد که بیشتر درک نامناسب را فراهم می‌کند تا درکی دقیق. برای شناخت جایگاه شاهان، علما، روشنفکران، سیاستمداران، مردم و دیگر گروه‌های اجتماعی دیروز، امروز و فردا دعوت مجدد به ظهور و حضور جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسان ضرورت دارد و در مقابل خروج روانشناسان ضرورت دارد و در مقابل خروج روان‌شناسان و سیاستمداران و آسیب‌شناسان از دایره تحلیل تاریخ ایران لازم است.

 

۵- با توجه به نکات اشاره شده درک ناصرالدین شاه بدون توجه به ساختارهای اجتماعی و سیاسی امکان‌پذیر نیست. جدا کردن ناصرالدین شاه از ساختارهای اجتماعی و داوری و در مورد او بی‌معنی است. ناصرالدین شاه خود را شاه می‌دانست، در بسیاری از شرایط خود را سایه خدا می‌دانست. مردم هم این معنی را قبول کرده بودند. علما هم در این مورد اشکالی نمی‌دانستند. شاهی که بیش از یک حکمران است، دیگر عمل او قابل نقد و بررسی نیست. اصلا کسی در جامعه نمی‌تواند وجود داشته باشد که شاه و شاهی را نقد کند. اگر این کار را کرد از دایره اجتماع خارج شده است. شاه در گذر زمان دیگر درکی درست و واقعی از خود و شرایط اطرافش نخواهد داشت. او شرایطی بالا‌تر و بر‌تر از شرایط و موقعیت‌ها خواهد داشت. این شاه دیگر در بدهی که تقصیری ندارد. هر چه پیش آید خوش است و شاه هم خوش است تا زمان سقوط پیش آید.

 

* در یک نگاه کلی می‌توان مدعی شد با اصلاح رویکرد و نگاهی که به جامعه و تاریخ ایران داریم، خواهیم توانست نقش و جایگاه تک تک نیروهای اجتماعی را معلوم کرده و به طور خاص یک بار برای همیشه به بیان و درک نقش و جایگاه شاهان و سیاستمداران در تحولات و بحران‌ها اشاره کنیم. آنقدر از آن‌ها معنی سایه خدا بودن را نسازیم و آنقدر بی‌اعتنایی نکنیم که آن‌ها را مفسد‌ترین مردم ایران بدانیم. شاهان به میزان دیگر نیرو‌ها مقصرند و به میزان دیگران در ساختن ایران مهم‌اند. با این نگاه است که ناصرالدین شاه در کنار سیدجمال‌الدین اسدآبادی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر و ملکم خان و دیگران در ساختن و خراب کردن ایران موثر بوده‌اند.

 

* ناصرالدین شاه هم در تاریخ ایران نقش اصلاح‌گری داشته و هم نقش بحران‌سازی و تخریب. نقش اصلاح‌گری او تنها به دلیل وجود وزیران اصلاح‌طلب نبوده است. هر چند این شخصیت‌ها در اصلاح‌گری ایرانی موثر بوده‌اند ولی اگر شاه قاجار استعداد اصلاح‌گری نداشته است که امکان حضور شخصیت‌های اصلاح‌گر را در دولت و حکومتش نمی‌داد. حضور این شخصیت‌ها ریشه در شرایطی دارد که ناصرالدین شاه، شخصیت‌ها و مردم در آن زیست می‌کرده‌اند. شرایط مهم شده بود. شرایط اصلاح‌گری نقش مهم‌تری از این شخصیت‌ها داشته است.

 

* ناصرالدین شاهی که خود را سایه خدا می‌داند رنج طولانی مسافرت به بلاد کفر را قبول کرده و برای شناخت وضعیت اروپا ترک وطن می‌کند. این کار در زمانه‌ای دور بسیار سخت بوده است. آن هم برای شاهی که خود را سایه خود می‌دانسته است. شاه ایران شاهی نبوده است که از یک مبارزه سخت و طولانی انتخاباتی به شاهی رسیده باشد و برای بقایش نیاز به جست‌و‌جوگری داشته باشد. شاه ایران از زمان تولد شاه بوده و سایه خدا بوده. با این نگاه عمل ناصرالدین شاه می‌تواند کاری بیش از اصلاح‌طلبی باشد. باید آن را کاری انقلابی دانست. با این نگاه ترور ناصرالدین شاه هم بسیار انقلابی و عجیب و غریب جلوه می‌کند. بیان شاه شهید از جامعه گرفته شد تا به واسطه گروهی خاص. هنوز هم در ادبیات ایران شاه بی‌عرضه و ناتوانی چون ناصرالدین شاه را شاه شهید می‌خوانند. برای جامعه جای تامل است که چرا کسی و گروهی قصد کشتن شاه را که سایه خداست، دارد. برای جامعه این عمل انقلابی عملی ناپسند خوانده می‌شود. به همین دلیل هم هست که مردم و گروه‌های اجتماعی در آن جامعه پس از کشته شدن شاه به دامن انقلابیون نمی‌آیند، در مقابل به دامن شاهی بی‌عرضه‌تر و ضعیف‌تر می‌روند و روند جریان‌های اجتماعی به گونه‌ای جدید رقم می‌خورد. اگر عمل میرزا رضای کرمانی انقلابی دانسته می‌شد، مردم باید به کوچه‌ها ریخته و انقلاب می‌کردند. در آینده هم وقتی انقلاب شد، بسیار آرام صورت گرفت. منظورم انقلاب مشروطه است. در این انقلاب کمتر از همه انقلاب‌های جهان مردم شرکت کرده‌اند. گروه‌های شهری اصلی‌ترین نیروی اجتماعی موثر در این انقلاب بوده‌اند. در این انقلاب مردم حضور کمی داشتند. گروه‌های ذی‌نفوذ شهری بیشتر حضور داشتند تا مردم و توده. انقلاب هم زمانی طولانی بعد از کشته شدن شاه به وقوع می‌پیوندند.

 

* با توجه به نکات فوق‌الذکر می‌توان مدعی شد که ناصرالدین شاه به عنوان یک شاه مهم که هم بی‌عرضه و ناتوان خوانده شده است و هم من او را در کنار شخصیت‌های اصلاح‌طلب قلمداد کردم، بدون توجه به شرایط اجتماعی جامعه ایرانی قابل درک نیست.

کلید واژه ها: تقی آزاد ارمکی ناصرالدین شاه


نظر شما :