دستنوشتهای منتشر نشده از مصطفی شعاعیان: کودتای ۲۸ مرداد بیشتر انگلیسی بود تا آمریکایی
خسرو شاکری، ویراستار آثار شعاعیان
***
درباره کودتای ۲۸ مرداد تفسیرها و سخنان فراوانی گفته شده است. این کودتای ارتجاعی – استعماری از سوی مرتجعین داخلی به منزله «قیام ملی،» از سوی استعمارگران خارجی به منزله نجات ایران از چنگ کمونیسم، از سوی شورویها به منزله توطئه امپریالیسم علیه اتحاد شوروی،(۳) از سوی حزب توده به منزله کودتای امپریالیست آمریکا،(۴) از سوی جبهه ملی آمیخته سردرگمی از همه تفاسیر بالا... ارزیابی شده است. با اینکه این کودتا در تاریخ مبارزات ضد استعماری توده ایران اثرات هلاکتبار و خردکنندهای به جای گذاشته است معهذا، تاکنون بررسی همهجانبه و ژرفی از آن به عمل نیامده است.(۵) آنچه هم ما اینجا میشکافیم به راستی تحلیلی همهجانبه و عمیق نیست. ما تنها در زمینه تضاد جهانخواره عمدهای که گردانندگی کودتای مزبور را به سهم خویش به عهده داشتند، ارزیابی میکنیم. خواست ما از این ارزیابی، به ویژه نشان دادن نقش استعمار انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد است که به یکباره از اندیشهها زدوده شده است، که این خود اندیشه [بر] انگیز است.(۶)
گفته میشد کودتای ۲۸ مرداد کودتایی صرفا آمریکایی بود. پس از انتشار کتابی که اندرو تالی درباره عملیات CIA (سیا) نوشت، ظاهرا دست بازیکنان این [حامیان] جناح پر است. ما از دوگانگی استعمار انگلیس و آمریکا به دنبال جنگ جهانی دوم در ایران و تا چندی پس از زمامداری مصدق، یاد کردیم و همچنین از یگانگی این استعمار در اواخر دولت مصدق و همچنین در کودتای ۲۸ مرداد سخن گفتیم و نشان دادیم که چگونه آمریکا برای کسب امتیاز در ایران از جنبش نفت در برابر انگلستان حمایتی استعمارگرانه میکرد. از سوی دیگر، انگلستان، برای کشاندن آمریکا به سوی خود و مجرد کردن جنبش از حمایت استعمارگرانه آمریکا، گام به گام خود را برای امتیاز دادن به آمریکا آماده میکرد، تا سرانجام آمریکا را در نفت ایران شرکت داد، [کجا؟ در صفحات پیش از ۳۱؟] مشروط بر اینکه آمریکا در سقوط دولت مصدق همکاری کند. تمامی اینها نمودار آنند که کودتا، بیشتر کودتایی انگلیسی بود تا آمریکایی. برای اینکه نشان دهیم کودتا نه تنها نمیتوانست صرفا کودتایی آمریکایی باشد، و حتی نقش آمریکا نمیتوانست در کودتا برابر با نقش انگلیس باشد، بررسی این امر بنا به شیوه زیرین لازم است:
۱– استعمار برای ریشه گرفتن در مستعمره نیازمند طبقهای ارتجاعی است. بدون یک چنین پایگاه طبقاتی، استعمار پا نخواهد گرفت. این «رکن» است.
میدانیم که آمریکا تا پیش از جنگ جهانی دوم در ایران رخنهای نکرده بود؛ در عوض به دنبال بریده شدن دست روسیه همراه با انقلاب اکتبر از ایران، [معنی ندارد!] جامعه ما یکسر به چنگ استعمار انگلیس افتاد و در سراسر حکومت سیاه رضاشاهی نیز انگلیس یگانه استعمار ریشهدار جامعه ما بود. حتی بردن رضاشاه و آوردن آریامهر نیز مستقیما توسط بریتانیا انجام شد. اگر از شوخطبعی به پرهیزیم، ناچار میپذیریم که لااقل سراسر دوران ۲۰ ساله «قدر قدرتی»* رضاخان زمان کافی و مناسبی بود برای اینکه انگلستان بتواند پدیده «ارتجاع – استعمار» را به صورت ویژه «انگلیس – ارتجاع» در ایران درآورد. پس از جنگ جهانی هم، که به سال ۱۳۲۳-۴ میکشد و حتی تا دوران زمامداری مصدق، همچنان این انگلستان بود که طبقه حاکمه، در نتیجه دستگاه حاکمه را در زیر فرمان داشته است؛ کما اینکه آمریکا برای مقابله با انگلستان ناچار میشود که خود را به جنبش نفت نزدیک کند. بدیهی است، اگر آمریکا خود دارای پایگاه نیرومندی در درون ایران میبود، ضرورتی نمیداشت که برای امتیازخواهی و ایستادگی در برابر بریتانیا آنسان که دیدیم از جنبش نفت حمایت کند. اگر آمریکا پایگاه طبقاتی و کادرهای مناسب و کافی میداشت، با توجه به نیروی جهانیاش، خود مستقیما وارد عمل میشد. مطالعه زندگی و پیشینه مخالفان بومی مصدق و همچنین مطالعه زندگی و پیشینه کودتاچیان بومی ۲۸ مرداد، که در رأس آنان شاه- زاهدی جای گرفته بودند، از اینکه کادر کودتا را کادرهای انگلیسی یا آمریکایی تشکیل داده بودند، خود پرده برمیدارد.
۲ – چنانکه از خاطرات ایدن نیز آوردیم، این انگلستان بود که پیوسته میکوشید تا موافقت آمریکا را برای کودتای علیه جنبش نفت و دولت مصدق به دست آورد و بدیهی است اگر انگلستان خود نمیتوانست کودتا را عملی کند و اگر انگلستان دستکم در کودتا نقش و منافعی بنیانی نمیداشت، کوشش برای هم داستان کردن آمریکا با خود ابلهانه میبود. آیا باور داشتن به اینکه به راستی این کوشش و رفتار انگلستان ابلهانه بود، خود ابلهانه نیست؟ گرفتن موافقت، دست بالا، به معنی دادن نقش درجه دوم به موافقت کننده است. اگر آمریکا خود به تنهایی(۷) میتوانست کودتا کند، دیگر نیازی به کوشش پیگیرانه انگلیس، برای کسب موافقت آمریکا برای کودتایی که خود آنها میخواهند عملی کنند، نمیبود.
۳ – آمریکا نیرومندترین استعمار جهانی بوده و هست. برای تواناترین استعمار جهانی ضرورتی ندارد که جهت غارت جوامعی همانند جامعه ما به استعمارگران دست دوم و سوم باج دهد، آن هم باجهای کلان. زیرا هم توان آن را دارد که در برابر رقیبان ایستادگی کند و هم امکان جویدن و هضم کردن لقمههای بزرگ را(۸) دارد ولی برای استعمارگران درجه دوم و سوم... یک چنین شرایطی فراهم نیست.
اگر کودتای ۲۸ مرداد کودتایی صرفا آمریکایی میبود، برای آمریکا با آن نیروی جهانیاش، ضرورتی نمیداشت که انگلستان را بار دیگر در تاراج نفت ایران شرکت دهد، آن هم چه شرکتی که انگلستان بیش از آمریکا از این چپاول بهرهمند گردد. ولی شرکت ندادن آمریکا در غارت منابع نفت جامعه ما برای انگلستان شدنی نمیبود. انگلستان ناچار بود با توجه به نیرو و امکانات جهانی نیرومندترین استعمار جهانی به آن استعمار امتیاز دهد، آن هم امتیازی که سالها آمریکا درباره آن تلاش میکرد. لذا، جلب موافقت آمریکا برای انجام کودتای ۲۸ مرداد، نمیتوانست برای انگلستان بدون شرکت دادن آمریکا در تاراج توده ایران عملی شود. ولی، هر آینه آمریکا امکانات و نیروی کافی [را] برای انجام کودتا میداشت، چنین ضرورتی برای وی وجود نمیداشت.(۹)
۴- و به ویژه آمارهای مربوط به تاراج نفت ایران به وسیله امتیاز نامه کنسرسیوم نشان میدهند که انگلستان بیش از آمریکا از این چپاول سهم به دست آورده است. (آمارها آورده شود. خصوصا از سخنرانی جناب شریف امامی نیز آورده شود.)(۱۰)
۵- ایدن در خاطرات خود، آنجا که درباره کانال سوئز بحث میکند، یادآور میشود که نیکسون گفت: «برای نخستین بار در خاورمیانه آمریکا سیاست مستقلی پیش گرفت.» معنی این جمله چیست؟ معنی این جمله این است که در کودتای ۲۸ مرداد، [برخلاف مساله سوئز] این آمریکا بود که از انگلستان تبعیت کرد، نه اینکه خود مستقلا به چنین کودتایی که برایش عملی نبود دست زده [است] (آورده شده و بحث شود.)(۱۱)
۶- ممکن است پرسیده شود که، اگر انگلستان کادر لازم برای کودتا را میداشت و میتوانست آن را عملی کند، پس چرا برای همساز کردن آمریکا با خود تن به چنان زیانی داد؟ و نیز اگر آمریکا، هرچند در جهان نیرومند بود، ولی چون در ایران ناتوان بود، پس چه ضرورت داشت که انگلستان در ایران از آمریکا تمکین کند؟
قدرت جهانی آمریکا به این کشور امکان میداد که از طرق مختلف استعمارگران دیگری، نظیر انگلیس، فرانسه و غیره، را وادار به ملاحظاتی جدی نسبت به تمایلات آمریکا کند. برای نمونه، در جریان کانال سوئز، چنان که دیدیم، انگلیس، فرانسه و اسراییل با حمله به مصر، آمریکا را در برابر کار انجام شدهای قرار دادند. بدیهی است [که] آمریکا نیز نیروی نظامی در برابر آنها قرار نداد. تهدیدی که آمریکا به انگلستان کرد این بود که، اگر نیروهای خود را از مصر خارج نکند، لیرههای بریتانیا را که در بانکهای آمریکا است(۱۲) در بازار خواهد فروخت. معنی این کار ورشکستگی اقتصاد انگلیس میبود. لذا انگلستان ناچار به تخلیه مصر شد. از این رو، بیتوجهی به خواستهای آمریکا برای انگلستان شدنی نبود. بیهوده نیست که بریتانیا حاضر میشود بهای چنان گزافی را برای به دست آوردن هم داستانی آمریکا با خود در برابر جنبش نفت بپردازد.
۷- ممکن است پرسیده شود اکنون که آمریکا دارای چنان امکانات جهانی موثری است، پس چرا نباید این امکانات را چنان به کار اندازد که به یکباره خود را مالکالرّقاب مستعمرات استعمارگران دیگر کند؟ و چرا با این همه امکانات تازه میخواهد او را هم به حساب آورند و سهمی برایش تعیین کنند؟
اگر آمریکا تمام نیروی خود را برای بیرون کشیدن تمامی منافع استعمارگران دیگر از چنگ آنها به کار اندازد، آنگاه دیگر هیچگونه یگانگی میان آنها وجود نخواهد داشت و طبعا کار به برخوردهای خشنتر و، در نهایت، به جنگهایی نظیر دو جنگ جهانی اول و دوم خواهد کشید. لذا، آمریکا ناچار است برای جویدن جگر استعمارگران دیگر از پایشان شروع کند، نه از قلبشان. به اضافه، چنانکه نخست گفتیم، برای چیرگی بر یک جامعه، بایستی در درون آن جامعه به تکیهگاهی طبقاتی متکی بود. آمریکا در جامعهای که «در آن» هیچگونه تکیهگاه طبقاتی تعیینکنندهای ندارد، چگونه قادر است بساط استعمار خود را از راههای غیرنظامی بنیان نهد؟ برای پیمودن راههای نظامی نیز شرایط و مسایل دیگری مطرح است. گذشته از همه اینها، در همین مثال مورد بحث خویش، یعنی درباره نفت ایران قضیه را بدینسان مطرح کنیم که آمریکا میکوشید تا، با استفاده از همه نیرو و امکانات جهانیاش، به یکباره انگلستان را از میدان ایران به در کند و خود به تنهایی جامعه ما را تاراج کند. خب، در این صورت برای انگلستان به صرفه میبود که همچنان در کنار آمریکا بماند، یا حتی با جنبش نفت متفق شود؟ مسلما با جنبش نفت متفق شود. چرا؟ زیرا خود قدرت جهانی آمریکا تهدید و اسلحه برّاتری برای انگلستان بود تا جنبش نفت ایران، هرچند عمیقا بر منافع تاراجگرانه انگلیس در ایران گزند میزد. زیرا هرچه بر قدرتی همچون قدرت آمریکا افزوده شود، طبعا توان آن برای هرچه زودتر از پا در آوردن استعمارگرانی همچون انگلیس افزوده خواهد شد؛ در نتیجه، عمر بریتانیا کوتاهتر خواهد شد، حال آنکه پیروزی جنبش نفت تا بخواهد به چنان نیروی مادی جهانیای مبدل شود تا(۱۳) همچون آمریکا تهدید مستقیم جهانیای به حساب آید، زمانی دیرپای لازم خواهد بود. لذا، برای انگلستان خردمندانهتر خواهد بود به راهی گام گذارد تا(۱۴) هرچه بیشتر به درازای زندگیاش بینجامد، نه به کوتاهی آن. از سوی دیگر اگر آمریکا میخواست هم جنبش نفت را خود شخصا در هم بکوبد و هم انگلستان را از تمامی امتیازاتش در ایران خلع کند، بدیهی است در این صورت آمریکا به صورت دشمن مشترک ایران و انگلیس (هر دو) در میآمد و به ناچار هر دو با هم متفق میشدند، نه اینکه در چنین بحبوحهای، معهذا، هر دو ژرفترین دشمنیها را درباره یکدیگر ابراز دارند.
۸- مقاله اندرو تالی بررسی و با خاطرات ایرن مقایسه شود. [ظاهرا این کار را به اتمام نرساند.]
[***]
بنابراین، کودتای ۲۸ مرداد کودتایی انگلیسی-ارتجاعی- آمریکایی بود که انگلیس - ارتجاع شالوده آن و آمریکا وابسته به چنین شالودهای بود.
============
اکنون لازم است که تضاد آمریکا-انگلیس را در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد دنبال کنیم.
انگلستان تا آن اندازه خام نبود که نتواند به سرنوشت خویش از زوایای گوناگونی بیندیشد. مطالعه بر روی طرح شرکت دادن آمریکا در تاراج نفت ایران و حتی طرح مربوط به کنسرسیوم نفت از همان آغاز مورد توجه قرار گرفت، تا آنجا که «مجله متمایل به... چپ» نیو استیتزمن (New Statesman)، که یکی از مجلههای سیاسی و با نفوذ انگلستان است، در تاریخ ۸ تیرماه ۱۳۳۰ [۲۹ ژوئن ۱۹۵۱] نوشت: «... دیر یا زود ما با کمک و مساعدت آمریکاییها، فرانسویها و هلندیها باید سیاست مشترکی راجع به نفت خاورمیانه اتخاذ نماییم و چون تاکنون به چنین کاری مبادرت نکردهایم، اکنون خود آن را میبریم...»(۱۵)
جدیت آمریکاییان برای تحصیل سهم بیشتری در نفت خاورمیانه تنها محدود به این نبود که امتیازات جدیدی به دست آورند، بلکه متوجه این بود که از امتیازات موجود هم سهم عمدهای به آنان اختصاص داده شود. در سال ۱۹۴۳ که جیمز برنز (James F. Byrnes) رییس اداره تجهیزات جنگی (Director of War Mobilization) دولت آمریکا بود، گزارشی به رییسجمهور داد که عین ترجمه آن به قرار زیر است:(۱۶) نامه برنز به رییسجمهور به تاریخ پانزدهم اکتبر۱۹۴۳:؟ ** «مذاکرات جدی و شدیدی باید با انگلیسیها شود تا(۱۷) یک سوم معادن نفت ایران، که اکنون تمامش در دست آنها است(۱۸) به آمریکا واگذار گردد. این واگذاری در مقابل مقادیر نفتی خواهد بود که تحت عنوان «وام و اجاره» در طی جنگ از طرف ما تحویل شده و همچنین در ازای ساختن لوله نفتی خواهد بود که از معادن نفت ایران به بندر حیفا ساخته خواهد شد و خرج آن تقریبا در حدود دویست میلیون دلار خواهد بود. این خط لوله برای بهرهبرداری کامل از معادن نفت ایران لازم است.
... شرکت مزبور [نفت ایران و انگلیس] هم به توصیه و صلاحدید دولت انگلستان مصلحت خود را در این تشخیص داد که به هر نحوی هست وسایل ترضیه خاطر شرکتهای بزرگ نفت آمریکا را فراهم سازد. این بود که در سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۶ شمسی) شرکت مزبور قراردادهایی با شرکتهای نفت آمریکایی منعقد کرد و آنها را در محصول نفت ایران و کویت (نسبت به سهمیه خود از کویت) شریک ساخت و با بند و بستهایی که شد، بین اعضای کارتل بزرگ نفت توافقهایی حاصل گردید...(۱۹)
... دردسر ندهم. اینجانب تصمیم راسخ دارم که به پشتیبانی ملت ایران و [...] با تقویت مجلسین بر طبق موازین قانون بدون اندک انحرافی به وظیفه خود نهایت ثبات و استقامت عمل کنم.(۲۰)
هر انتقادی از دولت بشود بیجا و بیمورد خواهد بود و تضعیف دولت و انتقادات نابجا به سود آنهایی تمام خواهد شد که ما را برای پیشرفت کار خود همواره زبون و ضعیف میخوانند و ایجاد نفاق و اختلاف بین ما فرصت مناسبی به حریف خواهد داد که قوای پراکنده خود را جمع و مجهز ساخته و به سمت [ما] هجوم آورد. از طرفی، عجله و شتاب در رسیدن به چنین مقصود عظیمی جز آنکه موجب خطا و انجام کاری بیمطالعه و نسنجیده شود، نتیجهای نخواهد داشت؛ و البته، تحولات اجتماعی و اموری که به سرنوشت یک ملت و مملکتی بستگی دارد کوچک و ناچیز نیست و بدون تحمل رنج و بردباری فراوان گنج حاصل نمیشود. کسانی که تنها به همین علت، یعنی عدم نتیجه فوری دولت را مورد حمله قرار میدهند، اگر گفتار و رفتارشان به غرضورزی حمل نشود، عقل در بیتجربگی آنان تردید نمیکند.(۲۱)
پینوشت:
* میگویند وقتی که رضاشاه را همچون کهنه حیض از ایران بیرون میانداختند، شاه اغلب در اتراقگاهها دستهایش را در پشت به هم میگرفت و قدم میزد و به یاد سخنانی که در فرمان «شاهنشاهیاش» به او میگفت با خود زمزمهای آهنگین میکردند: اعلیحضرتا، قدرقدرتا، قوی شوکتا، ای زکی. این ذکری بود که «بنیانگذار ایران نوین» پیوسته با خود بازگو میکرد.
** این نامه جزو اسناد رسمی دولت آمریکا به اطلاع عموم رسیده است.
۱- 1982.Woodhouse، Something Ventured، London، London.
۲- فخرالدین عظیمی، حاکمیت مآب و دشمنان آن، تهران، ۱۳۸۳.
۳- متأسفانه شعاعیان منبع خود را در این باره نمیدهد. این ویراستار که اغلب نوشتههای تاریخنگاران شوروی را پیرامون تاریخ قرن بیستم خواندهام هرگز به چنین ادعایی برنخوردهام. آنان بیشتر کودتا را ناشی از سیاستهای «محافظهکارانه مصدق» میدانند تا چیز دیگری.
۴- حزب توده، همانند شورویها، مصدق را نیز به خاطر سیاستهایش مسوول میداند. نگاه شود به نوشتههای کیانوری.
۵- تاریخ این نوشته روشن نیست، اما سخن شعاعیان در این باره درست است؛ تا روز مرگ وی تحلیل ژرفی انجام نگرفته بود. از پس از انقلاب کارهای گازیوروفسکی این کمبود را تا حد زیادی برطرف کرده است.
۶- این سخن تیزبینی او را نشان میدهد؛ اسنادی که پس از انقلاب منتشر شدهاند موید تیزبینی اوست.
۷- در اصل شخصا.
۸- واژه اضافی «نیز» برداشته شد.
۹- در این جمله لغات جابهجا شدهاند تا نحو آن رسا باشد.
۱۰- ظاهرا شعاعیان این بخش از نوشته را تکمیل نکرده است.
۱۱- متن تکمیل نشده است.
۱۲- در اصل: میباشد.
۱۳- در اصل: که.
۱۴- در اصل: که.
۱۵- [مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت، تهران، ۱۳۳۵، ص ۵۴۴].
۱۶- پیشین، ص. ۴۹۹ [از کتاب فاتح؟ چک شود؟]
۱۷- در اصل: به.
۱۸- در اصل: میباشد.
۱۹- فاتح، همان، ص ص۵۰۰.
۲۰- پیشین، ص ۵۴۹، از نامه ۲۰ تیرماه ۱۳۳۰ دکتر مصدق به رییسجمهور آمریکا.
۲۱- پیشین، ص ۵۶۳، از پیام رادیویی نهم شهریور ۱۳۳۰ دکتر مصدق.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :