زیباکلام: چمران مخالف اعدام‌های خلخالی بود/ چمران مهندس بازرگان را مثل بت می‌پرستید/ فکر می‌کردند من جاسوس دموکرات‌ها هستم

۰۲ تیر ۱۳۹۱ | ۱۴:۵۴ کد : ۲۳۰۹ از دیگر رسانه‌ها
هومان دوراندیش: صادق زیباکلام در سال ۱۳۵۸ از سوی دولت موقت ماموریت یافت که برای حل و فصل مسائل کردستان، به شهید چمران کمک کند. چمران در آن زمان، معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بود. آشنایی نزدیک و عمیق زیباکلام با چمران و نیز همراهی‌اش با چمران در حوادث کردستان، بهانه‌ای شد تا در سالروز شهادت مصطفی چمران، نگاهی بیندازیم به نقش چمران در مساله کردستان در سال‌های نخست انقلاب.

 

در گفتگوی عصر ایران با زیباکلام، سوال‌های کلیشه‌ای تجلیلگرایانه مطرح نشد و خوشبختانه، پاسخ‌های زیباکلام نیز شجاعانه بودند و نخنما نشده!

 

***

 

شما در حوادث کردستان، مامور دولت موقت بودید. قبل از ورود به بحث شخصیت و نقش شهید چمران در حوادث کردستان، ابتدا درباره ماموریت خودتان توضیح بفرمایید.

 

 حدود ده روز پس از انقلاب، دکتر ملکی – رئیس دانشگاه تهران – با من تماس گرفت و گفت روز جمعه جلسه‌ای در نخست‌وزیری است و آقای دکتر ابراهیم یزدی، می‌خواهند با اساتید مسلمان دانشگاه‌های تهران، ملاقات کند. من هم در آن جلسه – که در مقر فعلی نهاد ریاست جمهوری در خیابان پاستور برگزار شد - شرکت کردم.

 

در آن جلسه، دکتر ملکی و دکتر ابهری، که معاون آموزشی دانشگاه تهران بود، به علاوه یک سری از اساتید دانشگاه‌های صنعتی شریف و پلیتکنیک و تهران و... حضور داشتند. اساتید حاضر در آن جلسه، جمعاً حدود بیست نفر بودند. دکتر ملکی به من گفت آقای یزدی می‌خواهد نظرات مشورتی – تحلیلی استادان مسلمان را دریافت کند و کلاً با آن‌ها آشنا شود.

 

 آن موقع هم دانشگاه قلب تپنده فضای سیاسی کشور بود. آن جلسه در یک اتاق بزرگ برگزار شد. ما کفش‌هایمان را درآوردیم و روی فرش نشستیم. بعد مرحوم مهندس بازرگان و دکتر یزدی و چند نفر دیگر وارد آن اتاق شدند. مهندس بازرگان به ما خوشامد و خیر مقدم گفت و این نقطه شروع آشنایی من با آن جمع بود. ما چند جمعه متوالی در آن جلسات شرکت کردیم و درباره مسائل سیاسی روز بحث کردیم.

 

 

شهید چمران هم در این جمع بود؟

 

نه، شهید چمران نبود. این جلسات متعلق به معاونت نخست‌وزیری در امور انقلاب بود. برخی از افراد آن جلسات بعد‌ها در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شدند. کسانی هم بعد‌ها اضافه شدند که ابراهیم اصغرزاده و برخی دیگر از دانشجویان مذهبی چپگرا جزو آن‌ها بودند. بعد از اینکه کریم سنجابی استعفا کرد و دکتر یزدی وزیر خارجه شد، مرحوم چمران به جای ابراهیم یزدی در این جلسات شرکت کرد. من از آن زمان، یعنی از فروردین ۱۳۵۸، با شهید چمران آشنا شدم.

 

 

شهید چمران در آن مجموعه چه سمتی داشت؟

 

چمران معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب شده بود.

 

 

شما از آن به بعد مرتباً چمران را می‌دید؟

 

بله. البته ابراهیم یزدی از بعضی از افراد حاضر در آن جلسات دعوت کرد که همکاری کامل با دفتر معاونت نخست‌وزیر در امور انقلاب داشته باشند. یکی از آن افراد، من بودم. بررسی مسائل سیاسی روز، کار اصلی دفتر معاونت نخست‌وزیری در امور انقلاب بود. وقتی که در گنبد اوضاع شلوغ شد، محسن میردامادی و ابراهیم اصغرزاده، از طرف‌‌ همان دفتر به گنبد رفتند تا اوضاع را بررسی کنند.

 

ما در واقع یک اتاق فکر بودیم و گزارش‌های تهیه شده از سوی اعضای‌‌ همان دفتر را تجزیه و تحلیل می‌کردیم تا ببینیم که رویکرد دولت موقت و شورای انقلاب در قبال مسائل گوناگون، چه در کردستان چه در گنبد و چه در سایر مناطق، چه باید باشد؟

 

 

آن موقع شهید چمران هنوز وارد درگیری‌های کردستان نشده بود؟

 

نه. این نکته را هم بگویم که از قبل از انقلاب، برخی افراد اساساً در پی مسلح شدن و جمع‌آوری نیروهای مسلح بودند. یکی از این افراد، شهید چمران بود. آن موقع هیچ کس نمی‌دانست رژیم شاه چه زمانی سقوط می‌کند. چمران هم بر همین اساس، یک سری از رزمندگان تحت مدیریتش در لبنان را به ایران آورده بود. کار شهید چمران در آن زمان بیشتر سازماندهی این نیرو‌ها بود.

 

ما حتی در بهمن ۵۷ هم فکر نمی‌کردیم که رژیم شاه در ۲۲ بهمن سقوط می‌کند. خلاصه، آشنایی من با شهید چمران در اوایل فروردین ۱۳۵۸ شروع شد. دکتر یزدی قبل از اینکه به وزارت خارجه برود، مرا به شهید چمران معرفی کرد. ما‌‌ همان روند همکاری را ادامه دادیم تا اینکه مساله کردستان تدریجاً پررنگ‌تر شد و همین باعث شد که حضور چمران در جمع ما کمتر شود. یعنی چمران زیاد به کردستان می‌رفت.

 

اما نقطه عطف بعدی، جنگ نقده بود. در اردیبهشت سال ۵۸، حزب دموکرات کردستان یک میتینگ بزرگ ۴۰ هزار نفری در شهرستان نقده برگزار کرد. به آن‌ها توصیه شده بود که این میتینگ را برگزار نکنند تا بین جمعیت کرد و ترک نقده اختلاف شکل نگیرد. اما آن‌ها آن میتینگ را برگزار کردند و در خلال برنامه‌شان، تیراندازی شد و همین موجب شد که یک جنگ تمام عیار دو سه روزه، در نقده شکل بگیرد.

 

آقای حسنی از ارومیه، نیروی زیادی را به نقده آورد و حزب دموکرات کردستان و مجاهدین خلق و فداییان خلق هم در آن سوی درگیری بودند. تلفات زیادی در اثر آن درگیری‌ها در شهر نقده حادث شد و خانواده‌های ترک و کرد نقده‌ای، که تا آن روز با هم دوستانه زندگی می‌کردند، در برابر هم قرار گرفتند؛ به گونه‌ای که کردهای نقده، کلاً از آن شهر خارج شدند و روستاهای کردنشین اطراف نقده هم تخلیه شدند. کردهای نقده به مهاباد آمدند تا در این شهر تماماً کردنشین احساس امنیت کنند.

 

 

چمران از چه زمانی وارد درگیری‌های کردستان شد و ماموریت شما در کردستان، از چه زمانی آغاز شد؟

 

چمران عملاً از فروردین ۵۸ و حتی پیش از آن، وارد درگیری‌های کردستان شده بود. البته کار او ابتدا تهیه گزارش و تجزیه و تحلیل مسائل بود. آن موقع همه چیز به هم ریخته بود و تقسیم وظایف درستی صورت نگرفته بود. اما به تدریج دولت تصمیم گرفت آوارگان مهاباد را – که بین ۱۰ تا ۲۰ هزار نفر بودند – مجدداً به نقده برگرداند. چون چریک‌های فدایی و حزب دموکرات کردستان برای آن آواره‌ها چادر زده بودند و از مساله آوارگان کرد بهره‌برداری تبلیغاتی می‌کردند.

 

قرار شد هیاتی از تهران به مهاباد برود و آن کرد‌ها را به خانه و زندگی‌شان برگرداند. مرحوم چمران پیشنهاد کرد که بنده مسئولیت این کار را بر عده بگیرم. البته ابتدا قرار بود نماینده امام و کسانی هم از شورای انقلاب و دولت موقت هم در آن هیات باشند اما بعد‌ها مشکلاتی وجود آمد و آن هیات صرفاً از جانب نخست‌وزیری شکل گرفت. تشکیل این هیات، نقطه آغاز ورود من به مساله کردستان بود. یعنی من از اوایل خرداد ۵۸ وارد ماجرای کردستان شدم.

 

 

شما در کردستان در چه زمینه‌هایی با چمران همکاری داشتید؟

 

در کردستان مشکلات زیادی وجود داشت. در تهران هم سیاست مشخصی برای حل مساله کردستان طراحی نشده بود. دیدگاه‌های گوناگونی درباره مساله کردستان وجود داشت. بعضی‌ها معتقد بودند مشکلات کردستان زیر سر آمریکاست. بعضی‌ها می‌گفتند مشکل کردستان زیر سر مارکسیست‌ها و گروه‌های چپگرا است. برخی هم می‌گفتند مشکلات کردستان قدیمی است و از قبل وجود داشته.

 

 

چمران درباره علت مشکل کردستان چه نظری داشت؟

 

چمران آمریکایی‌ها را در مساله کردستان خیلی دخیل نمی‌دانست و قصه کردستان را بیشتر ناشی از تعارض مارکسیست‌ها با انقلاب می‌دانست.

 

 

راه حل چمران چه بود؟

 

چمران قبول داشت که رژیم شاه در کردستان تعمداً جلوی عمران و آبادانی را گرفته بود و از قصد کاری کرده بود که منطقه کردستان عقب مانده و توسعه نیافته بماند. چمران معتقد بود ما باید هر چه سریع‌تر با یک برنامه ضربتی توسعه، کردستان را به پیشرفت و آبادانی برسانیم ولی قبل از آن، باید حتماً امنیت را در کردستان محقق کنیم.

 

چمران می‌گفت مارکسیست‌ها و سایر عناصر ضد انقلاب اجازه نمی‌دهند تا جمهوری اسلامی، کردستان را با برنامه‌های عمرانی، آباد کند؛ زیرا اگر جمهوری اسلامی کردستان را آباد کند، چپ‌ها عملاً خلع سلاح می‌شوند. بنابراین آن‌ها جلوی برنامه‌های عمرانی ما را می‌گیرند تا بتوانند از فقر و عقب‌ماندگی کردستان استفاده تبلیغاتی کنند.

 

 

بر این اساس، چمران در پی پاکسازی کردستان از گروه‌های چپ بود؟

 

نه، چمران معتقد به پاکسازی به آن معنا نبود. چمران می‌گفت ما باید با هر نیروی مسلحی که در کردستان وجود دارد و می‌خواهد سد راه برنامه‌های کردستان شود، اعم از فداییان، دموکرات‌ها و یا طرفداران شیخ عزالدین حسینی، برخورد کنیم.

 

 

منظور از برخورد، برخورد نظامی بود؟

 

بله، چمران می‌گفت ما باید این گروه‌ها را خلع سلاح کنیم تا بتوانیم برنامه‌های عمرانی خودمان را در کردستان اجرا کنیم. چمران و خیلی‌های دیگر، تصورشان این بود که عملکرد جمهوری اسلامی در کردستان، بسیار متفاوت از عملکرد رژیم شاه خواهد بود و مارکسیست‌ها نیز چون به این نکته واقفند، به جمهوری اسلامی اجازه فعالیت در کردستان را نخواهد داد.

 

 

چمران از آغاز قائل به ضرورت برخورد نظامی با مخالفان جمهوری اسلامی در کردستان بود یا اینکه می‌گفت ما باید ابتدا وارد مذاکره با جناح مقابل شویم و اگر مذاکره به جایی نرسید، از در درگیری نظامی درآییم؟

 

چمران معتقد بود مساله کردستان راه حل نظامی ندارد ولی چون گروه‌های معارض مارکسیست و چپگرا در کردستان، حاضر نیستند اسلحه‌شان را زمین بگذارند تا جمهوری اسلامی برنامه‌های عمرانی‌اش را در کردستان اجرا کند چاره‌ای جز برخورد نظامی با این‌ها نداریم.

 

 

چمران به چه دلیل با این قاطعیت درباره نقش مخرب آن گروه‌ها اظهار نظر می‌کرد؟ چمران که سال‌ها بود در ایران نبود و طبیعتاً شناخت چندانی از گروه‌های سیاسی ایران نداشت.

 

چمران بر این باور بود که گروه‌های موجود در کردستان، ذاتاً گروه‌هایی مارکسیست و چپگرا هستند. او می‌گفت رهبری حزب دموکرات کردستان در دست مارکسیست‌هاست. چمران معتقد بود اعضای کومله، هر چند که خودشان را طرفدار شیخ عزالدین حسینی می‌دانند، ولی اکثراً طرفدار چین و مائوتسه تونگ هستند.

 

 

به نظر شما، این آرای چمران درست بود یا نه؟

 

بحث ما این نیست که این آرا درست بود یا نه! شما از من پرسیدید نظر چمران چه بود، من هم نظر چمران را گفتم! چمران معتقد بود ما در کردستان با کرد‌ها مشکلی نداریم؛ با مارکسیست‌ها و چپگرایان داریم.

 

 

شما نظر چمران را گفتید. الان که سی سال از آن وقایع تاریخی گذشته است، به نظر شما نظرات چمران درباره گروه‌های مخالف، درست بود یا نادرست؟

 

من الان که هیچ،‌‌ همان موقع هم با نظر چمران موافق نبودم. به غیر از شهید چمران، خیلی‌های دیگر چنان نظری داشتند. آیت‌الله حسنی، مرحوم ظهیرنژاد – فرمانده لشگر ۶۴ ارومیه – و خیلی‌ها دیگر نیز همین نظر را داشتند.

 

 

نظر مهندس بازرگان چه بود؟

 

مهندس بازرگان با چمران هم‌رای نبود. یعنی معتقد نبود که ما باید ابتدا به ساکن به دنبال راه حل نظامی برویم. او امیدوار بود که مساله کردستان راه حل نظامی هم داشته باشد. ولی نکته مهم این است که شهید چمران هر چند معتقد بود بین ما و مارکسیست‌ها توافق و مصالحه‌ای نمی‌تواند شکل بگیرد، ولی درجه‌ای از کار سیاسی هم باید انجام شود. یعنی چمران راه حل نظامی را راه حل مطلق نمی‌دانست.

 

 

نگاه منفی چمران به مارکسیست‌ها، تا حدی ناشی از تجربیات او در مواجهه با مارکسیست‌های لبنان نبود؟

 

دقیقا. شهید چمران تجربیات بسیار تلخی از چپ‌ها و مارکسیست‌های فلسطینی در لبنان داشت. متاسفانه کار بین سازمان امل با شماری از فلسطینیان مارکسیست حتی به درگیری و برخورد مسلحانه کشیده بود و یکی از دلایل ربوده شدن امام موسی صدر از سوی قذافی نیز‌‌ همان درگیری‌های سازمان امل و گروه‌های رادیکال فلسطینی در لبنان بود.

 

چمران به شدت به مارکسیست‌ها بدبین و بی‌اعتماد بود و معتقد بود که مارکسیست‌ها هر وقت که فرصت پیدا کنند، از پشت با خنجر به مسلمانان ضربه خواهند زد.

 

 

بازرگان آدمی میانه‌رو بود با مشی مسالمت‌آمیز. او به حل و فصل مسلحانه مشکلات سیاسی، اعتقادی نداشت. به نظر شما، چرا در دولت بازرگان، آدمی مثل چمران مسئول حل و فصل مشکلات کردستان شد؟

 

برداشت شما درست نیست. این طور نیست که در سال ۱۳۵۸، شورای انقلاب و امام خمینی و دولت موقت اجماعشان درباره راه حل مساله کردستان، برخورد مسلحانه بود و برای کار هم چمران را انتخاب کرده باشند.

 

 

بازرگان اساساً پذیرفته بود که چمران از سوی دولت او مسئول حل و فصل مشکلات کردستان باشد؟

 

نکته بسیار مهم و بنیادی این است که در تهران دستورالعمل و راهبرد و رویکرد مشخصی نسبت به مساله کردستان وجود نداشت.

 

 

سوال من این است که آیا بین راهبرد بازرگان و چمران تطابقی وجود داشت یا نه؟

 

اساساً چیزی به نام راهبرد وجود نداشت! در اینکه در کردستان باید امنیت و آبادانی محقق شود، همه متفق‌القول بودند. ولی چمران می‌گفت ما با کرد‌ها مشکلی نداریم. او می‌گفت ما فداییان و مجاهدین و حزب دموکرات کردستان مشکل داریم. یعنی چمران می‌گفت ما‌‌ همان مشکلی را که در تهران با چپ‌ها داریم، در سنندج هم داریم.

 

 

در واقع جان کلام شما این است که چمران کردستیز نبود و فقط با مارکسیست‌ها مشکل داشت.

 

بله، دقیقا همین طور بود. من به غیر از یکی دو شخصیت، که نسبت به کرد‌ها بغض و کینه داشتند و البته از آن‌ها نام نمی‌برم، کس دیگری را ندیدم که نسبت به کرد‌ها بغض و کینه داشته باشد. چمران، به غلط یا به درست، معتقد بود که مشکل ما در مهاباد و سردشت و مریوان و سنندج با خلق کرد نیست. او می‌گفت اکراد تفاوتی با مشهدی‌ها و شیرازی‌ها ندارند. آن‌ها هم مثل مردم سایر مناطق ایران، طرفدار جمهوری اسلامی هستند ولی مارکسیست‌ها در حال بهره‌برداری از عواطف و احساسات قومی اکراد هستند. این نظر چمران درباره مشکل کردستان بود.

 

او می‌گفت اگر ما بتوانیم سلاح مارکسیست‌ها را در کردستان از آن‌ها بگیریم، مساله حل می‌شود. شما تصورتان این است که در تهران، کمیته یا ستادی مشخص وجود داشت که نظر روشنی درباره مساله کردستان داشت؛ اما واقعاً این طور نبود. در تهران وزارت کشور، سپاه، ارتش، نیروی انتظامی، نماینده امام، استاندار و... هر کدام یک نظری درباره مساله کردستان داشتند. در این مجموعه آشفته و به هم ریخته، چمران هم یک فکر و یک نظر برای خودش داشت.

 

 

آیا می‌توان گفت که نظر چمران درباره ضرورت راه حل نظامی، در ‌‌نهایت به ضرر مردم عادی تمام شد؟

 

نه، این طور نمی‌توان گفت؛ زیرا ما یا باید می‌پذیرفتیم که دولت مرکزی جمهوری اسلامی در مهاباد و سنندج هم حضور داشته باشد یا اینکه چنین چیزی را نمی‌پذیرفتیم. ولی مهندس بازرگان و امام و شورای انقلاب، همه، بر روی این رای اجماع داشتند که ما نمی‌توانیم کردستان را به گروه‌های مسلح و کرد بسپاریم.

 

 

شما گفتید که مخالفت شما با راه حل نظامی مساله کردستان، موجب تغییر نظر چمران نشد.

 

نه، نظر چمران عوض نشد ولی چمران به ما گفت اگر فکر می‌کنید راه حل سیاسی به ما کمک می‌کند، شما پیگیر راه حل سیاسی هم باشید. این طور هم نبود که چمران مرا دنبال نخود سیاه بفرستد. مرحوم چمران وقتی به آذربایجان غربی آمد، در حضور فرماندهان لشکر ۶۴ ارومیه، مرا به عنوان نماینده ویژه و رسمی خودش معرفی کرد؛ من هنوز دستخط این حکم شهید چمران را دارم.

 

چمران به آقای دکتر جمشید حقگو – که هنوز هم زنده است – گفت: «هر چه زیباکلام می‌گوید، انگار من گفته‌ام.» می‌خواهم بگویم چمران به راه حل سیاسی اعتقاد داشت ولی او می‌گفت ما اگر صرفاً به دنبال راه حل سیاسی برویم، عملاً باید منطقه را به گروه‌های معارض سیاسی واگذار کنیم و اگر این طور شود، آن‌ها به جمهوری اسلامی اجازه عمران و آبادانی کردستان را نخواهند داد.

 

 

ظاهراً مهندس بازرگان هیاتی با محوریت داریوش به کردستان می‌فرستد. دختر داریوش فروهر می‌گوید پدرش از نقش شهید چمران در کردستان به شدت ناراضی بود و می‌گفت چمران اجازه نداد کار این هیات به جایی برسد. اولاً چنین اختلافی بین چمران و فروهر وجود داشت؟ و ثانیاً نقد فروهر به چمران تا چه حد وارد بود؟

 

این طور نبوده است. من که خودم آن روز‌ها در وسط صحنه بودم، با این چیزی که شما از خانم پرستو فروهر نقل کردید، کاملاً مخالفم. واقعاً این طور نبود. به هر حال فعالیت‌هایی صورت می‌گرفت. من، آقای شیخ حسین کرمانی (نماینده امام)، دکتر حقگو در آذربایجان، مرحوم کاک احمد مفتی‌زاده در سنندج و کسانی دیگر در آن مناطق فعالیت‌هایی داشتند. اگر اشتباه نکنم در مهر ماه ۵۸، شورای انقلاب و دولت موقت، برای اینکه کارهای کردستان هماهنگ‌تر و یکپارچه‌تر انجام شود و این طور نباشد که یکی بگوید راه حل نظامی است و کس دیگری بگوید راه حل کردستان سیاسی است، گروهی از افراد را منصوب کردند و مشخصاً مساله کردستان را به آن‌ها واگذار کردند. این گروه ۴ نفره بود: مرحوم داریوش فروهر، مرحوم عزت‌الله سحابی، مرحوم چمران و مهندس صباغیان. این چهار نفر هیات حسن نیت را تشکیل دادند. انتخاب این افراد هم با حساب و کتاب بود. داریوش فروهر سال‌ها در زندان با رهبران اکراد بود و آن‌ها را می‌شناخت. او وارد این هیات شد تا هیات بتواند از سابقه آشنایی او با اکراد استفاده کند. مهندس سحابی، علاوه بر عضویت در شورای انقلاب، رئیس سازمان برنامه و بودجه هم بود و درباره تخصیص اعتبارات لازم برای کارهای عمرانی در کردستان، می‌توانست کمک کند.

 شهید چمران هم عضو هیات بود تا اگر مداخله ارتش در جاهایی ضروری شد، این کار زیر نظر او انجام شود.

مهندس صباغیان هم عضو شورای انقلاب و وزیر کشور بود و ژاندارمری و شهربانی یا (نیروی انتظامی فعلی) و کمیته‌ها زیر نظر او بودند.

 

این هیات هنوز خیلی جدی وارد کار نشده بود که موضوع اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت موقت پیش آمد. وقتی دولت موقت استعفا کرد، امام خمینی شخصا گفتند هیات حسن نیت باید همچنان باقی بماند. یعنی از آن پس آن هیات دیگر نه منصوب شورای انقلاب و دولت موقت بلکه منصوب امام بود. امام از هیات حسن نیت خواست کارش را با جدیت در کردستان انجام دهد.

 

 

تا قبل از استعفای دولت موقت، بین فروهر و چمران و بازرگان و چمران، اختلافی درباره مسائل کردستان پیش آمده بود یا نه؟

 

آخر آن موقع هنوز اتفاقی نیفتاده بود...

 

 

ولی در بهار و تابستان ۵۸ درگیری‌هایی در کردستان رخ داده بود.

 

بله، ولی این طور نبود که ما بگوییم چمران و فروهر دچار اختلاف نظری شده بودند؛ چون هیات حسن نیت، تقریباً از مهر ماه کار خودش را به تدریج شروع کرد.

 

 

ولی احمد کاویانی، مسئول دفتر شهید چمران در معاونت نخست‌وزیری، می‌گوید: «زمانی بود که یک هیئت دوستی و آشتی توسط مهندس بازرگان به کردستان فرستاده شده بود که فروهر و دوستانش بودند. دکتر چمران با این قضیه به شدت مخالف بود و می‌گفت: «این کار را نکنید. ما داریم ریشه این قضیه را می‌کنیم و به مرز می‌رسیم. و این کار شما باعث می‌شود تا این ریشه باقی بماند.» طبق توضیح کاویانی، چمران اساساً با اصل تاسیس هیات حسن نیت مخالف بود.

 

چمران معتقد بود اجازه خواستن ما از گروه‌های معارض برای آغاز پروژه عمران و آبادانی در کردستان، بی‌فایده است؛ چون اگر قرار بود آن‌ها چنین اجازه‌ای به جمهوری اسلامی بدهند، دلیلی نداشت از تهران به کردستان بروند و در آنجا مستقر شوند.

 

 

سوال من این است که اگر چمران مخالف فعالیت هیات حسن نیت بود، چرا عضو این هیات شد؟

 

چون چمران تمایلی نداشت بگوید من نظر امام را قبول ندارم.

 

 

مگر تاسیس آن هیات مخالف نظر امام بود؟

 

نه، ولی چمران نمی‌خواست عضو آن هیات شود. چمران به کارایی آن هیات اعتقادی نداشت. اما عضو هیات شد چونکه مهندس بازرگان و شورای انقلاب از او خواستند که عضو هیات شود و امام هم بر اصل فعالیت هیات صحه گذاشت. اما خود چمران اعتقادی نداشت که این هیات کارایی خواهد داشت.

 

 

در واقع شما می‌فرمایید که چمران و بازرگان با هم اختلاف نظر اساسی داشتند؛ چون که بازرگان این هیات را به کردستان فرستاده بود ولی چمران از سر اجبار و تعارف عضو هیات شده بود.

 

چمران می‌گفت گروه‌های معارض کردستان را باید با زور خلع سلاح کرد؛ چون این گروه‌ها داوطلبانه سلاح بر زمین نخواهند گذاشت و اصلا مسلح شده‌اند تا اجازه ندهند عوامل جمهوری اسلامی در کردستان فعالیت‌هایی بکنند که خلق کرد جذب جمهوری اسلامی شود.

 

 

ظاهراً نظر چمران به نظر امام نزدیک‌تر بود تا نظر بازرگان.

 

بله، به غیر از چمران، خلخالی و عناصری در سپاه پاسداران و برخی از فرماندهان ارتش هم چنین نظری داشتند. آقای حسنی، امام جمعه ارومیه، هم این نظر را داشت.

 

 

پس می‌توان گفت که نظر چمران درباره حل و فصل مشکلات کردستان، بیش از اینکه به نظر بازرگان شبیه باشد، شبیه نظر خلخالی بود.

 

بله، ولی پیچیدگی ماجرا در این بود که چمران هیچ تمایلی به حضور خلخالی در کردستان نداشت. یکی از کسانی که در جلب موافقت امام و بیت امام برای بازگشت خلخالی از کردستان به تهران بسیار موثر بود، مرحوم چمران بود.

 

 

چرا چمران می‌خواست خلخالی را پاس بدهد به سمت تهران؟

 

درست است که چمران معتقد بود ما با گروه‌های معارض حاضر در کردستان مشکل داریم ولی چمران به کار سیاسی هم اعتقاد داشت. یعنی او نمی‌گفت بین ما و آن گروه‌ها فقط گلوله باید حاکم باشد. چمران اجازه داده بود که کارهای سیاسی هم انجام شود. این را برای اولین بار می‌گویم: من به چمران گفتم اجازه دهید ما با حزب دموکرات کردستان مذاکره کنیم.

 

در آن مقطع اساساً ایده مذاکره با حزب دموکرات کردستان برای امام خمینی و شورای انقلاب اصلاً پذیرفتنی نبود. ولی من از شهید چمران این اجازه را گرفتم که به صورت غیرمستقیم با حزب دموکرات کردستان مذاکره کنیم. یعنی با برخی از چهره‌های بلندپایه آن‌ها وارد مذاکره شویم؛ البته نه به عنوان نمایندگان حزب دموکرات کردستان.

 

چمران به من اجازه این کار را داد و پرسید پیشنهادت چیست؟ من گفتم پیشنهادم این است که ما یک شورای اسلامی در مهاباد تشکیل دهیم. چمران به من گفت: اگر چنین شورایی تشکیل شود، تمام اعضایش دموکرات‌ها خواهند بود؟ من هم گفتم: بله، می‌دانم که تمام اعضای منتخب این شورا، وابسته به حزب دموکرات خواهند بود ولی ما چاره دیگری نداریم.

 

 

اگر شهید چمران می‌دانست که انتخابات در مهاباد به پیروزی حزب دموکرات منجر می‌شود، به چه دلیل معتقد بود اکثریت مردم آن منطقه، گروه‌های سیاسی بومی را نمی‌خواهند و عوامل حکومت نوپای مرکزی را به آن‌ها ترجیح می‌دهند؟

 

چمران بعد از صحبت‌های زیادی که با افرادی مثل من داشت، نظرش تا حدی تعدیل شده بود. من توانسته بودم این موضوع را به شکلی جدی برای چمران مطرح کنم که مسائل کردستان به این سادگی حل‌شدنی نیست و ما نباید از حزب دموکرات کردستان بترسیم. من به چمران می‌گفتم دلیلی ندارد ما در کردستان با مسعود رجوی و یا فداییان مذاکره کنیم؛ بلکه باید با حزب دموکرات کردستان باید مذاکره کنیم.

 

واقعا هم اگر قرار بود با فداییان خلق مذاکره کنیم، می‌توانستیم در‌‌ همان تهران با فداییان خلق مذاکره کنیم نه در کردستان! من به چمران می‌گفتم هر چند سران حزب دموکرات کردستان، تمایلات مارکسیستی دارند ولی بدنه حزب این طور نیست؛ بدنه حزب متشکل از آدم‌های متدین است. مثلاً من به چمران گفتم سرگرد عباسی، که مسئول نظامی حزب دموکرات کردستان است، نماز می‌خواند و نمازش نه برای فریب من نیست، بلکه از سر اعتقاد نماز می‌خواند. می‌خواهم بگویم جلسات فراوان ما با چمران، خیلی هم بی‌نتیجه نبود. ما توانسته بودیم ترک‌هایی در ذهن چمران بوجود بیاوریم و به او بگوییم همه مشکلات کردستان و مهاباد زیر سر مارکسیست‌ها نیست.

 

 

در واقع شما می‌فرمایید تلاش می‌کردید ذهنیت نظامی چمران را تا حدی سیاسی کنید و این طور نباشد که اولین راه حلی که به ذهنش می‌رسد، راه حل نظامی باشد.

 

من تلاش می‌کردم به چمران بگویم هر چند که گروه‌های مارکسیست در حال بهره‌برداری از مشکلات کردستان هستند، ولی خلع سلاح گروه‌های معارض، تنها راه ممکن نیست. راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه ما به تدریج سعی کنیم بین مردم عادی کردستان و رهبری مارکسیست حزب دموکرات کردستان و سایر گروه‌های مارکسیست، شکاف ایجاد کنیم و این شکاف فقط و فقط از طریق راه حل‌های بلندمدت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، امکا‌پذیر است نه راه مسلحانه؛ چون راه حل مسلحانه، کار را خراب می‌کند. حداقل می‌شد هر دو راه را به صورت موازی دنبال کنیم.

 

 

بالاخره چمران از راه حل مسلحانه مد نظر خودش کوتاه آمد؟

 

من نمی‌توانم بگویم که چمران از راه حل خودش کوتاه آمد اما حداقل به شکل اصولی این ایده را پذیرفت که راه حل سیاسی هم به موازات راه حل نظامی فعال شود.

 

 

شما فرمودید چمران نقش زیادی در بازگشت خلخالی از کردستان به تهران داشت. آیا چمران مخالف اعدام‌های خلخالی بود؟

 

بله، من با تمام وجود شهادت می‌دهم که چمران مخالف اعدام‌های خلخالی بود. اگر مخالف نبود، اصرار نمی‌کرد که خلخالی دیگر پایش را هم به کردستان نگذارد.

 

 

چمران چرا با اعدام‌های خلخالی مخالف بود؟

 

من و شیخ حسین کرمانی و دکتر جمشید حقگو و خیلی‌های دیگر هم مخالف اعدام‌های خلخالی بودیم.

 

 

چمران چرا مخالف اعدام‌های خلخالی بود؟!

 

به‌‌ همان دلیلی که من و خیلی‌های دیگر مخالف بودیم.

 

 

دلیل مخالفت شما چه بود؟

 

برای اینکه اعدام‌های خلخالی، فارغ از اینکه اعدام‌شوندگان مستحق اعدام بودند یا نه، دقیقاً در خدمت چریک‌های فدایی خلق، کومله و جریانات مارکسیستی بود.

 

 

یعنی مردم را به سمت آن‌ها هل می‌داد؟

 

بله، زمینه‌ساز مظلوم‌نمایی آن‌ها می‌شد. همه حرف من و چمران و خیلی‌های دیگر این بود: ‌ای خلق کرد! این جمهوری اسلامی، رژیم شاهنشاهی نیست. این رژیم یک رژیم جدید است. به این رژیم فرصت دهید تا ببینید که آیا این رژیم هم مثل رژیم شاه کار می‌کند یا اینکه با آن رژیم فرق دارد.

 

 

چمران و خلخالی اصطکاک و درگیری هم با یکدیگر داشتند؟

 

من اطلاعی در این خصوص ندارم. فقط می‌گویم اگر چمران مخالف خلخالی نبود، تمام تلاشش را به کار نمی‌گرفت تا موافقت امام را برای بازگشت خلخالی به تهران جلب کند.

 

 

چمران به لحاظ شخصیتی چطور آدمی بود؟ بعضی‌ها او را عارف و برخی هم او را جنگ‌طلب می‌دانند.

 

چمران قطعاً جنگ‌طلب نبود. در عین حال، چمران شخصیت بسیار پیچیده‌ای داشت. شخصیت او اصلاً ساده نبود. دکتر ابراهیم یزدی و مرحوم بازرگان، شخصیت ساده‌ای داشتند. چمران به لحاظ فردی فوق‌العاده صادق، متواضع و صمیمی بود. او آن قدر افتاده و فروتن و باتقوا و با حجب و حیا بود که آدم گاهی فکر می‌کرد او فیلم بازی می‌کند! آخر مگر می‌شد کسی در جایگاه دکتر مصطفی چمران باشد و آن همه افتاده و خاکی و متواضع باشد؟! ولی در عین حال، چمران مثل شیر می‌جنگید! ضمن اینکه تفنگش را تمیز می‌کرد، به من می‌گفت: من با مارکسیست‌ها حاضر به مذاکره نیستم ولی شما اگر فکر می‌کنید می‌توان با حزب دموکرات مذاکره کرد، من مذاکره با این حزب را تایید می‌کنم و موافقت شورای انقلاب را جلب می‌کنم. چمران حتی به من گفت که موافقت امام را هم جلب می‌کند تا ما با حزب دموکرات مذاکره کنیم.

 

 

پس چرا مذاکرات شما به جایی نرسید؟ اصلاً مذاکره‌ای شکل گرفت؟

 

بله، یکی از کارهایی که من در مهاباد انجام دادم، ایجاد شورای اسلامی مهاباد، مرکب از نخبگان سیاسی این شهر، بود.

 

 

دقیقاً چه زمانی؟

 

این شورا در شهریور ۵۸ تشکیل شد.

 

 

از طریق انتخابات؟

 

نه، شورای مهاباد مثل مجلس اول مشروطه بود. نخبگان مهاباد اعضای شورا را انتخاب کردند. شورا حدود هفت عضو داشت. اکثر آن هفت نفر افراد برجسته کرد بودند؛ افرادی تحصیل‌کرده و از خانواده‌های اسم و رسم‌دار. در واقع شورا نوعی مشروعیت آریستوکراتیک داشت.

 

 

هدف شما از تشکیل این شورا چه بود؟

 

فرمول من این بود که از شورا به عنوان رابط برای مذاکره با حزب دموکرات استفاده کنیم. من به رهبران حزب دموکرات گفتم ما نمی‌توانیم مستقیماً با شما مذاکره کنیم. اولین برنامه ما هم مذاکره برای آزادی اسرا بود. بعضی از سپاهیان در دست کرد‌ها و بعضی از کرد‌ها در دست سپاه و ارتش اسیر بودند و قرار شد ما از طریق شورا، با حزب دموکرات مذاکره کنیم تا زمینه آزادی کرد‌ها و سپاهیان فراهم شود.

 

 من و چمران توافق کرده بودیم فقط با حزب دموکرات و شیخ عزالدین مذاکره کنیم. من موافق مذاکره با چپ‌ها نبودم چون آن‌ها جمهوری اسلامی را قبول نداشتند ولی حزب دموکرات و شیخ عزالدین، اساس جمهوری اسلامی را قبول داشتند.

 

 

چطور شد که مذاکرات شما به نتیجه نرسید؟

 

گروه‌های رادیکال کرد به شدت با من مخالف بودند و مرا متهم می‌کردند که آدم چمران هستم و می‌خواهم فعالین مبارز کرد را شناسایی کنم و اسامی آن‌ها را به سپاه بدهم. یکبار که من با اعضای شورای اسلامی مهاباد جلسه داشتم، چند نفر مسلح با صورت‌های پوشیده با نقاب، به داخل جلسه ریختند و مرا ربودند و بردند. ظاهراً می‌خواستند مرا به عراق ببرند اما من شانس آوردم که در بین راه به یکی از گشتی‌های حزب دموکرات روبرو شدیم و بعد از چند ساعت مذاکره، دموکرات‌ها مرا از آن چند نفر تحویل گرفتند و به مهاباد برگرداندند.

 

این اتفاق باعث شد که خلخالی و حجت‌الاسلام حسنی و خیلی‌های دیگر، از جمله مهندس سحابی و هاشم صباغیان، به من مشکوک شوند و و تصریحاً و تلویحاً بگویند زیباکلام به نفع دموکرات‌ها کار می‌کند. آن‌ها به چمران هم اعتراض کردند؛ چون همه فکر می‌کردند ماجرای گروگانگیری من ساختگی است.

 

چمران از آن وضعی که برای من پیش آمده بود، خیلی اظهار تاسف کرد و علیرغم اینکه تنها کسی بود که از من حمایت می‌کرد، کمابیش گفت کاری از دستش برنمی‌آید. همه فکر می‌کردند من جاسوس دموکرات‌ها هستم. در نتیجه روند نوپای مذاکره با حزب دموکرات کردستان، متوقف شد. این گونه شد که مذاکرات ما با حزب دموکرات، به جایی نرسید.

 

 

چمرانی که اصولاً مشی مسلحانه داشت، چه قبل از انقلاب در لبنان و چه بعد از انقلاب در کردستان، اصلاً چطور عضو نهضت آزادی و جذب مهندس بازرگان شده بود؟

 

اگر من به شما بگویم چمران مهندس بازرگان را مثل بت می‌پرستید، باور کنید سخنی به اغراق نگفته‌ام. برای همین است که می‌گویم چمران شخصیت پیچیده‌ای داشت. من که تکلیفم روشن است. چمران من لیبرال منزجر از تفنگ و فشنگ را، به حقگو و حسنی و ظهیرنژاد و... معرفی می‌کند و می‌گوید: این زیباکلام هر چه بگوید، من گفته‌ام. آخر ما چطور می‌توانیم بگوییم این آدم جنگجو است؟

 

 

چمران به این حرفش پای‌بند هم بود؟

 

بله، پای‌بندی داشت؛ من آمده بودم تهران تا به شورای انقلاب و شورای عالی امنیت ملی دولت موقت گزارش بدهم. سه چهار روز در منطقه نبودم و وقتی برگشتم، انگار کودتا شده بود! شهر مهاباد به محاصره درآمده بود و من سراسیمه، وارد شهر شدم و پرسیدم چه شده؟! بعد متوجه شدم یک ریوی نظامی لشکر ۶۴ ارومیه را، افرادی نامعلوم، منفجر کرده و سربازان داخل ریو را شهید کرده بودند.

 

مرحوم ظهیرنژاد فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه بود. او به دموکرات‌ها پیغام داده بود که اگر عاملان این انفجار را ظرف ۲۴ ساعت تسلیم من کردید که هیچ، وگرنه من می‌دانم و شما! آن‌ها هم کسی را تسلیم نکردند و بعد از اتمام آن مهلت، ظهیرنژاد دستور می‌دهد توپ بزرگی در ارتفاعات مشرف به مهاباد کار بگذارند. آن توپ هر ده دقیقه یکبار شلیک می‌کرد و گلوله‌هایش از روی شهر رد می‌شد و به تپه‌های روبرو می‌خورد.

 

من دیدم تمام زحمات چندماهه ما با این اقدام بر باد رفته است. من تنها کاری که توانستم بکنم، این بود که به دست و پای سرهنگ آذری افتادم و به او گفتم: چمران را پیدا کن. از طریق بی‌سیم موفق شدم برادر مهندس چمران یعنی رئیس فعلی شورای شهر تهران را پیدا کردم و از طریق او، توانستم با شهید چمران حرف بزنم.

 

شهید چمران‌‌ همان جا دستور داد که هر چه زیباکلام می‌گوید گوش کنید! این برای من خیلی جالب بود. چمران نگفت هر چه فرمانده لشکر می‌گوید باید اجرا شود. گفت به حرف زیباکلام گوش کنید. من هم گفتم این توپ را جمع کنید. بعد از آن بود که آن توپ را جمع کردند.

 

 

در مجموع به نظر شما، چمران گزینه مناسبی برای حل مساله کردستان بود؟

 

چنانکه گفتم، در آن زمان نه شورای انقلاب، نه دولت موقت و نه رهبری انقلاب، هیچ یک هیچ دستورالعمل مشخصی برای مساله کردستان نداشتند.

 

 

با توجه به همین نکته، آیا چمران گزینه مناسبی بود؟

 

به تنهایی نه؛ اما به عنوان بخشی از مجموعه‌ای که می‌بایست طرحی کلی برای کردستان داشته باشد، می‌توانست گزینه مناسبی برای حل مشکل کردستان باشد.

 

 

منتقدان شهید چمران می‌گویند برخی از اقدامات او، منجر به نقض حقوق مردم عادی شده است. نظر شما چیست؟

 

ما با هر دلیلی که چنین نقدی را متوجه چمران کنیم، این نقد دامن حزب دموکرات و کومله و شیخ عزالدین حسینی و فداییان و... را نیز می‌گیرد.

 

 

پس شما می‌فرمایید همه با هم در ایجاد آن شرایط نقش داشتند.

 

بله، اما مساله، مساله شرایط جنگی بود. سر پاسداران را با تیزی حلبی پیت بریده بودند. آیا این نقض حقوق بشر نیست؟

 

 

چمران در تصمیم‌گیری درباره مسائل کردستان، دست بالا را داشت؟

 

نه، اوضاع آشفته بود. هیچ کس دست بالا را نداشت. هر کس حرفی می‌زد.

 

 

منبع: عصر ایران

کلید واژه ها: زیباکلام چمران کردستان


نظر شما :