بازخوانی اعترافات تیمسار محققی، فرمانده کودتای نوژه: بنی‌صدر را زنده می‌خواستند/ قراربود آیت‌الله شریعتمداری را بدزدند

۲۶ تیر ۱۳۹۱ | ۱۸:۵۶ کد : ۲۴۰۱ از دیگر رسانه‌ها
تیمسار آیت محققی، فرمانده سابق پایگاه یکم شکاری مهرآباد در رژیم شاه بود که فرماندهی عملیات هوایی کودتا را برعهده داشت. محققی یکی از ارکان اصلی سازمان نجات قیام ایران بزرگ (نقاب) بود. این سازمان، فعال‌ترین گروه در کودتای ۱۸ تیر نوژه بود که تیمسار محققی در راس فرماندهی شاخه عمل قرار گرفت. چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۵۹ همراه سروان زمان‌پور، سروان نعمتی و آبتین از خلبانان زبده نیروی هوایی ارتش به سمت پایگاه نوژه برای پرواز و اجرای عملیات بمباران حرکت می‌کند اما با فاش شدن کودتا، دستگیر و پس از محاکمه در دادگاه انقلاب ارتش، در ۲۸ تیر ۱۳۵۹ اعدام شد. این متن بخشی از گفته‌های محققی در دادگاه انقلاب است. در جلسه اول دادگاه از پاسخ به شیوه کنترل مردم پس از بمباران بیت امام طفره می‌رود. اما در جلسه دوم می‌گوید بر اساس هماهنگی که پیش از کودتا با آیت‌الله شریعتمداری و روحانیان دیگر مانند سید حسن قمی، روحانی و سیدرضا زنجانی انجام شد، قرار بود شریعتمداری پس از کودتا از تلویزیون با مردم صحبت کند و ضمن تایید کودتا مردم را به آرامش دعوت کند. اولین سوال درباره جلسه‌ای است که او در منزل ناصر رکنی با تیمسار مهدیون و قربان سیاسی مسوول شاخه سیاسی کودتا داشته است.

 

***

 

ملاقات در منزل رکنی چقدر طول کشید؟

 

فکر می‌کنم حدود یک ساعت. حداکثر یک ساعت.

 

 

در یک ساعت چیزهای زیادی می‌شود گفت؟

 

حداکثر یک ساعت بود. یعنی قرار بود ۴۵ دقیقه بیشتر نشود، منتها چون آقای یک مقدار دیر آمد. آن آقای سیاسی، اسمش را بلد نیستم (قربان سیاسی مسوول شاخه سیاسی کودتا) و یکی – دو باری هم آن خانم مسن آمد و چای آورد، مجبور شدند صحبت‌هایشان را قطع کنند.

 

 

توضیح دهید.

 

صحبت درباره این بود که در مسایل اقتصادی، چه کسی کمک می‌کند. چه طوری به گروه‌های سیاسی کمک می‌شود...

 

 

درباره گروه‌های سیاسی چه؟

 

آقا! مطلبی هست که اینجا نمی‌توانم عرض کنم و قبلا خدمتتان عرض کرده‌ام.

 

 

درباره خود گروه‌های سیاسی چه گفته شد؟

 

درباره گروه‌های سیاسی در بخش‌های مختلف، قبلا مطلبی خدمت خودتان عرض کردم که به هیچ وجه اینجا نمی‌توانم بیان کنم. جلو ملت را چگونه می‌شود گرفت که به خیابان‌ها نیایند، از چه طریقی؟ واقعا بگویند، به حرفی که می‌گویند؛ عمل کنند. یکی‌اش عضو عمومی بود که عضو عمومی شامل همه می‌شود و در رادیو و تلویزیون اعلام شود.

 

 

دیگر چی؟

 

یکی دیگر این بود که افراد ناراضی برگردند سر کا‌رهایشان. مسلما می‌دانید مهم‌ترین نارضایتی‌ها، بی‌کاری است.

 

 

یعنی افرادی که این رژیم به دلیل وابستگی‌ها و اتهام‌ها، از رژیم سابق بیرون‌شان کرده، برگردند سرکارشان؟

 

تقریبا چنین چیزی. کسانی که بی‌کار شده‌اند و بازنشسته‌ها برگردند سرکارشان.

 

 

می‌توانید درست مشخص کنید قرار بود چه جاهایی بمباران شود؟

 

عرض کردم به حضورتان! اول منزل امام بود. بعد ۲ تا باند فرودگاه مهرآباد بود، یکی هم جاهایی که ما به آن قطع خط‌های مواصلاتی می‌گوییم. یعنی مثلا وقتی ۳۰ تانک از قزوین به سمت تهران حرکت می‌کنند، نقطه‌ای از جاده قطع شود که این تانک‌ها نتوانند راه را پیدا کنند.

 

 

دیگر چی؟

 

دیگر سوپرسونیک بود شما فرمودید بمباران.

 

 

نخست‌وزیری در طرح بمباران نبود؟

 

این طور نبود که نخست‌وزیری بمباران شود. آقای بنی‌صدر را زنده می‌خواستند.

 

 

برای چه؟

 

نمی‌دانم آقا! قرار بود گروهی بروند و آقای بنی‌صدر را بگیرند. نمی‌دانم چه کسانی و چه طوری؟ ولی قرار بود وقتی از روی شهر هم سوپرسونیک رد می‌شویم، احیانا وقتی آقای بنی‌صدر بیاید بیرون ببیند چه خبر است‌‌ همان موقع که آمد بیرون، گرفته شود.

 

 

پس قرار نبود او کشته شود؟

 

نمی‌دانم آقا! مثل اینکه قرار بود محاکمه شود.

 

 

این طوری که می‌فرمایید منزل امام قرار بوده که بمباران شود. ولی بمباران نخست‌وزیری در برنامه نبوده؟

 

نخست‌وزیری و این‌ها را قرار بود که پس (PASS) بیاییم و رد شویم. همین طور عبور کنیم. توی این عبور‌ها بالاخره می‌آمدند بیرون و ممکن بود آن‌ها را بگیرند یا ممکن بود آقای بنی‌صدر بیرون آمده باشد.

 

 

جلسه دوم محاکمه

 

در ادامه مطلبی که از آقای محققی سوال شد، به نظر می‌رسد مساله‌ای را باید روشن کند. او اظهار کرده در منزل آقا رکنی مساله‌ای مطرح شد که نمی‌خواهد بیان کند، آن مساله چیست؟ از او می‌خواهیم بیشتر درباره آن مساله برای ما توضیح دهد.

 

 

آیا با افراد عمامه به سر و روحانی هماهنگی صورت گرفته بود یا نه؟ آیا آن‌ها هم دخالتی داشته‌اند؟

 

آقا! به عرضتان برسانم مدت‌ها بود از این آقا می‌پرسیدم، یعنی از این آقای توی‌‌ همان جلسه.

 

 

کدام آقا؟

 

از این آقای سیاسی، آقای قربان نام. مدت‌ها بود که از این آقای می‌پرسیدم هی توی آن جلسه که شما می‌گفتید کسی نمی‌میرد، کسی بیرون نمی‌آید، کسی کشته نمی‌شود. من از کجا بدانم کسی بیرون نمی‌آید؟ آمدیم و مردم ریختند بیرون و ۱۰ هزار نفر، شد ۲۰ هزار نفر، شد ۳۰ هزار نفر، آن وقت چه می‌شود؟

 

شما که آدم ندارید جلو این‌ها را بگیرید. اگر از من هم بخواهید، به این‌ها تیراندازی نخواهم کرد. این آقا به ما گفتند: وقتی امام دیگر وجود نداشته باشد، یکی جای امام می‌نشیند از رادیو و تلویزیون صحبت می‌کند و فتوا می‌دهد مطالبی که امام تا امروز گفته، غلط است. ما – من و مهدیون – خواستیم بیشتر توضیح دهد. گفت: از آقایون روحانیون، ۴ نفر هستند که بلافاصله از رادیو و تلویزیون برای ملت صحبت خواهند کرد.

 

 

۴ نفر یا ۵ نفر؟ یکی دیگر از آقایون گفته ۵ نفر.

 

من آقا! ۴ نفر شنیدم. گفتند این ۴ نفر هستند که بلافاصله وقتی رادیو و تلویزیون گرفته شد، برای ملت صحبت می‌کنند و فتوا می‌دهند مطالبی که اماl گفته، واقعیت ندارد و ملت را می‌نشانند سر جای خودشان. آن وقت من خیالم راحت شد که این‌ها هر چه می‌گویند درست است و واقعا کسی کشته نخواهد شد، من فهمیدم اینکه می‌گویند ۱۰ میلیون کشته می‌شوند، ۱۰ نفر هم کشته نمی‌شوند.

 

 

یعنی تا قبل از آن احتمال می‌دادید کشتار زیاد شود؟

 

تا قبل از آن می‌ترسیدم و می‌گفتم اگر این طور باشد، شما چه کار می‌کنید؟ ملت بیاید، چه کار می‌کنید؟ آن‌ها دایم می‌گفتند: ملت نمی‌آیند توی خیابان، گفتم: چه طور خیالم راحت شود؟ گفت: بعد از این ۴ نفر هم، افرادی توی خط ایستاده‌اند. آخوند‌ها، توی خط ایستاده‌اند.

 

 

توی خط ایستاده‌اند، برای چه؟

 

برای اینکه از رادیو و تلویزیون صحبت کنند.

 

 

نام آن ۴ نفر را بگویید.

 

نام آن ۴ نفر را آیت الله شریعتمداری، آیت الله (ر)، آیت الله (ق) و آیت الله (ز) است.

 

 

همان آقای (ر) که قم هستند؟

 

نمی‌دانم آقا! من فقط اسمش را می‌دانم و حتی شنیده‌ام که آقای شریعتمداری را می‌خواستند بدزدند و بیاورند در تهران و در خانه امنی مخفی کنند، طوری که روزی که این عملیات آغاز می‌شود، بلافاصله آقای شریعتمداری از رادیو صحبت کند.

 

 

بعضی از آقایان دیگر می‌گویند منزلی هم برای آقای شریعتمداری در نظر گرفته شده بود. شما اطلاعی از این جریان ندارید؟

 

من شنیدم برای آقای شریعتمداری ۲ باغ اجاره کرده بودند.

 

 

در کجای تهران؟ نمی‌دانید؟

 

نمی‌دانم، آقا! قبلا می‌دانستم ولی حالا یادم نمی‌آید. نمی‌خواهم که دروغ بگویم. فکر می‌کنم نزدیک هتل شرایتون و دیگری هم در کرج بوده.

 

 

در این باره از پسر آقای شریعتمداری، خبر دارید؟

 

پسر آقای شریعتمداری را نه دیده‌ام و نه می‌شناسم و نه حتی عکسشان را دیده‌ام. ولی‌‌ همان شب، وقتی ما (مهدیون و من) کمی کنجکاوی بیشتر نشان دادیم که چه طور آقای شریعتمداری می‌آید؟ شنیده‌ایم که آقای شریعتمداری تحت‌الحفظ است و شاید زندانی است، آزاد نیست. قربان سیاسی گفت: ایشان را به وسیله پسرش می‌دزدیم و حتی اگر شده یک آقای شریعتمداری درست می‌کنیم و می‌گذاریم جایش. آقا را با خودمان می‌آوریم.

 

 

اطلاعی ندارید پسر آقای شریعتمداری در این جریان بود یا نه؟ با شما همکاری می‌کرد؟

 

عرض کردم پسر آقای شریعتمداری را ندیده‌ام... نمی‌دانم آقا، که حمل بر مثبت کنم یا حمل بر منفی. ولی احتمالا از آقای شریعتمداری هم در جریان بوده یا نه، نمی‌دانم.

 

 

اگر یادتان باشد قبلا به من گفتید صحبت این بود که آقایانی که نام بردید، در جریان امر گذاشته شده‌اند و هماهنگی‌های لازم با آن‌ها انجام شده است.

 

بله.

 

 

در این باره توضیح دهید.

 

باز از آن آقا – قربان سیاسی – پرسیدیم که اگر آقا نیاید یا آقای (ق) نیاید، یا این آقایان بگویند نه، آن وقت چه می‌شود؟ گفتند: نه، ما قرار داریم. البته این‌ها را که عرض کردم حضورتان، تمام مطالب، سخنان نقل قول شده از آن آقای به نام مستعار «قربان» است وگرنه خودم از جای دیگر یا مستقیما نشنیدم.

 

 

منبع: هفته‌نامه صبح دوکوهه

کلید واژه ها: کودتای نوژه سرتیپ محققی آیت الله شریعتمداری بنی صدر


نظر شما :