نسبت مطبوعات مشروطه با ساخت قدرت سیاسی در ایران- هادی خانیکی
استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی
کارکرد سیاسی مطبوعات، در غیاب یا ضعف نهادهای مدنی و سیاسی، نوعی ناپیوستگی و ناهمگنی بین اجزای نظام و جامعه سیاسی به وجود میآورد و در این چارچوب نامنظم هم بر گسترش کمی مطبوعات و هم تنوع موضوعی و کیفیت محتوایی آنها تاثیر میگذارد. به این معنا مجموعههایی از تعارضها و تناقضها در موقعیتهای گوناگون شکل میگیرند که موجهای بلند اقبال به مطبوعات و کوتاهی عمر آنها و طلوع و غروب ناگهانی اصحاب مطبوعات در آسمان سیاست از جمله آثار آنهاست، اینگونه پارادوکسها در میانه مناسبات بین «توسعه مطبوعات» و «توسعه سیاسی» را میتوان بر پایه غیبت یا ضعف قدرتهای همسنگ اجتماعی نظیر نهادهای مدنی و احزاب در برابر «قدرت سیاسی» تفسیر کرد. به عبارت دیگر میان ایفای نقشهای نوین مطبوعات برای تقویت همبستگی اجتماعی و گسترش و تعمیق مشارکت و رقابت سیاسی با اقتدار و خودکامگی نظامهای سیاسی رابطهای معنادار وجود دارد.
به این اعتبار میتوان گفت:
۱- هرگاه قدرت سیاسی توزیع یافتهتر و دموکراتیکتر بوده، مطبوعات نیز از ساخت توسعهیافتهتری برخوردار بودهاند، در واقع تمرکز و خودکامگی قدرت همواره ساخت مطبوعات را هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی توسعهنیافتهتر کرده است. ۲- توسعه کیفی و کمی مطبوعات به کم و کیف استقرار جامعه مدنی نیز بستگی داشته است. یعنی ساخت مطبوعات در دورههای حیات سیاسی جامعه مدنی، توسعه یافتهتر و در دورههای فقدان یا ضعف جامعه مدنی، توسعهنیافتهتر بوده است. ۳- دو عامل «خودکامگی و تمرکز قدرت سیاسی» و «فقدان یا ضعف جامعه مدنی» ساخت مطبوعات را دفرمه و بدقواره کردهاند. یعنی در چنین موقعیتهایی نقشها، کارکردها و انتظارات غیرمتعارف، غیرطبیعی و حتی متناقض را بر آنها تحمیل میکنند که موجب سیاسی شدن ناگزیر یا سیاسی نشدن به اجبار، متنوع شدن در شکل و یکنواختی در محتوا، یافتن صورت مدرن و کاربرد سنتی از جمله مظاهر این ناموزونی فرآیند توسعه مطبوعاتی بوده است.
با توجه به فرضیههایی از این دست، امکان مطالعه نقش مطبوعات در مشروطه و تاثیر مشروطه بر مطبوعات بیشتر میشود. در واقع «مطبوعات» و «مشروطه» سخت به هم وابسته و تا حدودی به هم چسبیدهاند، هم شکلگیری «مطبوعات در تبعید» و هم پیدایش «مطبوعات ملی» در آستانه مشروطیت از ارکان عمده شکلگیری و گسترش این نهضت بودهاند. همزادی و همسرشتی کانونهای مشروطهخواهی و مطبوعات به دایره تاثیرگذاری هر دو وسعت بیشتری داده است. انجمنهای سری که از پایههای جنبش مشروطه و مراکز تجمع ملیون و آزادیخواهان بودهاند، از یک طرف به مثابه تحریریههایی برای نگارش مقالههای انقلابی عمل میکردهاند و از طرف دیگر به بحث و بررسی و توزیع نشریههای ملی میپرداختهاند. حضور روزنامهنگاران در این کانونها از نظر کمی و کیفی نیز حائز اهمیت است. از ۵۴ نفر عضو نخستین انجمن سری که در تهران تشکیل شده، ۲۰ نفر روزنامهنگار و بقیه روحانی و بازرگان بودند و «یکی از دستورهای مهم انجمنهای سری این بود که هر روز یا هر هفته اعضای انجمن در مرکز خود جمع شده روزنامههای ممنوعه داخل و خارج کشور را برای یکدیگر بخوانند و اوضاع و احوال مملکتی و فعالیتهای خود را مورد بحث و ارزیابی قرار دهند.» (مولانا، حمید، ۱۳۵۸: ۱۲۱-۱۲۲)
همکاری و هماهنگی میان آزادیخواهان و روزنامهنگاران درهم آمیختگی نقشهای آنان و از همه مهمتر نزدیک شدن زبان سیاست و زبان مطبوعات در آن دوران زمینه مساعدی برای شکوفایی و توسعه مطبوعات از سویی و تعمیم سیاست در جامعه از سوی دیگر فراهم آورده بود. این پدیده خود در تاریخ مطبوعات ایران پدیدهای نوظهور است که برای مقطعی مهم اما کوتاه در افق سیاسی ایران خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. اینکه چگونه مطبوعات که قادر به این حد از تاثیرگذاری بودهاند و توانستهاند دامنه نفوذ خود را تا دور دست مناطق ایران گسترش دهند، از پیوستگی و استمرار تاریخی در خور برخوردار نشدند و نتوانستند آن را به سازوکاری دیرپا و مستمر در تاریخ صد ساله معاصر تبدیل کنند، گواه آن است که موانع ساختاری برون مطبوعاتی میدان توسعه تاریخی مطبوعات را در ایران تنگ کرده، از این رو بیتوجهی به این دسته از موانع خود موجب غفلت از عوامل نهادی شدن مطبوعات در جامعه ایران و فروکش کردن تدریجی تاثیرات مثبت و مقطعی آنها شده و میشود. واقعیت این است که مضمون و جوهر سیاسی مطبوعات ایران در عصر مشروطیت چنان با زبان مردمی درآمیخت که موجد روشهای نوینی در روزنامهنگاری بومی شد، اما همین رهاورد که شاخصی از کارآمدی بالقوه مطبوعات در این سرزمین است، مانند بسیاری از توانمندیهای دیگر جامعه ما در چنبره «جامعه کوتاه مدت» و «جوانمرگی تاریخی» گرفتار شد. ادوارد براون از اثربخشی مطبوعات در آستانه مشروطیت به عنوان معیاری در بیداری ایرانیان یاد کرده و میگوید: «مردم بیدار شدهاند و به آهستگی از امور آگاهی پیدا میکنند. بزرگترین شاهد این بیداری توسعه و افزایش جراید ملی در ایران است. این جراید سبک خستهکننده قدیمی و مرده قبلی را ندارند، بلکه بسیار مورد توجهند و به زبان ساده نوشته شدهاند. به نظر میرسد همه در اینجا روزنامه میخوانند. در قهوهخانهها به جای اینکه قصههای شاهنامه را تکرار کنند، مردم به گفتوگوی سیاسی و اجتماعی مشغول هستند.» (براون، ۱۳۳۷: ۱۴۳)
تاسف در اینجاست که این موج آرام و رام به تدریج خوابید و طبل توفان زود از نوا افتاد به طوری که کمتر از دو دهه بعد، حد اقبال عمومی تا به آنجا تنزل یافت که «فروشندگان جراید برای امرار معاش خویش و تحمیل مطبوعات بر خریداران متوسل به پخش خبرهای دروغ شدند و دستاندرکاران مطبوعات از پرداختن به هر مساله مهم اجتماعی به بهانه سیاسی قلمداد شدن آنها گریختند.» (خانیکی، ۱۳۸۱: ۴۴) واقعیت آن است که انقلاب مشروطه حتی صرفنظر از نتایج نهایی و عوامل دخیل در آن «جنبشی عمومی علیه استبداد» و به آن سبب از عوامل نخستین محرکهای توسعهای مطبوعات به شمار میآید. غالب تعریفها از مشروطه بر این ویژگی تاکید دارند که این جنبش تکاپویی برای محدود کردن اقتدار سنتی و توزیع قانونمند قدرت سیاسی در چارچوب نهادهایی نو بوده است. واژههای مترادف مشروطه که در نوشتههای مصلحان و روشنفکران ایرانی به عنوان ویژگی یا خواست مردم برای استقرار حکومت قانونی غیراستبدادی به خدمت گرفته شده است نیز دلالت بر گرایش عمومی به محدودسازی قدرت مطلق و نوعی تفکیک و تقسیم اجزای آن دارد. مفهوم «مقیده» در گفتههای سیدجمالالدین اسدآبادی، «معتدله» در نوشتههای میرزاملکمخان، «محدوده» در مکتوبات نایینی و حتی واژه «کنستیتوسیون» در کتاب «یک کلمه» مستشارالدوله همه دربرگیرنده حکومتی غیراستبدادی هستند. این تعابیر در برداشتهای امروزه از مشروطه به نحوی دیده میشود. چنانکه دکتر عبدالهادی حائری مفهوم مشروطه را معادل واژه constitutionalism یا حکومتی میداند که بر شالوده یک قانون اساسی و نظام پارلمانی بنیاد نهاده شده باشد. (حائری، ۱۳۶۰: ۲۵۲)
دکتر همایون کاتوزیان نیز مشروطه را واژهای فارسی- عربی به معنای «شرطی، محدود» یا تعدیل یافته میداند که خواست مرکزی جنبش مشروطه است، هر چند که به صورت ناپایدار و موقتی تحقق پذیرفته است (کاتوزیان، ۱۳۷۲: ۱۰۱). با این تعابیر قدیم و جدید میتوان هدف اساسی انقلاب مشروطه را استقرار حکومتی دانست که در آن اعمال گسترده قدرت مطلقه و خودکامه ناممکن باشد و نمایندگان انتخابی مردم، مسوولان اجرایی را منصوب و فعالیتهای آنان را کنترل و تعدیل کنند و قوه قضاییه نهادی مستقل باشد و در چارچوب قوانین جزایی و مدنی عمل کند (همان). به این لحاظ بسیاری از مشروطهخواهان صادق در این جنبش، پیدایش و استواری بستری قانونی را میجستند که از دامنههای ناامنی زندگی و کار و غیرمنتظره بودن شرایط بکاهد. البته وجود این خواست عمومی که در قالب «مشروطه» انعکاس مییافت، الزاما با تصویر روشنی در ذهن و زبان عموم مردم همراه نبود، به گفته دکتر احمد اشرف «آنهایی که میدانستند مشروطه چیست روشنفکرانی بودند که به طبقات بالا یا متوسط تعلق داشتند و در میان آنان از عمال بلندپایه دیوانی گرفته تا تجار اروپا دیده متجدد و روحانیانی که با علوم و تمدن جدید آشنا شده بودند، دیده میشد.» (اشرف، ۱۳۷۲: ۳۶۷)
در سطوح پایینتر، بسیاری از آرمانها و آرزوهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قشرها و طبقات مختلف جامعه، بازتاب خود را در مفهومی مییافت که شعار مشترک و عمومی برای تغییر در نظام سیاسی بود، مشروطه در واقع واژهای فراگیر و صورتی مقبول برای محتواهای گوناگون بود. برخی حاصل پیروزی مشروطه را دستیابی به «نان دو ذرع درازا و کباب یک وجب پهنا» میدانستند. (هدایت، ۱۳۶۳: ۴۱) برخی دیگر آرمانشهری از عدالت و آزادی را در پرتو آن پی میگرفتند. یحیی دولتآبادی که خود ناظر بسیاری از حوادث مشروطه بوده است، در شرح مجلسی که برای اعلام فرمان مشروطیت تشکیل شده بود، این تنوع و پراکندگی آرا و خواستها را در برابر مفهوم مشروطه چنین ترسیم میکند: «صحن مدرسه نظامی پر است از تجار و کسبه و مردم تماشایی، در این مجلس شعفی در مردم دیده میشود که هرگز دیده نشده و هیچکس باور نکرده که در مملکت ایران به این زودی بشود اینگونه اقدامات را کرد. اما به غیر از معدودی که میدانند چه میکنند و مقصود چیست، دیگران نمیدانند چه خبر است، اسم مجلسی میشنوند، حرف قانون اساسی و مشروطه به گوششان میخورد، اما قانون یعنی چه؟ مجلس کدام است؟ مشروطه چیست؟ نمیدانند. کسبه تصور میکنند مجلس شورا درباری است، روحانیان تصور مینمایند مجلسی است برای رسیدگی به محاکمات و اجرای احکام شرعیه و هیچ کدام از آنها که نمیدانند، حاضر نیستند از اهلش بپرسند این میهمان تازه واردشده خصوصیات احوالش چیست؟ چه کاری از او ساخته است؟ چگونه باید او را نگاهداری نمود که ضایع و باطل نگردد.» (دولتآبادی، ۱۳۶۲: ۸۳ و ۸۴)
این تصور مبهم و متشتت از تحولی که در حال وقوع بود، بیش از هر چیز نیاز به شفافیت و زنگارزدایی داشت که برای تحقق آن کاستیها و خلأهای فراوانی هم در عرصه نهادها و احزاب سیاسی و هم در عرصه مطبوعات وجود داشته است. احمد کسروی این ناتوانیها را در حوزه هدایت افکار عمومی چنین برشمرده است: «... به آن میکوشیدند که مشروطه را از معنی درست خود بیرون آورند و هر کس به دلخواه معنای دیگری به آن دهد و بدینسان آن را یک چیز بیکارهای گردانند. روشنتر بگویم: به جای آنکه پیروی از آیین مشروطه کنند، میکوشیدند تا آن را پیرو رفتار و شیوه زندگی خود گردانند.» (کسروی، ۱۳۵۶: ۲۷۵) با این تبارشناسی تاریخی میتوان در عین حال آثار فراگیر جنبش مشروطه را در سه عرصه «قدرت سیاسی»، «جامعه مدنی» و «مطبوعات» پی گرفت. برخی از این پیامدها در این سه حوزه چنین است:
سطح اول؛ «ساخت قدرت سیاسی»
۱- پیروزی اولیه انقلاب مشروطه موجب توجه عمومی به «قانون اساسی» به عنوان ابزار اعمال نظارت اجتماعی و حتی منازعه کانونهای قدرت بر سر حدود و ابهامهای قانونی شد. ۲- کانونهای قدرت و نظام سیاسی تا حدودی دچار دگرگونی میشود و علاوه بر شاه، نهادهای دولت، مجلس، احزاب سیاسی و گروههای غیررسمی نیز بخشهایی از قدرت سیاسی را در اختیار گرفتند. ۳- درجه تغییرپذیری دولتها و مسوولان اجرایی کشور بالا رفت. ۴- سهم قدرت نظامی و نظامیان در سازمان دولت پایین آمد. ۵- سازمان اداری کشور صورت نامتمرکز و پراکنده یافت.
سطح دوم؛ «جامعه مدنی»
۱- نهادها و گروههای سنتی و عرفی همچنان در جهت توزیع و کنترل قدرت سیاسی فعال بودند که از جمله مصادیق آنها میتوان روحانیون، اصناف، محلهها، عیاران و اهل فتوت، گروههای عشیرهای، گروههای روستایی، ریشسفیدان و... را نام برد. ۲- انجمنها و گروههای خودانگیخته سیاسی نظیر انجمنهای ملی، مخفی و... به عنوان کانونهای نخست مشروطهخواهی شکل گرفتند. ۳- زمینههای تاسیس احزاب و فراکسیونهای پارلمانی فراهم شد. ۴- صورتهای اولیه اتحادیهها و گروههای صنفی به وجود آمد. ۵- بخشی از ساز و کارهای حل تعارضهای سیاسی، اجتماعی و حقوقی به سوی «قانون» و «رقابتهای قانونی» رفت.
سطح سوم؛ «مطبوعات»
۱- بررسیهای تاریخی مطبوعات نشان میدهد در خلال جنبش و پس از پیروزی آن، نظارت بر مطبوعات کم و استقبال عمومی از مطبوعات زیاد شد. ۲- گرایش غالب مطبوعات سیاسی بود. ۳- مطبوعات جهتگیری انتقادی یافتند و سطح انتقادها حتی شاه را نیز شامل شد. ۴- فاصله انتشار نشریات کوتاه شده و مطبوعات هفتگی در آن ایام بیشترین سهم را در نشر به خود اختصاص دادند. ۵- مطبوعات موثر اختصاص به تهران نداشته و مطبوعات در کانونهای فعال مشروطهخواهی مثل تبریز، رشت، مشهد، اصفهان، شیراز، بوشهر و... نیز منتشر شدند. ۶- گفتمان غالب در نشریات عصر مشروطه، تکیه بر آزادی، عدالت و حقوق اساسی ملت و احیای پیشینه پرعظمت ایران بر پایه نوعی ناسیونالیسم همپذیر با دین و سازگاری مذهب و ملیت بود.
اینکه دستاوردهای مطبوعاتی مشروطه از نهادمندی و دیرپایی دور ماند و در خوشبینانهترین صورت، عمری کمتر از ۱۵ سال یافت (۱۲۹۹-۱۲۸۴ش)، مساله مهم و مزمنی است که در تاریخ سیاسی و اجتماعی پس از مشروطه هم تاکنون باقی مانده است. در واقع دوام عمر مطبوعات آزاد، انتقادی و موثر قاعده تاریخ مطبوعات کشور نشده و به صورت استثنایی در این فرآیند تاریخی رخ نموده است. پس درست آن است که ریشه این مساله در درون نهاد سیاست و ناپایداری نهادهای مدنی در ایران جستوجو شود. به این معنا گفتمان آزادی، نقد و دموکراسی در این دوران به لحاظ تاریخی گفتار دوران تثبیت به شمار نمیآید بلکه بیشتر گفتار دوران گذار است. به این اعتبار اگرچه جامعه ایرانی با این مفاهیم نو از اواخر قرن نوزدهم به این سو آشنا شده است و بازتاب آن را در مطبوعات خویش به وفور دیده است، اما تنها در مقاطع کوتاهی این گفتار عمومیت یافته و به عنوان وجه بنیادین سیاستورزی ظاهر شده است، میتوان گفت در متن جنبش مشروطه این گفتمان ظهور و بروز یافته است اما به فاصله اندکی پس از پیروزی آن، به سبب اینکه نظام سیاسی برآمده از مشروطیت باز به سوی هسته «پادشاهی» خویش و «شهریاری ایرانی» رفته است، این گفتمان کمرنگ شده، چنانکه مخالفان و منتقدان استبداد نیز به تدریج تحت تاثیر اندیشههای چپ، بلشویسم و دیکتاتوری طبقه کارگر قرار گرفتهاند. این واقعیت تاریخی که در مقاطع و دورههای پس از مشروطه نیز به وضوح دیده میشود، حاکی از آن است که گفتار آزادی و انتقاد در مطبوعات ایران وقتی عمومیت یافته که قدرت ساخت دموکراتیک پیدا کرده و جامعه مدنی از استقرار و استمرار برخوردار شده است. تصویر ناموزون و پرفراز و نشیب مطبوعات ایران از مشروطه تاکنون به وضوح نشان میدهد که مطبوعات در غیاب جامعه مدنی یا در ناتوانی آن، باز این نهاد را به دوش میگیرند اما خود نیز در زیر آن میمانند.
منابع:
۱- اشرف، احمد (۱۳۷۲)، چهار روایت از انقلاب مشروطه، ایران نامه، شماره یک، سال ۱۱.
۲- براون، ادوارد (۱۳۳۷)، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ترجمه محمد عباسی، تهران، معرفت.
۳- حائری، عبدالهادی (۱۳۶۰)، تشیع و مشروطیت ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیرکبیر.
۴- دولتآبادی، یحیی (۱۳۶۲)، حیات یحیی، تهران، انتشارات فردوسی و عطار.
۵- کاتوزیان، محمد علی همایون (۱۳۷۲)، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز.
۶- کسروی، احمد (۱۳۶۲)، تاریخ مشروطه ایران، چاپ شانزدهم، تهران، امیرکبیر.
۷- مولانا، حمید (۱۳۵۸)، سیر ارتباطات اجتماعی در ایران، تهران، انتشارات دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی.
۸- هدایت، مهدی قلیخان (۱۳۶۳)، طلوع مشروطیت، به کوشش امیر اسماعیلی، تهران، جام.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :