کودتای ۲۸ مرداد و سوختن تئاتر سعدی/ از دوران نوشین تا عصر لالهزار
رابطه تئاتر با سیاست رابطهای مستقیم، دوسویه و در عین حال پیچیده است. تئاتر به عنوان یک هنر جمعی، مهم و تاثیرگذار، از قرنها پیش، به سبب خصلت زنده رسانهای و ارتباط مستقیم با مخاطب، همیشه تحت نظارت دستگاههای عریض و طویل قدرت بوده. ترکیب خصلتهایی چون هنری بودن، زنده بودن، رسانهای بودن، جمعی بودن و ارتباط مستقیم با زبان و مخاطب، از تئاتر نهاد قدرتمندی ساخته که نمیتوان به سادگی از جنبه تاثیرگذاری جدی آن گذشت و شاید هم از اینرو باشد که بیشتر از باقی شاخههای هنری، سیاسی بوده و برای بسیاری از اقلیتهای جهان نیز به مدیومی برای تبیین خویش بدل شده است.
در عین حال، تئاتر به عنوان یک هنر جمعی که نیازمند امکاناتی (سالن، مخاطب و فروش بلیت) برای اجراست، همانند سینما مدیومی است که چون هنرهای تجسمی، موسیقی و حتی ادبیات، تاب زیستن بدون حمایت رسمی و سیاستگذاریهای کلان را نداشته و اگر چتر حمایتی لازم از جانب سیاستگذاران و قوانین رسمی تامین نشود، عملا میمیرد. از این منظر، تئاتر از سینما نیز فراتر میرود، چرا که به سبب زنده بودن، در لحظه خلق شدن و ارتباط مستقیم و رودررو با مخاطب، تاثیرگذاری شگرفی را در حوزه آگاهی فرد مخاطب و در عین حال فرد اجراگر، شکل میدهد و این مکانیسم پیچیده تاثیر و تاثر آنقدر در هنر نمایش جدی است که حتی ارسطو نیز در پوئتیک خود به آن اشاره کرده و معتقد است که مخاطب در مواجهه با نمایش (تراژدی در پوئتیک) به نوعی تزکیه نفس (کاتارسیس در پوئتیک)، دست مییابد. از این جهت تئاتر همواره در تقابل با سیاست است؛ سیاستی که میتواند به تئاتر زندگی و رشد بخشیده یا حیات این هنر تاثیرگذار جمعی را مختل کند. تئاتریها خوب میدانند که در طول تاریخ، هرگاه فضای سیاسی بازتر، قوانین منعطفتر و نگرش تکثرگراتری را در یک اجتماع عمومی ایجاد شده، تئاتر رشد کرده، بالیده و شاهکارها پدید آمدهاند و هرگاه که نه، تئاتر به اسباب مضحکه و سرگرمی بیهدف و حتی مبتذل، بدل شده است. این همان اتفاقی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد برای تئاتر نوپای ایرانی نیز رخ داده و مسیر جریان رو به رشد این هنر را برای مدتی نه چندان کوتاه به بیراهه میکشاند. برای درک بهتر چنین رخدادی باید کمی به عقب رفته و نگاهی به شکلگیری ابتدایی تئاتر غربی در ایران بیندازیم.
تئاتر به شیوه غربی در ایران با افتتاح تماشاخانه دارالفنون در سال ۱۳۰۳ هـ. ق و به دستور ناصرالدین شاه قاجار آغاز میشود. علیاکبر خان مزینالدوله معروف به نقاشباشی به کمک عدهای از مقلدان درباری چون کریم شیرهای در این سالن تعدادی از کمدیهای مولیر را اجرا میکنند و جامعه ایرانی برای اولین بار تئاتر در معنای غربی آن را تجربه میکند. این تماشاخانه البته چندان نمیپاید و مخالفتهای ویژه سبب میشوند که سالن تماشاخانه در سال ۱۳۰۸ ه. ق تعطیل شود. اما بذر اولیه هنر تازه، بر خاک این سرزمین پاشیده شده و جامعه ایرانی درهای دیگری برای رشد این هنر میگشاید. در خلال جنبش مشروطهخواهی، تئاتر به ابزار اطلاعرسانی و رسانه ایدئولوژیک روشنفکران مشروطهخواه بدل شده و آنها در خانههای خود مجالس تئاتر برپا میکنند. با پیروزی مشروطه، تئاتر یکی از مهمترین علایق روشنفکران شده و برای اولین بار در ایران گروههای مختلف تئاتری تاسیس و تشکیل میشوند. گروههای مختلفی چون انجمن اخوت، شرکت علمیه فرهنگ و تئاتر ملی، هرکدام دست به کار تولید و اجرای متون نمایشی خود میشوند. گروههای نمایشی خارجی برای اجرا به ایران میآیند و نشریهای با عنوان «تیاتر» به طور خاص در این موضوع به چاپ میرسد. هرچند نمایشهای این دوره بیشتر از آنکه تئاتر در شکل حرفهای خود باشند، مانیفستهای سیاسی گروههای مختلف بوده و بازیگران و عوامل تولیدی آنها دانش تئاتری کافی ندارند، اما همین شمایل ناکامل است که تئاتر غربی را به عنوان هنری مهم و تاثیرگذار به مردم معرفی کرده و بستر لازم برای تربیت نسلهای بعدی نمایشی ایران را فراهم میکند. اما نه مشروطه و نه حکومت قاجارها هیچکدام دوام نیاورده و با قدرت گرفتن رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹ هـ. ش و تاجگذاری رسمی او در سالهای بعدتر، دوران تازهای برای تئاتر ایرانی رقم میخورد.
این دوران تازه هرچند کنترل شدید، ممیزی و گفتمان تحمیلی از بالا دارد، اما با افتتاح سالن گراند هتل به عنوان اولین سالن رسمی و عمومی تئاتر و سینما در تهران، ورود زنان به عرصه تئاتر چه در مقام بازیگر و نویسنده و کارگردان و چه در مقام تماشاچی؛ و از همه مهمتر سر برآوردن نمایشنامهنویسان حرفهای چون حسن مقدم، رضا کمال شهرزاد، ذبیح بهروز و... جان تازهای به کالبد تئاتر ایرانی میدمد. نمایشهای این دوره برخلاف دوران مشروطه دیگر تنها مانیفستهای سیاسی و دیالوگهای شعاری و شعری نبوده و قصهگویی و شخصیتپردازی و نمایش برای لذت و تماشا در کنار تفکر، حاصل کار این دوره است. هرچند به سبب گفتمان حاکم تجددخواهی و ناسیونالیسم ایرانی و ممیزی شدید، تئاتر این دوره نیز در بستری تکراری حرکت میکند، اما رشد صعودی آن نوید دوران طلایی پسینی خود را میدهد؛ دورانی که با استعفای رضاشاه در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ آغاز شده و تقریبا تا کودتای ۲۸ مرداد دوام میآورد. این دوران ۱۲ ساله و بالاخص هفت ساله ابتدایی آن یعنی تا پیش از ترور محمدرضا شاه در سال ۱۳۲۷، عملا دورانی طلایی برای هنر، ادبیات، اندیشه و جامعه مدنی ایرانی است.
دیکتاتوری رضاشاه از هم پاشیده و شاه تازه نیز هنوز آنقدر قدرتمند نشده که سازوکار قدرت پیشین را احیا کند. از این جهت برای دورانی هر چند کوتاه، آزادی وسیع مطبوعات، تئاتر، نهادهای مدنی میانی، گروههای سیاسی و حوزه نشر و چاپ برقرار میشود. این آزادی تازه، تکثر و تنوعی با خود به همراه میآورد که جامعه ایرانی تا پیش از این تجربه آن را نداشته است. ادبیات ایرانی رشد کرده و داستان و رماننویسی باب میشود، نهضتهای ترجمه و صنعت چاپ و نشر، متون نمایشی غربی و مقالات هنری توضیحی و انتقادی را به مردم عرضه میکنند. هنرستان هنرپیشگی، کارورزان حرفهای برای تئاتر تربیت میکند. سالنهای تئاتری متعددی برپا شده و تئاتر برای همه انواع سلیقهها اجرا میشود. سه سالن بزرگ در تهران به نامهای تماشاخانه تهران، تماشاخانه هنر و تئاتر فرهنگ (پارس)، به طور حرفهای و به کمک عواملی آموزشدیده که تئاتر را شناخته و اغلب درسخوانده غرب هستند، دست به تولید و اجرای نمایشهای حرفهای میزنند و تئاتر به عنوان یک سرگرمی تازه به زندگی فرهنگی مردم وارد میشود. از میان گروههای مختلف تئاتری این دوره شاید گروه عبدالحسین نوشین از باقی مهمتر باشد. این گروه که به رهبری نوشین در تئاتر فرهنگ آثار مشهوری چون ولپن، تاجر ونیزی و... را اجرا میکنند، اصلیترین جریان فکری تئاتری ایرانی در زمان خود بوده و شاخصترین بازیگران و کارورزان تئاتری را تربیت میکنند.
بعدتر گروه نوشین به تئاتر فردوسی کوچ کرده و با زندانی شدن نوشین و بسته شدن این تئاتر نیز، به رهبری همسر نوشین، بانو لرتا، تئاتر سعدی را شکل میدهند. تئاتر سعدی دنباله همان جریان فکریای است که با تئاتر فرهنگ آغاز شده و در شکل تازه خود به کمک لرتا و حسین خیرخواه، دوره درخشانی از اجراهای تئاتری را رقم زده و نسلی از تئاتریهای حرفهای را پرورش میدهد. اما همه اینها دیری نمیپاید. تابستان سال ۳۲ از راه میرسد و هنوز مرداد به آخر نرسیده، اوباش و چماقداران به رهبری شعبان جعفری تئاتر سعدی را به آتش میکشند. کودتای ۲۸ مرداد و سوختن تئاتر سعدی البته تنها آغازی است بر آنچه که تئاتر رو به رشد و اندیشمند را پایان میبخشد. تئاتر سعدی میسوزد. گروهی از تئاتریها به زندان رفته و بسیاری دیگر تبعید و مهاجرت را به ماندن ترجیح میدهند. فضای یأس و افسردگی بر جامعه روشنفکری ایرانی حاکم شده و بدبینی و پوچی بر اندیشه نویسندگان سایه میافکند. در نبود حرفهایها و زیر فشار مداوم کنترل و سانسور حکومت، کمکم تئاترهایی چون نوبهار و فردوسی نیز به تعطیلی میکشند و مخاطبان تئاتر هم ریزش میکنند. اما این همه ماجرا نیست، تماشاخانه تهران برای جذب مخاطب دست به کار طراحی و تولید گونه ویژهای از تئاتر میشود که بعدها به تئاتر «لالهزاری» شهرت مییابد. اینگونه ویژه بیش از آنکه تئاتر باشد چیزی است شبیه به شوهای تلویزیونی امروزی که رقص، آواز، شعبدهبازی و حتی استریپتیز را به برنامه خود مضاف کرده باشد. اینگونه تازه نه تنها مغایر با تئاتر حرفهای و اندیشمند است که به سبب ابتذال بیحد خود، موضعگیری شدید مراجع و قشر مذهبی را هم با تئاتر به دنبال خود میآورد؛ اتفاقی که تا سالها بعد و شاید حتی تا پس از انقلاب اسلامی اقشار بسیاری از ایرانیان را از رفتن به سالنهای تئاتر باز میدارد. به این ترتیب هرچه در نیم قرن گذشته بنا شده به یکباره آوار میشود. البته این دوران نیز چون همه دورانهای پیشینی خود چندان نپاییده و با تلاشهای اشخاصی چون شاهین سرکیسیان و همچنین گروه آناهیتا، راه را برای موفقیتها و درخششهای تئاتریان دهه ۴۰ و ۵۰ میگشاید.
سالهای خاموش و یأسآلود پس از کودتا، نمایشگر دقیقی هستند از آنچه که در ابتدای متن در خصوص ارتباط مستقیم میان تئاتر و سیاست گفته شد؛ ارتباطی که میتواند به رشد، شکوه و بالندگی این هنر بینجامد یا کمر آن را شکسته، به عروسکی مبتذل، بیارزش یا رسانهای تبلیغاتی بدل کند.
* عموم اطلاعات تاریخی این یادداشت برگرفته از دو کتاب زیر است:
- ادبیات نمایشی در ایران تالیف جمشید ملکپور
- سیری در تاریخ تئاتر ایران تالیف مصطفی اسکویی
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :