نیم قرن پس از زلزله بوئینزهرا/ روزی که تختی کاروان کمکرسانی راه انداخت
نیمهشب شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزلهای ۷ ممیز ۱ ریشتری بوئینزهرا را طوری لرزاند که در فهرست مهیبترین زلزلههای قرن ثبت شد. با روشن شدن هوا ابعاد خرابیها در شهر بوئینزهرا و روستاهای اطراف آشکارتر میشد.
کمکهای خارجی به تدریج وارد ایران شد تا در کنار نیروهای دولتی امدادرسانی را ادامه دهند. محمدرضا پهلوی شاه ایران هم به همراه شمس پهلوی رییس «جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران» از منطقه بازدید کردند.
ابعاد ویرانی چنان وسیع بود که بسیاری از هنرمندان و تشکلها از جمله جبهه ملی ایران برای کمک دست به کار شدند. حسین شاهحسینی٬ عضو شورای مرکزی جبهه ملی به بیبیسی میگوید «بسیاری به جمعیت شیر و خورشید و حکومت اعتماد نداشتند و به نظرشان روند امدادرسانی کند میآمد.»
به گفته صدرالدین الهی از بنیانگذاران کیهان ورزشی بهترین شخصی که میتوانست کاروان کمکها را هدایت کند، غلامرضا تختی، قهرمان کشتی جهان بود؛ شخصی که مردم به او اعتماد داشتند.
الهی میگوید: کیهان ورزشی از طریق مهدی دری، سردبیر نشریه که رابطه نزدیکی با غلامرضا تختی داشت٬ ایده و مسیر جمعآوری کمکها را با غلامرضا تختی مطرح میکند و او هم میپذیرد. چهار روز پس از زلزله در چهاردهم شهریور به کیهان مینویسد: «اینجانب غلامرضا تختی به نمایندگی از طرف کلیه ورزشکاران و قهرمانان ایران مثل هر فرد وطنپرست حاضر به انجام این وظیفه ملی هستم. هر روزی که موسسه کیهان تعیین کند، اینجانب آمادهام که با تمام طبقات مردم ایران و تهران تماس بگیرم و از آنها استمداد بجویم تا به خواهران و برادران آسیبدیده خود به هر نحوی که امکانپذیر است مساعدت نمایند.»
«دست تختی به سوی شماست»
قرار میشود مسیر حرکت تختی در خیابان پهلوی سابق یا ولیعصر فعلی از مقابل کافه میامی شروع شود به سمت پایین شهر. کافهای که به گفته آقای الهی پاتوق تختی بود.
به گزارش بی بی سی، ابوالفضل حسینپور، مربی کشتی و از دوستان غلامرضا تختی که آن روز همراه کاروان بود میگوید: آقای تختی از او خواست گروهی از ورزشکاران را برای کمک جمع کند. بعد «کیهان ورزشی پارچهای سیاه رنگ به آنها میدهد که به بازو ببندند». از پشت بلندگو گفته میشد که دست تختی به سوی شماست برای کمک. هنگام حرکت کاروان یک کامیون از پشت سر کالاها و پولها را حمل میکرده است. به تدریج فروشندگان و مردم اطراف کاروان غلامرضا تختی جمع میشوند به طوری که مسیر کاروان به شدت شلوغ و راهبندان میشود.
سیمین بهبهانی شاعر و نویسنده که آن روز برای خرید در چهارراه اسلامبول (استانبول) بوده میگوید: «یک دفعه دیدم یک کامیونی با جمعیت زیادی میآید و جلوی جمعیت تختی است. به قدری این منظره باشکوه بود که حد نداشت. مردم همینطور پولهایشان را داخل دیگ بزرگی میریختند. و من طوری تحت تاثیر قرار گرفتم که کیفم را در دیگ برگرداندم.»
نظارت دستگاه اطلاعات
پول و کالاهایی که جمع شد برای برگزارکنندگان از جمله صدرالدین الهی باورنکردنی بود. آوازه کمکهای تختی به همه جای ایران رسیده بود. شهرت و محبوبیت در کنار علاقهاش به جبهه ملی که آن زمان از منتقدان حکومت پهلوی محسوب میشد باعث شد این شایعه سر زبانها بیفتد که ساواک مخالف جمع کردن کمکها توسط تختی است.
در خاطرات بعضی از نزدیکان تختی روایت شده است که نیروهای ساواک در خیابان پهلوی سابق کاروان او را متوقف کردهاند؛ اما ابوالفضل حسینپور، کشتیگیر و دوست تختی میگوید: کسانی که مانع شدند، نیروهای شهربانی بودند. به گفته آقای حسینپور، «نیروهای شهربانی سر خیابان نادری جلوی کاروان را میگیرند و اصرار میکنند که باید کارت و پرچم شیر و خورشید داشته باشید که آقای تختی قبول نمیکند و جمعیت با صلوات از سد مأموران میگذرد.»
اسنادی که بعد از انقلاب ایران منتشر شده نشان میدهد که سازمان ساواک نظر بعضی از مردم ایران را درباره کمکهای تختی ثبت میکرده است. شاید نشانی از اینکه دستگاه اطلاعاتی ایران به دقت کاروان کمکهای غیردولتی به زلزلهزدگان را زیر نظر داشته است.
اما صدرالدین الهی روزنامهنگار که در چند مسابقه جهانی همراه غلامرضا تختی بوده میگوید: «هیچ انگیزه سیاسی پشت این کار نبود و تختی فقط از روی جوانمردی و انسانیت این کار را انجام داد.»
کاروان تختی در دو روز متوالی از بالای خیابان ولیعصر تا بازار تهران کمکها را جمع کرد. حسین شاهحسینی از اعضای مرکزی جبهه ملی و رییس سازمان تربیت بدنی در دولت بازرگان میگوید: «تختی با کمک کمیتهای که در جبهه ملی تشکیل شده بود خودش شخصا کالاها و پولها را به قزوین برد. کالاها بین زلزلهزدگان توزیع شد و با پولهای جمع شده دو مدرسه به نامهای دهخدا و ضیاءالدین حاج سیدجوادی و یک درمانگاه ساخته شد.»
ساخت مدرسه و درمانگاه یک سال و نیم طول کشید و در تمام این مدت به گفته آقای شاه حسینی غلامرضا تختی برای نظارت بر روند ساخت به منطقه سر زد.
سالها بعد از حادثه بوئینزهرا، وقتی زمین ایران بار دیگر لرزیده بود سیمین بهبهانی شعری برای تختی گفت. خانم بهبهانی این شعر را دوباره بازخوانی کرد:
تختی سحر شد برخیز، صبح از کران سر بر زد / باز این فلک میچرخد، باز این زمین میلرزد
در سکر رویا راهی، تا گور تو طی کردم / بر خوابگاهت دستم، انگشت غم بر در زد
برخیز و این مردم را راهی به کارستان کن / وقت سحر شد آنک خورشید غمگین سر زد
نظر شما :