آیا پیامد‌های ترور از میان می‌رود؟/ نگاهی به ترورهای اوایل انقلاب

۲۷ شهریور ۱۳۹۱ | ۲۰:۲۰ کد : ۲۵۸۲ از دیگر رسانه‌ها
مهدی غنی: مسایل امروز جامعه ما آنقدر پیچیده و غامض شده است که کمتر فرصت مطالعه گذشته و نگاه به آینده فراهم می‌شود. اغلب مراودات و گفت و شنود‌ها در تبادل اخبار روز خلاصه می‌شود و اگر افراد فرا‌تر از مشغله‌های زندگی، زمانی داشته باشند حداکثر به پیگیری اتفاقات روز می‌رسند. تفاوت در این است که رویداد‌ها را از چه کانال و شبکه‌ای دریافت کنند و از کدام زاویه به آن بنگرند.

 

در چنین فضایی سخن گفتن از حوادثی که سه دهه از آن گذشته است و اکثریت جمعیت ما را نسلی تشکیل می‌دهند که در آن دوران حضور نداشته، چه بسا چندان توجهی را جلب نکند. برخی هم از سر مصلحت می‌گویند نباید نبش قبر کنیم و مسایل فرعی را دامن بزنیم.

 

ظریفی شرایط حاضر را چنین تعبیر می‌کرد که با وجود همه اختلاف‌ها، طرفین دعوا در یک نقطه مشترکند: هرکدام بر ارابه‌ای سوارند که در جاده‌ای با شیب ملایم در حرکت است و بی‌آنکه مسافران در شتاب حرکت نقشی داشته باشند جاده آن‌ها را با خود می‌برد.‌ گاه چنان فضای تند و رادیکالی حاکم می‌شود که جز کوبیدن بر طبل تندروی پذیرفته نیست. سخن گفتن از تعدیل و تعادل برچسب محافظه‌کاری می‌خورد و بوی بریدگی می‌دهد و زمانی دیگر در فضای یأس و نومیدی به هر حرکتی با نگاه عاقل اندر سفیه و شک و تردید می‌نگرند. متأسفانه خلقیات بسیاری از ما نیز با همین رویه‌ها شکل گرفته است و لذا همواره شاهد تکرار تجربه‌های گذشته به اشکال جدید هستیم و گویی در یک چرخه دور می‌زنیم.

 

 

مرور گذشته

 

با این وجود و در چنین فضایی از قضا ضرورتی حیاتی است که بایستیم و قدری تامل کنیم، راه رفته را مرور کنیم تا وضعیت حال خود را به درستی دریابیم. اهمیت این ضرورت دو چندان می‌شود وقتی که نوابغی داریم که در جعل تاریخ و وارونه کردن آن نبوغ شگرفی دارند. راه دوری نرویم. جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱ به مناسبت سالگرد کشتار سال ۱۳۵۷ تلویزیون فارسی آمریکا گفت‌وگویی با شمس سرهنگ بازنشسته ارتش شاهنشاهی داشت و ایشان با کمال شجاعت! ابراز می‌داشت روز ۱۷ شهریور سربازان فلسطینی از داخل ساختمان‌های اطراف میدان ژاله مردم را به گلوله بستند و ارتش دستور تیراندازی نداشت. این در حالی است که هنوز شاهدان عینی واقعه زنده‌اند. چنان که در‌‌ همان برنامه یکی دیگر از میهمانان که استاد جامعه‌شناسی در خارج از کشور است و شاهد ماجرا در سال ۵۷ بوده حضور داشت و از دروغ‌های جناب سرهنگ نزدیک بود شاخ درآورد!

 

از جمله مسایلی که امروز و گذشته نیاز به تامل دارد همین مساله خشونت‌های سیاسی است. در فرهنگ و فضای امروزی خشونت امری ناپسند و غیرانسانی شمرده می‌شود، از همین‌رو جناب سرهنگ هم که زمانی پرچمدار خشونت بوده امروز از مهر و محبت سخن می‌گوید و خشونت را به دیگری حواله می‌دهد. اما از این فرافکنی‌ها که عادت ما شده بگذریم، برای ریشه‌کنی خشونت باید ریشه‌ها و مسیر شکل‌گیری آن را شناخت و از آن پرهیز کرد. در غیر این صورت جلوگیری از گسترش و عوارض آن بسیار دشوار خواهد بود. به قول مولوی: سرچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.

 

 

ترور در فضای آزاد

 

دو ماه و نیم از سرنگونی رژیم پهلوی و نخست‌وزیری مهندس بازرگان گذشته بود. هیچ سازمان امنیتی و نظامی بر کشور استوار نبود. برای آزادی سیاسی و مطبوعاتی هیچ مانع و فیلتری شکل نگرفته بود. دوم اردیبهشت ۵۸ که تنها ۲۰ روز از رفراندوم جمهوری اسلامی گذشته بود، خبر ترور سرلشکر قره‌نی در صفحه اول مطبوعات چشمان همه را خیره کرد. اما شاید در میان خبرهای درگیری و تنش‌های سیاسی و نظامی مناطق مختلف کشور چندان پررنگ نشد. اما دو هفته بعد به خون غلتیدن اندیشمند اسلامی استاد مرتضی مطهری اهمیت ماجرا را بیشتر عیان کرد. شاید مرحوم قره‌نی به خاطر شخصیت یا عملکرد نظامی‌اش برخی را به مقابله به مثل کشانده تا به حذف ایشان بیندیشند، اما متفکری چون مطهری که جز نوشتن و خواندن مشغله‌ و دغدغه‌ای نداشته هیچ پیشینه امنیتی، نظامی و خشونتی نداشت به چه جرمی محکوم به ترور می‌شود؟ تنها تنش او با اندیشه‌ورزان بود که در این عرصه اختلاف و تفاوت نه تنها طبیعی بلکه لازمه کار است.

 

مطهری در شرایطی به شهادت رسید که عضو شورای انقلاب بود و از منزل دکتر یدالله سحابی بیرون آمده و بدون خدم و حشم و محافظ به سمت اتومبیل سواری خویش می‌رفت.

 

این پدیده اما در شخص ایشان متوقف نشد. مهاجمان این مسیر را ادامه دادند. از قشرهای مختلف بازاری، روحانی، مسوولان تازه نفس و... تعدادی هدف گلوله‌های آنان قرار گرفتند تا سرانجام اعضای گروه عامل که به نام فرقان شهرت داشتند، بازداشت شدند و پرونده این ترور‌ها بسته شد. هر چند دو سال بعد موج ترورهای دیگری دامنگیر کادرهای نظام شد و سیر خشونتی فزاینده را در کشور به راه انداخت که هنوز عوارض و پیامدهای رسوب یافته آن در مناسبات اجتماعی سیاسی از میان نرفته است. به اعتراف همگان فضای آزاد سال اول انقلاب بی‌نظیر بود. همه گروه‌های سیاسی در آزادی کامل به سرمی بردند. در پی همین ترور‌ها بود که ضرورت سازمان‌های امنیتی و نظامی برای مسوولان نظام مطرح شد.

 

حذف‌های سیاسی و فیزیکی از‌‌ همان ابتدا چون خوره به جان انقلاب افتاد. نیروهایی که می‌توانستند دست در دست یکدیگر از نبوغ و شایستگی خود برای ساختن کشور بهره گیرند، همه توانایی‌های خود را برای نفی و طرد و نابودی رقیب به‌کار گرفتند.

 

 

مهدی عراقی پدر زندانیان

 

یکی از قربانیان این ماجرا، مرحوم مهدی عراقی است که در چهار شهریور ۱۳۵۸ در حالی که از منزل خود خارج می‌شد تا به سمت روزنامه کیهان محل کار خود برود با گلوله مهاجمان از پا درآمد. او از اعضای اولیه فداییان اسلام و یاران نواب صفوی بود که بعد‌ها به جمعیت‌های موتلفه اسلامی پیوست و بعد از قتل منصور نخست‌وزیر در سال ۴۳ به زندان افتاد و مدت ۱۱ سال در زندان ستمشاهی بود. اما با آن پیشینه او رویکردی متفاوت با سایر همفکران و همراهانش داشت. همین ویژگی اوست که سوالات و ابهامات بیشتری را درباره ترور او طرح می‌کند.

 

زندانیان سیاسی شهید عراقی را پدر خود می‌دانستند. او همواره به همه زندانیان، مستقل از گرایش عقیدتی- سیاسی آن‌ها و حتی زندانیان عادی کمک و خدمت می‌کرد. تلاش‌های او در آشپزخانه برای بهبود کیفیت غذای زندان را همه زندانیان به یاد دارند. اما این نقش پدرانه و دلسوزانه او برای همه زندانیان وقتی اهمیت بیشتری می‌یابد که اختلافات عقیدتی- سیاسی در میان زندانیان اوج گرفته و کشمکش‌های گروهی و جناحی حاکم شده بود.

 

 

تفرقه، ستیز و حذف

 

اختلاف فکری میان مارکسیست‌ها و مسلمانان روشن بود اما آنچه این اختلاف اندیشه را به تنش و درگیری تبدیل کرد، ترورهایی بود که به جرم اختلاف عقیده اعمال شد. سال ۵۴ اعضای مارکسیست شده گروه مجاهدین دست به حذف فیزیکی عناصر مسلمان سازمان زدند. در شرایطی که این عناصر مخفی زندگی می‌کردند و هر لحظه احتمال داشت به دام ساواک گرفتار شوند، آن‌ها را با حیله‌هایی ناجوانمردانه سر قرار چریکی کشانده و به گلوله می‌بستند. مجید شریف واقفی، مرتضی صمدیه ‌لباف و چند نفر دیگر قربانی این موج خشونت شدند. جرم آن‌ها این بود که تن به تغییر عقیده نداده بودند و با مصادره سازمانی که متعلق به مسلمانان بود، توسط اعضای مارکسیست شده مخالف بودند. اما این ترور‌ها منشأ درگیری و تنشی ریشه‌دار شد که دامان همه نیروهای سیاسی و روشنفکری جامعه ما را گرفت.

 

ساواک وسوسه شد که از این اختلافات بهره جوید و به جای پرداخت هزینه سرکوب، آن‌ها را به دست خود به نابودی کشد. مأموران نفوذی ساواک گام به گام سیر این اختلافات را رصد می‌کردند.(۱) اسناد به جا مانده از ساواک به خوبی رد پای آن‌ها را در تشدید این اختلافات نشان می‌دهد. پس از طرح فتوای علما علیه مارکسیست‌ها یکی از مقامات ساواک چنین اظهارنظر می‌کند: «به استحضار می‌رساند در صورت تصویب، چند نفر از زندانیان مذهبی که محکومیتشان تمام شده با تهیه طرح لازم برای انتشار موضوع فتوای طالقانی از زندان آزاد شوند تا بتوان از این مساله بهره‌برداری کرد.» (۲) در حالی که هنوز داغ و درفش ساواک برقرار بود برخی از طرفین به این نتیجه رسیدند که به جای استبداد باید با انحراف یعنی رقیب فکری سیاسی خود مقابله کنند. به این ترتیب نیروهایی شکل گرفتند که موجودیت خود را در نفی و حذف دیگری می‌دیدند. خشونتی روزافزون پا گرفت که به تدریج دامان یک به یک نیروهای انقلاب را گرفت.

 

 

عراقی، راهی دیگر

 

اما مهدی عراقی راهی متفاوت از این روند را در پیش گرفت. تلاش‌های او برای کاهش تنش میان روحانیون و مجاهدین پس از ماجرای سال ۵۴ در زندان قابل تامل است.(۳) ساواک با این هدف که اختلافات درون زندان را به بیرون منتقل کرده و از متحد و یکپارچه شدن جامعه علیه حاکمیت جلوگیری کند، به آزادی برخی زندانیان مبادرت کرد که حاجی عراقی نیز از آن جمله بود. اما او در عمل نشان داد که همچنان بر اهداف مبارزاتی خود پایبند است و مسیری دیگر را می‌پیماید. دیدار او با دکتر شریعتی بعد از آزادی از زندان، برپا کردن مراسم ختم برای ایشان در مسجد ارک که با مانع ساواک روبه‌رو شد، نمونه‌ای از جهت‌گیری متفاوت او بود. مأموران ساواک که فعالیت‌های عراقی را رصد می‌کردند با گماشتن عوامل نفوذی در کنار او همه فعالیت‌های او را تحت مراقبت گرفته و گزارش می‌دادند. در گزارش مخبر ساواک مورخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۶ از دیدار حاجی عراقی با داریوش فروهر در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۶ سخن رفته است. مطابق این سند حاج مهدی در جمع چهار نفره با خلیل‌نیا و خلیلیان و فروهر می‌گوید: «ما با کمونیست‌ها تفاهم نداریم و با آن‌ها هم نمی‌توانیم کنار بیاییم ولی لبه تیغ خود را نیز نباید متوجه آن‌ها کنیم زیرا در چنین موقعیتی که ما یک دشمن مشترک داریم چرا با آن‌ها بر سر مسایل جزیی به نبرد و ستیزه‌جویی برخیزیم؟ نمی‌دانم به چه علت آقایان تمام وقت خود را صرف این کار می‌کنند؟....» او سپس به کودتای ۲۸ مرداد اشاره کرده و علت شکست نهضت را در اختلاف و پراکندگی نیرو‌ها می‌داند و تاکید می‌کند باید از تکرار آن تجربه پرهیز کنیم.

 

در گزارش دیگری از ساواک که تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۷ را دارد و از تماس آشوری روحانی تندرو با عراقی خبر داده، مأمور ساواک تحت عنوان شنبه درباره مهدی عراقی چنین اظهارنظر می‌کند: «مهدی عراقی فردی است که همه گروه‌ها اعم از مسلح و به اصطلاح سیاسی کار او را قبول دارند و کار اصلی او نزدیک کردن و ایجاد وحدت بین آنان، به خصوص در زمینه عدم طرد مجاهدین از گروه‌های بازاری و به اصطلاح روحانی است.»

 

قابل توجه اینکه اختلاف مارکسیست‌ها و مذهبی‌ها اولین حلقه شکاف‌افکنی میان نیروهای ضد سلطنت بود که بعد‌ها همین اختلاف به میان نیروهای مذهبی کشیده شد و در هر برهه‌ای از زمان مساله‌ای سوژه قرار گرفت و موجبات درگیری تازه‌ای میان نیروهای مبارز فراهم شد.

 

حجت‌الاسلام معادیخواه شخصیت و گرایش‌های شهید عراقی در زندان را چنین توصیف کرده است: «مرحوم عراقی جدای از مجاهدین نبود، اما‌‌ همان مقدار که ایشان از نظر عاطفی به مجاهدین علاقه‌مند بود و واقعا اعتقاد محکم قلبی داشت، با آقای عسگراولادی و همفکرانش هم رفاقت ریشه‌داری داشت.» از این رو مجموعا «یکسری تضاد در مرحوم عراقی بود که حل کردن این تضاد‌ها کار راحتی نبود، ولی روی هم رفته ایشان بیشتر می‌پسندید در برخورد با تغییر ایدئولوژی اعضای سازمان،‌‌ همان مشی و روش آقای طالقانی را پیش بگیرد. می‌توانم بگویم اگر مرحوم عراقی وابستگی عاطفی شدید به امام نداشت حتما راهش را از مجموعه دوستانش جدا می‌کرد. چیزی که مرحوم عراقی را در این طیف نگه داشت، تعلق خاطر بسیار شدید نسبت به شخص امام بود و نیز علاقه‌ای که امام به ایشان داشت...»(۴)

 

با این وصف اکنون می‌توانیم تصور کنیم اگر شهید عراقی به شهادت نرسیده بود و دو هفته پس از او آیت‌الله طالقانی نیز از میان نرفته بود، چه روندی طی می‌شد؟ اگر بهشتی که مبتکر بحث آزاد با نمایندگان گروه‌های مارکسیستی در تلویزیون ملی بود، زنده می‌ماند و اگر رجایی که در سخنرانی عمومی از رهبران اولیه مجاهدین تجلیل کرد و میان آن‌ها و منحرفان بعدی تمایز قایل شد، زنده بود و اگر مطهری که آزادی اندیشه و نقد و تبادل‌نظر را بهترین راه روشن شدن حقیقت می‌دانست، به شهادت نمی‌رسید و....

 

آیا اینان نمی‌توانستند فضای ستیزه‌جویانه ایجاد شده را تعدیل کرده و فضای گفت‌وگو، مناظره و مبارزه مسالمت‌آمیز را در مناسبات سیاسی حاکم کنند؟ و اگر چنین می‌شد و استعداد نیرو‌ها به جای تخریب یکدیگر برای رقابت در مدیریت کارآمد‌تر کشور به کار می‌رفت و اگر جوان‌هایی که با کشتن کادرهای اولیه انقلاب خود را هم به ورطه نابودی کشاندند، قدری تامل کرده و به جای احساسات از عقل و تجارب گذشته الهام می‌گرفتند و مطالعه و دوراندیشی را جانشین شتابزدگی و اکنون‌زدگی می‌کردند، این همه کینه در سینه‌های هموطنان مختلف انباشته می‌شد؟

 

 

پی‌نوشت:

 

۱- پیشکسوت انقلاب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تیر ۷۸، ص ۲۴۰

۲- همان، ص ۲۴۷

۳- حسینی سید قاسم، همگام با آزادی (خاطرات دکتر سید محمدمهدی جعفری)، جلد دوم، صحیفه خرد، ۱۳۸۹، صص ۱۲۰ تا ۱۳۰

۴- ماهنامه چشم‌انداز ایران، شماره ۳۰، گفت‌وگو با حجت‌الاسلام عبدالمجید معادیخواه

 

 

منبع: روزنامه شرق
 

کلید واژه ها: مهدی عراقی


نظر شما :