انحصارطلبی از نظر ما مردود است
مناظره منتشر نشده آیتالله بهشتی با اعضای انجمن دانشجویان مسلمان
مناظره زیر، چند روزی پس از این ماجرا در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۵۸ انجام شد. طرف مقابل، هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند که در دانشگاه تحت عنوان «انجمن دانشجویان مسلمان» فعالیت میکردند تا از اعضای «انجمن اسلامی دانشجویان» که تشکیلاتی با چند دهه سابقه مبارزاتی بودند متمایز گردند. آنچه در این مناظره قابل توجه است، سعهصدر، منطقی بودن و پایبندی به اخلاق از سوی شهید بهشتی از یک سو، و غوغاسالاری و عدم پایبندی به اخلاق در طرف مقابل است. شهید بهشتی سعی میکند مسیر مناظره در جهت روشنگری و رفع ابهامها و اعلام مواضع باشد، در حالی که طرف مقابل با زبانی ناپاکیزه به دنبال دست یافتن به پیروزی هیجانی و جنجالی بود. سالها بعد شاهد بودیم که این دو نگاه در انجام مناظرهها همچنان پایدار ماند و چه خسارتهایی که به دنبال نداشت. بعدها سازمان مجاهدین خلق پایبندیاش را به اصل «هدف وسیله را توجیه میکند» بیشتر نشان داد و با توسل به خشونتگرایی، زمینه حاکمیت مدیریت معتدل و معقول در نظام را محدود ساخت. سایت بنیاد آثار و اندیشههای شهید دکتر بهشتی برای نخستین بار این مناظره را منتشر کرده که در پی میآید:
دکتر بهشتی: با درود و سلام فراوان بر شما برادرها و خواهرها. تشکیل جلسات بحث و گفتوگو برای خودسازی جامعۀ ما میتواند بسیار مفید واقع شود. شرط اصلیاش هم این است که به راستی آهنگ مباحثه داشته باشد. مباحثه، این واژۀ عربی که در زبان ما پارسیان سابقه طولانی دارد و همه با آن آشناییم، معنی دقیقش این است که دو یا چند نفر با کمک یکدیگر به بحث و کاوش بپردازند؛ کاوش مشترک. یا مناظره یعنی نظرگاهها را در برابر یکدیگر قرار دادن و دیگران را به انتخاب یک دیدگاه برانگیختن. به شرط اینکه آهنگ مجادله و جدال و ستیز و غلبهجویی در بحث پیدا نکند. چون به همان اندازه که مباحثه به رشد و تعالی انسانیت انسان کمک میکند، مجادله کمک میکند به دوری انسان از مسیر تکامل انسانی و افتادنش به مسیر انحرافی زورمداری و غلبهجویی. بالفطره و از روی فطرت حقجو و حقطلب و حقپرست انسان، میل به خدا وجود دارد.، خدا یعنی حق متعال، یعنی حق مطلق، یعنی آن حق و حقیقتی که همۀ حقایق دیگر پرتوی از او و جلوهای از اوست. اینکه انسان حتی گاهی طرز تفکر مادی و ماتریالیستی دارد، اما عملاً میبینیم که صرفاً خودش هم تابع تمایلات مادی نیست. حتی خواهشهای نفسانی و مادی را زیر پا میگذارد برای دفاع از آنچه حق میداند، این نشانهای از این نیست که گرایش به حق و حقپرستی امری فطری است برای انسان؟ مباحثه در جهت این گرایش و در جهت این حقپرستی است. چون میخواهد واقعاً بیابد، میگردد، میجوید، میکاود تا بیابد. این پاسخ خوب و مثبتی است به آن ندای فطرت. ولی به محض اینکه به مجادله تبدیل شد، معنی مجادله این است که یک یا هر دو طرف بحث آن وقتی که با هم حرف میزنند در مسیر کاوش مشترک نیستند. نمیخواهند به کمک هم به حق نزدیکتر شوند. بلکه هر یک با یک رأی و نظرگاه قبلی در برابر هم قرار گرفتهاند فقط به این قصد که او بگوید آنچه من قبلاً حق میدانم حتماً همان درست است، از همان اول با جبههگیری و رد کردن در مقابل دیگری ظاهر میشود و آن یکی هم همین طور. این هرگز نمیتواند انسان را به سیر تکامل انسانی و حقپرستانهاش برساند. اگر خوب دقت کنیم میبینیم این درست غرق شدن و فرو رفتن هر چه بیشتر در خودپرستی است و نه حقپرستی. بنابراین شرط اول بحث مشترک، مباحثه و مناظره باید این باشد که به راستی با هم صحبت کنیم، نظرگاههامان را با هم در میان بگذاریم تا به کمک یکدیگر از روی حق و حقیقت و واقعیت بیشتر پرده برداریم. فرق نمیکند، چه در شناخت واقعیت و چه در شناخت حقیقت، بحث سازندۀ بیغرض و از روی احساس فطری حقپرستی میتواند بسیار مفید واقع شود. عرض کردم هم در شناخت واقعیت، هم در شناخت حقیقت، هم در شناخت آنچه هست، هم در شناخت آنچه باید باشد. با هم که بحث میکنیم، به منظور کمک کردن به یکدیگر در راه شناخت بیشتر این دو، مثل هر همکاری و تعاون دیگر میتواند مفید واقع شود. پس مباحثه ساختن است و مجادله تخریب. مباحثه جمع شدن است و مجادله پراکنده کردن.
من کلمۀ مناظره را اینجا در این تقارن و مقابله بهکار نمیبرم چون آن قدر گویا نیست که مباحثه و مجادله گویاست. میتوانیم با هم کوشش کنیم تا دیدارها و بحثهامان به راستی آهنگ سازنده، مثبت، نزدیک کننده و جمع کنندۀ مباحثه را داشته باشد و نه آهنگ تخریبی و ویرانگر، دور کننده، جداکننده و تفرقهآور مجادله را. این آن چند جملهای که آغاز سخن عرض کردم. آنچه دوستان قبلاً اطلاع داده بودند این بود که متن برنامۀ امروز همین مناظره و گفتوگو و مطرح کردن مسائل از جانب دوستان دیگر است. به همین دلیل موضوع خاصی هم برای اینکه من در ابتدا بحثی خدمتتون ایراد کرده باشم، تعیین نشده بود. این مقدار را هم به عنوان مقدمۀ مناسبی برای برنامه عرض کردم. آماده هستم که اگر مطلبی از جانب دوستان مطرح میشود با شکل مباحثه، آنچه به نظرم میرسد دربارهاش مطرح کنم.
یکی از مناظرهکنندگان: به نام خدا و به نام ابوذر سمبل مبارزه علیه اشرافیت و نه اشرافیت پوست کنده و مستقیم بلکه اشرافیتی تحت لوای اسلام. البته جریانی که اخیراً در جامعۀ ما به نام مثلاً مناظره یا مباحثه به وجود آمده در حالتی که یک سال از انقلاب میگذرد و نیروهایی که، حالا یا خوب یا بد، در هر حال در رژیم گذشته زحمتی کشیدند یا شکنجهای دیدند، در رژیم جمهوری اسلامی هم چنانچه در جریان این مسائل بودید، این یک سال زیر فشارهایی که بودند دستکمی از فشارهای آریامهری نداشت و طبیعتاً خیلی خوب بود که این مناظره از ابتدای انقلاب شروع میشد و اگر مسائلی مطرح بود به صورت صحبت حل میشد. نه اکنون که تعدادی از دانشجویان یا کارگران یا در هر حال از مردم همین مملکت تحت عناوین پوچ شهید شدند. در هر حال این مناظره را شاید برای فراموش کردن آن فشارها و یا برای سرپوش گذاشتن بر آنها ترتیب داده باشیم. در هر حال ما از موضع انجمن دانشجویان مسلمان هیچ گاه این صحبت را قبول نداریم. ولی در هر حال به خاطر اینکه جمعیتی هست و ممکن است از طریق صحبت، بعضی مسائل پوشیدۀ این مملکت آشکار شود استقبال کردیم. از آنجایی که آقای بهشتی اعلام آمادگی کردند که صحبتی شود و ذکر کردند که مطلبی در میان نبوده، پیشنهاد ما این است که در مورد این لفظی که زیاد در مطبوعات یا رادیو تلویزیون شنیدیم، مسئله انحصارطلبی، چنانچه میل داشته باشند نقطه نظرات خودشان را بگویند و باز به صورت زمان مساوی، به اصطلاح رودررو جوابی را از ما بگیرند. فعلاً.
دکتر بهشتی: بله، در این یک سال گذشته شرایط برای برگزاری اینگونه بحثها و گفتوگوها فراهم بوده مثل همین حالا. چیزی که در این یک سال مثل حالا فراهم نبود اینکه عدهای از ما بتوانیم شرکت کنیم والّا از اول پیروزی تا حالا تشکیل اینگونه اجتماعات و اینکه افرادی نظرگاهشان را بگویند محذوری نداشته است. این هم که ما کمتر توفیق پیدا میکردیم شرکت کنیم - که اتفاقاً مربوط میشود به موضوعی که برادرمان تحت عنوان انحصارطلبی عنوان کردند- ناشی از سنگینی وظایفی بود که بر عهدهمان بود و با اینکه آرزو میکردیم حالا که آخرین مرحلۀ به وجود آمدن نهادهای نظام جمهوری اسلامی از نظر شکلی دارد به مرحلۀ انجام نزدیک میشود، ما را فارغ بگذارند برای حضور بیشتر در اینگونه برنامهها. متأسفانه باز هم آن طور که خواستهایم فارغ گذاشته نشدیم و باز مسوولیتی را خواستهاند. قبول کردیم. منتهی حدود مسوولیتها، حالا به نسبت شکلیافتهتر و منظمتر است و این امید هست که بتوانیم مقداری از وقت و نیرویمان را در این مجرا سرمایهگذاری کنیم. انقلاب جامعۀ ما که ریشههایش خیلی عمیق است در سال ۵۷ توانست شکل عمومیتر و همگانیتری به خودش بگیرد و قیام ناس و قیام عامه و تودۀ مردم شود. در این قیام، در این به پا خاستن عمومی و همگانی مسئله مهم مسئله رهبری بود. رهبری، همان طور که همه میدانید، دست کسی نبود و آهنگ طبیعی جامعه منتهی شد به امام. اینکه امام در جای یک رهبر مورد قبول اکثریت قاطع این ملت قرار گرفتند یک واقعیت عینی اجتماعی است که فکر میکنم همه او را میشناسیم. در همان مواقعی که این قیام و این به پا خاستن شتاب میگرفت و به مرحلهای رسیده بود که یا پیروز میشد، یا با یک سرکوب بسیار شدید سرکوب میشد، این رهبر در صدد برآمد که برای مدیریت و ادارۀ این قیام، کسانی را انتخاب و تعیین کند و از آنها مسوولیت بخواهد. طبیعی است که ایشان در درجۀ اول در انجام این مهم و تأمین این نیاز سراغ کسانی میرفتند که از آنها شناخت بیشتر و کاملتری داشتند و میتوانستند به آنها اعتماد کنند که در همان مسیر و در همان خط و با همان معیارها کار کنند. (اینجا یادداشت دادند که رعایت تساوی وقت ایجاب میکند که من سخنم را اینجا تمام کنم. بنابراین فکر میکنم بنده آمادهام که بحث را اینجا تمام کنم، برای اعتقادم به نظم، اما شاید این نظم مطلوبی نباشد. فکر میکنم باید حدود هفت-هشت تا ده دقیقه من بحثم را تمام کنم و بعد درست به همان اندازه وقت برای برادرها بگذارید والّا ابتر میماند، میشود یک تقسیم ریاضی بیثمر).
ایشان با افراد و اشخاص مختلفی که آشنایی داشتند، همان وقت که پاریس بودند ملاقات داشتند و در هر یک از این ملاقاتها از آنها میخواستند که هم خودشان، هم افراد دیگر را معرفی کنند که تا چه حد آماده هستند قبول مسوولیت کنند. پس از آنکه از افراد مختلف اطلاعات جدیدی را کسب کردند به اضافۀ شناخت و اطلاعات قبلی که خودشان داشتند، به دنبال این جمعبندی بود که از آنجا، یعنی از پاریس به اینجا، به تهران اطلاع دادند که اول بار یک گروه پنج نفری از شاگردان قبلیشان - از کسانی که از خیلی وقت پیش میشناختند؛ از روحانیونی که در مبارزه هم کم و بیش بودند ولی به هر حال ایشان بیش از هر چیز با خط تفکر اسلامی و اجتماعیشان آشنایی داشتند و با سوابقی که اصلاً بعضی از این دوستان از سال ۴۲ در این مقطع مبارزه داشتند و مسوولیتهایی که آن موقع به بعضی از این دوستان واگذار کرده بودند- انتخاب کردند که این افراد نقطۀ شروع ترکیب گروههای مسوولیتپذیر در ادامۀ کار باشند. این پنج نفر همان طور که باز هم من در مجامع عرض کردهام: مرحوم استاد مطهری بودند، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای دکتر باهنر، آقای موسوی اردبیلی و بنده و از همین جا بود که به انتخاب امام بارهای مسوولیت بر دوش این چند نفر افتاد. به دلیل سابقه آشنایی و شناخت و اعتماد ایشان. این دوستان بودند که افراد و گروههایی را – منظورم از گروهها نه گروههای سیاسی بزرگ – یعنی دو نفر، سه نفرهایی را به امام معرفی میکردند و امام بر حسب مطالعات و تحقیقاتی که از راههای دیگر هم داشتند بقیه را با رأی نهایی خود تکمیل میکردند. این ادامه یافت تا هستۀ مرکزی ده- یازده نفری اول به وجود آمد و بعد دولت و شورای انقلاب و تا حدود بیست- سی نفری که مسوولیتهای بیشتری بر دوششان افتاد. این گروه پنج نفری و یا آن گروه بیست- سی نفری مسوولیتها را عهدهدار شدند و این صرفاً به اعتبار این بود که امام انتخاب میکردند و امام هم نه به عنوان کسی که میخواست عقیدۀ خودش را تحمیل کند، بلکه کسی که ملت و امت حق انتخاب و اختیار و رهبری را از آن او شناخته بود و او هم طبعاً میتوانست در حدودی که اعتماد و اطمینان و شناخت دارد مسوولین را انتخاب کند و مسوولیت بدهد. مسوولیتهایی به این شکل برعهدۀ این افراد آمد و این فوراً در بیرون تفسیر شد به انحصارطلبی. واقعیت برای شماها از زبان ماها و از زبان امام میتواند روشن شود چون این انتخاب شدن و انتخاب کردن میان ایشان و ما بوده است. میبینید که مسئله از جانب ما و دوستانمان اصلاً طلب نبوده، چه رسد به انحصارطلبی. فقط یک راه داشت و آن اینکه به امام بگوییم چون ممکن است متهم بشویم به قدرتدوستی و مقامپرستی و انحصارطلبی، معذور دارید ما را. دیگری را برای مسوولیت پیدا کنید. فقط این راه وجود داشت و البته در آن موقع هم فوراً گفته میشد که بله این افراد حاضر نیستند مسوولیتها را به عهده بگیرند. یا تواناییاش را ندارند یا حاضر نیستند. نه، برادران و خواهران واقعیت این است.
بد نیست آخرین جریانی را که به نشان دادن این مطلب کمک میکند برایتان نقل کنم: آخرین جریان مربوط است به این دوره اخیر. امروز چهارشنبه است. حدود یکشنبه، هجده روز قبل که بر حسب اطلاع امام، ما پنج نفر، منتها این بار به جای مرحوم آقای مطهری با آقای خامنهای، دعوت شدیم و رفتیم آنجا. ایشان فرمودند بر طبق قانون اساسی من باید مسوولیتی را معین کنم و از شما میخواهم که نظر مشورتیتان را در این باره بدهید. اعضای شورای نگهبان، دو نفر عضو مشاور در شورای عالی دفاع، فرمانده یعنی رییس ستاد، رییس دیوانعالی کشور، دادستان کل کشور و اضافه کردند که از نظر فرماندهی کل قوا هم چون من نمیتوانم الان حضور داشته باشم به نظرم رسیده است که یک شورای سه نفری تا پنج نفری پیشنهاد کنید تا این سمت را به آنها واگذار کنیم. در مورد شورای عالی دفاع به مناسبت سابقۀ کار این دو برادر گفتم که در این مورد آقای هاشمی و آقای خامنهای عضو باشند و بعد خودتان اگر افراد مناسب دیگری را میشناسید یک یا سه نفر پیشنهاد کنید تا اقدام شود. در مورد قوۀ قضاییه فرمودند که من از تو میخواهم با آقای موسوی [اردبیلی] مسوولیت این کار را قبول کنید. پاسخی که بنده راجع به قوۀ قضاییه دادم این بود که گفتم از هفت-هشت ماه قبل به دلیل احساس ضرورت ساخت فکری و اجتماعی و تشکیلاتی جامعه بر اساس خط اسلام و بر اساس آن بینشی که ما داریم، فکر میکردم چه بهتر که از این به بعد همۀ نیرو و امکان من در این میدان باشد بدون اینکه سمتی را عهدهدار باشم. اجازه بدهید که بدون سمت به انقلاب و به جامعه خدمت کنیم. ایشان فرمودند نه، در این مورد مسوولیت را بپذیرید. اگر قرار است من اطمینان خاطر پیدا کنم مسوولیت را بپذیرید. به ایشان عرض کردم که این اگر واجب عینی نباشد و بتوانیم دیگری را معرفی کنیم که جنابعالی به ایشان اطمینان پیدا کنید، جمع کردهایم بین هر دو. ایشان فرمودند نه واجب عینی است. بنده هم قبول کردم. گفتیم در موارد دیگر باز شور میکنیم. آمدیم بیرون نشستیم مشورت کردیم. در مورد فرماندهی، فرماندهی کل قوا، همین جمع ما مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در شرایط کنونی جامعه، مصلحت انقلاب و جامعه انقلابی ما در این است که جانشین فرمانده کل قوا و نمایندۀ فرمانده کل قوا و کسی که به جانشینی رهبر این مسوولیت را به عهده میگیرد برادرمان آقای بنیصدر رییسجمهور باشد. این پیشنهاد را خدمت ایشان اطلاع دادیم و مورد قبول هم قرار گرفت. شما از این برخوردی که در همین مقطع زمانی روی داده، استنباط میفرمایید که این گروه انحصارطلب است؟! و مقامطلب است؟! و سمتطلب؟! یا اینکه چه در مقطع قبلی و چه در این مقطع سعی کرده است تا آنجا که میشود، دیگران مسوولیتها را به عهده بگیرند. واقعاً خواست اصلی ما در تمام این مدت این بوده است که در مسیر انقلاب مثل قدیم خدمتگزار باشیم. بنابراین انحصارطلبی از نظر ما در این شکل که افرادی، اشخاصی، قشری یا گروهی بخواهد قدرت را به خود انحصار دهد و سمتها و منصبها را به خود انحصار دهد، مردود بوده و هست و خواهد بود. ولی به این عنوان که گروهی، افرادی در راه پیشرفت جامعه در خطی که برای انقلاب و پیشرفت میشناسند همواره کوشا باشند و اگر مسوولیتی بر عهده آنها گذاشته شد شانه از زیر بار مسوولیت خالی نکنند، از این نظر یک صفت مثبت و یک وظیفهشناسی و وظیفهگذاری است. این توضیحی است که فعلاً در این زمینه میتوانم عرض کنم و بعد منتظر بیان دوستان، خواهران و برادران خواهیم بود که ببینیم که آنها چه دارند در این زمینه.
یکی از مناظرهکنندگان: به نام خدا و به نام ابوذر. با توجه به دعوتنامهای که به ما داده بودند، در امضای زیر دعوتنامه نوشته شده بود گروهی از استادان دانشگاه صنعتی شریف. ما تصور میکردیم که اساتید دانشگاه هم در این مناظره شرکت میکنند و به این منظور، محور بحثی را که برادرانمان برای این مناظره در نظر گرفته بودند، محور راهگشایی و بنبستشکنی این انقلاب بود که در مبارزۀ ضد امپریالیستی خلاصه میشد. با توجه به اینکه در آخرین لحظات متوجه شدیم که آقای بهشتی خودشان تنها هستند و با توجه به شناختی که ما نسبت به ایشان داریم دیگر صحبت از مبارزۀ ضد امپریالیستی معنا پیدا نمیکند. وقتی صحبت از مناظره میشود بایستی امتیازات یکسانی به دو طرف داده شود. از بدو ورود ما به این جلسه جو و میکروفون در ابتدای امر در اختیار آقای بهشتی قرار گرفت و هر چی که دلشان میخواست گفتند. [اعتراض حضار]
منشی: همان طوری که گفتم ما از اول قصدمان این بود که تمام اشکالاتی که داریم اینجا رفع شود، بنابراین با سر و صدا هیچ کس هیچ چیز نخواهد فهمید. لطفاً سکوت را رعایت بکنید و بفرمایید.
همان شخص: متشکرم. با توجه به اینکه میکروفون در ابتدا در حدود هشت دقیقه در اختیار آقای بهشتی بود و ایشان نظر خودشان را نسبت به مجادله و مناظره و مباحثه فرمودند و ما هم به صراحت در ابتدا اعلام کردیم که نظر ما نسبت به این مناظره چیست، وقتی که قرار شد مبارزۀ ضد امپریالیستی مطرح شود، قرار بود دو نفر دیگر از برادرانمان در اینجا شرکت کنند که با توجه به این توضیحی که دادم دیگر حضورشان اینجا ضروری نبود. وقتی که ما محور انحصارطلبی را طرح کردیم، سوالی که هر کسی در ذهن خودش مطرح میکند این است که بحث ما فقط بر سر این بود که اگر انحصارطلبیای بوده ریشهیابی شود. آن نقاطی که انحصارطلبی شروع میشود بحث شود، ولی نمیدانیم چطور ایشان به خودشان گرفتند و تاریخچهای از انحصارطلبیهایی را گفتند، با وقتی که بیش از اندازهشان در انحصار خودشان گرفتند. قرار بود ما ده دقیقه صحبت کنیم؛ ایشان بیست و سه دقیقه صحبت کردند.
منشی: ببینید دوست عزیز! شما اگر مشکلی، سوالی دارید مطرح بکنید. اینکه میگویید وقت، آقای بهشتی توضیحی فرمودند که ما نمیخواهیم اینجا به طور ریاضی وقت تقسیم شود. اگر شما هم مطلبی دارید.
همان شخص: شما توافق ما را نخواستید.
منشی: اجازه بفرمایید. شما اگر مطلبی دارید و سوالی دارید، اگر وقت زیادی هم به اندازۀ آقای بهشتی میگیرد بفرمایید. فقط ما میخواهیم اینجا مطلبی را بفهمیم تا مشکلمان حل شود. اینکه شما حالا یک مقدار بحث روی این بگذرانید که وقت چه جور…
همان شخص: من خواهش میکنم شما اظهارنظر نکن، شما فقط نظارت بکن!
حضار: تکبیر
یکی از مناظرهکنندگان: کلیه برادران و خواهران توجه کنند. من با معذرت از حضور همۀ برادران و خواهران یک توضیح کوچک بدهم. این دعوتنامه از طرف استادان و دانشجویان بوده و استادان هم در همین جلسه حضور دارند. این یک. دوم خدمتتون عرض شود که … [نبود متن و صدا به دلیل قطع نوار ضبط شده]
یکی از مناظرهکنندگان: آیا اطلاع دارید که زمانی که شما در شورای انقلاب و رییس شورای انقلاب بودید این قراردادها تجدید شد؟ آیا در جریان بودید که چه به سر جوانهای این مملکت میآید؟ آنهایی که مخالفند که این اختلاف طبقاتی شدید در جامعۀ ما باشد. خوب این راهپیمایی اخیر پنجشنبه، جمعه برای شکرگزاری امام را هم دیدیم که در چند محل تشکیل نشد و آن مقداری هم که تشکیل شد صد نفر، صد و پنجاه نفر بود. در هر حال این مناظره از موضع ضعف برگزار میشود. آن چیزی که از نظر ما مطرح است برای دو تا مبارزی که در میدان هستند، مباحثه یا مناظره برای راهگشایی است. بله. ولی عملکرد یک سالۀ خودتان نشان داد که مرتب نیروهایی را که در ابتدا صادقانه پشت سر شما قرار گرفته بودند [کنار زدید] و حالا آن راهپیمایی روز جمعه نشان داد که در چه وضعیتی هستید. شمایی که سایر نیروهای سیاسی در جامعۀ ما بارها تقاضای دادخواهی از شما کردند، فریاد یاللمسلمین زدند که چرا طرفدارهای ما را سر میبرند، که چرا طرفداران ما را با چماق میزنند. بنابراین ما با شما نشستیم که چه راهی را بگشاییم؟ در هر حال مسئلهای که هست این است که هیچگاه امام اینها را تأیید نخواهد کرد و ما ابا داریم از اینکه این مسائل را به امام ببندیم و واقعاً چهرۀ امام را پاکتر از این نامردمیهایی که در جریان این یک سال به وجود آمد میبینیم. تصور نکنید اگر هر خلافی را که کردید ببندید به امام، پاک میشوید، نه. محبوبیت امام را، سازشناپذیری امام را در جامعه به تردید میاندازید. شما که میدیدید به طور روزافزون نیروها از دور شما پراکنده میشوند. شما به عنوان یک فرد مسوول موظف بودید که امام را مطلق نکنید. شمایی که از پایگاهی در جامعه برخوردار نیستید و مرتب دم از اکثریت میزنید، آن بود راهپیمایی شما و آن هم از میتینگهایی که برگزار میشود و خب سر از صد هزار و دویست هزار میزند. شما به عنوان یک فرد مسوول وقتی قادر نبودید این مشکلات اجتماعی ما را برطرف کنید چرا کنار نرفتید. البته این وضعیت بعد از انقلاب است. قبل از انقلاب هم که ابهام سراسر وجود تعدادی از افرادی را که بعد از انقلاب بعضی از ساخت و پاختهای خودشان با جنایات، با جنایتکارها و ژنرالهای امریکایی را ذکر کردند، وقتی که ابهام وجود آنها را گرفته بود آنهایی که مرتب دم از پیروز شدن مردم میزدند ولی در عمل نتوانستند تحمل کنند و آخر به سازش رسیدند. در همان زمان افرادی بودند که ضمن اینکه میگفتند حق پیروز است، مردم پیروز خواهند شد، این را با خون خودشان، با فدا کردن خودشان نشان میدادند، پای صحبت با هویزر نمینشستند. آن چیزی که الان مطرح است اینکه شما به یک سری از ملاقاتهای خودتان در گذشته اذعان کردید. ذکر کردید به خاطر حق دارید صحبت میکنید. از موضع حقخواهی آیا هنوز هم آن ملاقاتها را مجاز میدانید؟ آیا این کارها با اجازۀ امام بود؟! آیا آن مسائلی که در رابطه با بختیار و، به قول دانشجویان خط امام در رابطه با یک جریان انحرافی، یک جریان خیانت و جاسوسی در انقلاب پیش آمده بود، شمایی که از آنها اطلاع داشتید آیا به امام هم این موارد را میگفتید؟
مسئلهای که برای ما مطرح است، قانون اساسی که به عنوان مثال مبنای ضابطۀ رفتاری در جامعۀ ما هست، در بعضی قسمتهایش ابهام دارد. شما میآیید به عنوان مثال همین طرح دو مرحلهای را در آنجا میگنجانید. بعد به نام اینکه امام قانون اساسی را تأیید کرد باز میبندید به امام. در حالی که این مسئله در قانون اساسی به هیچوجه مطرح نشده. در هر حال سوالهایی که مورد نظر ما هست این است که الآن که میدانید پایگاهها و مناصبی را غصب کردید که بیشتر از کمیتههای طرفدار شما هست، اکنون باز فکر میکنید که مردم شما را تأیید خواهند کرد، به نام اینکه امام با اسم از شما حرفی به میان آورده؟ شما تصور نکنید که هر کس در جناح مخالف نیست حتماً با شماست. جناح متلاشی شدۀ به قول من ضد مجاهد، همهاش دنبال شما نیست. درست است که عدهای در جناح مخالف شما، در جناح مخالف و مذهبی شما نیستند ولی هیچ موقع تصور نکنید که حتماً دنبال شما هستند. آن جناح سایر متلاشیشدهترین و پراکندهترین نیروهاست. با توجه به این مسئله است که ما میگوییم انحصارطلبی. شمایی که در جامعه پایگاه مردمی ندارید. لطف بفرمایید این مسئله را جواب بدهید.
منشی: خوب شما حدود یک ربع مسئلهتان را مطرح کردید. یک مطلب خیلی کوتاه اینجا هست دربارۀ شرکت استادان عزیز در این جلسه که از یکی از استادها میخواهیم اینجا مطرح کنند.
یکی از استادان: بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض معذرت، بیانیهای را که از طرف گروهی از استادان دانشگاه در این باره نوشته شده بود، بنده قرائت میکنم تا اگر هر گونه سوءتفاهمی پیش آمده برطرف شود.
فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه.
در شرایطی که برخورد گروههای سیاسی و مذهبی با یکدیگر به گونهای روزافزون شکل میگیرد، بحث آزاد یکی از بهترین راههای رفع اختلافات موجود میان گروههاست و به زعم ما اختلاف در زمینههای اعتقادی و هم اختلاف در عملکردهای سیاسی را میتوان با تبادل رأی در افکار حل نمود که این خود ضامن تداوم جو آزاد در جامعۀ امروز ماست. دعوت گروهی از برادران دانشجو را برای بحث آزاد فرصتی میدانیم مغتنم برای کاستن از اختلافات موجود میان گروهها و بدین جهت از گروههای مختلف سیاسی ایدئولوژیک انتظار میرود بدین دعوت پاسخ مثبت داده و در جلسۀ روز چهارشنبه ۱۲/۲۲ در دانشگاه صنعتی حضور یابند. این اعلامیه صرفاً یک پشتیبانی بود از اقدامی که دوستان دانشجو انجام داده بودند. والسلام.
منشی: پس بنابراین با صحبت ایشان این مسئله که اول شما فرمودید امضایش از طرف استادها بود، حل شد که این از طرف تعدادی از استادان و دانشجویان بوده و تنها از طرف استادان نبوده و حالا اگر شما صحبتی ندارید، آقای دکتر بهشتی.
دکتر بهشتی: موضوع انحصارطلبی را مطرح کردند. نمیدانم مطالبی که در این زمینه گفتید چند درصدش توضیح این مطلب میتوانست باشد. شما این مطالبی که گفتید من خلاصهاش را یادداشت کردم ببینم تا چه اندازه میتواند مربوط باشد به موضوع بحث. مسئله کارنامۀ یک سال، مسئله تجدید قراردادهای امپریالیستی، مسئله راهپیمایی چند صد نفره و از دست دادن موضع قدرت و پایگاه مردمی، مسئله اینکه مناظره از موضع ضعف برگزار میشود، مسئله اینکه هیچ گاه امام این مسائل را تأیید نخواهد کرد و هر خلافی که کردید به امام نبندید، مسئله اینکه امام را مطلق نکنید، مسئله ابهامی که وجود افراد یا ملاقاتهایشان را قبل از انقلاب گرفته، مسئله اینکه گفتهاید برخی از این ملاقاتها رخ داده و اذعان کردهاید و امروز در این باره چه میگویید، مسئله اینکه قانون اساسی ابهام دارد و شما حالا دارید مطلبی را به امام نسبت میدهید، مسئله اینکه پایگاههایی را امروز غصب کردهاید که متناسب با پایگاه مردمیتان نیست. اینها رئوس مسائلی بود که قسمت مهمی از این وقتی را که مطالبی فرمودید گرفت. نمیدانم اینها تا چه اندازه به موضوع بحث مربوط بود. خب حالا من چه کنم؟ طبعاً شما مسائلی را مطرح کردهاید که لااقل باید دربارهاش توضیحی بدهم. ولی از دید من این روش سالم بحث نیست. وقتی میخواهیم واقعاً درباره مطلبی با هم صحبت کنیم تا هم برای خودمان روشن شود، هم برای دوستانی که هستند، یکی از اصولش این است که خط بحث را حفظ کنیم. وقتی چند موضوع با هم قاطی میشود طبعاً به روشنگری کمک نمیکند.
اولین مطلب؛ گفتید که چرا انحصارطلبی را به خود گرفتید. این بخش مربوط بود و من آن را توضیح میدهم. من به خود نگرفتم. شما مطلبی را مطرح کردید، خیلی صادقانه، آنچه در همان متن جامعه هست [غور کردم] و آن این است که برخلاف حقیقت و برخلاف واقع یا به صورت دروغزنی آگاهانه، یا به صورت خلاف واقعگویی ناآگاهانه، انحصارطلبی را در طول این یک سال در گفتهها و نوشتهها برای کوباندن این گروه به کار میبردند. به همین دلیل من بجای اینکه مسئله را خیلی کلی کنم و با گفتن یک مقدار کلیات وقتمان را بگذرانم، بحثم را آوردم درست روی همان مطلبی که توی جامعه و به ناحق و ظالمانه و ستمگرانه مطرح کردهاند و طبیعی و صحیح است که من برای بیان این ستمی که رفته است بر دوستانمان، آن کلی را در رابطۀ با همان عینیتی که در خارج هست، مطرح کنم و بگویم که بر اساس یک توهم برای آنهایی که ناآگاه بودند، درست کردند. چه بسا آقایان هم ناآگاه بودند و بر اساس یک دروغزنی و شایعهپراکنی آگاهانه برای آنهایی که آگاه بودند و فقط نمیتوانستند این اعتماد اجتماعی را در جامعه تحمل کنند، آمدند گروه دوستان ما را به انحصارطلبی متهم کردند. من این را روشن کردم که داستانش چه بوده. دیگر؛ تجدید قراردادهای امپریالیستی، پرسیدید تا چه حد ما خبر داریم. میتوانید یک نمونه از آن قراردادهای امپریالیستی را که در این مدت تجدید شده بیان بفرمایید؟! یا از من سوال کردید؟! (تکبیر)
یکی از حاضران: دوستان عزیز ببینید واقعیاتی هست که با اللهاکبر نمیشود پر شوند و اگر هم نیست بگذارید ما رسوا بشویم.
منشی: لطفاً سکوت را رعایت کنید.
یکی از حاضران: الله اکبر به چی؟! به این قراردادها. اگر نیست خب بگذارید ما رسوا بشویم.
منشی: اجازه بدهید صحبت ایشان تمام شود.
دکتر بهشتی: آنچه در این یک ساله انجام گرفته، عموماً در جهت پایان دادن به این قراردادها بوده و من توضیح دادم که در مدیریت جامعه در طول این یک سال– آقا شما نمیخواهید خودتان هم گوش کنید که روشن بشوید – در آن سخنرانی مربوط به ترکیب فکری شورای انقلاب توضیح دادم که در این مدت برخی از دوستانی که در شورای انقلاب حضور داشتند سریعتر و قاطعتر این پایان دادن را دنبال میکردند. برخیها آرامتر و گام به گام. بنابراین آنچه صورت گرفته اعم از اینکه سرعت و شتاب لازم را به دنبال نظرات و آراء آن گروه به خود گرفته یا آنهایی که به دنبال آراء این گروه سرعت خودش را نداشته اما بوده، به هر حال در جهت پایان دادن به این قراردادها بوده. اگر قراردادهایی برخلاف این هست عیناً سوال بفرمایید تا بتوانم توضیح بدم. و اما مسئله این ملاقاتها که دیگر از بس گفته شده و من پاسخ دادهام برای همهمان یک چیز تکراری است. من توضیح دادهام، امیدوارم این توضیحها را اقلاً اینجا که دوستان میشنوند دقت کنند ببینند چه میگویم. چون گفتید این ملاقاتها بیشتر ناظر به من و برخی از دوستان هست، توضیح دادم که ما، قبل از عضویت در شورای انقلاب هیچ گونه ملاقات نداشتهایم. نه از طرف ما خواسته شده، و نه از طرف دیگران خواسته شده. تا آن موقع اصولاً خط ما خطی بوده است که دیگران خواستار چنین ملاقاتهایی نبودهاند. پس از مسوولیت شورای انقلاب دیگر مسئلۀ خط مطرح نبوده، مسوولیت مطرح بوده. چون ما مسوولان بودهایم یا در آن موقع که قبل از پیروزی بود و مسوولین به صورت علنی و با نام اعلام نشده بود، به عنوان یک کسانی که نمایندگان امام در اینجا هستند و نزدیک هستند شناخته شده بودیم از طرف دیگران مراجعه میشد، مراجعاتی داشتند. این مراجعات را ما بررسی میکردیم اگر همین جا به نظرمان میآمد که صحیحتر است این مراجعات را نپذیریم، نمیپذیرفتیم. مکرر هم نپذیرفتیم. اگر رد کردن این مراجعات به نظرمان روشن نمیآمد، بحث میکردیم و فکر میکردیم که حالا که به مسوولان کشور مراجعه میکنند باید با آنها رودررو، مطالب را بشنویم و پاسخ بدیم و از موضع قدرت، موضع خودمان را بیان کنیم و نظر مثبت میدادیم. دو حالت داشت: یا مسئله برایمان کاملاً روشن بود، عمل میکردیم و یا از نظر ما جا داشت که مسئله با امام مطرح شود، با امام مطرح میکردیم.
بنابراین قبل از اینکه عضو شورای انقلاب باشیم هیچ گونه مذاکره، گفتوگو، مراجعهای نبوده چون خط ما مشخص بوده است. خط کسانی است که میخواستهاند هر تلاشی دارند روی پای خودشان و ملت به جلو ببرند. پس از قبول مسوولیت در شورای انقلاب مراجعات را گاهی رد کردیم چون به نظر میآمد که اصلاً بیجاست و اگر که در خور بررسی و تجزیه و تحلیل بوده، تجزیه و تحلیل کردیم. با اکثریت آراء شورا، مثبت یافتیم از موضع قدرت برخورد کردیم و اگر نیازمند به سوال از امام بوده، از امام قبلاً سوال کردهایم. اگر رد کردهاند رد کردهایم مثل اینکه در این سه چهار ماه اخیر ایشان گفتند از این به بعد مطلقاً نباید با امریکاییها تماس باشد، به همان صورت عمل شده و اگر امام رد نمیکردند و باز موکول میکردند به نظر شورا بر طبق نظر مصوب شورا عمل میکردیم. به هر حال در تمام این موارد برخوردها از موضع قدرت و از موضع نشان دادن اینکه ما بیش از هر چیز به استقلال کامل سیاسی و اقتصادی و نظامی خودمان پایبند هستیم بوده است. این از آن تکیه کلامهایی بوده که هر کس مصاحبههای هفتگی من را در این چند ماه که مرتب بوده و مصاحبههای قبلی را که نامرتب صورت گرفته، مطالعه کند به عنوان اسناد زنده – اسناد منتشر شده – میبیند که همواره روی تأکید بر برخورد با دیگران از موضع استقلال کامل سخن گفتهایم و عمل کردهایم. و اما دربارۀ قانون اساسی دو مرحلهای. بنده گمان میکنم دیگر روز دوشنبه به اندازۀ کافی توضیح دادیم و علیالقاعده عموماً شنیدهاید، دیگر تکرار نکنیم. قانون اساسی یک اصل دارد میگوید نمایندگان مجلس شورا با رأی مخفی و مستقیم مردم انتخاب میشوند. کیفیت شرایط انتخابشونده، انتخابکننده و کیفیت انتخاب را قانون معین میکند. قانون را هم شورای انقلاب تصویب کرده است. چرا گفته است اکثریت مطلق، به اندازۀ کافی توضیح دادهایم. یک بار دیگر هم خلاصه توضیح میدهیم. برای اینکه مجلس میخواهد به نمایندگی از مردم تصمیم بگیرد. هر قدر این نمایندگان با رأی بیشتری از مردم به مجلس بروند نمایندگیشان در این تصمیمگیری از جانب کل ملت قدرت و پشتوانۀ بیشتری دارد. بعد شما که میگویید ما در این مدت باید دریافته باشیم که اصلاً پایگاه مردمی نداریم، برای ما که پایگاه مردمی نداریم چه اکثریت مطلق، چه اکثریت نسبی [فرقی نمیکند] چون به هر حال که ما راه پیدا نمیکنیم. اما اگر مسئله را از ما برکنارش کنید آقا و روی خود ماهیت و هویت مسئله صحبت بفرمایید آن وقت میبینید که توضیح همان است که در مناظرۀ دوشنبه دادیم. در مورد اینکه میگویید پایگاههایی را غصب کردهاید. این هم از همان حرفهاست. چی را غصب کردیم؟! سراغ چه چیز رفتیم؟ باز هم تکرار میکنم. چیزی را که رهبر باید بر طبق قانون اساسی معین کند و او از ما خواسته است که مسوولیتی را قبول کنیم و با این حال به دلیل علاقه به نوع فعالیت دیگری که در آن هیچ سمتی نباشد، گفتیم نه و ایشان گفتهاند نه، وظیفه شماست بپذیرید. اسم این غصب است؟ و آیا این میتواند جو سالم سازندۀ اجتماعی و جو تعاون و تفاهم به وجود بیاورد؟ یک چیز مثل آفتاب روشن است، برادر ما باز هم میگوید غصب کردهاید! برادر عزیز بنده امیدوارم که ما در کاربرد کلمات دقیقتر باشیم و کلمات را طوری بهکار ببریم که بیجهت جوّی را که میتواند به مباحثه کمک کند به مجادله نکشانیم.
یکی از مناظرهکنندگان: یک تذکری که اینجا باید داده شود به کلیۀ حضار محترم، اینکه اگر ما در موضع موافق بودیم که مثل شما شنونده بودیم. بنابراین اگر برخوردی میشود شما باید تحمل بکنید و همان طور که گفتم اگر ما در جناح موافق بودیم اینجا دیگر صحبتی نداشتیم. بنابراین مسائلی هست که گفتم. از آنجایی که برای ما جوهر مسئله فقط در این خلاصه میشود که یک سری مسائل روشن شود در اینجا شرکت کردیم. بایستی یک مقدار به عقب رفت و یک تحلیل خیلی کوتاه از جریان انقلاب خودمان داشت. امپریالیسم به عنوان سه اصل تکامل، به دلیل ماهیت استثماری خودش در دنیا و به دلیل جهانخوار بودنش هیچ رابطهای جز اسارت با ما یا نبرد ندارد. ملت ما مرحلۀ دوم یا طریقۀ دوم را برای خودش انتخاب کرد و در اثر فشارهای اقتصادی جامعه و در اثر آن پتانسیل انقلابی تشیع در جامعه، نیروهای مردم، نیروهای خلق در یک فاصلۀ زمانی کوتاه در بین خودشان سازماندهی ابتدایی کردند و نوک تیز حمله به طرف امپریالیسم بود. برای مبارزه با امپریالیسم شرایطی لازم است که به تجربه اثبات شده. اینها که مطرح میشود انقلاب ما دارای مشخصات خاصی بود و یک خصلتها و خصیصههایی برای خودش داشت که هیچ جا دیده نمیشدند. جوهر اصلی حرکت، فشارهای اقتصادی جامعه، خفقان، نداشتن آزادی و از یک طرف دیگر پتانسیل انقلابی تشیع که برادران دیگرمان در تحلیلهای سالهای چهل و دو به بعدشان به این پتانسیل انقلابی در جامعه میرسند. بنابراین برای رهبری مبارزۀ ضد امپریالیستی نیاز به یک کادر رهبری و یک ارگان و یک زمینۀ ذهنی هست. اگر مسیر تشیع را نگاه کنیم میبینیم که هر موقع مبارزات تشیع، آن کادر انقلابی و کادر رهبری خودش را پیدا نکرده، به تأخیر افتاده و هر وقت این کادر رهبری به وجود آمده، این جریان انقلاب و تحرک از تمام نیروهای مردمی در جامعه ایجاد شده. وقتی که مردم برای از بند رها شدن و آزاد شدن و از زیر این همه فشارهای اقتصادی خارج شدن حرکت میکنند نیاز به کادر رهبری هست که شامل کلیه نیروهای مردمی باشد. انحصارطلبی در نوک انقلاب از آنجایی به وجود میآید که دیگران تحمل وجود این نیروهای مردمی را ندارند چرا که هنوز در آن مرحلۀ ابتدای انقلاب هیچ کدام از این تضادها چه ایدئولوژیک، چه استراتژیک هنوز رشد نکرده و به اصطلاح عمده نشده است. اگر این ماهیت انحصارطلبانه، افزونطلبانه و تکمحورانه نبود و انقلاب ما از یک کادر رهبری منسجم و مردمی برخوردار میبود، عناصری پیدا نمیشدند که حالا مورد مؤاخذه قرار بگیرند. توجیه اینکه ما را برگزیدند، ما را انتخاب کردند اینها تمام برمیگردد به این مسئله که در زمان انقلاب زمینۀ ذهنی چطور به وجود آمد. ملاکهای انتخابیاش چه بود. پیرامون تودۀ مردمی که حرکت میکرد، راه افتاده بود. آنها هم هر کدام برای خودشان سرپرستی در جامعه داشتند. وقتی که شما اجازه ندادید این سرپرستها داخل سیستم رهبری کنندۀ جامعه باشند تکلیف اینها در جامعه چه میشود؟ و روز به روز تضادهایی که تشدید نشده، عمده نشده، تشدید و فعال میشود. چیزی که اگر درست باهاش برخورد میشد در این موضع قرار نمیگرفتند. به دلیل ماهیت انحصارطلبانه و واپسگرای نیروهای حاکم در زمان انقلاب که نخواستند صادقانه با مردم برخورد کنند، نخواستند مسائل را برای مردم حل کنند، ما بعد از یک سال میبینیم که جامعه به دلیل داشتن رگههای شرکآلود، رگههای ضد توحیدی به چه محورهایی تقسیم میشود. این دلیل هم به ذات همان جامعه برمیگردد. به دلیل ماهیت انحصارطلبانۀ آن افرادی است که درون آن کادر رهبری کننده بودهاند. این برای ما کاملاً روشن است. این اصلاً دیالکتیک جامعه است. از آن ابتدا هم بوده. زمان علی، و حالا هم برای ما غریب نیست. بقیه اوقاتم را میدهم به برادرم.
یکی از مناظرهکنندگان: در ضمن صحبتها اشاره کردید به افرادی که اعتماد اجتماعی داشتند و در شورای انقلاب پذیرفته شدند و از آنجایی که امام با اینها و سوابقشان قبلاً آشنا بود، در شورای انقلاب گرد آمدند. مسئله این است که آن اعتماد اجتماعی را شما با چه چیز محک میزنید. مگر غیر از این است که با مردم. البته با کمیت مردم در درازمدت، میتوانید بفهمید که اعتماد اجتماعی هست یا نیست. الان شما دم از اعتماد اجتماعی میزنید که وجود خارجی ندارد. من همان طور که گفتم تصور نکنید هر کس در جناح مخالف شما نیست حتماً داخل جناح شماست. و از همین مسئله سوءاستفاده بکنید که نمایندۀ مردم باید از اکثریت بالایی برخوردار باشد. اکثریت بالا را که با چسب و سریشم به هم نمیچسبانند. چطور بود که آن روز مردم داخل خیابان میشدند با هم مبارزه میکردند، برای همدیگر جان فدا میکردند، کو آنها؟ چه کسی حاضر است برای شما که فکر میکنید از اعتماد اجتماعی برخوردارید این کار را بکند. مسئلۀ بعد، مسئلۀ قراردادهاست. شما یا منکر قراردادهایی که در زمان شاه بسته شده هستید یا نه، میپذیرید که بوده. اگر میپذیرید بوده و مخالفش هستید به عنوان یک عضو شورای انقلاب تا حالا در مورد آن چکار کردید؟ در مورد قراردادهایی که شما با هزار و یک مسائل امنیتی مخفیاش میکنید ادعا دارید که من سندی به شما ارائه بدم؟ گرچه این سندها بیرون آمده و در نشریههای گروهها و احزاب و سازمانها منتشر شده. نمونه، شما چند فقره بیرون دادید که ما یک نمونهاش را به شما ارائه بدهیم؟ بله. چیزی که مطرح است شما در مورد این قراردادها تا حالا حرفی به میان نیاوردید. آن دکتر یزدی که وضعیت جاسوسیاش مشخص شد. دکتر یزدی اظهار میکرد که بالغ بر هزار قرارداد، قراردادهای اقتصادی، نظامی در ایران بسته شده. با این واقعیت چه جور برخورد میکنید. منکرش که نمیتوانید بشوید. شما چرا آنها را با ملت در میان نگذاشتید؟ بله، دکتر یزدی میگفتند که ما بالغ بر هزار قرارداد با امریکا داریم. یعنی در زمان رژیم شاه بسته شده که الان در دست ماست. تأیید فرمودید؟
دکتر بهشتی: نخیر خواستم بنویسم ببینم چیست.
همان شخص: بله. بسیار خوب. مسئله بعد این است که در ابتدای صحبت هم ما میخواستیم موضوع سر همین مسئله انحصارطلبی باشد. شروع کنندۀ موضوع در جریانهای غیر از این، بعد از اینکه ما سوال را مطرح کردیم، وارد شد. در هر حال شما بودید که تاریخچۀ درخشان بعضی مسائل را ذکر کردید. از نظر ما نمیشود مسئله انحصارطلبی، رُک و پوستکنده به مردم گفته شود. مردم – ملت، ما فرضاً کسانی هستیم که شرکت داریم، سهامدار شرکتها هستیم، جز سرمایهدارهای جامعه هستیم، وضع مرفهی داریم، یک نیروهای استثمارگری هستیم. نه با ملت در میان گذاشته میشد و نه با امام. پس چطور میشود آن جاهای خوب خوب را اشغال کرد. مگر غیر از این است؟ با عوامفریبی؟! شما کی رُک و پوستکنده با ملت در میان گذاشتید که چه وضعیتی دارید! و بعد، مردمی را که شاید هفتاد درصدشان از حداقل سواد برخوردار نیستند که همان طور که گفتم همانها هم دنبال شما نیستند، ولی باز در ابتدای انقلاب فکر میکردید که از یک پایگاه و اعتماد اجتماعی برخوردار هستید و برای شما این توهم به وجود آمده بود که کدام انحصارطلبی؟ ولی توجه داشته باشید که ضابطۀ اعتماد اجتماعی داشتن همین مردم هستند. این مردم روزی نادانسته دنبال ما هستند، کمکم که فهمیدند خبری نیست انگیزهها را از دست دادند، دنبالمان نمیآیند و فردا علیه ما خواهند بود. این قانونمندی هستی است. امام با چه ایمانی علیه شاه مبارزه میکرد به خاطر اینکه میدانست پیروز میشود. در این کارش موفق میشود. اگر هم نشد راهش صحیح است. نیروهایی که ندای مخالفت با این دولت را از ابتدا سر دادند همان طور که در گذشته بود بعد از انقلاب هم امیدوارند که نیروهای مردمی وقتی آگاه شدند، وقتی از زیر پوشش عوامفریبان بیرون آمدند دنبال آنها خواهند بود. با این ایمان و با این شناخت هست که شماها را ترک میکنند. عوامفریبی حدی دارد. شما چه بخواهید چه نخواهید هر چقدر انحصارطلبی کنید روزی زمان شما به سر خواهد آمد. در آن صورت نیروهایی را به دنبال ندارید که هیچ، رودرروی خود خواهید دید. باز اگر فکر میکنید میتوانید مطلب را در مسئله انحصارطلبی پیش ببرید و اگر فکر میکنید مسئله روشن نشده بفرمایید تا جواب بدهیم. (صحبت یکی از حاضرین) (همهمه)
دکتر بهشتی: خوب. من اول از خود این دوستان یک داوری میخواهم، و آن اینکه این قسمتهای اخیر بحث را همین طور که میرویم جلو، با آن آهنگی که شما برادرها برای بحث انتخاب کردید، اینجا واقعاً رینگ بوکس میشود یا محل مباحثه؟ ببینید، نه … آخر ببینید …
همان شخص: من چه لغتی برای عوامفریبی بگویم؟ شما بگویید من آن را بگویم.
دکتر بهشتی: صبر کنید جانم، صبر. ببینید اگر ما بگوییم به جای بحث سالم، رینگ بوکس و چماق کشیدن را نخواستیم، خداحافظ. میگویید میدان را برای چماق و چماقکشی خالی میگذارید. ببینید دوستان من، بنده این را مکرر گفتهام هر کسی از دوستان شما اگر میخواهید دربارۀ شخص هم صحبت بکنید، یعنی دربارۀ بنده به عنوان یک شخص، آیا حق نیست که گفتههای گذشتۀ من، برخوردهای عملی گذشته من را زیر نظر بگیرید، آن وقت بگویید که آیا بنده مخالف چماقکشی و مخالف ایجاد محیطهای ناسالم بودهام یا موافق. برای اینکه من از قبل از پیروزی و بعد از پیروزی تا امروز یک آدمی نبودم که هیچ حرف نزده باشم و یک آدمی نبودم که هیچ هم در مجامع ظاهر نشده باشم. فکر میکنم هم عمل من و هم گفتههای من این قدر کافی باشد که نقطهنظر من را در این زمینه نشان بدهد. من همواره طرفدار این بودهام که برخورد آراء و افکار باید در جامعه وجود داشته باشد و همواره طرفدار این بودهام که این برخورد باید سالم باشد و این را هم گفتهام که ایجاد محیط ناسالم همیشه تحت عوامل فشار صورت میگیرد. عامل فشار یک وقت چماق است، یک وقتی سرنیزه. عامل فشار عبارت است از فشارهای سیاسی، فشارهای اجتماعی، فشارهای روحی و احساسی. اولاً وقتی میخواهیم با هم حرف بزنیم جوری حرف بزنیم که بتوانیم به حرف هم خوب گوش بدیم. من واقعاً ببینم نقطهنظر شما چیست. شما ببینید نقطهنظر من چیست. و چه بسا اگر شما در یک زمینه برداشت اشتباهی داشتید از اشتباه دربیایید. اگر من در زمینهای برداشت اشتباهی داشتم از اشتباه در بیایم. فکر میکنم این نوع بحثی که این آهنگ را به خودش میگیرد چندان نتواند در این زمینه مفید واقع شود. بعد در رابطه با کسانی که اینجا حضور دارند ملاحظه میکنید که چند بار در اثناء صحبتتان هیجان پیدا میشود.
نظر شما :