نفت ملی شد و مصدق نخستوزیر
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
مرگ رزمآرا، نخستوزیر یک اثر مهم و حیاتی داشت، اینکه نمایندههای طرفدار بریتانیا را متقاعد کرد که نمیتوانند جلوی جریان ملیگرا مقاومت کنند. روز ۲۳ اسفند، هنوز یک هفته هم از قتل رزمآرا نگذشته بود و در شرایطی که حالا حسین علاء نخستوزیر بود، مجلس بهاتفاق آرا به قانون ملی شدن صنعت نفت رأی داد. حتی نمایندههایی که شاه بهشان دستور داده بود کنار بکشند و نگذارند تعداد حاضران در مجلس به حد نصاب لازم برسد، تحت تأثیر جو ارعابی که فراگیر شده بود، در جلسه حاضر شدند و به نفع ملی شدن رأی دادند. تهران و دیگر شهرها از لذت و خوشی خروشیدند. در کشوری فقیر که به خارجیها عضله نشان بدهد، تنها راه نشان دادن اعتقادات این است که از در خانه بیرون بزنی، فریاد بکشی و امیدوار باشی مطبوعات خارجی کارشان را بکنند. اما سر دادن شعار علیه شرکت نفت ایران و انگلیس اصلاً کار سادهای نبود، چون اعتقاد عمومی این بود که ترس از انگلیسیها اغلب باعث میشود آدمها از بیان درونیات خودشان سر باز بزنند و منصرف شوند.
کمیسیون نفت مجلس بعد از تعطیلات نوروز برگشت سر کارش، چون اگرچه شاه قانون ملی شدن صنعت نفت را امضا کرده بود، اما هنوز شیوهٔ اجرای قانون و تحققش را معلوم نکرده بودند. شرکت نفت ایران و انگلیس، دولت بریتانیا و شاه سر سازوکاری از نوع آنچه رزمآرا پیش از مرگش پیشنهاد داده بود توافق داشتند، این سازوکار که «اصل» ملی شدن صنعت نفت به رسمیت شناخته میشد اما قرار بود روال این باشد که شرکتی تازه با هیات مدیرهای ایرانی تأسیس شود و بعد سود را تقسیم کنند. بهنظر شپرد، حسین علاء امکان تحقق چنین سازوکاری را از بین بُرد؛ دولت سرخود شرکت نفت ایران و انگلیس را مسئول ادارهٔ تأسیسات صنعت نفت کرد.
این طرح و تمهیدها البته که از ملی کردن صنعت نفت یک مضحکه میساخت و این امکان را به شرکت میداد که کماکان در ایران نفوذ و تأثیر داشته باشد. مصدق و همپیمانانش سریع عمل کردند. کمیسیون نفت مجلس روز ۵ اردیبهشت با طرحی موافقت کرد که بر اساس آن شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید و شرکتی ایرانی تأسیس میشد که اساسنامهاش را هم مجلس تصویب میکرد. مطابق تصمیم، قرار شد به «شرکت نفت ایران و انگلیس سابق» غرامت پرداخت شود ــ مصدق و دوستانش حالا که شرکت امتیاز انحصاری و اختیاراتش را از دست داده بود، اینطوری خطابش میکردند.
بریتانیا برای نجات از این وضعیت فقط یک راه داشت و آن هم به میدان آوردن دوبارهٔ دشمن قدیمی مصدق بود، سید ضیاء طرفدار انگلیسیها و نخستوزیر کردنش. سید ضیاء به بریتانیاییها گفته بود او قرارداد پنجاه- پنجاه با شرکت نفت ایران و انگلیس را خواهد پذیرفت. سر فرانسیس شپرد و همکارانش نگرانی نداشتند از بدنامی شدید سید ضیاء یا اینکه مشهور است به آلتدست بودن. عزمشان را جزم کرده بودند که شرکت نفت ایران و انگلیس را حفظ کنند.
روز پنجشنبه ۵ اردیبهشت که مصدق طرح خلع ید را به مجلس آورد، خبر داشت که سید ضیاء در آستانهٔ انتصاب به نخستوزیری است و به رفقای نمایندهاش هشدار داد که ممکن است «در آیندهای خیلی نزدیک اتفاقی بیفتد که آنچه را شما انجام دادهاید کاملاً بیاثر کند.» مصدق درخواست کرد مجلس در نخستین فرصت ممکن به طرح رأی بدهد. «نگذارید فداکاریهای مردم و خدماتی که شما کردهاید به هدر برود» اما مجلس بهرغم بیم از نفوذ و ابهت مصدق و هراس از انبوه ملیگراهای توی خیابانها، کلی هم نمایندهٔ طرفدار بریتانیا و سلطنتطلب داشت.
فردای آن روز جمعه بود، روز تعطیلی و استراحت، و رأیگیری طرح خلع ید افتاد به شنبه ۲۷ آوریل. بعد خبر نامنتظر استعفای علاء آمد. علاء از اینکه مصدق او را در جریان هیچچیز نمیگذارد دلخور بود و فکر هم میکرد که از پس اجرای قانون خلع ید برنمیآید. با رفتن علاء دستور جلسهٔ مجلس عوض شد. نمایندهها قبل از رأی دادن به طرح خلع ید، باید نامزدی برای منصب نخستوزیری معرفی میکردند و بهنظر میآمد هیچ بدیلی جز سیدضیاء در چشمانداز نیست که آن موقع دیگر رفته بود به کاخ سلطنتی و منتظر شرفیابی و دستبوسی بود. البته که یک بدیل بود: مصدق. اما مصدق مشهور بود به بیزاری از منصب و مسئولیت.
صبح روز ۷ اردیبهشت حالوهوای مجلس پُر شور و احساسات بود. صحن عمومی کیپ تا کیپ آدم بود و سناتورهایی که نگرانی از چهرهشان معلوم بود، راهروها را بالا و پایین میرفتند. بیرون ساختمان مجلس توی میدان را مردم عادیای داشتند پُر میکردند که کنجکاو بودند ببینند ته این بحران به کجا میرسد. رئیس مجلس رفته بود برای مذاکره با شاه و بنابراین به دوش نایبرئیس، جمال امامی افتاد که نامزد نخستوزیری را پیشنهاد کند. امامی سیاستمداری باتجربه بود و دلش نمیخواست در چشم مردم آدمی باشد که دارد سید ضیاء را به مملکت تحمیل میکند، این شد که مصدق را پیشنهاد داد و خیالش راحت بود که او زیر بار نمیرود. در این صورت بعد از آن سید ضیاء را پیشنهاد میکرد و اینطوری از اتهام ساختوپاخت در امان میماند.
مصدق میدانست که اگر سید ضیاء به قدرت برسد، قانون ملی کردن صنعت نفت معلق خواهد شد و سرنوشت او و حامیانش هم زندان یا تبعید خواهد بود. از طرف دیگر، اگر طرح خلع ید تصویب میشد مجلس دیگر کارش را کرده بود و از آنجا به بعد به عهدهٔ دولت بود که طرح را اجرا کند. او فرصتی را که امامی نادانسته بهش داده بود، قاپید.
بهعربی گفت «قَبلتُ». این کلمهای است که دامادها در پذیرش پیمان ازدواجشان به زبان میآورند. نمایندهها غریو کشیدند و در رأیگیری مقدماتیای که از پی این قضیه برگزار شد مصدق از ۹۰ نمایندهٔ حاضر، ۷۹ رأی را بهدست آورد. در واقع حمایتها از مصدق در مجلس اصلاً بهقوت آنچه میزان این رأیها میگفت، نبود. همچنان که شپرد نوشت «اعضای مجلس به شدت در مورد عقلانی بودن طرح ملی کردن صنعت نفت تردید داشتند اما بهنظر میآمد با تصویبش سادهترین راه را انتخاب کردند، اینکه به مصدق اعتماد کنند تا خودش مشکلی را که پیش آورده، حل کند.» مصدق اعلام کرد منصب نخستوزیری را خواهد پذیرفت، فقط به این شرط که طرح خلع ید همان روز تصویب شود. امامی که میدید کلکش نتیجهٔ معکوس داده، افتاد به تقلا تا جلوی به رأی گذاشتن طرح خلع ید را بگیرد اما مخالفتهایش با روند پیشرفت طرح را رد کردند و طرح تبدیل شد به قانون.
محمدعلی سفری در «باختر امروز» نوشت جشنی که حامیان مصدق بیرون ساختمان مجلس گرفتند تا ساعت دوی نیمهشب طول کشید. سفری خودش ساعت سهٔ صبح رسید به خانه. «زنده باد خاطرهٔ آن روزهای پُرشکوه.»
نظر شما :