نفت از دست انگلیس رفت

ترجمه: بهرنگ رجبی
۰۸ آذر ۱۳۹۱ | ۰۰:۳۶ کد : ۲۸۱۴ پاورقی
نفت از دست انگلیس رفت
تاریخ ایرانی: آنچه در پی می‌آید ترجمه تازه‌ترین کتاب کریستوفر دی بلیگ، روزنامه‌نگار و محقق بریتانیایی است؛ «ایرانی میهن‌پرست؛ محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی»، بر اساس آخرین یافته‌ها و اسناد منتشرشده در آرشیوهای دولتی آمریکا، بریتانیا و دیگر کشور‌ها به شرح زندگی سیاسی مصدق می‌پردازد. هر هفته ترجمه متن کامل این کتاب که به تازگی منتشر شده را در «تاریخ ایرانی» می‌خوانید.

 

***

 

اوایل ژوئن بود که نخست‌وزیر نماینده‌هایش، از جمله‌شان حسین مکی و نیز سرپرست موقت نهاد تازه تأسیس «شرکت ملی نفت ایران»، مهدی بازرگان را فرستاد تا بروند تجهیزات و تأسیسات نفت جنوب را دست بگیرند. مأموران مصدق وارد آبادان شدند؛ ده‌ها هزار نفر در مسیرشان ایستاده بودند و بوسه‌هایی روی ماشین‌های غبار گرفته‌شان می‌نشست و همزمان این‌ آدم‌ها شعرهایی هم دکلمه می‌کردند که تویشان بریتانیایی‌ها با پادشاهان ستمگر افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی مقایسه می‌شدند. اما لابه‌لای هلهله و شادمانی‌ها بیم هم بود، چون بریتانیایی‌ها کشتی جنگی فرستاده بودند به خلیج فارس و سربازهای چتربازشان در قبرس به حال آماده‌باش بودند. رزمناو موریس رو به اسکلهٔ آبادان لنگر می‌انداخت، جلو و در تیررس آسان یکی از کشتی‌های نیروی دریایی ایران. مکی که رفت داخل کشتی ایرانی تا خدمه را در شادیشان شریک و خوشحال‌تر کند، به نظرش آمد موریس می‌تواند با یک گلولهٔ توپ، همتای ایرانی‌اش را زمین‌گیر کند.

 

مدیرکل شرکت نفت ایران و انگلیس اریک دریک بود و سرسختی و یکدندگی‌ای که طی بحران از خودش نشان داد (خصیصه‌هایی که در گفت‌وگویی که بعدها همراه با خانم دریک متین و موقر کرد و هیچ ردی هم از پوزش‌خواهی نداشت) او را آدم اصلی شرکت نمایاند و معرفی کرد. دریک در ارتباط مداوم با مجلس بریتانیا و جانشین نورث ‌کرافت در تهران، نورمن سدان و نیز خود شپرد بود. دستوراتش خیلی ساده بودند: در تمام موارد جلوی ایرانی‌ها را بگیرید.

 

دو طرف بیشتر ماه ژوئن با هم درگیر بودند. دریک خیلی متین و موقر به فرستاده‌ها اعلام کرد از قانون ملی شدن صنعت نفت بی‌اطلاع است، و معنی‌دار و کنایه‌آمیز بود که آن‌‌ها را در یک‌جور خانه‌های شرکتی چرک و داغانی اسکان داد ــ خانه‌هایی آنقدر داغ که تویشان خفه می‌شدی؛ ایرانی‌ها مجبور بودند برای خواب عذاب بکشند و رختخوابشان را ببرند توی چمن‌ها بخوابند. او درخواست‌های بازرگان برای فراهم کردن اطلاعاتی در مورد طرز کار صنعت و تجهیزات را هم به هیچ گرفت، همچنین درخواست پرداخت سه چهارم عواید کسب شدهٔ شرکت از صادرات از زمانی که صنعت نفت ملی شده بود. (پیشنهاد دولت گذاشتن ۲۵ درصد باقی‌مانده در بانکی مورد توافق دو طرف بود به منظور پیشگیری از ادعاهای غرامت در آینده) اما زورش نرسید تا جلوی ایرانی‌ها را بگیرد، پرچم کشورشان را بر سر در ادارات و مقرهای شرکت بالا نبرند، در برابر فشار‌ها روی دسته‌ای از افراد نیروی دریایی کشورش و خروش جمعیتی عظیم و نیرومند قدرتی نداشت، و احساس توهین می‌کرد وقتی دید سر یکی از جلسه‌ها، بازرگان رفت پشت میز او نشست و حاضر نشد از سر جایش جم بخورد.

 

دریک و ایرانی‌ها راه افتادند به بازدید اقامتگاه‌های رقت‌انگیز کارگران ایرانی و گرفتن امتیاز از همدیگر و نیز سفری هوایی به پالایشگاه عظیم آبادان، سفری که مرد انگلیسی امیدوار بود حاصلش این باشد که دشمنانش حس کنند توان تمهید چنین مجموعه‌ای را ندارند. احتمالاً همین سفر بود که باعث شد دریک از خودش جعل کند که خوابی دیده و آن را به مکی و دیگر ایرانی‌ها ربط بدهد. خواب این بود که دریک داشته هواپیمایی می‌رانده که مکی ــ یکی از مسافران ــ اعلام می‌کند از اینجا به بعد او مهار هواپیما را دست خواهد گرفت، حتی به رغم اینکه تا حالا تجربهٔ خلبانی نداشته. دریک زیر بار تحویل دادن سکان نمی‌شود و استدلال می‌کند که او مسئول هواپیما و جان مسافرانش است، این می‌شود که مکی می‌پرسد آیا می‌شود دکمهٔ سیاه رنگی را روی صفحهٔ هدایت هواپیما فشار بدهد تا میلش به دست گرفتن مهار وسیله تا حدی ارضا شود. دریک باز هم من‌ومن می‌کند و با دست اشاره می‌کند که فشار دادن آن دکمه موتورهای هواپیما را از کار می‌اندازد، اما پیشنهاد می‌دهد که به محض فرود هواپیما مکی برود با یک عکاس مطبوعاتی هماهنگ کند که بیاید و از او پشت سکان مهار جوری و از زاویه‌ای عکس بگیرد که انگار هواپیما در ارتفاع بالایی در حال پرواز است. بازرگان و دیگران خیلی از خواب دریک خوششان آمد و تفریح کردند ــ خوابی که به هر حال هیچ تأثیری نداشت و نگذاشت.

 

بعد دریک و زیردست‌هایش برنامه ریختند کاری کنند استخراج دارایی‌های تازهٔ ایران ناممکن شود. مصدق اصرار داشت نفت به نام دولت ایران فروخته شود، این بود که دریک هم دستور داد مسئولان نفتکش‌ها محتویاتشان را دم ساحل خالی کنند؛ این عملاً به معنای پایان صادرات نفت ایران بود. بعد شروع کردند به بیرون کشیدن تدریجی کارکنان بریتانیایی شرکت و خانواده‌هایشان از منطقه؛ کارگران باقی‌مانده هم عملیات استخراج را خواباندند و تحویل نفت خام از میدان‌های نفتی هم متوقف شد. دریک بعد‌ها به یاد می‌آورد «قضیه مقاومت از طریق استفاده از خشونت نبود بلکه این نکتهٔ خارق‌العاده بود که کار بخش به بخش تأسیسات چه طور مختل می‌شود.»

 

سر یکی از بعدازظهرهای خفه‌کنندهٔ آنجا بازرگان را از چرت بعد ناهارش بیدار کردند تا نخستین محموله از عازمان انگلیسی را ببیند. او نوشت: «بهتم زده بود، درست‌‌ همان وقتی که به نظر می‌آمد ممکن است به آبادان حمله کنند، بریتانیایی‌ها شروع کردند به اجرای توافقنامه‌شان و راه افتادند برای ترک آبادان، با آن همه قدرت و شهامت و اعتبارشان!»

 

برای ملی‌گراهای ایرانی، ماجرای پر کشمکش به دست آوردن دوبارهٔ دارایی‌شان، که اوجش در فرار دریک به عراق از ترس دستگیری به اتهام خرابکاری و تصرف پالایشگاه به دست نیروهای ایرانی بود، ارزش و منزلتی به قدر آزادسازی قلمرویی اشغال‌ شده داشت. این اتفاقات را مشتاقانه در تهران پی گرفتند ــ خصوصاً مصدق پی گرفت. نخست‌وزیر در ارتباط مداوم بود با بازرگان، مکی و دیگران، دستوراتش را با جزئیات به آن‌ها می‌داد و بهشان تأکید می‌کرد از اعمال تحریک‌کننده بپرهیزند.

کلید واژه ها: ایرانی میهن پرست بازرگان هیات خلع ید


نظر شما :