حزب توده فکر میکرد کودتا به خیر میگذرد
تحلیل بیژن جزنی از کودتای ۲۸ مرداد
جزنی در سال ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم، به آن پیوست و فعالیتهای سیاسی خود را در آن پی گرفت. او در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها به زندان افتاد. در سال ۱۳۴۲ به عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. در همین سال بود که وارد فعالیتهای سیاسی- نظامی شد.
بعدها با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاءظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان»، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شکل گرفت و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز کرد.
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود اما به دنبال فرار نافرجام یارانش از زندان به قم تبعید شد و پس از عملیات سیاهکل، به اوین منتقل شد. او در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ پس از چند سال تبعید به زندان اوین بازگردانده شد اما در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر دیگر از اعضای چریکهای فدایی خلق در تپههای اطراف زندان اوین تیرباران شد.
جزنی در کتاب «تاریخ سی ساله ایران» که در سال ۱۳۵۷ منتشر شد، اشارهای دارد به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و اشتباهات حزب توده و ضعف و قوتهای مصدق در مواجهه با آن که «تاریخ ایرانی» گزیدهای از آن را انتخاب کرده که در ادامه میخوانید:
***
در مرداد ۳۲ اشرف پهلوی که به تقاضای مصدق از کشور تبعید شده بود در پاریس با «آلن دالس» و «شوارتس» نمایندگان ایالات متحده جلسه مشترک تشکیل داد که دستور سرنگون ساختن مصدق را صادر کرد.
شاه فرمان عزل مصدق را به دست نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی داد و خود با ملکه ثریا به کلاردشت رفت و منتظر نتیجه ماند. سرهنگ نصیری در نیمه شب ۲۵ مرداد افسران خود را در راس سربازان به خانه وزرای مصدق روانه کرد و چند تن از آنها را بازداشت کرد. (از جمله فاطمی که در سعدآباد به همسرش تجاوز کردند) خود نصیری برای بازداشت مصدق رفت در آنجا با نیروی مسلح که به فرماندهی ممتاز از خانه نخستوزیر محافظت میکرد روبرو شد. مصدق، نصیری را فریب داد و بازداشت کرد و از همه وقایع آگاه شد. نیروهای نظامی به فرمان نخستوزیر (که وزیر دفاع هم بود) به کاخ سعدآباد رفتند و اسرا را آزاد کردند. فرمان خلع سلاح گارد شاهنشاهی صادر شد و افسران و درجهداران (سربازان گارد در سربازخانههای جمشیدیه و باغشاه و عشرتآباد و حشمتیه) بازداشت شدند. صبح روز ۲۵ شاه و ملکه با هواپیمای خصوصی از کلاردشت به بغداد گریختند.
کودتای ۲۵ مرداد شکست خورد و با پخش شدن خبر کودتا، تهران و شهرستانها به وجد آمدند. حزب توده که در ماههای قبل به خواب خرگوشی فرو رفته بود از شناخت مسوولیت خطیر خود در این لحظات حساس بازماند و آخرین فرصت را برای آماده ساختن نیروهای خود برای مقابله با ضدانقلاب از دست داد. در عوض فرصتطلبانه به استفاده سطحی از موقعیت پرداخت و شعار جمهوری دمکراتیک را مطرح کرد و افراد خود را به فروش علنی روزنامه «مردم» و برگزاری میتینگهای موضعی به سود علنی شدن حزب و شرکت در تظاهرات خیابانی و پایین کشیدن مجسمههای شاه و نامگذاری خیابانهای تهران کشاند. برای مقابله با کودتا به تماس تلفنی با مصدق و نوشتن سرمقالههای پر آب و تاب چون «کودتا را به ضد کودتا تبدیل خواهیم کرد» و افشاگری از کودتاچیان و مرکز کودتا در روزنامههای خود اکتفا کرد. در روز ۲۶ مرداد بدون برنامه قبلی میان افراد تودهای پراکنده در خیابانها و افراد حزب ملت ایران (پانایرانیزم فروهر) برخورد پیش آمد که برای اولین بار پلیس در آن بیطرف ماند. باشگاه حزب ملت ایران (در اول خیابان صفی علیشاه) مورد تهاجم قرار گرفت و غارت شد.
مصدق که از تظاهرات خیابانی به ستوه آمده بود با این برخورد دستور قطع تظاهرات را داد، حزب دستور را پذیرفت و روز ۲۷ مرداد آن را به کمیتههای خود ابلاغ کرد. با آرام شدن خیابانها، آخرین مانع از سر راه کودتاچیان برداشته شد و به این ترتیب بود که صبح روز ۲۸ مرداد کودتا با تظاهرات بیاهمیت اوباشان حرفهای و میدانیها و دیگر اقشار لمپنی شروع شد. رییس شهربانی وقت، سرتیپ دفتری که جزو کودتاچیان بود تا آنجا که توانست مصدق را خام کرد و وقتی نیروهای پلیس به تظاهرکنندگان پیوستند و کار بالا گرفت، گفت که نمیتواند برای دولت کار کند. دفتری نیروهای پلیس را ظاهرا برای سرکوب کردن تظاهرات میفرستاد ولی طبق برنامه قبلی ماموران به اوباش میپیوستند. کامیونهای پلیس و بارکش مملو از اوباش و میدانیها و پلیس از جنوب شهر حرکت میکرد و شعار «زندهباد شاه» و «شاه - شاه - شاه - شاه» را میدادند. درجهداران و افسران گارد شاهنشاهی که در سربازخانهها بازداشت بودند سر به شورش برداشتند و به اسلحهخانهها حملهور شدند و مسلح به خیابانها ریخته و عازم خانه نخستوزیر شدند بدون اینکه به مانعی بر بخورند. حزب توده بوسیله خدابنده (از اعضای سرشناس جمعیت ملی مبارزه با استعمار) چند بار با مصدق تماس گرفت و کسب تکلیف کرد. مصدق در تماسهای اول اعلام کرد که از دست من دیگر کاری ساخته نیست، هر کاری میتوانید بکنید. در این موقع تماس تودههای حزب با رهبری قطع بود. اصولا روابط مخفی اجازه نمیداد که به فاصله چند ساعت، افراد بسیج شوند. به خصوص که عصر روز قبل پس از سه روز تظاهرات دستور بازگشت به خانه به کادرها صادر شده بود. اغلب مسئولین متوسط و افراد حزب و سازمان علیرغم مطالبی که از کودتا شنیده و خوانده بودند در شناخت واقعه سردرگم شدند و آنها نیز که به سرعت به خود آمدند و به بسیج افراد خود دست زدند موفق به ایجاد ارتباط با بالا نشدند (به طور کلی در حزب و سازمان جوانان، ارگانهای رهبری در گفتوگو و موارد غیررسمی، بالا خوانده میشدند).
اولین ارتباطها عصر (از ساعت سه به بعد) برقرار شد، رهبری خود قادر به اتخاذ تصمیم میشود. مسئولین سازمان جوانان در تهران که موفق به ایجاد تماس با افراد شده بودند دستور دادند که افراد با کلیه وسایل ممکن (سلاح سرد) در قرار عصر حاضر شوند. این تماس تا سقوط و غارت خانه مصدق ادامه داشت و بعد به دستور رهبری به روز بعد موکول شد. تا ساعت دو بعد از ظهر هنوز خانۀ مصدق با فرماندهی سرهنگ ممتاز مقاومت میکرد. سرانجام خانۀ مصدق سقوط کرد و مصدق فرار کرد و خانه غارت شد. رادیو ایران (بیسیم پهلوی در جاده قدیم) حدود ظهر توسط نیروهای تیپ زرهی اشغال شد. فریادهای «زندهباد شاه» از آن برخاست. سقوط رادیو اهمیت زیادی در یکسره شدن کار داشت.
روز ۲۹ تماس حزبی و سازمانی بهتر شده بود. حداقل ۵۰ % کادرها در سر قرارها حاضر بودند، حزب تصمیم گرفت کادرهای ضربتی تشکیل دهد. افراد واجد شرایط (یعنی آنهایی که خدمت سربازی انجام داده بودند و قدرت بدنی خوبی داشتند) از واحدها جدا شدند و هر بیست نفر در یک خانه دور از چشم پلیس برای ضربه زدن به دشمن آماده شدند. افسران سازمان نظامی با شتاب به این خانهها اعزام شدند تا تعلیمات لازم را به افراد بدهند. برای هر بیست نفر دو اسلحه کمری و دو نارنجک وجود داشت. این گروهها ۴۸ ساعت در خانهها به سر بردند. عدۀ قابل توجهی از افسران یکدیگر را شناختند و عدهای از آنها توسط افراد غیرنظامی شناخته شدند. با همۀ اینها پس از ۴۸ ساعت این گروهها مرخص شدند و افراد که انتظار عکسالعمل حزب را میکشیدند با بازگشت رفقایشان نومید شدند، طی این دو روز (تا روز ۳۱ مرداد) تماسها برقرار بود. در هر تماس اخبار و شایعات که اغلب در زمینۀ پایداری نیروها در شهرستانها بود میرسید. مهمترین این شایعات عبارت بود از: قیام ایل قشقایی و حرکت به طرف شیراز، مقاومت ارتشیهای اصفهان به حمایت از مصدق و حرکت آنها به طرف تهران، پایداری کلیه سازمانهای اداری و نظامی رشت. سرانجام خبر قیام افراد تودهای در گیلان و به جنگل زدن آنها رسید. از میان همه شایعات این خبر تا حدی واقعیت داشت و آن این بود که عدهای از افراد و سازمان جوانان در گیلان به جنگل رفتند و آماده عملیات جنگلی شدند. بعدها حزب با زحمت زیاد این افراد را از جنگل بازگرداند. سرانجام رهبری کودتا را انجام یافته دانست و عکسالعمل خود را به بعد موکول کرد.
ضعفهای حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد به شرح زیر بود:
۱- حزب توده علیرغم هشدارهایی که به مصدق میداد خود در مقابل کودتا غافلگیر شد.
۲- گرچه حزب توده قبلا نیروهای خود را آمادۀ مبارزه نظامی نکرده بود معذالک میتوانست در کودتای ۲۸ مرداد نیروهای موجود را وارد عمل کند. برخوردهای نظامی با کمک سازمان نظامی میسر بود و حتی اگر این برخورد به شکست میانجامید باعث میشد که اولا پروسۀ سیاسی به پروسه سیاسی – نظامی تکامل پیدا کند. ثانیا رسالت مبارزه رهاییبخش به دست نیروهای طبقه کارگر بیفتد. بنابراین مهمترین ضعف رهبری حزب توده هراس از عمل و بکار نبردن نیروهای خود در مقابله (تودهای نظامی) با دشمن بود. ثالثا عناصر انقلابی در رهبری و ارگانهای مسئول جای رهبری اپورتونیست را بگیرند.
۳- رهبری حزب توده قادر نبود در لحظات حساس تصمیم بگیرد و اختلافات داخلی و بیشخصیتی فرصتطلبانه بر آنها غلبه میکرد.
۴- نفوذ عناصر فرصتطلب در شرایط مبارزه نیمه علنی به درون حزب توده که زمینه ادامه اپورتونیزم در رهبری است، باعث ضعف عمومی حزب در ماجرای ۲۸ مرداد شد به طوری که در همان روزهای اول عده قابل توجهی از افراد ساده با واحدهای خود قطع تماس کردند.
۵- پس از پیروزی کودتا رهبری حزب از درک اهمیت این پیروزی و نتایجی که به بار میآورد عاجز مانده و درصدد تجدید سازمان و تغییر برنامههای خود برنیامد. این ترتیب که اولا اصرار داشت که همۀ افراد خود را حفظ کند. ثانیا با دست زدن به میتینگهای موضعی و پخش اعلامیه و شعارنویسی با کودتا مقابله کند. رهبران حزب توده فکر میکردند که همان طور که «کودتای صغیر» ۱۵ بهمن مانع ادامه حیات حزب نشد، این کودتا هم «به خیر» خواهد گذشت. رهبری عملا سیاست دفعالوقت آغاز حرکت خود را به تعویق انداخت و سرانجام پس از یک سال تعلل و دست زدن به تاکتیکهای نامناسب با بازداشت سازمان نظامی، ضربۀ مرگبار دشمن بر سراسر حزب و سازمانهای وابسته به آن وارد آمد.
جمعبندی خصوصیات و روشهای مصدق
۱- مصدق خود با جنبش رشد کرد. در مرحله اول به نقش ارتجاع داخلی کم بها میداد، ولی در عمل به اهمیت آن پی برد.
۲- علیرغم دگرگونیهایی که در روش مصدق به وجود آمد نتوانست پاسخگوی ضرورتهای عصر خود باشد. مصدق در موارد متعددی میبایست به دشمن امان ندهد و امکان رشد بیشتری به مردم بدهد. پس از سیام تیر میبایست ارتش را تصفیه کند و از روحیه انقلابی مردم برای سرکوبی آنها بهره بگیرد. امرای ارتش برکنار و مرتجعان فعال بازداشت شده و عملیاتشان خنثی گردد. نحوه بزرگ دیگر، مماشاتی است که پس از شکست کودتا در نهم اسفند و به خصوص در ۲۵ مرداد از مصدق مشاهده میشود.
۳- نقص عمده مصدق، نداشتن سازمان و رابطه متشکل با مردم بود. همچنان که خواهیم گفت، احزاب جبهه ملی، حزب به معنی واقعی نبودند، باشگاههای سیاسیای بودند، بدون برنامۀ روشن و انضباط و مرکزیت، بنابراین مصدق و همکاران منفردش با تودهها تماس آزاد یک طرفه داشتند.
۴- مصدق علیرغم توطئهگریهای دربار هیچگاه با شاه طرف رسمی نشد (اگرچه اشرف را مودبانه به اروپا تبعید کرد). احترام مصدق به مشروطیت و قانون اساسی در کندی حرکت جنبش و در جهت مبارزه با ارتجاع داخلی اثر میگذاشت و به مترجعین فرصت میداد که در پشت قانون اساسی پنهان شوند.
۵- مصدق تا آخرین روز حکومت خود حاضر نشد رسما همکاری حزب توده را که تغییر سیاست داده بود بپذیرد و به شعار جبهه واحد ضداستعماری به هر نحو که مطابق جنبش بود جواب مثبت بدهد.
۶- روش مصدق در اغلب موارد تحت تاثیر آموزشهای بسیار قدیمی رجال ملی قرار داشت و این با محتوای جنبش در آن سالها وفق نمیداد. قالبی که مصدق برای مبارزات خود در نظر گرفته بود خود به خود موجب محافظهکاری او میشد.
اما در کنار این کمبودها که در شکست مصدق نقش اساسی داشت مصدق واجد خصوصیات ممتازی بود:
۱- مصدق روحیۀ تودههای خرده بورژواژی (به خصوص در ۲۵ مرداد از مصدق مشاهده میشود، کسبه، پیشهوران، بازرگانان، کارمندان) را به خوبی میشناخت و تاکتیکهای خود را با توجه به آن انتخاب میکرد. با همۀ اینها مصدق در طول مبارزات خود از انگیزههای مذهبی شخصا استفاده نکرد و حاضر به تظاهر مذهبی برای جلب نظر توده نشد.
۲- مصدق در انتخاب بین انگلستان و شرکت نفت مشی درستی را انتخاب کرد و استفاده مصدق از تضادهای امپریالیستی آن دوره عملی بجا بود، لکن در این مورد روش و نحوۀ عمل مصدق خالی از انتقاد نیست.
۳- مصدق در راه خود پیگیر بود، گرچه قاطعیت لازم را نداشت ولی به ملت ایمان داشت و این ایمان را تا آخرین لحظه حیات حفظ کرد. مصدق دیدگان ناسیونالیستی داشت، او به مفهوم مبارزۀ طبقاتی و تقسیم ملت به طبقات عقیده نداشت ولی در حفظ عقاید خود محکم و پا برجا بود.
۴- مصدق با بردن مساله نفت بین تودهها مفهوم رابطۀ استعماری را به مردم فهماند و درک اجتماعی – اقتصادی مردم را در شناخت امپریالیزم تکامل داد. همچنان در مقابله با امپریالیزم انگلیس که امپریالیزم حاکم بر خاورمیانه بود به جنبش ضد امپریالیستی کمک کرد و جنبش ملی ایران را به جهان شناساند.
۵- مصدق با دفاع از حقوق ملت و اقداماتی که کرده بود در دادگاه نظامی حیثیت جبهه ملی را حفظ کرد. مردم که جبهه ملی را در مصدق میشناختند، اما دفاع مصدق در دادگاه، محکومیت و سپس زندانی کردن او در قلعه احمدآباد ضعفها و تسلیمطلبیهای اکثر رهبران جبهه را ندیدند در حالی که این مهر شایستگی مصدق را میرساند که عناصر فرصتطلب (مثل صالح، سنجابی، صدیقی و دیگران) اجازه داد که در پناه حیثیت مصدق برای خود کسب محبوبیت کنند.
نظر شما :