داستان شوارتسکفها؛ از کودتای پدر تا جنگ پسر
مجتبا پورمحسن
شوارتسکف که یکی از محبوبترین قهرمانان نظامی آمریکا بود، روز پنجشنبه ۲۷ دسامبر (هفتم دی ماه) در سن ۷۸ سالگی درگذشت، اما زندگی او برای ایرانیها، نه به دلیل فرماندهیاش در یکی از آخرین جنگهای قرن بیستم، بلکه به علت حضور چند سالهاش در دوران نوجوانی در ایران جالب توجه است.
ژنرال هربرت شوارتسکف، پدر نورمن پس از جورج آلن، سفیر ایالات متحده در تهران، قدرتمندترین شخصیت آمریکایی در ایران بود. او به شاه دسترسی داشت و به طور مداوم با نخستوزیر ایران رایزنی میکرد و با رهبران قبیلههای مهم دوستی داشت و حتی ارتباطاتش در خارج از تهران از سفیر کشورش هم بهتر بود. او تربیت نیروهای ژاندارمری را برعهده گرفت و به طور کلی در ماموریتهایش موفق بود. با پایان جنگ جهانی دوم ماموریت او تغییر کرد و قرار شد مانع از نفوذ کمونیسم در ایران و تسلط شوروی بر این کشور شود.
اما ماجرای حضور شوارتسکف پدر در ایران به همین سادگی نبود. او از سوی سیآیای به ایران فرستاده شد تا شاه را برای بازگشت به قدرت در قامت یک حاکم متقاعد کند. ظاهراً قرار بود نیروهایی را برای ژاندارمری آموزش دهد. اگرچه برخی از تحلیلگران گفتهاند که این نیروها از همان ابتدا با این هدف آموزش داده شدند که به حافظان امنیتی سلطنت محمدرضا شاه تبدیل شوند و در واقع هستهٔ اصلی ساواک از همینجا شکل گرفت.
شوارتسکف از بازیگران اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود. بر اساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، اول آگوست ۱۹۵۳، شاه در ملاقات با ژنرال شوارتسکف از امضای حکم عزل دکتر محمد مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی خودداری کرد. او به شوارتسکف گفت که به حمایت ارتش از خود در برابر مصدق تردید دارد.
بر اساس اسناد، در این ملاقات، شاه که قویاً معتقد بود در کاخ شنود نصب شده، ژنرال شوارتسکف را به سالن رقص بزرگی برد و میز کوچکی را درست وسط اتاق گذاشت و به ژنرال هم اصرار کرد پشت همان میز بنشیند و حرف بزند.
ژنرال شوارتسکف پدر، در سال ۱۹۵۸ درگذشت، اما فرزندش که به خاطر ماجراجویی در سنین نوجوانی به تهران آمده بود، راه او را ادامه داد.
۲۲ آگوست سال ۱۹۴۶، شوارتسکف دو روز پیش از دوازدهمین سالروز تولدش به ایران آمد. این اتفاق مهمی در زندگیاش بود. او در این باره گفته بود: «من آن روز را آغازی بر حرفۀ نظامیام میدانم، چون از آن به بعد در دنیای ارتش زندگی کردم.»
پدر شوارتسکف در ایران در خانهای بزرگ با بهارخوابها و بالکنهای متعدد و دیوارهای سفید مرمرین زندگی میکرد. در خانه دو استخر شنا بود و اتاقهای بزرگی با قالیهای ایرانی. چند تا خدمتکار و مستخدم هم داشتند و شوارتسکف بلافاصله عاشق تهران شد. پدرش او را به کاخ شاه، مساجد تاریخی و مکانهای زیبا میبرد. در مدرسه همکلاسیهای او از ملیتهای مختلفی بودند. این شرایط به او این امکان را میداد که به بینشی دربارهٔ فرهنگهای متفاوتی که دوستانش به آن تعلق داشتند، دست پیدا کند.
سر پدر شوارتسکف بسیار شلوغ بود و وقت کافی برای بودن با او نداشت. بنابراین شوارتسکف را در فعالیتهای رسمی، هر کجا که میتوانست، مثل میهمانیهای سیاسی، شامهای رسمی، پارتی و... با خودش میبرد. او پسرش را تشویق میکرد که با مردم بجوشد، خودش را معرفی کند و بگوید که کیست.
شوارتسکف پدر، نورمن را با خود به ملاقات سران قبایل میبرد. در یکی از این دیدارها، پدر و پسر به اتفاق هم به میهمانی شام رییس قبیلهای رفتند که در حاشیهٔ تهران چادر زده بودند. مردم قبیله خشمگین بودند و کمی او را ترساندند. غذای فراوانی جلویشان گذاشتند، پلوی زعفرانی، گوشت گوسفند، مرغ، سالاد، میوه و دیگر غذاهای متنوع. غذای لذیذ بلوچها چشم گوسفند بود که با افتخار به میهمانان تعارف میشد. شوارتسکف از خوردنش اکراه داشت، اما پدرش اصرار کرد. با قاشق چشم را برداشت و بلعید. همه تشویقاش کردند. بعدها پدرش به او گفت: «آنها داشتند هدیهٔ بزرگی به تو میدادند و اگر تو چشم گوسفند را نمیخوردی، به آنها توهین میکردی. اما با خوردن آن در رابطهٔ آمریکاییها و ایرانیها سهم داشتهای.»
شوارتسکف ۲۴ آگوست سال ۱۹۳۴ در ترنتون نیوجرسی به دنیا آمد. پدر او آن زمان فرماندۀ پلیس نیوجرسی بود که بعدها پیگیری پرونده مشهور آدمربایی لیتدبرگ را برعهده گرفت.
او در سال ۱۹۵۶ در رشتهٔ مهندسی فارغالتحصیل شد، مدرک فوق لیسانس مهندسی را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی گرفت و بعداً در رشتهٔ مهندسی موشک در دانشگاه وستپوینت تحصیل کرد.
او در سال ۱۹۶۶ دو بار داوطلبانه در جنگ ویتنام شرکت کرد. بار اول مشاور چتربازان ویتنام جنوبی بود و بار دیگر فرماندهی یک گردان را برعهده گرفت. سه مدال نقرهای و یک مدال برنز دستاورد شوارتسکف از جنگ ویتنام بود.
شوارتسکف در سال ۱۹۸۸ به درجهٔ ژنرالی رسید و رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا شد. این ستاد که در پایگاه هوایی مکدیل در فلوریدا مستقر بود، مسوول انجام عملیات نظامی در شاخ آفریقا، خاورمیانه و جنوب آسیا بود. او در همان موقع طرحی برای دفاع از منطقه نفتخیز خلیج فارس داشت که این طرح، سنگ بنای حمله آمریکا به عراق در سال ۱۹۹۰ شد.
شوارتسکف با فرماندهی عملیات توفان صحرا به شهرت رسید و از خود یک قهرمان در ذهن مردم آمریکا ساخت. اکثریت نیروهای ائتلاف را نظامیان آمریکا، بریتانیا، عربستان سعودی و مصر تشکیل میدادند. این جنگ حدود ۶۰ میلیارد دلار هزینه داشت که عربستان به تنهایی ۳۶ میلیارد دلار از آن را پرداخت کرد. جنگ خلیج فارس، اولین جنگی بود که در آن رسانهها از خط مقدم گزارش زنده پخش میکردند و البته در این بین دست بالا با شبکه تلویزیونی سیانان بود. بعد از اینکه بمباران آمریکاییها در عملیات توفان صحرا روزانه روی آنتن میرفت، آن را جنگ بازی ویدیویی نیز نامیدند. نقش رسانهها در جنگ خلیج فارس چنان پررنگ بود که ژان بودریار، فیلسوف فرانسوی آن را جنگی خواند که در رسانهها اتفاق افتاده بود.
در آغاز جنگ، هواپیماهای کشورهای حاضر در ائتلاف بیش از ۱۰۰ هزار سورتی پرواز بر فراز عراق انجام دادند و مجموعاً ۸۸ هزار و ۵۰۰ تن بمب ریختند که باعث ویرانی زیرساختهای نظامی و شهری شد. تلفات عراق در جنگ، بین ۲۰ تا ۲۶ هزار سرباز و بیش از ۳۶۰۰ غیرنظامی بود. در حالی که تلفات نظامیان طرف مقابل به زحمت به ۵۰۰ نفر میرسید.
دوم آگوست سال ۱۹۹۰، حمله به عراق آغاز شد و ۲۸ فوریه سال ۱۹۹۱، در شرایطی که تنها ۱۰۰ ساعت از آغاز حمله زمینی به عراق میگذشت، آتشبس برقرار شد. نورمن شوارتسکف درباره دشمن شمارهٔ یک خود در جنگ گفته بود: «صدام حسین نه استراتژیست است، نه درس عملیات جنگی خوانده، نه تاکتیک بلد است، نه ژنرال است، جز اینها نظامی بزرگی است، خواستم این را بدانید.» شوارتسکف سربازانش را این چنین تهییج میکرد: «ما باید نابود کنیم، حمله نه، آسیب نه، محاصره نه. میخواهم گارد ریاستجمهوری عراق را نابود کنم.» و تحلیل او درباره قدرت عراق چنین بود: «دیروز در آغاز جنگ زمینی، عراق چهارمین ارتش بزرگ جهان را داشت. امروز ارتش عراق، دومین ارتش بزرگ جهان است.»
جنگ که تمام شد، تحریمهای اقتصادی آمریکا و کشورهای غربی علیه عراق تشدید شد و ژنرال قهرمانانه به خانه برگشت. تا پیش از جنگ کمتر کسی اسم این ژنرال را شنیده بود اما آمریکاییها که از زمان جنگ جهانی دوم و جنگ کره قهرمانی نداشتند، از ظرفیت لازم برای اعطای لقب قهرمان به نورمن شوارتسکف برخوردار بودند. او علاوه بر مدال ریاستجمهوری، از سوی ملکه الیزابت دوم، مدال شوالیه را دریافت کرد.
محبوبیت او در بین آمریکاییها باعث شد شایعاتی دربارهٔ احتمال کاندیداتوریاش در انتخابات ریاستجمهوری مطرح شود. شوارتسکف در ابتدا این شایعه را تکذیب کرد، اما بعدها بهطور مبهم برای این کار ابراز تمایل کرد.
در عرض چند هفته این ژنرال چهار ستاره به یک پدیده در بازار رسانهها تبدیل شد. سه ماه پس از پایان جنگ، شوارتسکف قراردادی به ارزش پنج میلیون دلار با انتشارات بنتام بوکز برای انتشار کتاب خاطراتش منعقد کرد.
او که پس از بازنشستگی در کمپین انتخاباتی بوش پسر فعالیت میکرد، از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ حمایت کرد و گفت که کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریکا متقاعدش کرده که عراق سلاحهای کشتار جمعی دارد. بعد که خلاف این ادعا به اثبات رسید، ژنرال بازنشسته آمریکایی گفت که تصمیمگیری برای جنگ با عراق میبایست بر اساس یافتههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی صورت میگرفت.
منابع:
روزنامه گاردین
روزنامه نیویورکتایمز
زندگینامه شوارتسکف
اینترنشنال بیزینس تایمز
نظر شما :