حکومت از پایین/ مقالهای منتشرنشده از مهدی بازرگان
بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان این متن را منتشر کرده است.
همگی شنیدهایم و خواندهایم و فهمیدهایم که حکومت دموکراسی، یعنی حکومت مردم بر مردم، بهترین شکل حکومت و شاید تنها صورت قابل قبول آن است. این طرز حکومت است که بهتر میتواند ضامن استقلال مملکت و موجب اصلاح و سعادت و ترقی ملت باشد. در منطق ادیان و اسلام نیز، همیشه حکومتهای خودسرانه و تسلط جابرانه سلاطین بر خلق خدا مردود بوده، ملک و حکم از آن خدا گفته شده، امر به قسط و عدالت و مساوات و حق شده است و به حکم «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعضی لفسدت الارض»، دفع ظالمین و غاصبین به دوش خود مردم واگذار شده، قیام انبیا غالباً توأم و گاهی به منظور مبارزه با خودخواهیها و سرکشها و فرعونها بوده است که تملک و تحکم بر اهل زمین را به حدود خدایی میرسانند و برتریجویی و فساد در زمین به مصداق «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض ولا فساداً» محکوم و مانع رستگاری اعلام شده است.
بنابراین از هر جهت که نگاه کنیم چارهای و راهی برای اصلاح حکومت و سیاست جز استقرار دموکراسی و تأمین آزادی نمیبینیم و خواستههای مردم را در سایه چنین حکومتی باید جستوجو کرد. حکومت مردم بر مردم که لازمه آن در دست گرفتن حکومت به وسیله ملت و متصرف شدن دولت و قدرت است از دو راه میتواند تامین شود؛ از بالا یا از پایین؛ به عبارت دیگر، از خارج یا از داخل.
تعریف حکومت از بالا یا از خارج، آن است که مقامات اساسی و موثر اولیه مملکت از طرف افراد و قوای ملت احراز شود (مانند سلطنت، نخست وزیری، وزارت، وکالت، ریاستهای عالیه، فرماندهی قشون، ریاست بانک و غیره)، و بعد با در دست داشتن پستهای بالا، اعمال نفوذ روی پستهای پایین و کلیه شئون و امور کشور به عمل آید و بدین طریق، استقلال و حیثیت و مملکت حفظ شود.
طریقه دوم- که بعداً توضیح بیشتری در زمینه آن داده خواهد شد- این است که تصرف از جزییات امور و آحاد عناصر کارها که به دست تک تک افراد ملت گردانده میشود شروع گردد. وقتی پستها و کارهای کوچک مملکت، بر طبق برنامه منظم مرتبط، در دست ملت قرار گرفت اولاً صف مقاومت محکم نفوذناپذیر در برابر هیات حاکمه غاصب تشکیل خواهد شد و ثانیاً تصرف عمومی کلی، به طور یکجا و طبیعی عملی میگردد. غالب مردم و مصلحین و رهبران و احزاب شق اول را که به نظر سریع تر و مستقیم تر و مؤثرتر میآید در نظر گرفته اند و هدف خود را احراز قدرت از طریق نفوذ در مجلس و دولت قرار داده اند. شاید بتوان گفت از صدر مشروطیت به این طرف، هر نهضت و اقدامی در ایران شده، تنها در این جهت بوده.
البته احزاب اروپا و آمریکا نیز از همین راه عمل میکنند ولی در آنجا مرحله مقدماتی اساسی و زمینه ملی قبلاً تأمین شده، در صورتی که در ایران مختصری هم که در قدیم بوده، تضعیف گردیده است.
به نتیجه نرسیدن این اقدامات در ایران، علل زیادی داشته و دارد اگر گاه گاهی روی تصادفات روزگار و تعارضهای سیاستهای خارج یا داخل، مردم تکانی خورده و ارکان دستگاههای حاکمه را تکان دادهاند، عامل دیگری که همان علت دوم است، عرض اندام کرده به زودی موفقیت را منجر به شکست و حرارت و امید ملت را برای مدت درازی مبدل به ترس و یأس کرده است. این علت و عامل مهم عدم آمادگی و ضعف لیاقت مردم است که در کلیه جنبههای فکری، اداری، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی بارز میباشد.
دو شاهد مثال زنده، موضوع را روشن خواهد کرد؛ یکی انقلاب مشروطیت و دیگر نهضت ملی اخیر ایران؛ در هر دو مورد ملت فداکاری و حمیت کرد، موفق هم شد ولی به زودی با وضع بدتری مواجه گردید. در صدر مشروطیت به طوری که میدانیم پس از دو بار برانداختن استبداد و مستقر کردن مجلس، چون هیچ گونه تدارک فکری و مخصوصاً اجتماعی و اداری در میان مردم نشده و توده ملت و رهبران مشروطیت در مکتب دموکراسی و تمدن امروزی، عامیو ناشی بودند و خود به این امر وقوف و اقرار داشتند، روی صداقت و خلوص نیت، زمام امور و اختیار و نمایندگی خود را به دست یک عده فرنگ دیده به ظاهر باسواد دادند. به کسانی که اکثر آنها همان اعیان و اشراف زادهها یعنی سلطنهها و دولهها و تجارهها و تولیههای نازپرورده دربار قاجاری و دست چین شدههای هیات حاکمه قدیم بودند. تقریباً همگی نادرست یا ناتوان و متعلق به طبقه پوسیده فاسدشده بودند؛ کوچک ترین شباهت و سنخیت با توده رنج دیده کارکشته تشنه آزادی که انقلاب مشروطیت را به دوش کشیده بودند نداشته و کمترین صلاحیت و حقانیت را برای دفاع از حقوق ملت و احراز حکومت و دموکراسی حائز نبودند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که تمام پستها و مقامات پس از یکی دو دست گشتن و یا چند تغییر عنوان و لباس، مجدداً در دست همان رجال درباری استبداد و امثال و اعقاب آنها افتاد. با ظاهر قانونی همان مظالم و مفاسد به وجه شدیدتر و عمومیتر رایج گردید.
تجربه دوم و شاید مثال تازهتر، نهضت ملی اخیر که توأم با پیروزی درخشان ملی شدن نفت و حکومت ملی سه ساله دکتر مصدق است، میباشد. در این مورد میتوان گفت که ملت و تعداد زیادی از جوانان برخاسته از خانوادههای کاسب و کارگر تشخیص فکری و علمیو اداری نسبتاً کافی پیدا کرده وارد مجلس و دولت شده بودند، اما متأسفانه تشخیص واقعی و رشد اخلاقی مناسب با زندگی اجتماعی نیافته، تربیت و تمرین همکاری را که شرط اساسی و دموکراسی است فاقد بودند. کج سلیقگی، تکروی، اصرار بر اعمال عقیده شخصی، جاه طلبی، اغراض شخصی و معایب دیگری که فروع و محصولات خودخواهی و منافی با دموکراسی است به وجه بسیار زننده ای از ابتدا جلوه گری کرد. صفوف رهبری یکی بعد از دیگری در بحبوحه شدت مبارزه و ضرورت اتحاد و همبستگی پاره شد. هر کس به سی خود میرفت و علم مخالفت برمیافراشت... حریف بدون آنکه زحمت و انتظار زیادی کشیده باشد، شاهد پیروزی را با لبخند دعوت در آغوش کشید و وقتی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با تمام ترس و لرز شبیخون به خیمههای خواب رفته ملت زد، سنگرها را خالی دید، چرا؟ برای اینکه ملت به همان صورت متشتت و متفرق، مسلوب الاختیار سابق بود. دموکراسی نه در بالا، در جبهه ملی و نه در پایین، میان طبقات مردم ریشه ندوانده و حتی فهمیده نشده بود. مردم در دست خود مشاغل و مواضعی نداشتند و بازار که قدیمیترین و ریشه دارترین قلعه مقاومت ملی است نتوانست بیش از چهار، پنج روز اعتصاب و اعتراض را ادامه دهد. احتیاج به آب و نان و اسارت در دست دولت، او را وادار به تسلیم نمود.
به احتمال قریب به یقین، اگر تحریکات مخالفین و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم پیش نمیآمد، رژیم نوجوان ملی ما دیر یا زود، بر سر اختلافات و اغراض متصدیان و بیکارگی و پرتوقعی مردم، خود به خود متلاشی میگردید.
***
چه خوب بود اگر این حقیقت را مردم ایران و حتی خود ما که نام مان را ملیون گذاردهایم میفهمیدیم و معتقد میشدیم که دموکراسی یک لفظ یا یک روپوش یا تابلو نیست که تا بر سر چیزی یا جایی زدند از حالت و خواص قدیم به وضع جدید درآید. اگر تمام مردم مملکت در یک رفراندوم آزاد طبیعی جمع شده تومارها امضا کنند که ما طرفدار دموکراسی و آزادی هستیم باز هم تا واقعاً و عملاً عوض نشده باشند آن حکومت و مملکت، دموکراسی نخواهد شد. دموکراسی در جنبه اخلاقی و اجتماعی آن یعنی اینکه مردم حقیقتاً به یکدیگر علاقه و احترام داشته برای سایرین از صمیم قلب حق نظر و آزادی و مخصوصاً ارزش قائل باشند، و به این نکته وقوف یافته باشند که تا همفکری و همکاری عمومینباشد و افراد دست از خودبینی و خودخواهی برندارند موفقیتی نصیب اجتماع و افتخاری نصیب شخص نخواهد شد. این از جنبه اخلاقی و اجتماعی مساله بود که بسیار دقیق و عمیق است و مع ذالک کافی نیست. از جنبه عملی و اداری یعنی اینکه هر کس سهیم و مسوول و مشغول به وظایف باشد و تنها مملکت و دولت نباشد که یک واحد دموکراسی تشکیل داده چشم و دست همه به سوی اوامر و الطاف او دراز باشد، بلکه هر قسمت و هر جزیی از کشور، به نوبه خود تکرار و مظهری از تشکیلات دموکراسی بوده ولایات و شهرها برای خود واحدهای دموکراتیک تشکیل دهند و در شهرها، هر محله و هر صنف و هر دسته و هر اداره و موسسه، باز به دست مردم آن قسمت با روح همفکری و همکاری و خدمتگزاری بر اساس آزادی و احترام و انضباط اداره شود. چنین اجتماعی یک اجتماع صددرصد دموکراتیک و یک توده پیوسته مستحکم مغزداری خواهد بود که پاینده و زاینده خواهد شد. اجتماعات دموکراسی اروپا و امریکا تا اندازه ای این طور است.
چون در ایران، مردم به این مطلب توجه و تأمل نکرده یا کم توجه میکنند و در هر حال حوصله و حمیت فکر اساسی و کار حسابی را نداریم، همیشه از روی عجله و هوس تقلیدمآبانه خواسته ایم خلع ید را با عوض کردن تابلو انجام دهیم و کاری به داخله و پایه و ریشه کار نداشته باشیم؛ طبیعی است که باید شکست خورده باشیم.
***
حال بیاییم تاکتیک را عوض کنیم و کار را از یک آمادگی عمیق و تدارک و تمرین قبلی شروع نماییم؛ دموکراسی را از داخل ایجاد نماییم و حکومت را از پایین تعریف کنیم.
در دنیا هم دموکراسی و حکومتهای ملی همین طور درست شده است. در یونان و روم که پدران تمدن مغرب زمین و پایه گذاران حکومتهای ملی میباشند، مردم قبلاً در محیط خانواده و قبیله و دهکده و مدینه مسوولیت مشترک و همکاری و انضباط اجتماعی داشته، ورزشهای بدنی و مشقهای نظامیو تشریفات مذهبی و حتی غذا خوردنها را به طور دسته جمعی انجام میدادند؛ در کارهای خانوادگی و شهری و جنگی و کشوری، به مباحثه و مشاوره و اخذ رأی میپرداختند و نمایندگانی برمیگزیدند. و بعد، نتیجه این آرا و زبده این نمایندگان بودند که مجالس مهم تر را تشکیل داده به سنا میرفتند یا کنسول و سردار و رئیس جمهور میشدند. دموکراسی از پایین و از داخل ملت درست شد نه از بالا.
در ایران البته جریان برعکس بوده است؛ دزد سرگردنه یا قلدر محله ای میآمده، کوه و کمری را اشغال میکرده، از آنجا به دهات و آبادیهای زیردست میتاخته خلق کثیری را بی آب و نان و بی مال و جان میکرده، عده قلیلی را به لفت و لیس میرسانده آنچه را میبرد و میخورد که خورده بود، آنچه میماند مالکاش میشد. آنها را که کوبیده و کشته بود، که کشته بود آنها که میماندند غلام و رعیت و خدمتگزار او میشدند؛ دست آخر یک لقب سالارالممالک، امیرالسلطنه، قوام الدین روی خود میگذاشت، اگر رعیت بیشتر یا اعقاب باعرضه تر میداشت و قلمرو وسیع تری را چپاول و کشتار غمیکردف یا با دسیسه و خیانت تحت ملکیت و رقیت در میآورد، شاه سرسلسله میشد. آن وقت همین که به نوکران خود یعنی به رعایای کشور، مثل ته سفره ای که جلوی سگ میانداختند، لقمه نان و جل و پلاسی میداد، سلطان رعیت پرور دادگستر میگردید. اگر راست میگوییم و میخواهیم وضع عوض شود، باید ترتیب و تربیت از درون و از زیر عوض شود. ملت ایران، ملت نفهم و خیلی جاهل و بی سواد نبوده است که حالا بگوییم اگر او را روشن کنیم و به سیاست بین الملل آگاهش سازیم، از حقوق خود دفاع خواهد کرد. غالب مردم صرفه و صلاح شان را در تظاهر به ندانستن و نفهمیدن میبینند تا عذری برای بندگی کردن بتراشند.
اگر آمادهایم دست از گدایی و طفیلی گری و مفت خوری برداشته، اخلاقاً و فکراً احراز استقلال حیثیت و عزت نفس نماییم و خود کفیل کارهای خود شده، هر روز صبح بر در ارباب بی مروت دنیا ننشینیم که خواجه کی به در آید، حکومت و دولت مان هم خود به خود درست خواهد شد.
الان جریان کارها در مملکت طوری است که مانند مزارعی که با نهرهای فرعی کوچک از نهرهای اصلی و بالاخره از قنات و مظهر واحدی مشروب میشوند، اداره و اختیار امور ما نیز تماماً از دو جهت سرچشمه میگیرد؛ مدارس ما به وسیله مدیر و ناظمی اداره میشود که فرهنگ محلی مامور مینماید و رئیس فرهنگ محل را مدیر کل فرهنگ شهرستانها تعیین و کنترل میکند، و مدیر کل فرهنگ شهرستانها آلت بلااراده وزیر فرهنگ است، و وزیر فرهنگ، وزیر دولت و نوکر شاه است؛ بیمارستانهای ما همین طور، از مدیر و طبیب و پرستار منتهی به وزیر بهداری و رئیس دولت میشوند؛ نانواییها آرد را از دولت میگیرند؛ دهات ما که سابقاً واحدهای مستقل را تشکیل میداد (و البته چون در آنجا هم باز افراد ایرانی و با خلق و خوی ایرانی با روحیات فردی و خودخواهی زندگی میکردند برای خود ارباب و رژیم استبدادی داشت) به وسیله مامورین دولت سمپاشی و آبیاری و کمک عمرانی میشود؛ بازاریان از خود مراکز اطلاعات و منابع اقتصاد و اتاق بازرگانی و اختیاری نداشته؛ تجار مانند موم در دست بانکهای دولتی و دولت میباشند. خلاصه آنکه آب و نان و دوا و سواد و همه چیز ما در دست دولت است و تمام شئون و امور کشور به طور مستقیم یا غیرمستقیم آویخته به نقطه واحدی است؛ البته به این ترتیب دیدن کدخدا و چاپیدن ده خیلی آسان است.
مگر آنکه تربیت و ترتیب را عوض کنیم. یعنی دولت برای ملت کار کند. البته تا تربیت عوض نشود، ترتیب عوض نخواهد شد. تربیت چگونه عوض میشود؟ با حرف؟ خیر، با عمل، با تعلیم و تلقین؟ خیر، با تمرین، بیاییم تمرین دموکراسی و تربیت اجتماعی بنماییم. به قدر کافی راجع به مضار خودخواهی و جاه طلبی و سایر ذمائم اخلاقی گفته اند و نوشته اند. اصول تعلیم و تربیت امروزی دیگر روی عمل و تمرین رفته است.
در داخله خودمان، بدون آنکه داعیههای بزرگی داشته باشیم، همان کارهایی را که به طور انفرادی میکردیم و میکنیم ، به طور دسته جمعی و تحت اراده خودمان انجام دهیم؛ اجتماعات و باشگاهها و انجمنها و اتحادیههایی تشکیل دهیم که؛ نمازمان را همان طورکه دستور داده اند عوض فرادی، به جماعت بخوانیم و این جماعات را مطلع و مرتبط با یکدیگر و عامل و مؤثر و مفید بنماییم.
ورزش و گردش مان را در باشگاهها و دستههایی که خودمان تاسیس میکنیم، به همراهی دوستان انجام دهیم.
مطالعهها و مذاکرههای ادبی یا ذوقی، صنفی، فنی و غیره را در انجمنها و کتابخانهها و قرائت خانههای خودمان به پا داریم.
تفریحات و ملاقاتها را در باشگاههای ساده سالم محلی یا اداری و صنفی و دوستانه برگزار کنیم.
بچههایمان را به عوض آنکه با هزار منت و زحمت در مدارس دولتی بی نظم و بی معلم و خراب جا کنیم، در کلاسها و دبستانهایی که با مختصر همت و خرج خودمان درست خواهیم کرد، درس بدهیم. وزارت فرهنگ نه تنها مانع نخواهد شد بلکه کمک هم خواهد کرد.
چرا در هر محل و هر جمعیت درمانگاهها و بیمارستانهای ملی نسازیم که اختیار و اداره اش به دست مردم باشد؟
چرا مردم یک کوچه یا یک محله و دهکده، دائماً در انتظار و التماس شهردار و رئیس کشاورزی و غیره باشند که کوچه آنها را آسفالت و قنات شان را احداث نماید و خودشان پول نگذارند و آب و برق و آسفالت و سایر احتیاجات را تامین ننمایند؟
چرا برای جوانان و درس خواندههای ما تنها راه امید و نان و آب، کارمندی باشد و خودشان یا اولیاشان شرکتهای تولیدی و تعاونی و غیره و بنگاههای کاریابی و کارسازی درست نکنند؟
در این ردیف، خیلی میشود نمونه و مثال آورد. نمونهها و راههایی برای تمرین همکاری و تربیت اجتماعی که به مانع و محظور داخلی و خارجی مهمیبر نخواهد خورد، بسیار است و علاوه بر تمرین و تدارک دموکراسی، نه تنها آب و نان و بهداشت و تفریح و تعلیم و تربیت را برای مردم تامین خواهد کرد، بلکه در داخل این محیط سست رقیق که توده ملت نام دارد، رفته رفته ملت را به صورت توده منعقد همبسته همشکل، در خواهد آورد .
***
انجام چنین برنامهای البته خیلی عشق و حوصله و پشتکار و همکاری و مداومت لازم دارد؛ ولی چون تنها برنامه ای است که در هر حال و در هر صورت باید از آنجا شروع کرد و باید به آن دست زد. طبیعی است که امروز روحیه و عقیده مردم چندان سازگار با چنین اعمالی نمیباشد و اگر میگوییم این برنامه از ناحیه دولت و سیاست خارجی به مخالفت و ممانعت موثر بر نخواهد خورد، از ناحیه خود مردم مواجه با عدم رغبت و مشکلات و مخالفتهای زیاد خواهد شد. مخالف عمده، همان روح خودخواهی و نادرستی عمومیاست که تا به حال هسته این قبیل اقدامات را عقیم گذاشته و مانع ادامه و توفیق شرکتها و موسسات عمومیگردیده است. آن روزی که مملکت صاحب یک عده مردم تربیت یافته محکم مطمئن گردد، ولو محدود باشند، مصداق «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله» تحقق خواهد یافت و ما به آرزوی مان، ولو در گور خواهیم رسید.
***
بیاییم در راه یک برنامه مقدس مطمئن، ولی مشکل، پرافتخار قدم برداریم؛ وجدان خود و خدای خود را خوشحال و خشنود سازیم. راه طولانی و پرمرارت است ولی دوری و خار راه دوست، از شهد و عسل شیرین تر است، ما پیش قدم شویم، همقدم خواهیم یافت.
***
بنابراین پیشنهاد میشود به کلیه دوستان و حوزهها درصدد تشکیل و ترتیب باشگاهها و مجلسها و انجمنها و کانونها و شرکتها و موسسات خیریه و فرهنگی و بهداری و تعاونی و تجاری و دینی برآیند. هر محفلی و هر مجلسی که در این مملکت در هر جا و به دست هر کس تشکیل شود و جمعی در آن برای همکاری مفید در آن حضور یابند مکتبی برای تربیت اجتماعی ما خواهد بود. البته هر قدر مجامع به دنبال هدفهای حق و صلاح باشد و روح همکاری و همزیستی در سایه مقاصد خیرخواهی و وظایف حیاتی تشکیل شود، به لحاظ تربیت و تاثیر بهتر خواهد بود. ما در عین حال تاسیس کننده، تایید کننده و آرزو کننده آنها باشیم .
ان یدالله مع الجماعه
تهران- تیرماه ۱۳۳۵
*بخشهایی از این مقاله حذف شده است.
نظر شما :