با این حقهبازها نمیشود کار کرد
نطق حسن حبیبی در مجلس دوم
***
با سلام و بوسه به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه و با سلام به شهیدان گرانقدر انقلاب اسلامی و با عرض ارادت به محضر امام حکیم و خردمند امت و عرض ادب به پیشگاه امت قدرشناس امام چند کلمهای را خدمتتان عرض میکنم. بنابر این نیست که مسائل برنامهای و علمی مطرح بشود حالا یا متاسفانه و یا خوشبختانه، یعنی هنوز مسائل به نحو دیگری مطرح است، به هر حال این هم یک روشی است و روش بدی هم نیست، منتها ما وقتی که بحث بیع فضولی را هم در حقوق مدنی و هم در فقه میخواندیم، یک فکری این جوری پیش میآید که اگر فقط در کتاب فقه یا در حقوق مدنی آدم بیع فضولی را جدی بگیرد فکر میکند تمام مردم در حال بیع فضولی هستند، بنابراین در هر خیابانی چند بنگاه معاملات ملک فضولی، بیع فضولی وجود دارد و بعد هم، بعد از اینکه بیع فضولی انجام مییابد، مالک راه میافتد به این میگوید اجاره کردم، به آن میگوید اجاره نکردم، همین جور میچرخد، ولی در مورد مسائل مربوط به سندها و مدرکها حالا مدام باید گفت تکذیب کردم، تکذیب نکردم و نظایر اینها.
مسائلی را که آقای رهامی فرمودند. یکی اینکه بنده کارهایی که به درد به اصطلاح فعالیتهای فکری و تحقیقی میخورد، آن هم معلوم نیست، اینکه باید یک قاضی مبرز، زیر دست وزیر دادگستری با این به اصطلاح تفسیر و تعبیری هم که از اصل صد وشصتم هست، بشود، خوب این هم یک راهی است که یک مردی پیدا بشود که این تصدی را داشته باشد. اما این نکتهای که فرمودند که انسان باید به رویه قضایی و اینها آشنا باشد ایشان دانشجوی حقوق بودند ظاهراً در این زمینه من اگر نمرهای میخواستم بدهم، نمره خیلی خوبی نمیدادم، رویه قضایی یعنی چه؟ یعنی اگر آراء محاکم و آشنایی به این حرفها است، اگر که در آن مطالب نگاه میکردند، یکی از رسالات من آن هم به زبان فرنگی اصلاً بررسی جامعه ایران از منظر رویه قضایی است، یعنی من یکی یکی رویههای قضایی را گفتم و حلاجی کردهام و یک چیزهایی هم از بین آنها در آوردهام، البته مربوط به قبل از پیروزی انقلاب است چون آن موقع ما این کارها را میکردیم.
بنابراین آشنایی به قانون یک مسأله است، وارد بودن در کار قضا مسأله دیگری است که در اینجا جواب آقای موحدی ساوجی هم هست که بله من قضاوتی نکردم. قبل از پیروزی انقلاب دقیقا به دلیل اینکه آن قضاوت را، قضاوت طاغوت میدانستم، با اینکه تخصصم در این رشته بود و با سردست هم میبردند نپذیرفتم آن کارها را و دنبال آن کارها نرفتم تعبدا و تعبدی هم که جناب آقای هاشمی فرمودند. تعبد فقط از امام نیست، تعبد از رساله امام است و تعبد از اسلام و تعبدم در این حد بوده که وقتی که امام تشریف آوردند پاریس، همان لحظات اول قرار شد که من نان و آب و ماست و پنیری را [تهیه کنم] که مطابق فتاوی ایشان که اقلاً لااقل خودشان عمل میکنند. چون بقیه که معلوم نیست آن جوری که باید عمل کنند. خط امام هستیم، ولی خوب متاسفانه اشکالاتی کارمان دارد، ولی ایشان عمل میکنند، مطابق آن فتوا کدام پنیر باشد که اشکال نداشته باشد، کدام ماست باشد که از فردا شیری هم تهیه بشود و از آن طریق ماست درست بشود. این کارهایی بوده که روز اول و تا مدتی مامور این کار بودم. یعنی این کار را انداختم روی خط که این چیزها را بکنید و میدانم که حضرت امام وقتی کسی که از نزدیکانشان خدمتشان بود و نظر داشتند که ایشان هم همانجور توجه بکنند، فرموده بودند که از این نان بخور، از این یکی نخور، مثلاً به هر حال این هم تعبدمان در آن زمینه و مسائل دیگری است از این قبیل که یک موردش وقتی که شهید مظلوم بهشتی برگشته بودند به ایران، یک صحبتی ایشان داشتند در یک جا از جمله ایرادات نیشگونی که میخواستند بگیرند، این بوده که یکی بلند شده بود و یا سوالی کرده بود که آقا شما آنجا گوشت چه جوری میخورید، آنجا ذبحی نبوده! ایشان فرموده بودند اولاً هامبورگ ذبح شرعی هست چنین است و چنان است، ولی این مسأله هم انقدر عزا ندارد، اگر کسی مردش باشد. برای اینکه ما یکی از رفقایمان هست که سالها است در آنجا گوشت نخورده. من نمیخواستم این مطلب را بگویم اجازه بدهید که بعضی از این کارهای قبیح را من امروز بکنم و بر من ببخشایید. من هفت سال، هشت سال یا شاید بیشتر گوشت نخوردم (در فرنگستان) تا موقعی که توانستم گوشت ذبح شرعی را بتوانم امکاناتش را داشته باشم، این هم آن تعبد اسلام رسالهای، فقاهتی و نظایر آن.
اما خط و خطوط. این مطلبی که … کتابی که هست البته اسمش را جناب آقای نخستوزیر فرمودند، من اسمش را نمیگویم. برای اینکه تبلیغات برای این کتاب نشود، چون یک ده، دوازده روزی است درآمده، بعداً خودتان میبینید و اظهار نظر میکنید. مطلبی دارد تحت عنوان «نظام اسلام بر مبنای فقاهت با التقاط» البته این تیتر، تیتر جدید است به این ترتیب، آن زمان بوده که آیا نظام اسلامی یک نظام جامعالاطراف هست یا نه؟ ولی تاریخش مربوط به ۱۳۴۹ است. یعنی خیلی سالهای پیش، یعنی همان زمان که فقط خود امام داشتند ترسیم میفرمودند. در آنجا من یک مطلبی را به لحاظ افتخار مسلمانی عرض میکنم نه افتخار خودم، یعنی اگر از دیدگاه اسلامی آدم جامعهشناس بشود، خیلی مطالب را خیلی زودتر از اینکه حتی حوادث اتفاق بیفتد احتمالاً میتواند بفهمد، من در آنجا گفتم که پنج طرز عمل در قبال اسلام وجود دارد. طرز عملها را یکی، یکی تیترهایش را فقط برایتان میخوانم، طرز عمل اول: طرز عمل دین منهای سیاست، طرز عمل دوم: طرز عمل قدیمی مخالفان دین، طرز عمل سوم: طرز عمل کاری که آغاز شده به لحاظ اسلامی، اما به دلایلی نافرجام ماند و آن طرز عمل مرحوم جمالالدین اسدآبادی که خود ایشان در اواخر عمر فرمودند که من تخم را در جایی کاشتم که نمیباید میکاشتم، یعنی از بالا یعنی توسط طاغوت میخواستم حکومت اسلامی درست کنم. طرز عملی که خواهان اعاده مجد و عظمت اسلام است و در این راه میکوشد، اما اشکالش در این است که عکسالعمل است که التقاط میکند و چون همواره عمل است که عکسالعمل را کارش تعیین میکند. این همیشه دنبال آن میافتد و همان کاری که شاید بسیاری از.. خود بنده شاید و بسیاری از برادران در اینجا میکردند و آن اینکه اسلام را با چیزهای مختلف مقایسه میکردند. گاه مفهوم ترقی برای اسلام، مترقی، گاه دموکرات صفت برای اسلام است، اسلام دموکرات، گاه مبارز باید اسلام را بشناسد، اسلام مکتب مبارزه، دقیقا به اسم این کتابی که متعلق به یکی از افراد بسیار محترمی هم هست و توجه بوده خداپرست و مسلمان دموکرات، کمونیست و اسلام با هم مقایسه میشود و اینها همه التقاط هستند و یک دستهای از اینها دارند جدا میشوند ولی دارند گرفتار تندرویهایی میشوند. دقیقا خط منافقین در این روشن شده و از همان موقع بود که به من دستور رسید که ممنوعالرابطه شدم یعنی کسانی که در فرنگ بودند از آقایان با من دیگر قرار شد… که قبلش هم تماسی نداشتند، تازه تماسها داشت شروع میشد، این را گفتند که خیلی آخوند است، آخوندی من هم باز به لحاظ همین اسلام و این مطالب. اسم مستعار من که در دانشگاه انگ زدند، یا اسم گذاشتند، در سالهای ۳۹ و اینها «شیخ» بود و هنوز هم شیخ است، یعنی در برنامههای سیاسی و نظایر اینها به بنده میفرمایند شیخ و از همان موقع ماند، این هم وضع به اصطلاح خط ما، این مربوط به سال ۱۳۴۹ است، خط و ربط به این ترتیب بوده. اما انسان وقتی که کار سیاسی میکند، آن هم سی و دو سال، یعنی از قبل از آذر ۱۳۲۹ یعنی اوایل مسائل مربوط به ملی شدن صنعت نفت، خیلی خوب دیگر هست، حالا آقایان دیگر کجا بودند، ما نمیدانیم، ولی ما در همه جریانهای فعال مسلمان سیاسی بودهایم. منتها در این جریانات همه آن مثل اینکه آسفالته و به تعبیری هم که جناب آقای ناطق دیروز میفرمودند، بعد از پیروزی انقلاب نبوده که هر روز خیابانها را تمیز بکنند. لجن و مطالب هست، انسان پایش را میگذارد احتمالاً کف پایش یک مقداری ممکن است که یک آلودگیهایی پیدا کند. اگر بقیه آلودگی پیدا نکردند، اشکالی ندارد. در زمینه بعضی از آن اسناد و مدارک، بعضی از اینها هست که یا از روزنامه «انقلاب اسلامی» نقل شده یا از روزنامه «میزان» نقل شده و اگر از روزنامههای دیگر هم نقل شده باشد قاعدتاً کانال خبر آنها بوده، اینها اسم بنده را کنار آن اسامی گذاشتند، مواردش که ممکن است عرض بکنم «اعتراض راجع به مبلغی اسلامی»، بنده چنین چیزی را امضاء نکردهام، منشور قانون اساسی را دقیقا امضاء نکردهام با اینکه در آن ممکن است حرفهای خوب هم باشد. من آن را قبول نداشتم، برای اینکه بعضی از آن آدمها را لااقل قبول نداشتم، اگر بعضی وقتها که هست، بعضیها را در آن موقع قبول داشتم یا اینکه مسأله به صورت دیگر بوده، آن امضاءکنندگان آن را بسیاری از آنها را قبول نداشتم و اصلاً آن دکان منشور قانون اساسی را اصلاً و ابدا قبول نداشتم، چون دقیقا میدانستم که یک خط دقیق، دقیق انحرافی است، این را هم من امضاء نکردم. در مورد توقیف روزنامه میزان من حتما و حتما و حتما امضاء نکردم در مورد اعتراض به توقیف … از اتفاق جناب آقای ریشهری هم مرا نگاه میکردند، مسأله مسأله مربوط به این توقیف این بار نبوده، مسأله آن دفعه بود و آنجا هم، مسأله مسأله اعتراض به این بود که آقا یک کسی یک مصاحبهای کرده، این دستگاه تلویزیون است که نباید مصاحبه پخش کند، حالا اگر مصاحبه را پخش کردند، فرد مصاحبهکننده به آن لحاظ نبایستی توقیف بشود. این هم مطلب به آن ترتیب بود، آن موقع هم مثل اینکه جناب آقای هاشمی هم این مطلب را زیاد عیب نمیگرفتند، مسأله فقط این است که اعتراض را میباید کرد یا نمیباید کرد. حالا گذشته، اگر که اشتباهی باشد، میپذیریم که اشتباه است ولی به شرط اینکه دقیق معلوم بشود کجای قضیه این جوری اشتباه است.
داستان این است که حزب جمهوری جناب آقای نخستوزیر فرمودند که به چه ترتیب بنده شدم کاندیدای ریاست جمهوری از طرف حزب، اما مسأله من، مسأله دیگری بود، من اینها را نگفتم، اگر خفقان بگیرد آدم و تاریخ آینده هم نظیر تاریخ گذشته ما منقطع بشود، خطرناک است ولی بهتر است که افراد بتوانند حرفهایشان را بزنند. من خدمت امام رسیدم، عرض کردم به ایشان من آمدهام خدمت شما فقط این را بفهمم، چون حضرتعالی فرمودید که من این دوره با اینکه در قانون اساسی نوشته شده که باید رهبری صلاحیتها را تأیید و تصدیق بکند، من آمدهام و شما فرمودید من نمیکنم، هر کسی میخواهد کاندیدا بشود، من آمدم ببینم که شما قبلا راضی هستید من خودم را عنوان بکنم یا نه و غرض من از این عنوان این است که در مقابل کسی قرار بگیرم که بسیاری از کسان میدانند ما سالها در فرنگستان بالاخره کنار هم بودهایم. گرچه جناب آقای هاشمی در یکی از خطبههای نماز جمعه در سال ۶۰ و حدود مرداد سال ۶۰ فرمودند که من مدتها بود کنار کشیده بودم. حتی من آن جنجال و آن بازی را هم نتوانسته بودم تحمل کنم، من جای دیگری بودم و همه آن هم بخاطر این حقهبازیها بود که من را کشانده بود جای دیگر، جناب آقای هاشمی که آمدند، تشویق کردند که آقا چرا کناری، چرا این…؟ گفتم آخر با این حقهبازها نمیشود کار کرد، ایشان خاطرشان هست در هتل میفرمودند به من و من میگفتم آقا اینها این جوری است، نمیشود، نمیشود. اینها فایدهای ندارد، اینها بچه مسلمان ممکن است بعضیهایشان باشند، نماز و روزه هم میخوانند، بعضیهایشان هم اگر دستشان تر باشد به دستگیره در نمیزنند، اما مسأله ما این نیست مسأله ما یک چیز دیگر است، منتها وقتی که وظیفه است که آدم با اینها بماند، خیلی خوب میماند، من در پاریس از همه آقایان شاید بیشتر میدویدم ولی از همه آقایان عقبتر بودم، اگر شما توانستید یک عدد عکس، یک عدد به اصطلاح فیلم تلویزیونی پیدا بکنید که من آنجا باشم، نبودم. بعضی وقتها امام صبح من را میخواستند، تا غروب مرا آنجا نگه میداشتند. مسلمانها! یک روز امام عصبانی شدند، یک موضوعی بود، برای ایشان فوریت داشت و من را صبح خواستند، من رفتم آنجا تا غروب من را آنجا نگه داشتند. در دو شماره روزنامه اطلاعات در سال ۶۰ یک مطلبی هست، خاطرات آن موقع من. آنقدر در داستان بختیار که میخواست بیاید آنجا ناراحت بودم و متوجه بودم که دارند بازی میکنند که گفتم اصلاً برنمیگردم ایران، من جزو آن چند نفری بودم که امام فرمودند بیا، گفتند جلو خود امام که ایشان نمیخواهد بیاید، ایشان فرمودند، خوب بعد من عرض کردم قضیه چه هست، دارند بازی در میآورند، این بازیها اگر بخواهد آنجا هم ادامه داشته باشد نمیشود. منتها وقتی میآییم اینجا شورای انقلاب تشکیل میشود. من از شورای انقلاب کناره میگرفتم، فرار میکردم. من را کشیدند در دوره دولت، به دنبال دولت دیگر شورای انقلاب شد و وظیفه گردن من، همه ماجراهای قبل از آن را حالا من یک نامه دارم، آخر نمیشود همه اینها را … همه را که آوردهام چون همه اینها را میدانستم که این چیزها ردیف میشود ولی همه اینها به والله العظیم نمیگویم همه، همه همهاش دروغ است، میگویم قسمت اعظمش امضای من را بیخودی گذاشتهاند، قسمتی را هم یک جملهای را برداشتند، من یکی از این مطالبی که در اطلاعات تمامی آن را پیدا کردم یک اعلامیه شورای انقلاب است راجع به این ماجرا، سه سال پیش یکی از همین بزرگواران روزنامهنویسها یک تکهاش را برداشته در یک جریان کلی تاریخ چهارم دی، حبیبی، حبیبی که حرفها را زده یا چرت و پرتها گفته ولی چرت و پرتها یک اعلامیه طول و دراز است مربوط به شورای انقلاب است، من به عنوان سخنگوی شواری انقلاب خواندم. من افتخارم این است که در تمام دوره نه ماهه شورای انقلاب یک کلمه نگفتم که خلاف مصلحت باشد و یک کلمه نگفتم که فردایش مورد اعتراض این برادران بگیرم، یک کلمه، یک ماجرایی را فقط من حضور پیدا کردم سرقضیه به اصطلاح دسته مخالف قشقایی که آن زمان ناراحت شده بود، فردا به لحاظ مصالح آن موقع قرار شد که ما بگوییم که بله این آقایان همین جوری خودشان آمدند که تازه بعداً هم معلوم شد که حق با آنها بوده، آقای صمد شجاعیان در جریانش هست، یعنی یک بار، آن هم این جوری بود، آن هم حقیقت بود، آن هم نه به عنوان سخنگوی شورای انقلاب تازه ماجرا به این ترتیب بود...
خلاصه مطلب این است که این ماجراها مدام دنبال همدیگر است، من خدمت امام در همین بار اخیری که خدمتشان رسیدم، عرض نمیکنم چون من بنا ندارم که بگویم که امام به من چه فرمودند، سر همان جریان پیشنویس قانون اساسی که مثقالی هفت صنار حتی با همان پیشنویس شورای انقلاب فرق دارد، حتی با آن فرق دارد. آن نیست ولی همان سر آن مطلب در اروپا بود، من افتخار میکنم که یک کشور دیگری بود، یک حساب دیگری داشت، این افتخار یک جامعه انقلابی است که سر سال پنجمش این جوری دارد "س ـ ج" میشود کسی که داوطلب وزارت است، شما مجلس دارید، شما قوه قضاییه دارید، شما قوه مجریه دارید، شما رهبری دارید، حساب دارید، کتاب دارید، قانون اساسی دارید، پانزده تا بیست تفسیر هم رویش گذاشتید، کدام انقلابی را شما در دنیا سراغ دارید که بعد از چهل سال دهنش میچاید که اگر بتواند یک اصل قانون اساسی را راجع به آن حرف بزند؟ کجا را دارید؟ من نمیگویم که من موثر بودم در این کار، ولی من فکر کردم آن موقعی که همه فکر بازیهای دیگری بودند، همه فکر این بودند که صف اول نماز باشند، همه فکر این بودند که به عنوان سخنگو معرفی بشوند، همه فکر این بودند که سند جمع کنند و همه فکر این بودند که دستههای خودشان را وارد بکنند، مگر شما نمیدانید؟ من نمیگویم امام تنها از من میپرسیدند ولی راجع به بسیاری از کسانی، آن کسانی که سالهای ۳۵ و ۳۶ و ۳۷ چون بالاخره این چیزها زیر بغل ما هم هست دیگر، ما هم از این کاغذها داریم و در این ماجراها بودیم، چون بودیم در این ماجراها ایشان از من میپرسیدند فلانی چه کاره است؟ آن موقعی که وقتی برگشتند اینها شدند وزیر. آقای دکتر کریم سنجابی معلم من بوده در دانشکده حقوق، از این بابت من باید که حق ایشان را محفوظ نگه دارم ولی آقای دکتر کریم سنجابی را من در یکی از همان انتشاراتی که آقای دکتر اسرافیلیان به آن اشاره کردند، ما آنجا در سال ۴۳ بعد از ۱۵ خرداد، ما فشار را گذاشتیم روی رهبری جبهه ملی که موقعی که آقا انتخابات اعلام کردهاند، اگر خفقان بگیرید، انتخابات به عنوان آزاد برگزار میشود کمااینکه شد و ما ۱۵ شهریور میتینگ اعلام کردیم، فشار آوردیم، اینها زندان بودند. اینها را ۱۴ شهریور (اینها نوشتههایش هست، نوشته شده) ۱۴ شهریور آقای دکتر سنجابی را از زندان آزاد کردند، اللهیار صالح مرحوم در بیمارستان بود، از حصر او را درآوردند و آقای دکتر سنجابی برداشت، یک نامهای نوشت که آقای صالح … (اینجا درون کیفم است) آقای صالح قضیه این است که این آقایان دانشجویان میخواهند میتینگ برگزار کنند و چون حکومت نظامی است و مخالف قانون است ترتیبی داده شود که جلو این گرفته شود، ایشان هم امر کردند و دستور دادند و ما هم امر اطاعت نکردیم و تهران را شلوغ کردیم، قضایا به این ترتیب بوده منتها در این قضایا یک چیزهایی هم پیش میآید در یک موقع، یک انسانی که در کار سیاسی است تشخیص میدهد که اینطوری اگر عمل نکند شاید به مصلحت باشد، این جوری اگر عمل بکند این طرف را، یا ممکن است بیاورد در راه که من اصل مسألهام یک چیز دیگر است، من نمیگویم چه هست، همان جور که جناب آقای ریشهری فرمودند بعضی خط و خطوط روشهای کار سیاسی را یواش در گوشها باید گفت، ولی در بوقی نباید گفت که بیبیسی هم بگوید، من اعتقادم این بوده که بعضی از این آقایان را بیاورید که با سر بیایند زمین، همانطور که در دور اول آوردید، شما یک عدهای را با سر کردید زمین، من در دوره اول زیاد در این مجلس نبودم که آقای موحدی ساوجی دیدهاند که خط و خطوط من چنین است، چنان است. کی اینطوری است؟ اصلاً من گفتم خدمت امام. من گفتم که با بزرگترینش و بهترین این افراد که اسم برده میشود که من اسم نمیآورم الان نه به لحاظ بیاحترامی یا احترام اصلاً اعتقادم این است که این حرفها را نباید این جوری کرد، به قول شما لیبرالها، آن هم، نه آن رییسشان که بالاخره من جلو او ایستادم. دیگر من یکی که به خودم رأی دادم دیگر. به بنیصدر که من دیگر رأی ندادم که، دیگر اقلاً به خودم رأی دادم، آدم دیگر پهلوی صاحب قضیه که دیگر آبرویش محفوظ است من یکی به خودم رأی دادم، من که به خودم رأی دادم که دیگر با طرف پالوده نمیخوردم که آقا عکس را نشان میدهید، من وزیر فرهنگ بودم. در آن موقع آنجا هم سمینار بود جناب آقای موسوی اردبیلی هم همانجا سخنرانی داشتند (در همان تالار شهید بهشتی) قضیه اینطوری بوده. میفرمایند من به عنوان وزیر فرهنگ عضو ستاد انقلاب فرهنگی بودم، اولاً یک مسألهای است که اعضای شورای انقلاب دقیقا میدانند چند وقت پیش هم جناب آقای موسوی اردبیلی به یاد من آوردند …
رییس ـ وقتتان تمام است. حالا اگر… حرفهای خوبی دارید میزنید ما هم داریم گوش میدهیم.
حبیبی- بلی گوش بدهید، تاریخ است اقلاً، عرض میشود که مسأله به این ترتیب است که خدمت ایشان بودیم و ایشان مطلبی را فرمودند البته در ارتباط با من بوده، مطلب را نمیگویم، برای اینکه نمیخواهم نامش را بخوانم، مطلبی فرمودند که مربوط میشد به تاریخ بین چهارم و هفتم بهمن و شما میدانید که در چهارم بهمن امام در سیسییو بود و تا چند روز بعدش یعنی امام آن روزها، روزنامهها را این جوری مطالعه میفرمودند که بعد از دو سال یا یک سال و نیم یادآوری فرمودند، در جماران همان جلسه معروف به اصطلاح رفع اختلاف و فلان و بهمان، در اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ایشان از همه این ماجراها و بازیها خبر داشتند دیگر که در روزنامهها هست. امام میدانند من که هستم، حتی احتمالاً بسیاری از شماها، ممکن است… جناب آقای مهدوی کنی حتی میدانند خانواده من چه کسی است، پدر من که هست، مادر من چه کسی است، آقای ناطق نوری میدانند، خیلیهایشان میدانند. اینها نزد یکی از همان بستگان نزدیک من درس خواندهاند، من خودم خدمت خیلی از کسانی که دیگر نیستند بودهام، آقای غروی کاشانی نیستند، من خدمت ایشان بودم. به هر حال امام میدانند که من چه کردهام، حالا وقتی که این مسائل مطرح است، پس اقلاً مسأله قانون اساسی را دیگر امام میداند (اصل صد و چهل و چند) که وکیل مجلس نمیتواند وزیر باشد، دیگر این را که میدانند، چه طور میشود من آن موقع عضو ستاد انقلاب فرهنگی باشم به عنوان وزیر در بیست و سه خرداد که هفت خرداد مجلس تشکیل شده، من وکیل هستم من وزیر نیستم، جناب آقای ربانی املشی میتوانند بگویند که ما به عنوان اعضایی بودیم، یا به عنوان وزیر بودیم. پس چرا ادامه پیدا کرد؟ پس چرا بعد از اینکه من بیمار شدم مدتی بیمارستان قلب بودم بعداً برگشتم در سال ۶۰ اعضای ستاد خواستند که فلانی بیاید در ستاد و کمتر برود به مجلس، ایشان فرمودند، بسیار خوب، چون الان کار ستاد مهمتر است، برخلاف سال گذشته که فرمودند بیشتر برو مجلس، گفتند، چون ستاد مهمتر است برو، اگر توانستی یک روز برو مجلس. من خدمت جناب آقای هاشمی نامهای نوشتم، اینجا هم رونوشت آن را دارم و براساس آن من مجلس نمیآیم. من براساس فرمان امام مجلس نمیآمدم، و الا تمام آن مدتی که غیبت نگذاشتند، باید بگذارند دیگر، آخر اینها حساب دارد من به عنوان وزیر فرهنگ عضو ستاد نبودم، که حالا این را برای اینکه خرابش بکنند که ما نماینده امام نبودیم، خیلی خوب آنجا نبودیم، بقیه جاها که بودیم، ما هنوز خدمت امام میرسیم، من در همین دو ماهه اخیر دو بار خدمت ایشان بودم، من را برای یک پست بسیار بسیار حساس در خارج از کشور نامزد کردند، من گفتم بروم خدمت امام و خدمت ایشان رسیدم، گفتم آقا این کار به مصلحت کشور نیست که من بروم. من چهار حکم از شما دارم، من حکم شورای انقلاب دارم، من دو بار حکم وزارت دارم، من حکم ستاد انقلاب فرهنگی دارم، به اضافه بقیه مطالبی که شفاهاً فرمودید یک چنین آدمی را نباید بفرستید در چنین جریاناتی و ایشان یک اظهار محبت فرمودند که خیر شخص دیگری برود. حالا این مسائل به این ترتیب بعد بیایید در سال ۱۹۶۲... در سال ۱۹۶۲ من وسط همین دعوا و مرافعههای نمیدانم رهبری جبهه ملی و فلان و این حرفها بودم، چه وقت مسافرت چه چیزی؟ اینها است عرض میشود، این سفرها و اینها … بعد یک سوالی فرمودند که با خانها چه کار میکنید دیگر وارد مسائل به اصطلاح …
رییس ـ حالا سؤالها را لزومی ندارد شما جواب بدهید. شما وقتتان تمام است.
دکتر حبیبی ـ بلی مقصود این است که این هم به هر حال بیشترش با شورای عالی قضایی مربوط است، من دلم میخواست که یک مقداری لااقل …
خلخالی ـ راجع به اسراییل.
دکتر حبیبی ـ عرض کردم سفری در کار نبوده، خلاصه مطلب این است که کاش مسائل مربوط به انقلاب مطرح میشد. وزارت دادگستری مطرح میشد، در هر حال من یک مطلب دیگری را هم به خاطر یک یادی میخواهم بگویم عرض بشود که بعد از اینکه من مریض شدم، جناب آقای مدنی یک روز آمده بودند تهران خدمت امام مشرف شده بودند بعد متوجه شده بودند که من مریض هستم از آنجا تلفن کرده بودند که میخواهم بیایم ببینمت، هر چه من اصرار کردم که آقا من میآیم خدمتتان، گفتند خیر. ایشان تشریف آوردند ایشان دیگر تکلیفشان روشن است هم با لیبرالها، هم با منافقین. شهادت ایشان هم که مشخص است که در بیستم شهریور سال ۶۰ است و دیگر تکلیف ایشان که روشن است. ایشان در این تاریخ (۲۷ ربیع المولود ۱۴۰۱ مطابق ۵۹/۱۱/۱۴) یک دوره تفسیر هم برای من آوردند (تفسیر ابوالفتوح). «دوره تفسیر مرحوم ابوالفتوح رازی را به برادر عزیزمان جناب آقای دکتر حسن حبیبی اهداء و سلامت کامل و توفیق معظمله را در خدمت به انقلاب عزیز اسلامی خواستاریم» (بعد امضاء ایشان و تاریخی که خواندیم).
این هم ذکر خیر از ایشان و تقاضای رحمت برای ایشان، والسلام.
نظر شما :