حلوا و نانی به نام هنر و ضرورت انقلاب فرهنگی
شمس آل احمد
من مایلم که در هنر و انقلاب،بیشتر جنبه احساسی و استثنایی آن را در نظر بگیرم. انقلاب اسلامی تکیه بر یک قشر یا طبقه ویژه ای نداشت و آنچه نظرها را جلب کرد اسم این انقلاب بود که انقلاب اسلامی بود.انقلاب،انقلاب همه بود.از پیر و جوان،زن و مرد،کوچک و بزرگ،شهری و روستایی و مسلمان و غیرمسلمان بود.وقتی که همه در خیابان ها راه می رفتیم و شعارهای واحدی را تبلیغ می کردیم و ندا می دادیم چه بسا در کنار خود دیده ایم از دیگر طبقات و با ایدئولوژی مختلف.وقتی نخستین گام های پیروزی را رفتیم قبول کردیم که اسم این انقلاب،انقلاب اسلامی است.
این خوش خیالی است که حالا خیال کنیم غارتگران و غول های جهانخوار بگذارند ما با هم یک دل و یک زبان بمانیم،خیال نکنیم آنهایی که بنجل های خود را به ما تحمیل می کردند،حالا راحت نشسته اند.آنها حالا به هزار و یک بهانه متوسل می شوند.
این غول جهانخوار در کمینگاه خود مترصد است تا از تمایلات مذهبی و سیاسی من و تو بهره برداری کند.در بین من و تو پیدا می کند کسی را که وقتی که مساله ای بر خلاف میلمان شد بهم بپریم.او می تواند بین من و تو کسانی را پیدا کند که دلمرده،غمگین و ناراضی است و مستقیم و غیرمستقیم او را تقویت نماید.او در بین ما رخنه می کند اما خودش را نشان نمی دهد.یک روز در کردستان خودش را نشان می دهد و روز دیگر در خوزستان و روز دیگر در گنبد.او ما را به جان هم می اندازد تا از آب گل آلود ماهی بگیرد.آن که حتی نفت ما را از جزیره خارک 8 دلار خریده و در بندر آزاد 11 دلار فروخت و تنها از این طریق میلیون ها دلار استفاده می کند و به عنوان شیعه و سنی و به اسم کرد و ترک و به اسم گنبدی و پاسدار بین ما تفرقه می اندازد. و یا به اسم روحانی و روشنفکر ضربه خود را می زند.مقدماتش را تهیه می کند تا به انقلاب ضربه بزند.
حالا چون انقلاب اسلامی است می خواهد ضربه اش را از این طریق بزند که ای وای حالا موسیقی نیست چه باید بشود؟ تکلیف هنر چیست هر روز صبح که در منزل امام باز می شود مردم گله،گله به دیدار و زیارت امام می روند و هر روز سیل سئوال و پرسش آغاز می شود.هر کس در لباسی سئوالی دارد و پرسشی. برخی سئوال هایی می کنند که مثل موسیقی است با آن وضع و سابقه تخدیرکننده ای که در ایران وجود داشته از امام می پرسند که تکلیف موسیقی چه می شود؟معلوم است که جواب چه می تواند باشد.هر شب در همین تهران چند پاسدار صدمه می بیند،این پاسداران چه کسانی هستند.وقتی می توانستند و دیدند که زمان انتظار به درازا کشید،به توطئه بین المللی پرداختند و مقدماتش فراهم است و دولت ملی هم در کابینه در حال محافظه کاری و مال اندیشی هستند.قصه بندر انزلی آخرین واقعه بود.قبول کردن این واقعیت که ما مردم کنار دریا از احوالشان غافل بمانیم و باز هم متکی باشیم به همان ضوابط قدیم در زمان طاغوت این نشان عدم شناسایی است.
تو مجال کشت نداری.سالی یکی یا دو ماه فقط صیفی داری چه باید بکنی قانون می گذرانند به اسم حفاظت از محیط زیست.صید باید طبق ضوابطی باشد. سرتاسر منطقه شمال چهار هزار صیاد به زحمت دارد.هر کسی نمی تواند وسایل صیادی را به علت گران بودن داشته باشد.وسایل از جمله کشتی و تور و سایر وسایل را بخرد.هر شب تور را به دریا بیندازد.هر شب با زحمت تور را با قایقی که لااقل 2 هزار تومان قیمت دارد و با زحمت تهیه کرده به دریا می رود ولی چه بسا صبح می بیند در آن ماهی وجود ندارد.چه بسا گاهی هم با ژاندارمری درگیر می شود. با گفتن ایست او را همانجا می کشند و یا دستگیر می کنند.چرا برای اینکه حفاظت از محیط زیست بکنند و صید این ماهی را در اختیار شیلات قرار دهند.تا با تور دو کیلومتری میلیون ها ماهی بگیرند.کارگران این شیلات چه کسانی هستند؟غیر بومی ها. فصل صید اواخر زمستان و اوایل بهار است و این مدیریت فکر می کرد که این مازندرانی و گیلانی ناتوان و یا دزد است اما کارگر غیربومی استوارتر و محکم تر و دلیرتر است.
از طرفی به این طریق دریا را محاصره کرده و برخی امتیاز را به کارخانه های بزرگ می دهند و مدعی هستند که اینها نیستند که دریا را خراب کردند بلکه صیادان هستند،صیادان تنها 4000 نفری در سراسر دریا و آن وقت است که چنان منطقه ای به وضع کنونی در می آید و این از تدابیر ضد انقلاب است.
هنر
دو تا وسیله داریم ،رادیو و تلویزیون سراسر شده بود از شو،قرطی بازی های بگیر و بنشون که در تمام شبانه روز مردم را سرگرم می کرد.با بسیاری از هنرنمایی ها.خواننده اش،نوازنده اش،شوگردانش را حتی از اطراف دنیا هم می آوردند.طاغوت هنر را وسیله فساد نفس کرده بود. در مجلس انگلستان قانونی گذشت و جمع شدن چند همجنس باز قانونی شمرده شد و بزرگان هنر ما هم در یک ازدواج که دو همجنس ایرانی در آن دیار به راه انداختند در آن مراسم ازدواج شرکت کردند.
هنر را یک مخدر کرده بودند.فقط با تریاک و حشیش و مشروبات هنر ساخته بودند.هنرمند از تلویزیون به کاباره می رفت و از آنجا هم سر قرارهای شخصی حاضر می شد.به موضع فقاهت و امامت چه جوابی می شود داد. جز آنچه که اسلام می گوید. تو خود درنیافتی که چگونه امام از بزرگترین عاطفه انسانی بحث می کند.وقتی که از جهاد سازندگی صحبت می شود چنان از حضور جوان شهری در روستاها و حضور محبت آمیز آنان در دهات صحبت می کند که لبریز از عشق است. در هیچ کجای قرآن هنر به عنوان یک مساله مطرح نشده است و ممنوعیتی ندارد. ولی این را دارند برای ما مساله ای می کنند و موانعی در جلو ما قرار می دهند.
در تاریخ اسلام کم نیستند،افرادی چون فارابی(معلم ثانی) بزرگترین موسیقی شناس جهان اسلام است و اختراع تار را به او نسبت می دهند.در دنیای اسلام که ما را از آن غافل گذاشته اند و متاسفانه ملاکی که به دست ما داده اند یک ملاک غربی است و ما هنر را مطالعه نمی کنیم بلکه آرت را مطالعه می کنیم،در دوران قرون وسطی عواملش چه هست،نقشی که در کلیسا دارد،چرا آن مسیحیت است ولی ما اسلام هستیم و اسلام در یک منطقه چندخدایی و بت پرستی پیاده شده است.حضرت محمد وقتی سه یا چهار ساله بود با چوب و چماق بت ها را می شکست و به ضرورت مجسمه سازی و صورت سازی یک منع و حرمتی پیدا می کند،آیا هنر فقط همین است.چه کسی است که از اذان و صدای قرآن عبدالباسط لذت نبرده باشد.ولی ما هیچ وقت به چشم هنر به آن نگاه نکردیم.وقتی که رهبر انقلاب در تمام طول روز به رادیو و تلویزیون گوش می دهد چرا این هنر را در سایه انقلاب اسلامی نمی خوانیم، نمی بینیم.اسلام این لیاقت را هم دارد که وقتی امام بر بالای منبر الله اکبر می گوید،عده ای در حسینیه ارشاد نمایش می دهند و اگر تکیه ات به مردم است خوب تو نمی توانی در جلوه گاه هنر خودت همیشه به خودت و مسائلی که به هیچ درد مردم نمی خورد بپردازی.این چه بی انصافی است که با مردم تماس برقرار کنی و به آنها بگویی که انقلاب شما انقلاب نبود بلکه یک شبه کودتا بود.آیا این مردم قدرت تشخیص ندارند و انتظار نداشته باشی که تو را برانند.
در تمام روزهایی که انقلاب در جریان بود در کانون نویسندگان می نشستیم ما و به جان همدیگر می افتادیم و وقتی آزادی را پس از بیست و چند سال به دست آوردیم قدرتی خدا همه ما نوازنده بودیم ولی یک حرف را نتوانستیم به هم بزنیم و دست آخر متجاوز از صد ارگان و گروه در آوردیم.اگر بخواهی به یک قبیله ای که یک لهجه مخصوص دارند بروی ناچار هستی که زبان آنان را بیاموزی.اگر می خواهی هنرت را بنمایی باید مردم را بشناسی و خودت را به آنها بشناسانی. ما چگونه زندگی کردیم،مردم نخوردند نون گندم ولی دیدند دست مردم.این مردم همان مردمی هستند که ما را به اینجا رساندند.از چه کسی انتظار داری یک مجسمه ای از آزادی طلایی،چوبی،نقره برایت بسازد.تو هنرمندی که لیاقت چوب و چکش گرفتن به دست را نداری،تو خودت یک موهبت می خواهی ولی نمی خواهی سرمایه گذاری کنی.
حقیقت اینست که در این بیست سال که ما در خفقان بودیم وقتی این سرپوش برداشته شد،این طبیعی ترین چیز بود،وقتی عده ای را در منطقه محبوس کردند و همگی به خفقان دچار شدند بی خیال این وظیفه هر کسی است که منفذی را باز کند و همه را بیرون برد.وقتی از این خفقان بیرون رفتیم این تجمع را که در این منطقه خفقان داشتیم نمی توانیم در بیرون داشته باشیم.همه ما خلوت می جوئیم و این زمان می خواست که گروهی وحدت در بین خود ایجاد کنند.و این در شان تو نیست که به زودی سهم خودت را از انقلاب و آزادی بخواهی و انقلاب شناس و مردم شناس و تئوری داده شوی.هنرمند جامعه به مثابه عصب است،این اندام در طول بیست و چهار ساعت به این مواد تخدیری که از بیرون به او تزریق می شد تا دوباره سلامت خود را بدست آورد مدتی طول خواهد کشید،در بیست و چند سال گذشته هنر نه به معنای اصیل بلکه به معنای طاغوتی حلوا و نانی شد.در این دوره تو یقینا باید وارد دوره ای شوی که ضوابط و قوانینی را رعایت کند.تجلیل از طالقانی نشانه همین است،کدام هنرمند است که این چنین رابطه با مردم خودش داشته باشد. اگر بگویی بخاطر خودم و بخاطر هنر،برای هنر و بخاطر نفس هنر این دروغی است که به خود می گویی.طبیعی ترین عادت انسانی نشان دادن لیاقت خودش است به دیگران.این مربوط به تو نیست به جوهر جوانی است که در تو هست.تو آدمی سوگلی خلقت هستی هنر چیزی نیست جز تقلید از طبیعت که اگر طبیعت را بشناسی و در جهان و عالم خارج واقع نشوی و اصواتی را تجربه نکنی تو با ذهن خالی خودت چه چیزی می توانی بسازی،همچنانکه یک کودک در بدو تولدش جز چند حرکت غریزی چیزی نمی داند.
اوج بشریت این است که به مرحله آفرینش و خدایی برسد.تو اگر هنرمندی یک سرمایه ای را در ذات داری و سپس تو با اعتصاب انقلاب را به دست آورده ای،وظیفه توست که خود را بشناسی و جامعه را بشناسی و دوست را از دشمن و سفید را از سیاه تمییز بدهی.انقلاب فرهنگی با انقلاب اجتماعی و کشاورزی فرق می کند.فرصت یک نسل لازمست.انقلاب ما نیازمند یک انقلاب فرهنگی است و نیازمند اینست که شیفتگی نسبت به هر چه همسایه داشت از خود دور کنیم و این شیفتگی را از دست بدهیم.باید متوجه گنجینه های خود باشیم اروپا،اروپا نشد مگر به این مرحله از خودشناسی در رنسانس رسید،تو باید فرهنگ خود را بشناسی. همه ما تصور می کنیم که در بسیاری از علوم ما هنرمند نداریم در صورتیکه اگوست کنت را می شناسیم اما همتای او ابن خلدون را نمی شناسیم و حتی به مقام ابن سینا که 1400 سال پیش علم روانشناسی را با چنان تبحری عرضه می کرد آگاهی نداریم.تمام اسلام شناسان و ایران شناسان،ایرانی و اسلامی را همواره همدوش و همردیف بکار برده اند و این وظیفه تو اندام عصبی جامعه است که به خود سازی خودت به عنوان وظیفه انقلابی نگاه کنی.
سخنرانی در دانشگاه تهران
روزنامه کیهان-3 آبان 1358
نظر شما :