آیتالله طاهری اصفهانی درگذشت/ زندگینامه امام جمعه سابق اصفهان به روایت فضلالله صلواتی
ایشان اخیرا در پی بروز بیماریهای متعدد تنفسی که ناشی از کهولت سن و شکنجههای دوران زندان شاه بود در بیمارستان بستری شده بود و وضعیت تنفسی وی به کمک لوله هوا بود و سطح هوشیاری قطع و وصل میشد.
فضلالله صلواتی، از مبارزان دوران انقلاب در اصفهان، زندگینامه آیتالله طاهری اصفهانی را به رشته تحریر درآورده که شرح مبارزات ایشان پیش از انقلاب و مسوولیتهایشان پس از آن است:
یکی از شاخصترین چهرههای انقلابی ایران در شهر اصفهان، آیتالله حاج سید جلالالدین طاهری حسینآبادی اصفهانی میباشد. او با سخنان و خطبههای توفنده خود، گام بزرگی در به ثمر رساندن و پیروزی انقلاب اسلامی ایران و رهایی کشور از استبداد شاهنشاهی برداشت، شهامت و شجاعت این سید بزرگوار زبانزد خاص و عام بود، با اینکه جثهای لاغر و بدنی ضعیف داشت، لیکن عزم و ارادهای قوی و یک دنیا ایمان، اعتقاد، ازخودگذشتگی و فداکاری بود. او اصفهان را در تاریخ سربلند و در روند انقلاب موفق و پیروز ساخت، در دوران او ساواکیها بیش از همه از سخنان آتشینش واهمه داشتند و از اینکه با نهایت جسارت در مسجد اعظم حسینآباد، لب به سخن بگشاید و ظلمها و فسادهای رژیم را برملا کند وحشت میکردند.
سید جلالالدین طاهری در سال ۱۳۰۵ هجری شمسی در اصفهان متولد شد، پدربزرگش مرحوم آیتالله میرسیدعبدالحسین موسوی از علمای بزرگ منطقهٔ حسینآباد اصفهان بود، او به خاطر مراوده با مرحوم داعیالاسلام از علمای هندوستان به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرده بود، به اتفاق هم دارالتبلیغی در محله جلفای اصفهان تاسیس کردند که روی تبلیغات اسلامی کار میشد و نام آنجا را «سقّاخانه» گذاشته بودند.
فرزند میرعبدالحسین موسوی، پدر آقای طاهری میرزا آقا نام داشت و چون این واژهها و اسامی در شناسنامهها آورده نمیشد، بدین جهت نام عبدالخالق طاهری را برای خود انتخاب کرد، او مدتی در حوزهٔ علمیّه اصفهان درس خواند و عمامه بر سر نهاد و به تبلیغ پرداخت و در دوران مبارزه پهلوی با آخوندها و با لباس روحانیّت، از لباس به درآمد و با توجه به اطلاعات وسیع علمی، آگاهی و تسلط به رشتهٔ ریاضیات و زبان فرانسه، وارد خدمت فرهنگ (آموزش و پرورش) شد و به تدریس پرداخت، وی این علوم را از پدر فرا گرفته بود. او جزو مؤسسین «مدرسهٔ گلبهار» اصفهان و مدتی در «مدرسهٔ کشاورزان» مدیر بود، وی فردی متدیّن، عالم و آگاه محسوب میشد و در منزل به تدریس قرآن و احکام برای جوانان میپرداخت و شاگردان بسیاری را در این رابطه تربیت کرد.
پسر عبدالخالق، سیدجلالالدین، پس از گذراندن دورهٔ ابتدائی در دبستان حسینآباد که آن زمان در حاشیه شهر اصفهان قرار داشت، برای تحصیل در دورهٔ متوسطه، در دبیرستان سعدی اصفهان ثبت نام کرد و شاگرد اول دبیرستان شد. دبیرستان سعدی، آن زمان در کنار میدان نقش جهان (امام) در خیابان سعدی قرار داشت و تا هنگام بسته شدن در زمان شاه، از شاخصترین دبیرستانهای اصفهان بود، آقای طاهری همچنین در دبیرستان سعدی، مدتی با شهید بهشتی همکلاس بود. سیدجلالالدین در سال ۱۳۲۳ دیپلم علمی دبیرستان را گرفت که شامل رشتههای ادبی، ریاضی و تجربی با هم میشد، مدتی در مدرسه فرانسویها به آموختن زبان فرانسه پرداخت و بعد از آن به توصیه پدر و جدّش و تشویقهای مرحوم آیتالله حاج سید حبیبالله روضاتی و حاج محمد طاهری، عمویش، به حوزه علمیّه اصفهان وارد شد.
آیتالله روضاتی از علمای بزرگ اصفهان و ساکن محله چهارسوق (خیابان آیتالله کاشانی و آیتالله طالقانی) و امام جماعت «مسجد خیابان»، در خیابان طالقانی (شاه) بود. او شبهای جمعه برای خواندن دعای کمیل و منبر به مسجد اعظم حسینآباد دعوت میشد، وی با میرسید عبدالحسین موسوی که روزها و شبهای دیگر در آن مسجد اقامه جماعت و منبر داشت، همکاری میکرد و با هم تفاهم کامل داشتند. آیتالله روضاتی وقتی صداقت و خلوص و استعداد سید جلالالدین را مشاهده کرد او را تشویق به رفتن به حوزه علمیه و پرداختن به علوم دینی نمود، وعده دادن دختر خود را به او داد، که بعدها این وصلت در سال ۱۳۲۵ انجام و در سال ۱۳۲۶ در دفاتر اسناد ثبت گردید.
دختر دیگر مرحوم آیتالله روضاتی، همسر مرحوم آیتالله حاج سیدمحمد علی صادقی، امام جماعت مسجد شفیعی دروازه تهران شد. آیتالله صادقی در سال ۱۳۰۹ متولد شده بود و در سال ۱۳۷۵ از دنیا رحلت کرد و از درسخواندههای نجف و از شاگردان مبرّز آیتالله العظمی حاج سیدعلی علامه فانی بود، آیتالله صادقی نیز از علمای انقلابی اصفهان و مسجدش پایگاه انقلابیّون بود، آن مرحوم در کنار گلستان شهدای اصفهان مدفون است، خدایش غریق رحمت بفرماید.
آقای سید جلالالدین طاهری در حوزهٔ علمیّه اصفهان مقدمات دروس را آغاز کرد، ابتدا از حضور آیتالله حاج سید محمد جواد موسوی غروی، ادبیات را به نحو احسن آموخت و مایههای روشنبینی و شرح صدر و عقلگرایی را از آن استاد فرزانه فرا گرفت. در سال ۱۳۲۵ بود که راهی حوزه علمیه قم شد و با کوشش و جدیّت کامل از محضر آیات عظام حجت کوه کمرهای، حاج سید محمد تقی خوانساری، حاج آقا حسین بروجردی، محقق داماد و روحالله موسوی خمینی، کمال استفاده را داشت.
جناب ایشان در درس خارج اصول و فقه مرحوم محقق داماد که از مشکلترین درسهای آن زمان تلقی میشد و افراد خاصی در آن حلقه شرکت میکردند، حضور مییافت و تقریرات آن استاد بزرگوار را به نحو احسن یادداشت کرده و پس از انقلاب در دهه هفتاد و هشتاد آنها را چاپ و منتشر کرد. به گواهی همه همدرسهایش، آقای طاهری از بهترین طلبههای دروس آن استاد مبرّز بود، به طوری که بسیاری از طلاب اشکالات دروس استاد را از ایشان میپرسیدند. جناب آیتالله طاهری به اتفاق آیات منتظری، مطهری و بهشتی، در درسهای خصوصی امام خمینی در حکمت و عرفان حضور پیدا میکرد و تا وقتی که حضرت امام در ایران بودند به دعوت آیتالله العظمی منتظری در آن نشستها حضور داشت.
از خاطراتی که در ابتدای ورود به قم داشتند آن بود که جایی در مدرسهای برای سکنی پیدا نکرده بودند، پس از چند روز سرگردانی تصمیم میگیرند که به اصفهان بازگردند، میگفتند که با پریشانی در حالی که هنوز معمم نشده بودم، روی سکوی مدرسه فیضیه نشسته و با حسرت به طلبهها نگاه میکردم که شیخی معمم و نورانی به سراغ من آمد که بعدها فهمیدم او آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی است، به من گفتند: چرا اینجا نشستهای و مغموم و افسردهای؟ گفتم: طلبهای اصفهانی هستم و برای درس خواندن به قم آمدهام، در هیچ مدرسهای جائی به من ندادهاند، جناب ایشان راجع به درسهایی که در اصفهان خوانده بودم و از ادبیات و مقدمات دروس دیگر، سؤالاتی از من کردند، متوجه شدند که خوب درسهایم را خواندهام و بر آنها مسلط هستم، مرا با خود به اطاقی در ضلع غربی، طبقه فوقانی مدرسه فیضیّه بردند و به طلبهای که در آن حجره بود معرفی و سفارش مرا به او کردند، هر روز هم به من سر میزدند و از وضع درسی و معیشتی من سؤال میکردند و کمکهایی هم به من مینمودند، که مدیون الطاف ایشان هستم. مرحوم صدوقی با نهایت خلوص و صمیمیّت کارش را انجام میداد و به آن اعتقاد داشت، ایشان در موفقیتهای اولیه آیتالله طاهری بسیار مؤثر بود، خدایش غریق رحمت بیمنتهای خود بفرماید.
از هماطاقیهای اولیه آقای طاهری، مرحوم آیتالله حاج سید جواد مدرسی یزدی بود که در هنگام تبعید من در یزد، در حضورش رسائل و مکاسب را میخواندم و ایشان خاطرات بسیاری از معاشرت با آیتالله طاهری داشت. الحمدالله شاهد بودیم که الطاف الهی و عنایت آیتالله صدوقی و پشتکار آیتالله طاهری به بار نشست و یکی از شایستهترین و لایقترین فرزندان حوزه و چشم و چراغ عالم تشیّع گردید. مرحوم مدرسی میفرمود: اگر زهد بیش از حد و کم خوردن و خوراک و خواب و استراحت اندک و نامناسب من و آقای طاهری نبود، ما نیز قطعا جزو مراجع زمان بودیم، چون استعداد ما کمتر از آقایان دیگر نبود، ما با زهد افراطی و کم خوردن، خود را مریض و رنجور ساختیم. البته هر دو علیرغم ظاهری مریض و لاغر، روحیهای بالا و همّتی والا و شهامت و شجاعت بینظیری داشتند. هممباحثهایهای ایشان در قم، بیشتر آقایان آیات دکتر بهشتی، امام موسی صدر، موسی شبیری زنجانی، جوادی آملی، احمدی میانجی، آذری قمی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی و... بودند.
آقای طاهری در سال ۱۳۴۳ پس از دستگیری و تبعید آیتالله خمینی به اصفهان بازگشت و به تدریس و تبلیغ پرداخت و در منابر و مجالس در اصفهان و دیگر شهرها به طرفداری از نهضت روحانیت و مبارزات امام خمینی داد سخن میداد، هر کجا میرفت، با استقبال مردم روبرو میشد، وی در مسجد اعظم حسینآباد اقامه جماعت و منبر داشت. آیتالله طاهری در هنگام خواندن خطبههای نماز جمعه و یا در منبرهای خود به مسائل روز ایران و جهان و چگونگی اوضاع مسلمانان در سرتاسر جهان و زندگی مردم میپرداخت و چگونگی حوادث دنیای اسلام و حقایق را برای مردم بازگو میکرد. حکومتیان، وی را تحمل نمیکردند و هر چند صباحی او را به ساواک احضار و بازجوییهایی مینمودند و مورد آزارش قرار میدادند و من خود شاهد بودم که در ساواک جهنمی شاه و در کمیته مشترک ضد خرابکاری، چه اهانتها که به جناب او روا میداشتند.
از همان زمان که به اصفهان آمد، در نوشتن و امضای اعلامیّهها در مسیر مخالفت با رژیم شاهی و حمایت از آیتالله خمینی همکاری وسیعی داشت. او از افراد مخلص و مؤمن و عاشق خمینی بود و از همان اول، همه وجود خود را صمیمانه در اختیار نهضت امام خمینی گذاشت و به بیان خودش، از زمان طلبگی در قم مقلّد آیتالله العظمی خمینی و از شاگران ایشان بود. (اصفهان در انقلاب، ص۲۸۸) اولین اعلامیهای که با دیگر روحانیّون اصفهان امضاء کرد، اعتراض به کشتار ۱۵ خرداد سال ۴۲ در تهران و قم و دیگر شهرها بود و باز در تیرماه ۴۲ اعلامیه دیگری در حمایت از آقای خمینی امضاء کرد.
آیتالله طاهری در مسجد اعظم حسینآباد و در مسجد نوی بازار اصفهان، جلسات بحث و تفسیر برقرار کرد و برای آگاهی مردم گامهای مثبتی برداشت و جوانان بسیاری به ایشان گرایش پیدا کردند و با قاطعیت میتوان گفت معظم له یکی از استوانههای انقلاب در اصفهان شد.
شاگردان آیتالله طاهری
از جمله کسانی که با استعداد ذاتی از درسهای تفسیر آیتالله طاهری استفاده میکردند و توسط ایشان به حوزه علمیه آورده شدند، آقایان حاج شیخ عباسعلی روحانی و آقای حاج شیخ عبدالله نوری بودند که به کسوت روحانیّت درآمدند و از چهرههای فعال در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به حساب آمدند، مخصوصا آقای نوری که قبل از پیروزی انقلاب نقش فعالی در تکوین برنامههای انقلاب داشت و تحصّن در منزل آیتالله خادمی در سال ۱۳۵۷ و تهییج مردم اصفهان در طرفداری از آیتالله طاهری و به صحنه کشاندن آنها، از اقدامات و تلاشهای ایشان هم بود.
آیتالله طاهری بعد از جریان تبعید امام تا پیروزی انقلاب اسلامی، نهایت فعالیّت را برای جذب جوانها و نیروهای روشنگر به اسلام و کشاندن آنها به مسجد اعظم حسینآباد داشت و چه بسیاری از مردم را که مقلّد امام نمود و آنان را به صحنه مبارزه کشانید، حتی در میان ارتشیها و نظامیانی که در محله حسینآباد و خیابان وحید و خیابان حکیم نظامی اصفهان ساکن بودند، نفوذ پیدا کرد و اعلامیهها و نوارهای حضرت امام را به آنان میداد، آنها در خانهها جمع میشدند و نوارهای حضرت امام را میشنیدند. رسالههای حضرت امام را توزیع میکرد و با پول خود دستگاه تکثیر تهیه کرده و اعلامیهها را تکثیر مینمود و توسط دانشجویان و برخی ارتشیها اعلامیهها را پخش میکرد، منبرهای ایشان چه در اصفهان و چه در جاهای دیگر بسیار آگاه کنند و رسوا کننده ظالمان بود.
آیتالله طاهری و امام
آقای طاهری بسیار مورد توجه و عنایت امام خمینی بودند، رابط بین امام و بسیاری از مبارزان ایران و تامین کننده منابع مالی گروههای مبارز و خانوادههای زندانیان ایران بودند، تعدادی از مبارزان ایران را برای گذراندن تعلیمات نظامی به فلسطین اعزام کردند و تدارکات آنها بر عهده ایشان بود، چه بسیار جلسات و نشستهای مخفی با افراد مبارز داشتند و با نهایت سعی، معضلات و مشکلات آنان را رفع میکردند، مخصوصا در اصفهان در سازماندهی نیروهای پراکنده فعال بودند.
نماز جمعه آیتالله طاهری
نماز جمعهای در مسجد جمعه اصفهان توسط امام جمعه منصوب حکومت آیتالله حاج سید میرمحمدمهدی سلطانالعلمائی برگزار میشد و در مسجد گورتان (جاده آتشگاه که مدتی نام آن را خیابان آیتالله منتظری گذاشته بودند) توسط آیتالله حاج آقا رحیم ارباب، به سبک سنتی نماز جمعهٔ دیگری، اقامه میشد و حضرت ایشان خطبهها را به زبان عربی ایراد میفرمودند.
بعد از نماز جمعهٔ نجفآباد به امامت حضرت آیتالله العظمی منتظری، در اواخر دهه چهل، دومین نماز جمعه سیاسی و مبارزاتی در ایران، نماز جمعهٔ مسجد اعظم حسینآباد به امامت حضرت آیتالله طاهری بود، نیروهای مجاهد و مبارز ضدرژیم در آن نماز حاضر و متشکل میشدند، در مسیر سازندگی و به میدان کشیدن و منسجم نمودن مبارزان نقش عمدهای را ایفاء میکرد، مطالب مطرح شده در خطبههای این نماز جمعه در مجلس شورای ملی، در وزارت خارجه و در نهادهای امنیتی و انتظامی مورد بحث و دقت قرار میگرفت، مثل اعتراض به دفن زبالههای اتمی سوئیس در کویر ایران و...
آیتالله طاهری در سخنرانیها از مطالب منتخب دکتر علی شریعتی نیز بهرهگیری میکردند و حتی در خطبههای نماز جمعه مطالبی را از مرحوم دکتر علی شریعتی میآوردند و بدینوسیله جوانان بسیاری را به نماز جمعه و جلسات خود جذب مینمودند، با وجود آن جوانان و تربیت اسلامی آنها و حمایت آیتالله طاهری، خورشید انقلاب در اصفهان، از مسجد اعظم حسینآباد و خطبههای آیتالله طاهری طلوع کرد.
من و دوستانم از همان شروع نماز جمعه آقای طاهری در سال ۴۹، از مریدان پا به قرص این نماز جمعه شدیم و وظیفه شرعی خود میدانستیم که تعداد بسیاری از جوانان را به این مسجد و این نماز بکشانیم، اعضای همهٔ جلساتمان را موظف کرده بودیم که در این نماز جمعه شرکت نمایند، اکثر شرکتکنندگان در این نماز جمعه جوانهای انقلابی شهر بودند، این مسجد پایگاه عظیمی شده بود برای ارتباطات و فعالیتهای انقلابی اصفهان و تا پیروزی انقلاب این نماز جمعه برگزار میشد، بعضی اوقات ساواکیها در مسجد را میبستند و یا ایشان را به ساواک احضار میکردند، توهین مینمودند، مواقعی که مزاحم و مانع نماز خواندن آیتالله طاهری میشدند، مرحوم آیتالله حاج سید محمد احمدی فروشانی نماز را میخواند، اگر مانع او هم میشدند، آقایان حاج شیخ عباسعلی روحانی و یا مرحوم حجتالاسلام حاج سید محمد حسین حسینی رامشهای، نماز را برگزار میکردند.
این نماز جمعه و این پایگاه موفّق انقلاب، به سختی راه خود را تا پیروزی انقلاب ادامه داد، در این نماز جمعه از امام خمینی و از دکتر علی شریعتی نام برده میشد، زیرا در آن زمان و قبل از پیروزی، این دو تن سمبل انقلاب، در میان جوانها و مردم بودند، گرچه پس از پیروزی افراد از راه رسیده و فرصتطلبان، برای مبارزه و مخالفت با انقلاب، ابتدا با زندهیاد دکتر شریعتی مخالفت و ضدیت را آغاز کردند و بعد به تضعیف دیگر یاران امام، از جمله آیتالله طاهری پرداختند، در آن زمان آنها از قدرت امام و حمایت مردم از ایشان میترسیدند و الا همان افراد با حضرت امام نیز از در مخالفت وارد میشدند.
مسجد اعظم حسینآباد در سایه حمایتی آیتالله طاهری، گویندگان انقلابی و جوانان پرشور حوزه و دانشگاه را جذب کرده بود که امکان شنیدن سخنرانی و یا ورود به مکانها و مساجد دیگر و همکاری با روحانیّون دیگر را نداشتند. در اوایل دهه ۵۰ فقط فریاد دادخواهی مردم مظلوم و ستمدیده ایران از بلندگوهای مسجد اعظم حسینآباد اصفهان شنیده میشد. بردن و آوردنهای به ساواک، اهانت و حتی کتک زدنها و سر به دیوار کوبیدنها در اراده آهنین آقای طاهری خللی ایجاد نمیکرد، ممنوعالمنبر میشد، مسجدش بسته میشد، زندانی میشد، کتک میخورد، تبعیدش میکردند، ولی همچنان با قدرت راه انقلاب و راه خمینی را ادامه میداد.
با مرگ نابهنگام و مشکوک دکتر شریعتی در ۳۰ خردادماه سال ۱۳۵۶، شدیدترین عکسالعملها در سطح کشور از مسجد اعظم حسینآباد آغاز گردید و مجالس یادبودی به یاد آن اندیشمند فرزانه و شاهد شهید برگزار شد. در آبان ماه سال ۵۶ که مرحوم آیتالله حاج سید مصطفی خمینی هم با مرگ مشکوکی از دنیا رفت، اولین مجلس ترحیم در اصفهان توسط آیتالله طاهری در مدرسه صدر بازار برگزار شد، که ترسهای دیگران ریخت و دیگر کسی احتیاط نمیکرد. در آن زمان، برخی میگفتند: حکومت همان بلائی را که بر سر آقا مصطفی خمینی آورد، بر سر آقای طاهری هم میآورد، آقای طاهری هم آماده بود که به همان بلا مبتلا شود و در راه خدا شهید گردد، از همین مجلس بود که پس از بردن نام خمینی، مردم یک صلوات میفرستادند و کم کم کلمه «امام» هم قبل از نام ایشان آورده شد و بعدها صلواتها، سه بار تکرار میشد.
دیگر عالمان اصفهان از جمله مرحوم آیتالله خادمی هم مجلس یادبودی برای فرزند امام خمینی برگزار کردند و دیگر روحانیّون اصفهان و مردم همه جای ایران به میدان آمدند و سخنرانیها درباره امام و انقلاب و سید مصطفی خمینی عادی شد. از آن پس اعلامیهها و جلسهها بود که پشت سر هم گذاشته میشد، کنترل کشور و شهر اصفهان از دست دولتیها، نیروهای انتظامی و ساواک دیگر خارج شد، هر چه ساواکیها کوشش میکردند و مردم را میگرفتند و زندان میکردند و کتک میزدند، اوضاع بدتر میشد.
واقعه کشتار قم روز ۵۶.۱۰.۱۹ در اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات که روز ۵۶.۱۰.۱۷ درج شده بود و روز چهلم شهدای قم، کشتار مردم تبریز و شهادت بسیاری از مردم در دیگر شهرها، اصفهان را نیز به آشوب کشانید. آیتالله طاهری در آگاهی بخشیدن به مردم اصفهان نقش اصلی را بر عهده داشت، به همین جهت ایشان را ممنوعالمنبر کردند، غیر از آزار و اذیتهای بسیار، نمیگذاشتند که او برای مردم سخن بگوید، با وجود ممنوعالمنبر بودن از هر فرصتی برای بیان حقایق و افشای ماهیت رژیم استفاده میکرد، وی دهها اعلامیه علیه دیکتاتور و شکنجهگرها امضاء نمود.
روز جمعه ۵۷.۱.۱۱ یک روز بعد از کشتار مردم یزد، در میان نمازگزاران مسجد اعظم حسینآباد حضور پیدا کرد و با اینکه ممنوعالمنبر بود، در حضور هزاران نفر که برای برگزاری نماز جمعه گرد آمده بودند، خطبه خواند و وقایع قم، تبریز و یزد و حمله به مردم در مسجد حکیم اصفهان را محکوم کرد و از جنایات رژیم، برای مردم گفت، ممنوعالمنبر بودن خود را به سخره گرفت و نماز جمعه را با نهایت صلابت و شهامت برگزار کرد و تندترین سخنان خود را نثار حاکمان خونخوار زمان نمود.
تبعید آیت الله طاهری
حکومتیان نمیتوانستند او را تحمل کنند و وجودش را در اصفهان برای بنیان حاکمیتشان خطرناک میدیدند، همانطور که مجلس آیتالله سید محمد احمدی را در مسجد حکیم به خاک و خون کشیده بودند. این دو گوینده توانا در اصفهان سخت آنان را میآزرد، لذا کمیسیون امنیت اجتماعی روز ۵۷.۱.۱۴ تشکیل جلسه داد و سید محمد احمدی را به شهر سقز و سید جلالالدین طاهری را به شهر مهاباد، هر دو در کردستان تبعید کردند و همان روز ۵۷.۱.۱۴ تصمیم خود را عملی ساختند.
ناصرقلی هوشمند معاون ساواک اصفهان، به اداره امنیتی خودشان در تهران درباره آیتالله طاهری مینویسد: «استحضارا، سید جلالالدین طاهری که به وسیله شهربانی دستگیر گردیده، هنگامی که در اطلاعات شهربانی رای کمیسیون به وی ابلاغ و خواسته شد آن را رؤیت نماید، اظهار نموده، من نه شما و نه دادگاهتان را قبول دارم و به سازمان ملل نیز شکایت خواهم کرد و از امضاء رأی کمیسیون نیز خودداری نموده است». (انقلاب اسلامی به روایت ساواک استان اصفهان، ج اول ص۴۹۶)
پرویز ثابتی رئیس کمیسیون امنیت مرکز، برای ساواک مهاباد مینویسد: «... با توجه به اینکه نامبرده مردی متمرّد و سرکش و احتمال دارد محل تبعید خود را ترک و متواری گردد، نسبت به مراقبت دقیق و همهجانبه از مشارالیه اقدام و چنانچه افرادی از اصفهان یا سایر نقاط با وی تماس حاصل نمودند، اسامی آنان و نتیجه اقدامات انجام شده را به این اداره کل و سازمان اصفهان اعلام...» (انقلاب اسلامی به روایت ساواک استان اصفهان، ج اول، ص ۴۹۶) و همانطور که دستور گرفته بودند، ساواک و نیروهای نظامی، این دو شخصیت عالی مقام را پیوسته زیر نظر داشتند و حتی مانع تلفن کردن آن دو به خانوادههاشان میشدند. (متأسفانه هنوز اسناد ساواک درباره آیتالله طاهری منتشر نشده، قطعا در آن اسناد، مطالب بسیاری در رابطه با مبارزات ایشان مشاهده خواهد شد.)
بنا به توصیه آیتالله طاهری که گفته بودند اجتماع نماز جمعه در اصفهان همچنان ادامه پیدا کند، روز جمعه ۵۷.۱.۱۸ مردم در مسجد اعظم حسینآباد اجتماع کردند و شعار بازگشت آیات طاهری و احمدی را سرداده بودند، نیروهای نظامی مانع انجام نماز جمعه گردیدند، تنها نمازظهر و عصر برگزار شد، بعد از نماز، مرحوم حجتالاسلام سید محمدحسین حسینی رامشهای که از روحانیّون جوان و انقلابی شهر بود به منبر رفت و درباره اصلاحات ارضی و سقوط کشاورزی کشور و صدور نفت و گاز و پنجاه سال حکومت خیانت و جنایت و تبعید و زندانی کردن آیات خمینی، طالقانی، منتظری، طاهری، احمدی و دیگر عالمان و مبارزان صحبت کرد و از شکنجههای طاقتفرسای ساواک سخن به میان آورد، که چگونه ساواکیها چون گرگ به جان مردم میافتند و... در پایان قطعنامهای را خواند و به تصویب مردم رسانید که در آن، آزادی علما و گرفتن اداره نفت ایران از آمریکا و انحلال سازمان امنیت و آزادی زندانیان سیاسی و قطع رابطه با آمریکا و اسرائیل و شوروی و محاکمه عاملان قتلهای قم، تبریز، یزد و زنجان و اخراج مستشاران آمریکائی و آزادی جلسات مذهبی و... را خواستار شد. (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک استان اصفهان، ج دوم، ص ۲۱)
در ایام تبعید آیتالله طاهری به کردستان، در اصفهان هر روز تظاهراتی برپا بود و مردم همه هفته روزهای جمعه در مسجد اعظم حسینآباد اجتماع میکردند و گویندگان و شاگردان آیتالله طاهری سخنرانی مینمودند، مردم با شعارهای خود، آزادی آقایان طاهری و احمدی را میخواستند، ساواکیها هم در کردستان این دو شخصیت انقلابی را سخت زیر نظر داشتند و ملاقاتکنندگان با آنها و حتی تلفنهای آنها را کنترل میکردند. (در سه جلد کتاب انقلاب اسلامی به روایت ساواک استان اصفهان سخن در این مقوله بسیار است) ساواک، آقایان حاج جعفر رضائی و مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ محمدرضا امین، که از دوستان آیتالله طاهری و از ارادتمندان ایشان بودند را از عوامل تحریک کننده مردم میدانست و روی آنها حسّاس بود، آن دو از دبیران آموزش و پرورش هم بودند. (همان. جلددوم ص۶۴)
مردم اصفهان در تاریخ ۵۷.۲.۱۵ به مناسبت چهلم شهدای شهر یزد، روز ۵۷.۲.۱۹ را اعلام عزای عمومی کرده و آزادی آیات طاهری و احمدی و دیگر زندانیان سیاسی و تبعیدیها را خواستار میشوند و اعلام راهپیمائی مینمایند که از آن درخواست استقبال میشود، بالاخره در اثر فعالیّت بسیار دوستان آقای طاهری، مجددا برای ایشان دادگاهی گرفته میشود و تبعید دو ساله آقا را به سه ماه تقلیل میدهند. آن وقتها شایع بود که آیتالله العظمی شریعتمداری وساطت کرده و آزادی ایشان را خواستهاند، ولی بعدها آیتالله شریعتمداری تکذیب کردند و گفتند فرد دیگری مورد نظر من بوده است.
ساواک اصفهان، از آزاد شدن آیتالله طاهری و بازگشت او به اصفهان خیلی ناراحت بود و به صورتی میخواست مانع ورود آقا به اصفهان بشود، خیلی فعالیت کرد، چون میدانست این مرتبه با روحیه بالاتر و به صورت یک قهرمان به اصفهان خواهد آمد و فعالیتهای خود را دو چندان خواهد نمود، روزنامهها نوشتند که تبعید آقای طاهری از دو سال به سه ماه تقلیل پیدا کرده است. مردم اصفهان تصمیم گرفتند که هنگام ورود آیتالله طاهری تجلیل شایستهای از ایشان به عمل آورند، که خود تظاهراتی علیه رژیم بود و حمایتی از انقلابیون، ساواک مصمم بود که این استقبال انجام نگردد، ولی در برابر اراده مردم چه کسی و چه قدرتی میتوانست مقاومت کند؟
بازگشت از تبعید
بالاخره روز ۵۷.۳.۲۸ مردم تا ده کیلومتری شهر اصفهان میدان فعلی دانشگاه صنعتی اصفهان (انوشیروان)، برای استقبال رفتند و با تجلیل و تعظیم بسیار او را تا مسجد اعظم حسینآباد آوردند، جمعیت را صدها هزار نفر نوشته بودند، این مراسم از ساعت ۱۸ بعدازظهر شروع شد و تا ساعت ۲۴ آن شب ادامه پیدا کرد، این استقبال بسیار باشکوه و تاثیرگزار بود، پلیس هم گزارش داده بود که جادهٔ تهران (خیابان امام خمینی فعلی) ساعتها بسته شد.
این اجتماع عظیم در آن روز تحولات و دگرگونیهای بسیاری را به دنبال داشت، مردم نقل و شیرینی پخش میکردند و اظهار شادمانی مینمودند، در حدود ساعت ۲۴ بود که آقای طاهری حوالی منزلشان به منبر رفت و از مردم تشکر نمود و آنها را دعوت کرد که برای اقامه نماز جمعه، سه روز دیگر در مسجد مصلای شهر، که در آن وقت بیابانی وسیع در تخت فولاد و مسجدی کوچک بود، حاضر شوند و فرمود که حرفها در آنجا زده خواهد شد. کارگردان برنامههای استقبال و نماز جمعه حجج اسلام آقایان حاج شیخ عباسعلی روحانی و حاج شیخ عبدالله نوری و دیگر روحانیّون جوان و انقلابی مدرسه چهارباغ (بیشتر آنها که جمعیت روحانیّون مبارز اصفهان را تشکیل میدادند) و تعدادی از بازاریان بودند.
آنان و دیگر جوانان طرفدار امام خمینی و آیتالله طاهری، مسجد مصلّا را برای نماز جمعه روز ۵۷.۴.۳۰ آماده کردند، ساواک قصد داشت که از نمازجمعه آن روز جلوگیری کند، تمام نیروهای امنیتی و پلیس و ژاندارم خود را به میدان کشانید، از عکاسها و تصویربرداران روزنامهها، رادیو و تلویزیون خواستند که تصویر شرکتکنندگان را بگیرند و از سخنرانیها نوار تهیه شود تا مدرکی باشد برای سرکوبهای بعدی آنها، چون در آن زمان دستگاه فیلمبرداری طولانی مثل امروز وجود نداشت. شرفالدین و دهقان حسینآبادی، زیر نظر نادری، کارمندان ساواک، آماده بودند تا سریعا تصمیم گرفته و همان لحظه مطالب و اخبار را به ناصر هوشمند معاون ساواک و معاون کمیته مشترک برسانند و همه نیروهای امنیتی آماده باشند. (همان، جلد دوم)
صدها هزار نفر در محل آن مسجد اجتماع کرده بودند که برخی روزنامهها اجتماع مردم را تا یک میلیون نفر نوشتند، اجتماع مردم در مسجد مصلی بسیار فشرده و باشکوه بود، جمعیت آن اندازه به هم فشرده شده بود که انجام رکوع و سجود مشکل انجام میشد. آیتالله طاهری در خطبههای خود ضمن تشکر مجدد از مردم اصفهان، از کارهای دولت و کشتار مردم، وجود زندانیان سیاسی، صادرات نفت به آمریکا و واردات اشیاء لوکس و خرید اسلحه بسیار برای کشتن مردم ایران و عدم عدالت، انتقاد کردند و پیرامون حاکمیت اسلامی مطالبی بیان داشتند. ایشان شاه را غیرصالح، مفسد و معزول از قدرت معرفی نمودند و مردم را به ایجاد حکومت اسلامی، عدالت و آزادی نوید دادند، آنان را به پایداری و ثبات قدم تشویق کردند، اهمیت این مطالب از آن جهت بود که از زبان یک مجتهد مسلم شنیده میشد، تکفیر و تفسیق شاه عملا او را از سلطنت خلع میکرد، آن هم در اجتماعی با این کثرت و تأیید قاطبهٔ حاضران در مسجد، همچنین مردم را نیز به آرامش دعوت نمودند. مردم پس از ادای نماز جمعه و نماز عصر، با «درود بر خمینی» مسجد را ترک کردند و تظاهرات و شعارها تا پل خواجو و خیابان چهارباغ خواجو ادامه داشت. این نماز جمعه مانوری بود که اکثریّت مردم اصفهان انجام دادند و میخواستند به حکومت بگویند که تا کجا و چگونه در صحنه هستند؟
جشن ۱۵ شعبان و ماه رمضان و تبلیغات وسیع روحانیّون در پیش بود، نظر امام خمینی به خاطر ایجاد همبستگی بین مردم آن بود که به مناسبت کشتار و مجروح شدن مردم در بسیاری از شهرهای ایران، جشن ۱۵ شعبان، سالروز میلاد حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) در آن سال گرفته نشود، آیتالله طاهری نیز در این رابطه اعلامیهای صادر کردند، در نتیجه، آن سال غیر از مؤسسات دولتی، مردم در جشنهای نیمه شعبان دخالت نداشتند و از مردم هیچ کس چراغی روشن نکرد و شربت و شیرینی توزیع نشد.
آیتالله طاهری تصمیم داشتند که نماز جمعه روز ۵۷.۵.۶ را نیز در همان مسجد مصلّی برگزار کنند، ساواک و نیروی انتظامی و دیگر نهادهای امنیتی و شورای تامین استان مصمم شدند که نگذارند که این نماز جمعه برقرار شود، از مدیر اوقاف خواستند که به عنوان متولّی اوقاف و مساجد، مانع برگزاری مراسم شود و آن را غیرشرعی بداند، که به درخواست و ادعای او کسی توجه نکرد و بالاخره نمازجمعه روز ۵۷.۵.۶ هم باشکوه و عظمت بسیاری برگزار شد. در همان ایام، آیتالله آقای طاهری در مجالس ترحیم مربوط به مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی و آیتالله آخوند همدانی و آیتالله سید عبدالله شیرازی که در اصفهان برگزار شده بود شرکت کردند و گاهی سخنان تند و تحریک کنندهای بیان میداشتند که باعث عصبانیت نیروهای اطلاعاتی و امنیتی میشد، بالاخره ساواک باز هم نتوانست وجود او را در اصفهان تحمّل کند، کمیسیون امنیت استان، در تاریخ ۵۷.۵.۱۰ تصمیم گرفت که ایشان را دستگیر و مجددا از اصفهان تبعید کند، ساواکیها در گزارشهای خود آوردند که: «تخفیف در تبعید سید جلالالدین طاهری باعث مغرور شدن او و تندروی در سخنرانیهایش شده است.»
همان روز ۵۷.۵.۱۰ هنگامی که ساعتها از شب گذشته بود و همه جا را سکوت فرا گرفته بود، عده زیادی از مأموران ساواک و شهربانی (حدود ۲۰۰ نفر) به خانه آیتالله طاهری حمله میکنند و با ایجاد رعب و وحشت و کشیدن اسلحه به روی ایشان و همسر و فرزندانشان که مبادا فریادی برآورند و استمدادی داشته باشند، ایشان را که وسط حیاط خانهاش خوابیده بود با همان لباسهای معمولی بدون کفش و عینک، دستگیر و با دست و چشم بسته، به سرعت به کمیته ضدخرابکاری اصفهان و از آنجا به تهران منتقل میکنند و تا چند روز از زنده بودن و چگونگی حال ایشان کسی خبر نداشت.
از همان وقت مردم، اطراف خانهٔ ایشان اجتماع میکنند و شعار «درود بر خمینی- سلام بر طاهری» و «مرگ بر شاه» سر میدهند که منجر به حمله نیروهای نظامی و تیراندازی و پرتاب گاز اشکآور به مردم میشود که تعدادی زخمی و یکنفر به نام محمدعلی ذاکر حسینآبادی زخمی و در بیمارستان شهید میگردد و این اولین شهید مبارزات مردم اصفهان در سال ۱۳۵۷ میباشد که باعث تاسف و تاثّر بسیار مردم گردید.
تحصّن در بیت آیتالله خادمی
از صبح روز ۱۱ مردادماه، فردای دستگیری آیتالله طاهری، بازارها بسته میشود، تظاهرات و اجتماعات مردم بیشتر میگردد، حمله به بانکها و مؤسسات دولتی شدت مییابد، از گوشه و کنار شهر صداهای اعتراض بلند میگردد، جمعیت تظاهرکننده از حسینآباد و از بازار به طرف منزل آیتالله حاج آقا حسین خادمی عالم انقلابی و بزرگ شهر و رئیس حوزه علمیه اصفهان سرازیر میشود و مردم در بیت ایشان متحصّن میشوند، آیتالله خادمی و دیگر علمای شهر (جامعه روحانیت مبارز اصفهان)، مردم کوچه و بازار، هر کدام جداگانه اعلامیههای اعتراضیهای مینویسند و منتشر میکنند، به کنسولگری آمریکا و انجمن ایران و آمریکا حمله میشود، آیتالله شهید صدوقی و آیتالله شهید مطهری از یزد و تهران برای حمایت از اعتصابیّون به اصفهان به منزل آقای خادمی میآیند و دیگر عالمان شهر و دیگر روحانیّون و احزاب و گروهها و انجمنهای اسلامی و همه اصناف، اعلام همبستگی میکنند، و همکاری و همفکری با متحصّنین را وظیفه خود میدانند.
جناح چپ و راست شهر در مبارزات هماهنگ میشوند، تحصّن و اجتماع در منزل آیتالله خادمی، جناح سنتی روحانیّون را نیز به میدان میکشاند، آیتالله خادمی در طرفداری از آیتالله طاهری و برای آزادی ایشان سخنرانی میکنند، حجتالاسلام حاج سیدابوالحسن بدری و مرحوم حاج علی تابش از طرف آقای خادمی نظارت بر تدارکات متحصّنین را عهدهدار میشوند که آنها هم مورد خشم و غضب ساواکیها قرار میگیرند.
فرزندان کوچکتر آیتالله خادمی آقایان حاج سید محمدعلی خادمی و حاج سید مهدی خادمی در بیت آقا حضور فعال داشتند و متحصّنین را گرامی میداشتند و وسائل رفاه آنان را فراهم میکردند، آقایان اکبر پرورش و حسنعلی زهتاب و دیگر فرهنگیان نیز از کارگردانهای سخنرانیها و برنامههای تبلیغی بیت آقای خادمی بودند، همچنین آقایان حاج محمد توکل و حاج محمود نباتی و... جزو فعالان این تحصّن بودند.
در و دیوار کوچه و منزل آیتالله خادمی از اعلامیه و عکس شهدا و انقلابیون پر بود، هر گروه و هر دستهای اعلامیههای همبستگی خود را به دیوار نصب میکردند، تصویر مورد قبول و اتفاق همه، عکس امام، آیتالله مصطفی خمینی، دکتر علی شریعتی، آیتالله طاهری و شهدای نهضت بود. ساواک رایزنیهای بسیاری برای برچیدن تحصّن انجام و قولهایی میدهد ولی آیتالله خادمی و مردم آن را نمیپذیرند، تهدیدهای بسیاری انجام میشود، ساواک نگران شروع ماه رمضان و احساساتی شدن بیشتر مردم است.
با شروع ماه مبارک رمضان سال ۵۷ (۱۳۹۸ هجری قمری)، تدارک لازم دیده میشود، مردم در همان کوچه بنبست آیتالله خادمی و خانههای اطراف، ترتیب نماز جماعت و دعا و نیایش و سخنرانیهای مداوم را میدهند. از طرف گروههای متفاوت سخنرانی و قرائت بیانیّهها انجام میگردد و مردم در همانجا به صرف افطار و سحری میپردازند، از طرف مردم پذیرائی به نحو احسن عملی میشود، که هیچ مشکلی پیش نمیآید. آقای مهندس رضا میرمحمد صادقی از طرف آیتالله خادمی و متحصّنین تعیین میشود که در کمیته مشترک ضد خرابکاری تهران با آیتالله طاهری ملاقات کند و خبر سلامتی ایشان را برای مردم بیاورد، چون او با آیتالله طاهری نیز قرابت سببی داشت، او از تیمسار ابوالفضل تقوی رئیس ساواک اصفهان میخواهد که ترتیب ملاقات او را با آیتالله طاهری بدهد.
رئیس ساواک اصفهان برای پرویز ثابتی اداره ۳۱۲ ساواک (اداره ۳۱۲ مربوط به بخش احزاب و دستهجات سیاسی و مذهبی افراطی بود) مینویسد: «آقای میرمحمد صادقی قبلا چنین قولی نسبت به یکی از افرادی که سالها باعث تشنّج در اصفهان بود به نام «آقای صلواتی» به اینجانب داد و زندگی او را از اصفهان به یزد منتقل کرد و به قولی که داده بود عمل کرد...» (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان اصفهان، جلد سوم، ص۱۱۳)
ساواک میخواست به وسیله مهندس میرمحمد صادقی، مشکل آقای طاهری را حل کند که ایشان نیز در قِبَل آزادی، سکوت کند و یا دیگر به اصفهان نیاید، که نه آقای میرمحمد صادقی چنین قولی به کسی داده بود و نه آقای طاهری اهل سکوت و خاموشی بود، بالاخره اجازه ملاقات داده شد، و پس از ملاقات، چون مهندس میرمحمد صادقی به اصفهان برگشت در جمع متحصّنین گفت: «حال آقای طاهری خوب نیست»، ساواک شرط آزادی آقای طاهری را اظهار ندامت ایشان قرار میدهد، که آقای طاهری هرگز زیر بار این عار نمیرود و دل به زندان انفرادی خوش میکند.
حضرت امام خمینی به مناسبت شروع ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۸ قمری در روز ۵۷.۵.۱۵ اعلامیهای صادر میکنند و فاجعه اصفهان را به علما و مردم اصفهان تسلیت میگویند و اشاره به فجایع دیگر شهرستانها و کشتار مردم میکنند، مینویسند: «...امروز ملت شجاع و بپاخاسته ایران شاهد موج عظیم ضد شاهی که بر اثر یکی دیگر از اعتصابات بزرگ اصفهان که به پشتیبانی از روحانیّت بیدار و مسئول خود به عنوان اعتراض به اعمال غیرقانونی و انسانی رژیم است میباشد...» (همان منبع، ج ۳، ص۱۴۷)
در این اعلامیه مردم را به وحدت و افشای جنایتهای شاه فرا میخوانند و در پایان میآورند: «... اینجانب از همبستگی روحانیّون معظم و اهالی محترم اصفهان که در جریانات اخیر با پشتیبانی بیدریغ خود روحانیّون را تنها نگذاشتند و دین خود را به اسلام و مسلمین ادا نمودند، تشکر میکنم و از خداوند متعال توفیق و تایید همگی را خواستارم». (نقل از: صحیفیه نور، ج۲، ص۸۶)
مردم متحصّن در منزل آیتالله خادمی و دانشجویان نیز اعلام کردند که اگر آیتالله طاهری تا روز ۱۸ مرداد آزاد نشود اعتصاب عمومی خواهند کرد، پیوسته از دانشگاهها و شهرهای دیگر اعلام همبستگی میشد، خبرنگاران خبرگزاریهای خارجی با آیتالله خادمی و دیگر دستاندرکاران تحصّن، مذاکره و مصاحبه میکردند که همه این اقدامات برای مسؤلان شهر و مقامات ساواک غیرقابل پذیرش و مشکلساز بود. ساواک به آیتالله خادمی و به آقازادههای ایشان ابلاغ کرد که جان آقا در خطر است و عدهای کمونیست میخواهند آقا را به قتل برسانند و بعد شایع کنند که ساواک این کار را انجام داده است، از طرف دیگر به آقای دکتر محمدرضا خادمی پسر بزرگ آقا که پزشک بود، اخطار کردند که به عنوان مریضی آقا را از معرکه بیرون ببرد، تا با خیال راحت مردم را منکوب و مغلوب کنند و به جان آنها بیفتند، که این تمهیدات سازمان امنیّت مؤثر واقع نشد و آیتالله خادمی زیربار هیچ تحمیلی نمیرفت، بالاخره ساواکیها برای مرعوب کردن آقای خادمی اعلام کردند که او مسئول عواقب اتفاقاتی میباشد که از این به بعد پیش میآید.
در آن چند روز، خانه آیتالله خادمی مرکز انقلاب ایران و محل سخنرانی و وعدهگاه همه انقلابیون و گروههای سیاسی کشور بود و من نیز که در یزد تبعید بودم و خود نمیتوانستم در آن اجتماع حضور داشته باشم، از آیتالله صدوقی درخواست میکردم که افرادی را برای اعلام همبستگی به این تحصّن بفرستند، و یک مرتبه خودشان نیز آمدند و حمایتهای مادی و معنوی جدّی از این حرکت مردم اصفهان داشتند، آمدن امثال آیات صدوقی و مطهری برای دادن روحیه به مردم بسیار مؤثر بود، آیتالله صدوقی با دیگر عالمان شهر هم ملاقات داشتند و با آنکه ماه رمضان بود، ساعت به ساعت بر جمعیت مردم در تحصّن افزوده میشد و ساواک در ترس و وحشت بود که مبادا این جریان به جاهای دیگر و شهرهای دیگر سرایت پیدا کند، تظاهرات و آتش سوزیها و شیشه شکستنهای سایر جاها را به متحصّنین این خانه نسبت میدادند.
ساعت ۱۰ شب ۵۷.۵.۱۹ (پنج رمضان) پایان ده روز تحصّن مردم در منزل آیتالله خادمی شد، چون احساس میشد که تهدید ساواک و شهربانی جدی است و امکان دارد که تعدادی کشته شوند، آیتالله خادمی پایان تحصّن را موقتا اعلام میکنند، مردم در حال رفتن به خانههایشان بودند که مورد هجوم وحشیانه نیروهای نظامی قرار میگیرند و تعداد بسیاری زخمی و تعدادی شهید میشوند. افرادی نیز که در منزل آیتالله خادمی مانده بودند برای دفاع از خود از روی بام به طرف مأموران سنگاندازی میکردند، از ساعت ۱۰ شب تا ساعت ۳ بامداد عملیات تهاجمی همچنان ادامه داشت، تیراندازی و پرتاب گاز اشکآور لحظهای قطع نمیشد و برای ساکنان کوچه «شیخ ابومسعود» که منزل آیتالله خادمی در آن قرار داشت شب وحشتناکی بود. بالاخره خانه آیتالله خادمی را تخلیه میکنند و مردم نگران جان آقای خادمی بودند که فرزندانشان ایشان را به خانههای اطراف منتقل مینمایند.
شهدای این حمله، که به نام «شهدای پنجم رمضان» معروف شدند عبارت بودند از شهید اصغر نوری، شهید دوازده امامی، شهید رسول نم نبات، شهید علی مرادی، شهید رسول باطنی، شهید حسن زارع، شهید محمد حسن منتظری، شهید صفرعلی غلامی، شهید مهدی قیّومیان، که در گورستان تخت پولاد، جدای از شهدای دیگر در کنار تکیه گلزار، مقابل کلانتری ۱۶ مدفون هستند، یکی هم در کنار امامزاده درب امام مدفون است.
حکومت نظامی اصفهان
از صبح روز ۲۰ مرداد ۵۷ در اصفهان حکومت نظامی اعلام کردند و سرلشگر رضا ناجی را فرماندار نظامی اصفهان معیّن کردند، قیام مردم اصفهان شکل دیگری پیدا کرد و درگیری با حکومت نظامیان با جنگ و گریز و آتش زدن لاستیک به صورت جدیدی آشکار شد، خبرگزاریها این فاجعه وحشتناک را که در اصفهان انجام و منجر به زخمی و شهید شدن تعداد زیادی شده بود گزارش کردند و عکسهای تانکها و زره پوشها را که به داخل خیابانهای شهر آمده بودند در نشریاتشان میآورند. با هر تمهیدی که حکومتیها به کار میبردند، اوضاع شهر اصفهان آرام نمیگرفت و بلکه بدتر میشد.
ساواک سعی میکرد اعلامیّهها و نوارهای آیتالله طاهری را جمعآوری کند تا به استناد آن، در دادسرای نظامی بتواند ایشان را محکوم نماید، ساعت منع عبور و مرور در شهر، ابتدا ساعت ۳۰.۱۷ و سپس به ساعت ۲۰ بعدازظهر تغییر پیدا کرد، ولی مردم شبها روی بامها با صدای بلند، «الله اکبر» و «مرگ بر شاه» میگفتند و امان را از مأموران حکومت نظامی میبریدند. حضرت امام به مناسبت فاجعه کشتار پنجم رمضان اصفهان و حمله به بیت آیتالله خادمی، اعلامیهای صادر کردند، در آن اعلامیّه آمده بود: «امروز شعار مرگ بر شاه، شعار ملّی شده و...» که این اعلامیه، مردم اصفهان را بیش از پیش تشجیع و تشویق به مبارزه کرد.
تعدادی از روحانیّون و فرهنگیانی که در تنظیم برنامههای منزل آیتالله خادمی دست داشتند، چند روزی دستگیر شدند، شنیده شد که به آقای حسنعلی زهتاب در آن شب کتک مفصلی زدند. پس از چند روز بازداشت، برخی از این افراد با دادن تعهدهایی! آزاد شدند، که برخی تعهدها خجالتآور بود. سرلشگر رضا ناجی فرماندار نظامی اصفهان با شدت و خشونت با مردم برخورد میکرد، ولی جنگ و گریزها آنقدر زیاد بود که از حکومت نظامی و ساواکیها و نیروهای نظامی و انتظامی کاری ساخته نبود.
بالاخره پس از سیویک شب که آیتالله طاهری در حبس انفرادی، در کمیته مشترک تهران گذرانده بودند، در یکی از روزهای اول ماه آبان ایشان را به بهداری زندان قصر منتقل میکنند، در همان موقع آیتالله طالقانی در بهداری زندان قصر بستری بودند که با هم ملاقات مینمایند، روز هشتم آبان، آیتالله طالقانی از زندان قصر و آیتالله منتظری از زندان اوین آزاد میشوند.
چند روزی که میگذرد، یک شب فردی به نام تیمسار سجدهای به بهداری میرود و خود را به آقای طاهری معرفی میکند که من رئیس جدید ساواک اصفهان شدهام و میخواهم با کمک شما اصفهان را آرام کنم، به اتفاق هم میخواهیم به اصفهان برویم. در یکی از روزهای دهه آخر آبان ماه (۵۷.۸.۲۳) بود که با یک هواپیمای کوچک که فقط سه مسافر داشت، تیمسار سجدهای و همراهش و آقای طاهری، به اصفهان آمده و در یک فرودگاه نظامی فرود میآیند، در هواپیما، سجدهای از آقای طاهری میخواهد که با او سخنی بگویند، که آقا جواب میدهند: من با شما حرفی ندارم. هنگام پیاده شدن، تیمسار تقوی، رئیس پیشین ساواک اصفهان به استقبال آنها آمده و به آقای طاهری میگوید: به فکر خونهای مردم باشید، نگذارید در اصفهان اینقدر خون ریخته شود، آیتالله طاهری میگویند: «شما مردم را نکشید و خون نریزید، همه کشتارها به دست شما انجام میشود و...»
بالاخره همان شب پنهانی آقا را به خانهاش میرسانند، تا کسی خبردار نشود و استقبالی انجام نگردد، ولی کمکم مردم متوجه شده و به طرف خانه ایشان هجوم میآورند، آقا هم به استقبال آنها رفته و برای آنها سخنرانی میکند. آیتالله طاهری از آن روز هم مثل روزهای قبل ساکت ننشست و در تمام مراسمها و راهپیماییها شرکت فعّال میکرد، در تحصّن علمای تهران در مسجد دانشگاه تهران و در تحصّن علمای اصفهان در مسجد سید حضور فعّال داشت.
در همان موقع علمای متحصّن تهران میخواستند نامهای برای امام بنویسند که شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر شاه را به حضور بپذیرند، که آقای طاهری مانع میشوند و میفرمایند که در این مورد با خود امام مشورت شود، که احمد آقا فرزند امام از طرف ایشان میگوید که ایشان بختیار را قبل از استعفاء نمیپذیرند، نوشتن نامه منتفی میشود، که اگر نامه نوشته شده بود و امام بختیار را نمیپذیرفتند، برای علمای متحصّن شایسته نبود.
گرچه همان وقت گفته میشد که عدهای تأخیر ورود امام و استعفای بختیار و دعوت بختیار از امام برای آمدن به ایران، همه را دفعالوقت و توطئه دانسته و عوامل نفوذی بین متحصّنین این پیشنهادها را داشتند تا راهی برای ساکت کردن مردم بیابند و بگویند رابطه با دفتر امام در نوفل لوشاتو به صورت محرمانه انجام شده است و همه ادعاها دروغ بوده است. بدین ترتیب آقای طاهری در تمام صحنههای انقلاب حضور جدّی داشت و با جانفشانی و شهامت و شجاعت در تمامی سخنرانیها، نماز جمعهها، راهپیمائیها و درگیریها حاضر بود.
آیتالله طاهری اصفهانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
به یاری خدا و همّت مردم و رهبری امام خمینی، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ روز به یاد ماندنی در تاریخ ایران شد، آیتالله خادمی و آیتالله طاهری در اصفهان در اوج اقتدار بودند، احکام و فرامین آقایان مطاع بود، همه مسؤلان و مردم گوش به فرمان آقایان داشتند، کمیتههای مسلّحی زیر نظر آقایان راهاندازی شد، شمال اصفهان در تیول طرفداران آقای خادمی و جنوب اصفهان در اختیار طرفداران آیتالله طاهری قرار گرفت، آقایان آیات با هم مسألهای نداشتند ولی طرفداران هر کدام دنبال موقعیّت و مقامی بودند و دوست داشتند که قدرتها را به چنگ آورند، از همان گام اول امکان درگیری بین هواداران هر کدام پیشبینی میشد، خود آقایان هم نگران این امر بودند، نمدی به دست آمده بود و هر کسی از آن نمد کلاهی میخواست!
من بینوا و بیخبر از همه جا به یزد (تبعیدگاه پیش از انقلاب خود) بازگشته بودم و تصمیم نداشتم که به اصفهان بیایم و در پست و منصبی قرار بگیرم، اما به خاطر همین اختلافها و نفوذ انجمنهای غیرانقلابی و حزب توده در برخی نهادها و کمیتهها و ادارات، آقایان خادمی و طاهری، مرا نامزد فرمانداری اصفهان کردند و استاندار آقای دکتر واعظی اصفهانی از سوی امام تعیین شده بود. با اینکه آیتالله صدوقی مخالف آمدن من به اصفهان بودند، بالاخره با اوامر مؤکّد آقایان به اصفهان آمدم و فرماندار شدم و آقایان خادمی و طاهری با محبّت، از آمدن من استقبال کردند، تا وقتی که فرماندار بودم با عنایت خاص خود از من حمایت داشتند و درخواستهای مرا میپذیرفتند و صمیمانه از آقایان و دفترهاشان خواستم که کارهای اجرایی شهر را به من واگذارند که منتخب خود آقایان بودم.
شبی به حضور آقای طاهری رفته بودم که انبوه نامهها، شکایتها، درخواستها را در برابرشان دیدم، با پریشانی و خستگی مفرط به من فرمودند: با این انبوه نامهها چه باید بکنم؟ معروض داشتم که زیر همه آنها بنویسید: «جناب فرماندار اقدام شود»، و من روی روال قانونی (با قدرتی که در آن زمان داشتم) و همکاری و همراهی مردم و کارمندان و کارشناسانی که در فرمانداری حضور داشتند، کارها را انجام میدهیم، خود را به زحمت نیندازید و کارها را به ما واگذارید، آقا خوشحال شدند، ولی با توجه به شرایط آن زمان، مردم برای مسائلشان باز هم مستقیما به دفتر آقایان مراجعه میکردند و ایشان همچنان از مشکلات و ناراحتیهای مردم باخبر بودند و موارد را پیگیری میکردند، لذا دیگر به کارهای اساسی نمیرسیدند و فرصت فکر کردن برای ایشان به وجود نمیآمد.
بعد از پیروزی، بیشتر وقت آیتالله طاهری صرف رسیدگی به شکایات مردم و خانواده دستگیر شدهها، فقر و نداری و کمبودهای جامعه میشد، تقریبا همه ادارات تعطیل شده و مراجعات مردم به این دو بیت بود، از آن طرف هم سوءاستفادهگرها و تخلف کنندهها هم میدان پیدا کرده و هر کار خلافی را مرتکب میشدند، از ساختن ساختمانهای بیرویّه و قطع درختان و بریدن کانالها و... از سویی برخی نهادها و کمیتهها به خانههای مردم میریختند و بیحساب و کتاب بازداشت میکردند و در اموال مردم تصرفهای نابجا داشتند، بسیاری از برخوردها مطلقا اسلامی نبود و تبعات منفی داشت و دردسر همه آنها را بر سر این دو آیتالله میریختند، و گاهی از یکی اجازهای میگرفتند و از دیگری خلافش را و گاهی برای دستگیری بعضی متخلفان، بین افراد مسلّح طرفین درگیری پیش میآمد.
به سراغ هر کدام از آقایان که میرفتیم خسته و رنجور و افسردهشان مییافتیم، عدهای هم از روی عناد، گروهها و ارباب دعوا را به خانههای آقایان هدایت میکردند و ما اگر تصمیمی میگرفتیم که مثلا از احتکار مواد غذایی و مایحتاج ضروری خانوادهها (مرغ یا برنج) جلوگیری کنیم، آنها که منافعشان به خطر میافتاد دستهجمعی ابتدا به خانه این آقا و بعد به خانه آن آقا میرفتند و از ما شکایت میکردند و دستوری خلاف تصمیم ما را میگرفتند، هر کدام که گفتارشان خلاف تصمیم ما بود آن را چماق کرده و میخواستند که بر سر استانداری و فرمانداری بکوبند، واقعا اوضاع عجیب و غیرقابل کنترلی بود!
عدهای به طرق مختلف برای بینظمی، ناامنی و... بهانهتراشی میکردند، برخی تصمیم داشتند کورههای ذوبآهن را از بین ببرند، پالایشگاه اصفهان را فلج کنند، در سازمان آب و فاضلاب و دیگر ادارات اختلال ایجاد نمایند که آب شهر قطع شود، در شهر تظاهرات و راهپیماییها، برای بیکاری و حقوقی که در گذشته پایمال شده بود، برپا میکردند و گاهی خشونتهایی اعمال مینمودند، هرج و مرج ایجاد میکردند و... که در بیشتر موارد دست به دامن آقای طاهری میشدیم.
درگیریهایی که در منطقه سمیرم و یا اطراف نجفآباد و در مکانهای دیگر، مخصوصا آنها که توسط کمونیستها پیش میآمد، همه با دخالت و همکاری حضرت آیتالله طاهری برطرف میگردید، در آن زمان که نیروی نظامی و انتظامی و امنیتی منسجمی نداشتیم، تنها تعدادی از جوانان علاقمند هر محل در مساجد جمع میشدند و زیر نظر امام جماعت مسجد به عنوان «کمیته انقلاب» فعالیت میکردند، البته تمامی آنها هم مورد اعتماد و شناخته شده نبودند. در نهایت، با محوریّت و حضور این دو آیتالله و همراهی و حمایت مردم، بسیاری از معضلات و مشکلات سال اول انقلاب حل میشد. وجودشان برای حکومتیان، با برکت و آرامشبخش بود.
در روز ۱۰ فروردین ماه ۱۳۵۸ که روز رفراندوم و همهپرسی برای جمهوری اسلامی و نوع حکومت بود، به اتفاق آیتالله طاهری از چند حوزه انتخابیه تا محل سگزی بازدید کردیم، به تعدادی از روستاها رفتیم. من سعی داشتم همراه و همگام و واسطهالعقد بین آقایان باشم و با هر دو در هر شرایطی تفاهم برقرار کنم، برای هیأت نظارت و کارهای اجتماعی، از هر دو دفتر افرادی را میخواندم تا همه جا تفاهم حداکثری برقرار شود، گرچه بعضیها قصد برهم زدن تصمیمهای مرا داشتند، ولی در آن زمان من با قدرت کار خود را انجام میدادم.
من در یک اتومبیل کهنه «شورلت ایران» مینشستم، که از زمان طاغوت به جا مانده بود، چون غیر از اتومبیلهای تشریفاتی میهمانها، بقیه قدیمی و از مدل افتاده بود، با این حال آقای طاهری حاضر نبودند در آن اتومبیل سوار شوند و من در کنار ایشان در اتومبیل پیکان قراضه دیگری مینشستم و به بعضی بازدیدها میرفتیم تا وقتی مجبور نشدند که به خاطر مسائل امنیتی در اتومبیلهای ضدگلوله بنشینند، همواره سوار پیکان مستعمل میشدند.
در انتخابات مجلس خبرگان در سال ۱۳۵۸، رای اول استان اصفهان را که نزدیک به ۲ میلیون بود، به دست آوردند و در مجلس خبرگان اول نقش فعالی در تدوین قانون اساسی داشتند. روز سوم آبان ۱۳۵۸ مجددا از طرف حضرت امام خمینی حکم امامت جمعه اصفهان برای ایشان صادر گردید و ابلاغ شد، در صورتی که نماز جمعه در اصفهان هیچگاه و در هیچ شرایطی تعطیل نشده بود. حضرت امام خمینی، فوقالعاده به آقای طاهری علاقمند بودند و آیتالله طاهری هم بنا به قول خودشان عاشق حضرت امام بودند و در مواردی که من خدمت امام بودم، این عنایت را ابراز میفرمودند.
در جریان جنگ تحمیلی آیتالله طاهری بیشترین حضور و خدمت را در جبهههای جنگ داشتند، دائما در «لشگر امام حسین (ع)» حاضر میشدند و با سردار بزرگ، مرحوم شهید حاج حسین خرازی از خطوط مقدّم، مقرها و سنگرها بازدید میکردند. حضور ایشان در جبهههای جنگ به رزمندگان اسلام روحیّه میداد، آنقدر رزمندگان به ایشان علاقمند شده بودند که تصاویر حضرت امام خمینی، آیتالله العظمی منتظری و آیتالله طاهری را روی یک پوستر چاپ و در تمام سنگرها و مقرها نصب کرده بودند و از ایمان و شهامت آقایان الهام میگرفتند. من در بازدید از جبههها تا سال ۱۳۶۴ این تصاویر را مشاهده میکردم. آیتالله طاهری نقش عمدهای در پیروزی رزمندگان اسلام داشتند و در اصفهان و در جبههها همه جا حامی و عملا در کنار آنها بودند و پیوسته آنها را تشویق و نیازهای مادی و معنویشان را برآورده میکردند.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری در دوره اول، ایشان به خاطر طرحهای انقلابی دکتر سیدابوالحسن بنیصدر مثل دیگر علماء از او حمایت داشتند و همین امر باعث شد که بین ایشان و سران حزب جمهوری اسلامی که مخالف بنیصدر بودند و خودشان پس از حذف آقای جلالالدین فارسی دیگر کاندیدایی نداشتند، شکراب شود.
به مرور زمان به خاطر برخی موضعگیریها و قاطعیّتها و حمایت از آیتالله العظمی منتظری، پس از دوران کنارهگیری و حصر، محافظهکاران و گروههای فشار علیه آقای طاهری اقداماتی انجام میدادند، فعالیت آنها علیه آیتالله طاهری روز به روز بر محبوبیّت و موفقیّت ایشان بین مردم افزودهتر میشد، به طوری که در انتخابات میاندورهای دوره سوم خبرگان، باز هم بیشترین رای را آوردند که در استان اصفهان نزدیک به یک میلیون و نیم بود، در صورتیکه دیگر افراد انتخاب شده در این دوره با حدود سی- چهل هزار رأی به آن مجلس راه یافته بودند، این مقدار رأی بیش از هر کدام از انتخاب شدههای مجلس خبرگان در سطح کشور بود.
گروههای فشار، در روز قدس، جمعهٔ آخر ماه مبارک رمضان، ۲۵ دیماه سال ۱۳۷۷ ضمن توطئهای در میدان امام علیه ایشان شعارهایی دادند و هنگام خواندن خطبه، میلههایی را که همراه آورده بودند، به طرف جایگاه نماز جمعه پرتاب کردند و قصد داشتند آیتالله طاهری را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار دهند که انبوه مردم و احساسات حامیان ایشان، آن گروه را منفور و مطرود ساخت.
آیتالله طاهری در اثر کهولت و پوکی استخوان یکی دو مرتبه به زمین افتادند و پایشان شکسته شد که مدتها بستری بودند، دوستان بسیاری به خانه ایشان رفت و آمد داشتند و در همان شرایط و به موقع آیتالله، اطلاعیههای لازم را امضاء و منتشر میکردند و در مراسمهای ویژه دوستان و آشنایانشان شرکت مینمودند.
خدمات اجتماعی
حضرت ایشان برای ساختمان طبقه دوم مدرسه صدر بازار اقدام نمودند و این کار عظیم را با همت والای خود به پایان رسانیدند، بدینوسیله بعد از دهها سال که از ساختمان این مدرسه گذشته بود و طبقه دوم آن برای استفاده طلّاب آماده نشده بود، با کمک مردم و مسؤلین استان و کشور، توانستند این اقدام اساسی و بزرگ را برای خدمت به حوزه علمیّه اصفهان انجام دهند.
از دیگر اقدامات شایسته ایشان، ساختن و آباد کردن مسجد مصلّای اصفهان در کنار تخت فولاد بود که با همکاری جمعی از مسؤلین و مردم با پشتکار بسیار، با امکانات مدرن و جدید به وضع آبرومندی شروع کردند و آنجا را به مرکز عبادی، سیاسی، تفریحی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل نمودند. آن مرکز بلندترین گنبد دنیا را دارا خواهد شد و منارههای آن مسجد چون برجهای شهرهای مهم جهان گردان و نظرگاه زیبای شهر میشود، که شاید این مصلّی در دنیا بینظیر باشد، که موزه و کتابخانه و مراکز فروش برای آن در نظر گرفته شده است و قسمتهایی از آن مورد استفاده قرار گرفته است.
از اقدامات دیگر ایشان تعمیر و احیای کتابخانه پربار مدرسه صدر بازار بود که مورد استفاده طلّاب حوزه علمیّه اصفهان قرار میگیرد. از اقدامات و همراهی دیگر حضرت ایشان برای حل معضلات و مشکلات لاینحل شهر، تغییر محل گورستان اصفهان به خارج شهر، باز کردن اتوبانهای کمربندی شهر که از کنار پادگان های ارتش میگذشت و امکان هر اقدامی از مسؤلان شهر سلب شده بود و همه به بنبست رسیده بودند، با وساطت و فعالیت آقای طاهری، موافقت نهادهای نظامی تا سطح بالا جلب شد و مشکل مردم شهر حل گردید.
فعالیت دیگر جناب آقای طاهری حمایت و نظارت بر خیریهها، مخصوصا خیریّه محمد امین(ص) در منطقه حسین آباد بوده است که به زندگی و نیازهای بسیاری از مستضعفان محل رسیدگی دارد و آنان را زیر پوشش آورده است. کتابخانه مسجد اعظم حسین آباد، با کتابهای بسیار، برای استفاده دختران و پسران جنوب غرب ساخته و پرداخته گردید. با اجازه و همکاری ایشان در کنار مسجد اعظم حسین آباد استخر و تأسیسات ورزشی برای استفاده اهالی محل احداث و در اختیار مردم قرار گرفته است.
قابل ذکر است که جناب ایشان منزل مسکونی خود را برای آموزش و ارتقای سطح فرهنگ بانوان محل و تاسیس یک مرکز علمی به نام «فرهنگسرای اندیشه» با قیمتی نازل (شاید یک سوم قیمت) در اختیار شهرداری اصفهان قرار دادند و من در جریان انتقال آن بودم و امروز خیل عظیمی از دختران و زنان به آنجا رفت و آمد داشته و از آن بهرهمند میشوند.
استعفا به مردم
آیتالله طاهری در روز ۱۷ تیرماه سال ۱۳۸۱ از امامت جمعهٔ اصفهان به مردم استعفاء دادند. پس از این استعفاء در تاریخ ۸۱.۴.۲۰ از سوی مقام معظم رهبری نامهای گلایهآمیز به عنوان ایشان صادر گردید و ضمن تأیید موارد یاد شده در نامهٔ آیتالله طاهری، برای رفع فساد، فقر و تبعیض به این امر اشاره کرده بودند که برای رفع مشکلات سه امر محوری وجود دارد: ۱- تولید کار و اشتغال برای نسل جوانِ پر استعداد و پر شمار کشور... ۲- مبارزه با فساد اقتصادی در دستگاههای دولتی و... ۳- که از همه مهمتر دانسته بودند وحدت ملّی و یک صدائی مسئولان و خواص است، که اگر مخدوش شود هیچ حرکت سازندهای به سامان نمیرسد، آیتالله خامنهای در نامۀ خود آوردند: «... از روزی که نامۀ منسوب به جنابعالی صادر شده ضد انقلاب... بیشترین سوء استفاده را از آن کردند و...» نامۀ رهبر انقلاب طولانی و حاوی درد دلهایی از اوضاع زمانه بود و در پایان از مردم اصفهان میخواهند که نمازجمعۀ این شهر را همچنان با متانت و استحکام و شکوه فراوان برگزار کنند.
آیتالله طاهری تا وقتی که توان داشتند روزها در مدرسۀ صدر بازار درس خارج فقه و اصول را برای شاگردان فاضلشان بیان میکردند که از آن استقبال میشد و در دوران نقاهت نیز در منزل تدریس را ادامه میدادند. ایشان همچنین هفتهای یک جلسه برای علاقمندان و دوستان غیرروحانی نیز درس نهجالبلاغه داشتند که از آن نیز استقبال میشد.
آثار و تألیفات
از آثار قلمی آیتالله طاهری میتوان از سه جلد کتاب «المحاظرات» در اصول فقه نام برد که تقریرات درس آیتالله العظمی محقق داماد است و استنباطهای خود ایشان در اصول، و دو جلد کتاب «الطهاره» در فقه که آنها نیز منتشر شده است، به طوری که من از خود آقا شنیدم، مقداری از یادداشتها و دستنوشتههای جناب ایشان، توسط امام موسی صدر به لبنان برده شده تا در آنجا چاپ و منتشر گردد و مورد استفادهٔ علمای لبنان و عراق نیز قرار گیرد، متاسفانه با مفقود شدن امام موسی صدر، آن آثار نیز ناپیدا شد و معلوم نیست که به چه سرنوشتی مبتلا گردیده است.
از آیتالله طاهری نیز کاستها و سیدیهای درسی، خاطرات و سخنرانیهای بسیاری در دست است که اگر آنها منتشر گردد و گفتهها و مطالب ایشان از سال ۱۳۵۰ تا امروز در اختیار مردم و علاقمندان قرار گیرد، قطعا سرشار از معارف اسلامی و گویای بسیاری از حقایق دوران است.
فرزندان آیتالله طاهری
فرزند اول ایشان آقای دکتر سید عبدالحسین ساسان، استاد دانشگاه و متخصص در حوزههای اقتصادی از آمریکا، از ایشان در مسائل اقتصادی بهرهها برده میشود، برای جامعه بسیار مؤثر و مفید بوده است، ایشان داماد آقای مهندس رضا میرمحمد صادقی میباشند.
فرزند دوم ایشان سرکار حاجیه ملک خانم، همسر آقای حاج عباسعلی ماجد بازنشسته کارخانه ذوب آهن اصفهان میباشد.
فرزند سوم سرکار حاجیه اعظم خانم، همسر آقای حاج آقا رحیم هادی بازنشسته بانک ملی ایران میباشد.
فرزند چهارم، آقای حجتالاسلام والمسلمین حاج سید محمد حسن طاهری میباشد که اکنون ساکن تهران هستند و با خانواده حضرت امام وصلت کردند و داماد مرحوم آیتالله شهاب الدین اشراقی، داماد حضرت امام شدند و یکی از باجناقهای ایشان آقای دکتر محمدرضا خاتمی برادر آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهوری پیشین ایران است.
فرزند پنجم، آقای سید محمد طاهری نام دارد و ایشان کارشناس ارشد رشتهٔ اقتصاد و بازاریابی از فرانسه میباشد که بعد از فتوای حضرت امام در مورد سلمان رشدی، از فرانسه اخراج گردید، او نیز داماد حاج آقا بهاءالدین میرمحمد صادقی میباشد و در حال حاضر به کارهای بازرگانی اشتغال دارد.
فرزند ششم آیتالله طاهری، شهید سیدعلی طاهری بود که در روز اول اسفندماه سال ۱۳۶۰ در منطقه چزّابه، به شهادت رسید و روحش به ملکوت اعلی پیوست.
آخرین فرزند ایشان، آقای دکتر سید احمد طاهری میباشد که دورهٔ تخصصی پزشکی هستهای را گذرانده است، ایشان داماد آقای دکتر طوّافزاده چشمپزشک نامی شهر اصفهان میباشد.
نظر شما :