خاطرات شیشهگران از هاشمی، کرباسچی، ابطحی و منوچهر نوذری
شیشهگران قدرت خلاقهای در ارائه برنامههای جاودان و ماندگار در رادیو داشت. سال ۱۳۶۹ با حمایت مدیر وقت رادیو محمدعلی ایزدی با جمع کردن بزرگانی که همه گونه صلاحیت برای نوشتن و اجرای یک برنامه متین رادیویی داشتند، برنامه زندهای برای عصرها تدارک دید و نامش را گذاشت «تابستان ۶۹». آن برنامه بسیار گرفت اما در نطفه چهل و چند روزه برای همیشه خفه شد.
این پیشکسوت رادیو که اکنون بدون دریافت حتی حقوق بازنشستگی در شهرکی خالی از سکنه در خطه شمال کشور خلوت گزیده و فارغ از هیاهوی پایتخت و مسائل و مشکلات آن زندگی را تجربه میکند، با دقت و لحنی روایتگونه با ما به صحبت مینشیند و از گذشتهها میگوید.
آقای شیشهگران از فعالیتتان در رادیو بگویید. از برنامههایی که جزو اولینها بودند. اولین برنامه ورزشی، «صبح جمعه با شما» و از شیرینیها، تلخیها، شرایط مناسب و مشکلات ساخت اولینها بگویید.
کاری نبوده که در رادیو تجربه نکرده باشم. زمان ورودم به رادیو مصادف بود با فضای انقلابی آن دوران و پالایش نیروهای قدیمی و پیشکسوت رادیو. رادیو با نیروهای تازهنفس و تازهکار و با حضور درصد اندکی از پیشکسوتان به فعالیت خود ادامه میداد. من در چنین فضایی با کمترین امکانات شروع به کار کردم. فعالیتهایم به صورت خودجوش شکل میگرفت از نویسندگی، گزارشگری، گویندگی، سردبیری و حتی انجام کارهای خدماتی همه و همه را تجربه کردم.
در فضای انقلابی آن دوران حتی کارهای خدماتی را هم خودمان انجام میدادیم و نیازی به مستخدم احساس نمیکردیم و چنین شوری در کار ما حضور داشت. از نخستین کارهایم سردبیری «آیندهسازان» را میتوانم نام ببرم که برنامهای مختص جوانان بود. همچنین برنامه «صبح جمعه با شما» را در سال ۱۳۵۹ راهاندازی کردم که البته با برنامه فعلی به لحاظ ماهیت تفاوت قابل ملاحظهای داشت به طوری که در طول ۲ ساعت و نیمی که برنامه پخش میشد شاید تنها یک قطعه آن مختص برنامههای طنز بود. همچنین برنامه «در انتهای شب» را راه انداختم که ساعت ۱۱ تا ۱۲ شب پخش میشد.
مضمون و محتوای برنامه «صبح جمعه با شما» بجز اندکی طنز، در آن دوران چه بود؟
مطابق با فضای آن دوران مطالبی همچون استعمار، انقلاب شیلی و حتی ستم به کشاورزان در عصر پهلوی را مطرح میکردیم. حتی مطلبی توسط یکی از افراد گروه نوشته شده بود که به زنان دوره پهلوی حمله کرده بود و قرار بود یکی از خانمهای گروه آن را بخواند و اجرا کند که نکرد و گفت من یکی از زنان متعلق به آن دوران هستم. نویسنده آن مطلب از رادیو رفت و دو سال بعد برگشت و بعدها یکی از مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. سال ۱۳۶۵ مسئولیت قائم مقامی و معاونت اجرایی رادیو را برعهده گرفتم و چندی بعد سمت مدیر گروه ورزش و تفریحات رادیو را عهدهدار شدم. بخش تفریحات در برنامه «صبح جمعه با شما» و «عصر جمعه با شما» لحاظ شده بود و رادیو زمان پخش برنامه ورزشی را ساعت ۵:۳۰ صبح اعلام کرد و گفت که در برنامه ورزشی از اجرای شیرخدا استفاده کنم و در حدود ۱۰ دقیقه نیز اکبر دیانی که در رشته ورزش تحصیل کرده بود و سابقاً فوتبالیست هم بود اجرا داشته باشد.
اجرای دیانی چیزی شبیه به آموزش نرمشهای مورد نیاز عموم بود. علاوه بر این اجراها، گزارش مسابقات باشگاه تهران را هم برعهده داشتیم که در برنامه «عصر جمعه» پخش میکردیم. اجرای گزارش مسابقات باشگاه تهران به دلیل زنده بودن برنامه با مخالفت مدیر وقت رادیو آقای ابطحی مواجه شد. در آن زمان تنها برنامه ورزشی تلویزیون برنامهای بود به نام «ورزش و مردم» و هیچ برنامهای به صورت مستقیم و زنده پخش نمیشد. از آقای شفیع که چهره شناخته شده ورزش و مردم بود و البته از پیشکسوتان این امر در زمان پیش از انقلاب بود، خواستم اتفاقات شیرین ورزش را در برنامه «صبح جمعه با شما» گزارش کند. بعد از پخش اولین برنامه، مدیر وقت گروه ورزش تلویزیون با رادیو تماس گرفت و گفت آقای شفیع نباید در رادیو کار کند و بدین ترتیب از پخش این برنامه و حضور آقای شفیع ممانعت به عمل آمد.
ما در اجرای گزارش برنامههای ورزشی فقط اجازه داشتیم نتیجه مسابقات را بگوییم. شیوه کار هم با امروز بسیار متفاوت بود. گزارشگر به صحنه مسابقه میرفت و از تلفن عمومی با برنامه تماس میگرفت و گزارش میداد و از آنجایی که برنامه زنده بود و مخاطبان نیز با آن تماس میگرفتند، گزارشگر با مشکلات بسیاری در تماس با برنامه مواجه میشد. تمامی این مشکلات برای نخستین برنامه ورزشی رادیویی وجود داشت و من این برنامههای ورزشی را به تهیهکنندگی فرهنگ جولایی در برنامه «عصر جمعه با رادیو» راهاندازی کردم.
برنامه مذکور برنامه چهار ساعته بود که از ساعت چهار بعدازظهر شروع میشد و تا هشت شب ادامه داشت. این برنامه مجموعهای ورزشی، طنز و درام بود و شنونده خودش را هم داشت. بعد از تغییر در مدیریت رادیو و عهدهداری این مسئولیت توسط آقای محمدعلی ایزدی برنامه با حمایت و استقبال وی مواجه شد. در زمان مدیریت ایزدی بود که برای اولین بار پخش مستقیم مسابقات ورزشی را از رادیو تجربه کردیم. بعد از پخش ۲ مسابقه، از دفتر محمد هاشمی که ریاست سازمان صدا و سیما را برعهده داشت با ما تماس گرفتند که نباید برنامه را به صورت زنده و مستقیم پخش کنید و بعد از تماس من با دفتر آقای هاشمی و ارائه استدلالهایم این اجازه به ما داده شد که برنامه را با تاخیر پخش کنیم و من نیز با تاخیری ۵ دقیقهای برنامه را به صورت زنده پخش میکردم تا هم امر ریاست سازمان لحاظ شود و هم برنامه به صورت زنده پخش شود.
از دعوت به کار دوباره پیشکسوتان رادیویی بگویید.
از جمله کسانی که بعد از انقلاب از کار در رادیو منع شده بودند، عطاءالله بهمنش بود که دانش و تجربه خوبی در اجراهای رادیویی به ویژه گزارشهای ورزشی داشت. او شخصیتی بود که به ادبیات فارسی و زبان انگلیسی مسلط بود. از او خواستم که به رادیو بیاید و گزارشگری ورزشی را به گزارشگران جوان آموزش دهد. از این کار دو هدف داشتم: نخست آنکه از این طریق بهمنش را به عرصه رادیو بازگردانم و دیگر اینکه در آن زمان رادیو گزارشگر خوب ورزش نداشت و بهمنش میتوانست گزارشگران خوبی را تربیت کند. او هم بعد از تست گرفتن، برخی را برای آموزش در نظر گرفت و چند گزارشگر را برای رادیو تعلیم داد.
همچنین تصمیم گرفتم از او در برنامه «عصر جمعه با شما» استفاده کنم و به او پیشنهاد دادم و او هم پذیرفت. روز اجرا که عصر روز جمعه بود هرچه منتظرش شدم از او خبری نشد تا اینکه روز شنبه با تلفن منزلش تماس گرفتم و گفت که روز جمعه از ورود او به ساختمان رادیو ممانعت شده است.
دهه شصت مردم از فیلمها و سریالهای خارجی در مقایسه با تولیدات داخلی استقبال بیشتری میکردند. آیا این استقبال به دلیل برکناری پیشکسوتان بود یا کلاً دهه شصت به خاطر شرایطی که جنگ تحمیلی به وجود آورده بود، هنرمند قوی نداشت؟
اتفاقاً دهه شصت قویترین هنرمندان را داشت. هنرمندان آن دهه دارای تحصیلات آکادمیک بودند ولی دست و پایشان را بسته بودند. انگار که ماهرترین شناگران را دست و پا بسته در آب بیندازی و انتظار داشته باشی شنا کنند. شاهد مدعای من مجله سروش سال ۶۷ یا ۶۸ است. این مجله در طی یک نظرسنجی میزان استقبال مخاطبان از برنامههای رادیو و تلویزیون را سنجیده بود. در این نظرسنجی سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه» یا همان «اوشین» با ۶۷ درصد بعد از برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» با ۸۹ درصد مخاطب قرار گرفت. این در حالی بود که همان زمان سریال مذکور به عنوان پربینندهترین برنامه تلویزیونی مطرح شده بود اما من به خاطر این موفقیت هیچ برگه تشویقی از هیچ مسئولی دریافت نکردم.
علت موفقیت برنامه «صبح جمعه با شما» این بود که در آن زمان قویترین عناصر در رادیو حضور داشتند. دوبلورها و هنرمندان برجستهای در رادیو بودند که مخاطب را جذب میکردند. اما چرا امروز رادیو مخاطب ندارد. من در روستایی در شمال کشور زندگی میکنم و تا به حال نشده که وارد مغازه و یا اتومبیلی شوم و ببینم صاحب مغازه یا راننده رادیو گوش میکند. چرا این اتفاق افتاده؟ عناصر قوی دیگر در رادیو حضور ندارند.
از دیگر برنامههایی که راهاندازی کردم برنامه «عصر رادیو» در سال ۱۳۷۰ بود. این برنامه، نخستین برنامهای بود که صدای بهمنش بعد از وقفهای ۱۲ ساله از رادیو پخش میشد که البته این گزارش و آمدن بهمنش نیز داستانها دارد. قصه از آنجایی شروع شد که سال ۷۰ مسابقات کشتی جهانی در ایران برگزار میشد و قرار شد که افتتاحیه مسابقات را به صورت زنده گزارش کنیم. من هم با بهمنش تماس گرفتم و قرار شد گزارشگری افتتاحیه مسابقات توسط او انجام شود اما تا زمان اجرا حرفی از اینکه گزارشگر اوست به میان نیاید.
بعد از پخش گزارش به من خرده گرفتند که با اجازه چه کسی بهمنش را به رادیو آوردم و من در جواب گفتم من برای آوردن منوچهر نوذری هم از کسی اجازه نگرفتم. نوذری کسی بود که با آمدنش به رادیو، رادیو رونقی دیگر گرفت و در اثبات این مدعا همین بس که رهبر انقلاب در مورد او گفتند آقای نوذری نعمت است.
آقای شیشهگران هنوز هم با اصحاب رادیو به ویژه با دستاندرکاران برنامه «صبح جمعه با شما» که در حال حاضر با عنوان «جمعه ایرانی» پخش میشود در ارتباط هستید؟ مثلاً به صورت غیررسمی مشاوره و در مورد برنامه نظر بدهید؟
خیر. من هیچ ارتباطی با رادیو و همچنین دستاندرکاران برنامه «جمعه ایرانی» ندارم. من به حالت اعتراض «صبح جمعه با شما» را ترک کردم و از رادیو بیرون آمدم. دلیل اعتراضم را نمیتوانم بگویم ولی دستاندرکاران و تولیدکنندگان این برنامه به محض کنارهگیری من برنامه را به دست گرفته و نگذاشتند اعتراض من نتیجه دهد. این در حالی است که از من برای تهیهکنندگی و سردبیری این برنامه به صورت تلفنی دعوت شد ولی من نپذیرفتم. من زمانی این دعوت را میپذیرم که تهیهکننده و سردبیر برنامه خودش با رضایت از کار کنار برود چون من این تجربه تلخ را چشیدهام. امروز برنامه «جمعه ایرانی» از بودجه بالایی برخوردار است در حالی که در زمانی که من عهدهدار این برنامه بودم، کل بودجه هفتگی ما در برنامه «صبح جمعه با شما» به ۲۰۰ هزار تومان نمیرسید و این در حالی بود که دستاندرکاران برنامه در حدود ۳۰ نفر بودند.
علاوه بر برنامه «صبح جمعه با شما»، راهاندازی «رادیو دریا» از دیگر کارهایم بود. البته این رادیو پیش از انقلاب سابقه داشت و از اول تابستان شروع و تا ۳۱ شهریورماه در چالوس ادامه داشت. بعد از پیروزی انقلاب این رادیو تعطیل شد تا اینکه در سال ۱۳۶۴ با همکاری محمود احمدی، هرمز شجاعیمهر که آن زمان تازه در رادیو مشغول شده بود و فرهنگ جولایی این رادیو را راهاندازی کردیم و پس از پایان ضبط برنامه وقتی که به تهران بازگشتیم اهل رادیو علیه ما و رادیو دریا به دلیل پیشینه قبل از انقلابیاش موضع گرفتند. آن موقع بود که در مقابل واکنش اهل رادیو تصمیم گرفتم طرحی به نام «رادیو جبهه» را عرضه کنم و هدفم از راهاندازی این رادیو این بود که به رادیوییها بفهمانم که اگر من میتوانم رادیو دریا را از نو راهاندازی کنم، میتوانم طرح راهاندازی رادیویی را بدهم که به جبهه و دغدغه بچههای آن بپردازد. اما این قضیه نیز به همین جا ختم نشد، در حدود ۶ ماه پس از عرضه طرح رادیو جبهه، متوجه شدم که کسی این طرح را به نام خود زده است.
طرح اولیه رادیو پیام که یکی از رادیوهای جاافتاده امروز است نیز از ابتکارات من است. اگر هیچ کس هم نباشد که این موضوع را به یاد داشته باشد، غلامحسین کرباسچی شهردار سابق تهران به خوبی این موضوع را به یاد دارد. قرار شد رادیو پیام که البته ما نام رادیو ترافیک را برایش در نظر داشتیم از طرف شهرداری مورد حمایت قرار گیرد.
حمایت شهرداری از رادیو پیام به خاطر پخش اخبار مربوط به ترافیک و مسائل شهری بود؟
بله. در ابتدا یک برنامه هشت ساعته به صورت آزمایشی به نام رادیو ترافیک ساختیم و کسانی چون جواد آتشافروز، محمدعلی اینانلو، علیرضا جاویدنیا و آلبرت کوچویی و تنی دیگر، از همکاران این برنامه آزمایشی بودند. زمانی که یک نسخه از کار را برای آقای کرباسچی ارسال کردیم، وی پشت نوار نوشت: «چنانچه این رادیو راه بیفتد، رادیوی محمد هاشمی را تعطیل میکند.»
آقای شیشهگران از راهاندازی اولینها و مشکلات آن بسیار گفتید، متناسب با پستی و بلندیهای زندگی و تلخ و شیرینهایش، کمی هم از خاطرات شیرین آن سالها بگویید.
شیرینترین خاطراتم با سختیها عجین هستند. من یکتنه دست به انجام کاری میزدم که همه مخالفتش بودند و البته در کارم هم موفق میشدم. مثلاً دعوت دوباره به کار منوچهر نوذری که در آن دوران به او لقب «ویترین طاغوت» را داده بودند و همین قضاوتها او را ممنوعالکار کرده بود. من در فضای سال ۱۳۶۶ و در اوج سالهای جنگ تحمیلی و در فضایی انقلابی نوذری را به رادیو آوردم و این در حالی بود که تمام رادیو با او مخالفت میکردند و سختی کار وقتی بیشتر میشد که واکنشهای مخالفتآمیز از جانب همکاران قدیمی ما بود. اما واکنشهای همکاران به همین جا ختم نشد. آنها به مدیر وقت رادیو آقای ابطحی نامه نوشتند که چرا نوذری را به رادیو راه دادید؟
شاید علت برخی از این واکنشهای مخالفتآمیز توانایی و استعداد مرحوم نوذری بود و نه پیشینه همکاریهای وی در رادیو پیش از انقلاب.
به نظر من یک مجری توانا و با استعداد به کار جلوه میدهد. من معتقدم کار جواد آتشافروز عالی است و امکان ندارد که با حضور او من کار تهیهکنندگی را قبول کنم و قطعاً تهیهکنندگی را به او میسپارم و سردبیری و یا گویندگی را خود برعهده میگیرم چون میدانم کار او به کار من جلوه میدهد.
و نظرتان راجع به معنای بازنشسته شدن هنرمند؟
برای هنرمند بازنشستگی معنا ندارد. هنر چیزی نیست که پشت نیمکت یاد گرفته شود. من تحصیلات آکادمیک هنری ندارم ولی در دوران پیش از انقلاب زمانی که بسیار جوان بودم در کلاس رادیو دانشجوی خوبی بودم. طوری به رادیو و برنامههایش گوش میدادم که زمانی که به صحنه رادیو آمدم میدانستم چگونه برنامه بسازم که مردم دوست داشته باشند، همینطور در تماشای تلویزیون هم این دقت را داشتم، تلویزیون را نگاه و به افکتها دقت میکردم. من بسیاری از نکات خبر در رادیو را به صورت حسی ابداع کردم و نه از روی کتب و جزوات آکادمیک. مثلاً در رادیو دریا که بخشی با عنوان بخش خبر داشتیم، خودم عهدهدار تنظیم خبر بودم. در آن زمان نه فکس بود و نه مرکز خبر. اینکه امروزه نام افراد مهم بدون القاب و عناوین در خبر ذکر میشوند، از ابتکارات من بود.
وقتی برای نخستین بار افراد مهم را بدون القاب و عناوین در خبر ذکر کردیم، واکنشها متفاوت بود ولی مردم از آن استقبال کردند و احساس همذات پنداری داشتند. من در تجربه زندگی روزمره میدیدم که مردم در کوچه و بازار افراد سیاسی را بدون القاب و عناوینشان نام میبرند و این نکته را فهمیدم که آوردن القاب و عناوین این بزرگان ما را از مردم دور میکند و نتیجه این شد که به صورت طبیعی خبر را اجرا میکردیم. من هیچ کدام این اصول را در جایی نخوانده بودم و تنها بر اساس حس خودم آنها را در اجرا به کار میگرفتم ولی اگر کلاس آموزشی هم رفته بودم به احتمال زیاد بازدهی بیشتر و بهتری میداشتم. با تمامی این تفاصیل نمیتوان گفت شروع و پایان هنرمند کجاست. من خودم را هنرمند نمیدانم چون وقتی صدا و بازی بسیار زیبای پرویز پرستویی را میبینم با خودم میگویم اگر کسی بگوید شیشهگران هنرمند است پس پرستویی چیست؟ وقتی اجرای بیبدیل نوذری را میدیدم به خودم میگفتم اگر من هنرمندم پس نوذری چیست؟
هر هنرمندی در حیطههای خاصی میدرخشد. درخشش شما در راهاندازی اولینهاست که هنر خاص شما است. آمار پرمخاطبترین برنامه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در زمانی که به قول خودتان سریال پرمخاطب «سالهای دور از خانه» پخش میشد، مختص شماست. پس شایسته است خود را در جرگه هنرمندان به شمار آورید.
از لطف شما متشکرم.
منبع: خبرگزاری مهر
نظر شما :