مسعود کیمیایی: تاریخ انکار آدم‌های بزرگ است/ اولین فیلمم بعد از انقلاب توقیف شد

۳۱ خرداد ۱۳۹۲ | ۰۱:۱۷ کد : ۳۲۸۹ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: مسعود کیمیایی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای ایران در گفت‌‌وگویی با روزنامه «شرق»، تاریخ را «انکار آدم‌های بزرگ و دست به سر کردن انسان‌های متوسط» تعبیر کرد و گفت: «اصلا سروکله آدم‌های بزرگ در تاریخ نیست.»

 

گزیده‌ای از این گفت‌وگو که به دیدگاه‌های کیمیایی درباره سینما و تاریخ می‌پردازد را در ادامه می‌خوانید:

 

* اولین فیلمم بعد از انقلاب توقیف شد. دومین فیلمم درجه «ج» گرفت. در آن موقع فیلم‌ها درجه‌بندی «الف، ب، ج» می‌شدند. دومین فیلمم در ماه رمضان نشان داده شد و بزرگترین سینمایش یک سینمای کوچک در میدان انقلاب بود. سومین فیلمم که «سرب» بود داستان خودش را دارد و با یک تهیه‌کننده بخش خصوصی آن فیلم را ساختم که پروداکشن بزرگ داشت و پروداکشن بزرگ را شرکت خصوصی نمی‌تواند. فیلم را من زیر بمب ساختم. فیلم بعدی را باز «ب» یا «ج» دادند. در هفتم امام(ره) گذاشتند. اصلا تمام شهر تعطیل بود. چون قرار بود تا چهلم سینماها تعطیل باشد و این در دوره تصدی و مدیریت اول این سینما بود، این هدیه‌ای بود که به من دادند.

 

* فیلم چهارم و پنجم، فیلم «گروهبان» را در اسفندماه دو هفته نشان دادند. اصلا باید این جوری بود. آن دوره، دوره‌ای بود که آقایان سر ناسازگاری با من داشتند و با استعدادی مثل من در فیلمسازی، کاری کردند که بلند شدنش خیلی سخت است.

 

* علت اگر به اصطلاح «عقیدتی» بود خب نمی‌گذاشتند من فیلم بسازم. نه این نبود. حال بگذریم که آن دوره با من چه کردند کما اینکه من هنوز بعضی از فرازهای آن دوره و آن مدیریت را برای سینما محترم می‌دانم.

 

* من رفتم آن زمان از وزارت فرهنگ و هنر یک میلیون تومان وام گرفتم و آن فیلم (سفر سنگ) را ساختم. در تقابل آن روز. فیلم من به فستیوال قاهره رفت و سه جایزه گرفت. بعد از انقلاب آن یک میلیون تومان وام را از من با کاغذهای توهین‌آمیز پس گرفتند، ببینید اصلا بخواهیم وارد این ماجراها شویم، ماجراهای خیلی طولانی است و خیلی گفته‌ها زیاد است و بیخ و بن بیشتری دارد، داستان‌هایش از سینما فراتر می‌رود. یک جورهایی به مسایل سیاسی بند می‌شود و این را می‌گویم که این بحث تمام شود.

 

* لایه‌های زیر اجتماع تاثیر آنچنانی از انقلاب‌های بزرگ ندارد. اتفاقی که می‌افتد در لایه‌های اولیه جامعه است. ما مثال‌های فراوان جهانی داریم که این فکر و عقیده را پشتیبانی می‌کند. این‌ها تاریخ بلند مدت و کوتاه مدت دارند. ولی به هر حال تاریخ دارند. سینمای ما فرضا سینمایی که من به آن خیلی علاقه دارم و از جایی است که جامعه‌ام را نگاه می‌کنم، در زمانی که مثل «قیصر»، مثل «گوزن‌ها» یا حتی فیلم «خاک»، «رضا موتوری» قهرمان‌هایی هستند که برگزیده نیستند، برگزیده می‌شوند. یعنی اثر، یک راست سراغ قهرمان نمی‌رود. شاهد قهرمان بودن یک آدم و یک عنصر است. یعنی شما مثلا نگاه می‌کنید، می‌بینید «قدرت» یا «سید» در فیلم «گوزن‌ها»، خود اثر، شاهد رشد این‌هاست به سمت قهرمان شدن. رشدی مهم است که تماشاچی نگاه کند که چیست.

 

* «انتقام شخصی» ترکیب واژه‌ای بود که قبل از انقلاب به غلط، جا افتاده بود. آیا قیصر «انتقام شخصی» می‌گیرد؟ بخش عمده‌ای از عملکردش ناشی از این است که به «عدالت» شک دارد. وقتی به عدالت مشکوک است، دیگر انتقام شخصی نیست.

 

* آدم‌های حاشیه‌نشین مطالبات دارند. آدم‌های حاشیه‌نشین از متن یک جایی آمده‌اند. در حاشیه که به دنیا نیامده‌اند، آمده‌اند و حاشیه را ساخته‌اند پس از متنی می‌آیند، حالا در متن دیگری راهشان نمی‌دهند. این‌ها قهرمان‌های تک افتاده در خیابان هستند. این‌ها آن قهرمان‌هایی هستند که بیان نمی‌شوند. اتفاقا قهرمان‌های امروز ما از همین نوع هستند. قهرمانی مانند «گاریبالدی» پیدا نمی‌شود. برای اینکه روزگارش گذشته است. قهرمان از بین نمی‌رود، روزگارش عوض می‌شود. این روزگارش پیاده‌رویی و کف خیابانی است.

 

* «طبقه متوسط»، طبقه خاموشی است. آن چیزی که ذهن من به آن محتاج است طبقه خاموش نیست. فیلم خاموش نیست. ادبیات خاموش نیست. چرا باید شعارهای آبی بدهیم؟ ما در «اضطراب» هستیم. این اضطراب تاریخی ما یکی، دو بار از مشروطیت تاکنون آرام شده است. ما هر صبح که بلند می‌شویم بخشی از اضطراب‌های آن روز و بخشی از اضطراب‌های دیروز را به دوش می‌کشیم. نه اینکه مساله من نیست، مساله من هست ولی ‌ای کاش طبقه متوسط هم می‌دانست که وارث یک طبقه تند است.

 

* تاریخ، انکار آدم‌های بزرگ است و دست به سر کردن انسان‌های متوسط. اصلا سروکله آدم‌های بزرگ در تاریخ نیست. خیلی کم است. به همین جهت من فکر می‌کنم حتی یک شعر از یک شاعر بخوانیم، هویت شاعرانه‌اش را می‌فهمیم. امکان دارد ۱۰ تا شعر از این بهتر و کمتر داشته باشد ولی هویت شاعرانه‌اش را می‌فهمید.

 

* من علاقه زیادی به ادبیات دارم. یعنی از بچگی داشتم و از زمانی که شبی یک ریال کتاب کرایه می‌کردم. به هر جهت هر آن چیزی که من را از زندگی عادی دور کند و یک داربست برای من بسازد و من را به کمک خودم به زندگی عادی که عاشقانه من است، برگرداند.

کلید واژه ها: مسعود کیمیایی


نظر شما :