ظهور و سقوط قهوهخانهها/ از مرکز نشر افکار تا پاتوق خرده فرهنگها
تاریخچه قهوهخانه مانند بسیاری از مجامع و پدیدههای مردمی مبهم و مشکک است، اما غالب گزارشها حاکی است که اولین قهوهخانههای پر رونق ایران در دوران صفویه و سلطنت شاه طهماسب به وجود آمدند. دوره شاه عباس قهوهخانهها اهمیت فراوانی یافتند. راجر سیوری در کتاب ایران عصر صفوی میگوید: «قهوهخانه در دوران شاه عباس اول آنقدر پر اهمیت تلقی میشدکه حتی شاه صفوی مهمانان خارجیاش را در آن پذیرایی میکرد و خود با لباس مبدل به برخی قهوهخانههای پایتخت سر میزد. قهوهخانه بیشتر در شهرهایی چون تبریز، اصفهان و قزوین فراگیر شدند؛ اما با شروع عصر ناصری و نشر و رواج تفکرات مدرن و تازه قهوهخانهها خیلی زود به سبب همان روح جمعی و دورهمنشینی تبدیل به جایگاه نشر افکار شدند. همین فرآیند قهوهخانههای سنتی را با حفظ کارکرد تبدیل به یک نهاد و واحد صنفی کرد که کارکردی اجتماعی و فرهنگی داشتند.» منصوره اتحادیه در کتاب اینجا تهران است، میگوید: در تهران عصر قاجار تعدادشان [قهوهخانهها] به مرز ۴۳۰۰ تا ۴۵۰۰ باب رسید. این تعداد برای شهری که حداکثر ۲۵۰ هزار نفر جمعیت داشت، نشان از رونق و اهمیت قهوهخانه در جامعه آن روزگار دارد.
بسیاری از تفریحات و سرگرمیهای مردانه ایرانیان در قهوهخانهها شکل گرفت و رشد کرد. رشد نقالی، شاهنامهخوانی، سخنوری، مشاعره، غزلخوانی و پردهخوانی در همین قهوهخانهها اتفاق افتاد. ترنا بازی از دیگر سرگرمیهای مردم در قهوهخانهها بود. تمام این بازیها و سرگرمیها نوعی از مصرف فرهنگی را در قهوهخانهها سبب میشد که در نهایت تاثیر آنها را عمومی و فراگیر کرده و باعث ایجاد موج اجتماعی میشد. این کارکرد گسترده قهوهخانهها در همه سطوح صادق بود. در واقع از کارکرد آموزشی گرفته تا تخلیههای احساسی و سرگرمی و تفریحات گذرا در فضای قهوهخانه به صورت خودجوش و طبیعی از سوی مردم ایجاد میشد. تنها نکته این بود که فرهنگ مردانه قهوهخانهها هیچگاه اجازه حضور زنان را نمیداد. آنجا جایگاهی سراسر مردانه بود که زنان به آن راه نداشتند؛ بنابراین در خیلی از سطوح البته موجب میشد که شوخی و سرگرمیها به رکاکت و لمپنیسم در کنار رشد فرهنگ پهلوانی و اخلاقی هم باشد.
قهوهخانه در درون شکل ثابت کلی خود تنوع هم داشت. تنوع طبقات و اقوام و همچنین تنوع سبکها در جزئیات. این به آن معناست که هر قوم و خرده فرهنگ و هر طبقه، قهوهخانههای خود را داشتند و شکل استفاده خود را از قهوهخانهها میکردند. همین امروز هم معدود قهوهخانههایی که در مناطق محدودی از شهرهای ایران باقی ماندهاند علاوه بر اینکه به طور طبیعی مشتریهای ثابت خود را با فرهنگ و سلیقههای خاص خودشان پیدا میکنند خیلی از قهوهخانهها مثلا در شهری همچون تهران متعلق به مهاجران شهرهای دیگر هستند. برای مثال قهوهخانه تبریزیها، قزوینیها و...
البته قهوهخانه در واپسین سالهای رونق خود پرطرفدارتر از همیشه ظاهر شد و آن زمانی بود که ابتدا رادیو و سپس تلویزیون در قهوهخانه جاگیر شدند و مردمان را با کنجکاوی پایانناپذیر در طلب این تازهترین سوغات فرنگ به قهوهخانه کشاندند، اما این نیز سپری شد و با ورود رادیو و تلویزیون به خانههای اشرافی و سپس خانه طبقات متوسط، زوال قهوهخانه آغاز شد. دستکم طبقه نوظهور جامعه نیازی به قهوهخانه نداشت و جایگزینهای وسوسهانگیز و پرکششی برای ارتباطات و تفریحات خود یافته بود؛ بنابراین نه فقط از تعداد مشتریان قهوهخانه کاسته شد، بلکه این مکان یا شاید این نهاد از حیث جایگاه اجتماعی نیز سقوط کرد.
در دهههای اخیر بازماندههای سختجان قهوهخانههای قدیمی اماکن خوشنامی تلقی نمیشدند و باور عمومی این بود که قهوهخانه مکانی برای تجمع قشرهای فرودست جامعه همچون کارگران روزمزد، شاگرد مغازهها، پادوها و... با چاشنی بزهکاریهایی نظیر خرید و فروش و مصرف مواد مخدر است. این تفاوت سرنوشت قهوهخانه با دیگر مراکز ارتباط سنتی در ایران مانند حمام عمومی، زورخانه و کاروانسراست، چرا که این اماکن تا زمان خاصی کارکردهای ارتباطی خود را حفظ کردند و سپس به جبر زمانه آن را از کف دادند؛ اما قهوهخانه همزمان با از دست دادن جایگاه ارتباطی خود از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز بیاعتبار و حتی بدنام شد. از این گذشته، از میان رفتن حمامهای عمومی یا کاروانسرا تا حد زیادی گریزناپذیر بود؛ اما اگرنه همه کارکردهای قهوهخانه دستکم برخی از این کارکردها در اماکن مشابه، اما متفاوتی چون رستوران و کافی شاپ بازآفرینی شدند و این قهوهخانه بود که در یک انقطاع تاریخی فرصت انطباق با ملزومات عصر جدید را از کف داد.
اما قهوهخانهها در طول تاریخ تغییرات عمدهای نیز داشتند. تغییرات فرهنگی از مهمترین این تحولات است. بعد از فرآیند مدرنیزاسیون دوران پهلوی و رشد تفریحات دیگر شهری با همان سرعتی که مراکز تفریحی غربی در شهر رشد میکرد و وسعت مییافت و با فرهنگ ما منطبق میشد و تغییرات اساسی ایجاد میکرد، قهوهخانه کم کم افول پیدا میکردند و پاتوق اقشار سنتی و طبقات فرودست جامعه میشدند. دیگر قهوهخانهها مراکزی برای گفتوگوی فراگیر و نشر افکار متفاوت نبودند، بلکه مکانی شدند برای محصور کردن یک طبقه و خرده فرهنگ در درون خود. به همین سبب قهوهخانههایی که روزی اولین واحد صنفی بودند و کارکردی نهادی داشتند و فضایی عمومی برای مطرح شدن و گفتوگو کردن درباره مسائل عمده سیاسی شده بودند بسرعت از فضای غالب شهر جدا شدند و پاتوق یک خرده فرهنگ محدود شدند.
منبع: روزنامه جام جم
نظر شما :