ایران و آمریکا؛ خطاهای تاریخی و فرصت آشتی
کاترینا وندن هوول/ ترجمه: شیدا قماشچی
اگر این وعدهها به طور صادقانه پیگیری شوند، میتوان امید داشت که شکاف عمیق چندین دههای در روابط ایران و آمریکا از بین برود. راستگرایان آمریکایی عقیده دارند که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ منجر به این شکافها گردید؛ اما ایرانیان، کودتای سال ۱۹۵۳ برای سرنگونی محمد مصدق، نخستوزیر منتخبشان را که با پشتیبانی سیا صورت گرفت هنوز از خاطر نبردهاند (کودتایی که ماه گذشته و با گذشت شش دهه، سیا نقش خود را در آن پذیرفت) و اینکه چگونه پس از کودتا کمپانیها و مقامات آمریکایی اقتصاد ایران را استثمار کرده و به طور مستقیم در سرکوب مردم دست داشتهاند.
در تمام این مدت نویسندگان «نیشن» از ایران گزارش کردند که دخالت آمریکاییان چگونه خشم، نارضایتی و ناامیدی را در مردم ایران برانگیخته است. پس از سال ۱۹۷۹، نویسندگانی همچون کای برد و فرد هالیدی، پیامدهای انقلاب ایران را پوشش دادند. امروز که امید به از سرگیری روابط ایران و آمریکا پدید آمده است، خواندن این مقالات به ما کمک میکنند تا دریابیم چه خطاهایی از دو کشور سر زده است و اینکه چگونه از طریق دیپلماسی هوشمندانه میتوان این خطاها را اصلاح کرد.
در شماره ماه سپتامبر ۱۹۶۰ مجله نیشن، یکی از پژوهشگران برنامهٔ تحقیقاتی فولبرایت به نام استنلی کوپرمن مقالهای درخشان نوشت با عنوان «نمای کاذب ایران» و در آن به میزان دخالتهای آمریکا در ایران و ایجاد تنفر در میان مردم این کشور اشاره کرد. نوشتهٔ کوپرمن با جزئیاتی حیرتانگیز و پیشبینیهای مبهوت کننده، دریچهای به زندگی مردم ایران در زمان حکومت شاه میگشاید و وقوع انقلابی را پیشبینی میکند که آمریکا را نشانه خواهد رفت: «تهران شهری است که به شدت در حال توسعه است. ساخت و ساز با سرعت زیادی شکل میگیرد و به سختی میتوان محلهای را یافت به خصوص در شمال شهر یا همان منطقهٔ اروپایینشین، که در آن آپارتمانهای جدیدی ساخته نشده باشند. اما ساکنین این آپارتمانهای جدید را بیشتر اروپاییان و آمریکاییان تشکیل میدهند؛ اجارهها با هر معیاری بسیار سنگین محسوب میشوند و برای اقتصادی که در آن حقوق یک مهندس باتجربه ۲۰۰ دلار در ماه است، یعنی به اندازهٔ یک ماه اجارهٔ یکی از این آپارتمانها، این ارقام نجومی به شمار میرود.
به واقع شرایط ایجاد شده همانند شرایط آلیس در سرزمین عجایب است؛ دلارهای آمریکایی خرج ساختمانهایی میشوند که فقط آمریکاییها توان پرداخت اجارههایشان را دارند. یک ایرانی که مدیر شرکت است شرایط را اینگونه توصیف میکند: از هر آنچه که کمک خارجی نامیده میشود متنفرم. پیش از آنکه دلارهای آمریکایی به مملکت سرازیر شوند من یک شغل و یک آپارتمان مناسب داشتم. اما حالا سه شغل مختلف دارم و مجبور به ترک آپارتمانم هستم، چرا که صاحبخانه میخواهد خانه را به یک آمریکایی اجاره دهد. پس چه کسی «در حال پیشرفت» است؟...
چندین نفر از اعضای سفارت آمریکا در تهران اذعان دارند که طبقه متوسط در دوران شاه روزبهروز نارضایتیشان افزایش مییابد. اما آنها اضافه میکنند که این «فردگرایان خیالپرداز» هرگز نخواهند توانست امور را در دستان خودشان بگیرند...
هنگامی که حکومت شاه، خطر یک طبقهٔ متوسطی که از حقوق سیاسی برخوردار نیستند را درک کند و زمانی که شاه خود متوجه شود که به واسطه «غربیسازی» (آنچه که در ایران در حال انجام است)، فشارهای اجتماعی و اقتصادی افزایش یافته است، دیگر کار از کار میگذرد و سلاحهای سلطنتی میبایست پایتخت را نشانه روند. البته وقوع انقلاب هنوز محتمل نیست. نارضایتی سیاسی فقط در حد صداهای مخالفی است که از ردههای سنی مختلف به گوش میرسد. ولی عدم مشارکت سیاسی، به خصوص در کشورهای خاورمیانه، پایههای حکومت را لرزان میکند. با پدیدار شدن یک شخصیت مقتدر در زمان مناسب یا تغییر در تراز قدرتهای جهانی، «فردگرایان خیالپرداز» قادر خواهند بود یک حرکت گسترده را ساماندهی کنند که این بار عواقب جدی در پی خواهد داشت.»
کوپرمن بعدها یک شاعر و منتقد پرآوازه شد ولی در سال ۱۹۷۶ از دنیا رفت، فقط دو سال پیش از آنکه بتواند شاهد تحقق یافتن پیشبینیهای دقیقش باشد. تظاهرات فراگیر بر ضد شاه در سال ۱۹۷۸ همه جا را فراگرفت و تمامی عناصر متضاد و نامتجانس مردمی که سالها در غلیان و جوش و خروش بودند را با یکدیگر متحد ساخت.
لیندا هایدن، روزنامهنگار مستقلی که تا به امروز دربارهٔ مسایل خاورمیانه مینویسد، در اکتبر آن سال مقالهای در نیشن منتشر کرد با عنوان «ایران علیه پهلوی: تخت طاووس تحت محاصره» و در آن مقاله به صراحت با آنچه که در رسانههای غربی آن روز مرسوم بود به مخالفت پرداخت. رسانههای غربی، شاه پهلوی را کسی میدانستند که به یکباره اصلاحطلب شده است. برای نمونه مجلهٔ تایم دربارهٔ شاه اینگونه نوشت: «او از آنچه که برای ایران آرزو میکرد، به سختی صدمه خورده است... و در جستجوی یافتن راهی است که مردم رنجدیدهاش را آرام کند.» سخنانی که به گفتهٔ هایدن، مهمل و تو خالی بودند: «یافتن ریشههای نارضایتی مردم، کار دشواری نیست. برنامههای توسعهٔ اقتصادی شاه که با کمکهای بیشمار آمریکا طراحی و اجرا شدند، برای کارگران و دهقانان ایرانی فاجعهآفرین بودند. اصلاحات ارضی که در جریان «انقلاب سفید» شاه صورت گرفت، میلیونها نفر از روستانشینان را به شهرها راند و درآمد نیروی کار غیرمتخصص به زیر خط معاش کاهش یافت. از سوی دیگر، بازده حاصلخیزترین زمینها در اختیار شرکتهای کشاورزی سرمایهدار قرار گرفت که توسط شرکتهای چندملیتی عظیمی همچون بانک چیس منهتن، داو کمیکال و شرکتهای جان دیر، کنترل و اداره میشدند...
این الگوی اقتصادی به میزان زیادی سود بخشهای مشخصی از اقتصاد غرب را تامین میکند ولی توانایی تولید ایران را بالا نمیبرد و از فشارهای وارد بر جامعه نمیکاهد. حتی صنعتیسازی گستردهٔ مد نظر حکومت نیز تا حد زیادی به تکنولوژی، سرمایهگذاری و نیروهای متخصص خارجی وابسته است. از این گذشته، موفقیت این پروژهها تحت تاثیر قیمتها و بازارهای بینالمللی است و در نتیجه فشارهای ناشی از تورم، نوسانات بازار و بحرانهای مالی خارجی نیز بر اقتصاد ایران تحمیل میشود. تا زمانی که هزینهٔ سنگین انرژی هستهای شاه با تبلیغات پرهزینه و بوروکراسی فاسد و پیچ در پیچ آن تامین شود، سهم زیادی باقی نخواهد ماند تا بتوان زیانهای اجتماعی را جبران کرد و مانع از طغیان انقلاب شد.»
اشاره به برنامهٔ هستهای شاه که با حمایت آمریکا و اروپا صورت میگرفت و به روایتی تولید مخفیانهٔ سلاحهای هستهای را نیز در بر داشت، برای خوانندگان امروز عجیب به نظر میرسد. آیتالله خمینی این برنامه را مغایر با اخلاق و قوانین اسلامی میدانست و پس از انقلاب ۱۹۷۹ آن را متوقف کرد. عقیدهای که بعدها در آن تجدیدنظر صورت گرفت. در ماه ژانویه گروههای مخالف توانستند شاه و خاندانش را مجبور به ترک ایران کنند. برای مدتی به نظر میآمد که همکاری میان لیبرالها و اسلامگرایان میتواند ایران مدرن را فراتر از حکومتهای استبدادی موروثی پیش ببرد. ریچارد فالک، از اعضای هیات تحریریه نیشن، در ۱۰ فوریه ۱۹۷۹ در مقالهای با عنوان «انقلاب خانگی ایران» نوشت: «انقلابی که در ایران در شرف وقوع است نه تنها سرنوشت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی یک کشور مهم را رقم میزند و تغییرات بنیادین در سیاست خارجی آمریکا را در پی میآورد، بلکه روند این انقلاب کاملا جدید و مستقل از باقی انقلابها پیش میرود. پیروزی یا شکست در این انقلاب به طور حتم تاثیر عظیم و همه جانبهای بر زندگی ۷۰۰ میلیون جمعیت مسلمان جهان و حتی غیرمسلمانان جهان سوم خواهد داشت...
نقش مذهب در انقلاب تصورات غرب در راستای عدم تاثیرپذیری تغییرات اجتماعی از دین را به چالش خواهد کشید. درونمایهٔ مذهبی جنبش خمینی عبارت است از عدالت اجتماعی، برابری در توزیع سرمایه و اقتصاد پربازده بر پایهٔ نیازهای ملی، زندگی بیپیرایه و به دور از هرگونه فساد که اختلاف طبقاتی میان ثروتمندان و فقرا، حاکمین و ملت را از بین خواهد برد.»
پس از گذشت سی سال به نظر میرسد که زمینههای برقراری روابط میان ایران و آمریکا فراهم شده است، اهمیت این موضوع از نظر تاریخی با اهمیت بازگشایی درهای اتحاد جماهیر شوروی توسط میخائیل گورباچف در سالهای ۸۶-۱۹۸۵ برابری میکند. به نظر میرسد که ساختار سیاسی ایران به دلایل اقتصادی و اهداف بینالمللی گستردهتر، تصمیم به از سرگیری روابط با ایالات متحده آمریکا گرفته است، این تصمیمات میتواند به توافقات بر سر انرژی هستهای منجر شود و ایران را به یکی از متحدین آمریکا در زمینهٔ سوریه و متوقف ساختن استفاده از سلاحهای شیمیایی مبدل سازد، همچنین برقراری صلح میان فلسطین و اسرائیل و تاثیر مثبت آن بر نیروهای حماس، جلوگیری از جنگهای جداییطلبانه در منطقهٔ خاورمیانه از دیگر نتایج این رابطه خواهد بود.
اوباما که برای نخستین بار به رئیسجمهور ایران نامه نوشته است (محتوای نامه هنوز نامعلوم است)، اکنون فرصتی تاریخی در اختیار دارد تا با در نظر گرفتن منافع ملیاش به توافق با دولت جدید ایران دست یابد. البته این سوال باقی میماند که با توجه به تیم مذاکرات خارجی و گروههای سیاسی تندرو در واشنگتن، آیا اوباما میتواند کاری از پیش ببرد یا خیر؟
روزهای آتی نشان خواهند داد که آیا اوباما میتواند با جسارت وارد عمل شده و قدمهای سازندهای برای بازسازی و حتی نجات دورهٔ دوم دولتش به کار گیرد. همانگونه که بحران سوریه نشان داد، اگر ایالات متحده در پی دستیابی به راه حلی پایدار برای ناآرامیهای خاورمیانه است میبایست تمام گزینههای دیپلماتیک و سیاسی را بیازماید.
منبع: Nation
نظر شما :