نگاهی از درون به ماجرای تسخیر سفارت آمریکا- رضا سیفاللهی
عضو شورای مرکزی دانشجویان پیرو خط امام
وقتی کارتر در آمریکا بر سرکار آمد چون رابطه شاه با جمهوریخواهان حسنه بود به دو دلیل شرایط متفاوت شد؛ نخست اینکه کارتر سیاست حقوق بشریای را شروع کرد که بر ایران هم اثرگذار شد. ایران هم واجد شرایط مطلوبی از منظر بینالمللی در این زمینه نبود. حکومت، پادشاهی بود و انتخابات در قلمروهایی که اجازه برگزاری انتخابات داده میشد فرمایشی بود چون به شاهنشاهی کسی نمیتوانست نظر انتقادی داشته باشد. این سیاست حقوق بشری حکم میکرد که امواج آن ایران را هم در بر گیرد اما منافع آمریکا در ایران به قدری حیاتی بود که آنها میترسیدند سراغ ایران بیایند و ساختارهای سیاسی را دستخوش تغییر کنند. پس با وجود روی کار آمدن کارتر و سیاست حقوق بشری او از یکسو و فاصلهای که شاه با دموکراتها داشت و بیشتر مورد حمایت جمهوریخواهان آمریکا بود، کارتر دموکرات هم در ایران دست به تغییر خاصی نزد. درست برعکس از ناحیه مردم و به رهبری امام خمینی(ره)، اتفاقاتی در همین مقطع تاریخی رخ داد. این چنین بود که مشت سیاست حقوق بشری کارتر باز شد. آنها با دکترین حقوق بشر به دفاع از شاهی برخاستند که ۱۷ شهریور را خونین کرد و در همین ۱۳ آبان، دانشجویان و دانشآموزان را به خاک و خون کشید. این سیاست حمایت خود را از یک دیکتاتور، از شاهی که بدون انتخابات و به صورت موروثی سر کار بود نشان داد.
۲ـ طبیعی بود که سقوط شاه و فرار کردن وی از ایران، ضربه مهلکی برای ایالات متحده باشد چرا که مهره اساسی خود را از دست دادند و از طرف دیگر تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که حرکتی است که در دنیا بیسابقه بوده شرایط را برای آمریکاییها کاملا بحرانی کرد. بیسابقه از این جهت که در کشوری که تا دیروز همه شوون آن توسط مستشاران نظامی و نیروهای اقتصادی آمریکا اداره میشد و برنامهها از آنجا دیکته میشد اتفاقاتی کاملا مغایر با خواست ایالات متحده در حال وقوع بود. طبیعی بود که سیاستمداران آمریکایی از تحول عمیقی که در ایران رخ داده نگران باشند. اگر کارتر نمیتوانست مشکل گروگانها را حل کند که نتوانست، این به طور طبیعی باعث سقوط وی میشد. امام(ره) این را قبل از انتخابات آمریکا پیشبینی کرده بود. در هر حال در دنیا هم دارای تاثیر بود. وقتی روسای کشورهایی که نظیر شاه و همانند وی دستنشانده آمریکا بودند احساس کردند که وقتی اتفاقی میافتد که مجبور شوند از کشور بگریزند، حامی آنها که باید این سران فراری را بپذیرد این کار را انجام نمیدهد، نسبت به نوع رابطه با آمریکا محتاط شدند. آنها میدانستند شاه سرطان دارد چون مدارک پزشکی او را داشتند. اما در هیات حاکمه اختلافاتی وجود داشت. جمهوریخواهان به ویژه کیسینجر این را میخواستند که شاه در همان ابتدا به آمریکا برود اما دموکراتها مخالف بودند. برآیند سیاست خارجی آنها این بود که از نظر استعماری و اثر آن بر سایر دستنشاندهها لازم بود شاه فراری ایران پذیرفته شود اما منافع آمریکا که ریشه در ترس از انقلاب اسلامی و افکار عمومی دنیا داشت باعث شد در ابتدا شاه را راه ندهند. شاه به مراکش رفت، باهاما و از آنجا به مکزیک و سپس به بهانه مریضی و با اسم مستعار در بیمارستانی در نیویورک بستری شد. این خیلی عجیب است. بله دیکتاتوری که مردم یک کشور، وی را از آنجا بیرون کردند امکان ندارد هویتش مخفی بماند. به هر حال تسخیر لانه جاسوسی، هم در سیاست خارجی آمریکا اثرگذار بود و هم در خود آمریکا باعث رای نیاوردن کارتر شد. سرانجام قدرت انقلاب اسلامی و امواج خروشان آن آمریکا را وادار کرد شاه را بیرون کند. چون انقلاب اثر خود را روی افکار عمومی گذاشته بود.
۳ـ بعد از پیروزی انقلاب دولت موقت شریان امور را به دست گرفته بود و در عرصه داخلی، خارجی و به ویژه موضوع تدوین قانون اساسی و اداره کشور، دغدغههای زیادی در بین دانشجویان وجود داشت. نه قبل و نه بعد از پیروزی انقلاب نمیتوان فرض کرد که دانشگاه نسبت به سرنوشت کشور خود بیتفاوت باشد. طبقه دانشگاهی دارای حساسیتهای خاصی بودند به ویژه که در سطح دانشگاهها با گروههای چپ، انجمن حجتیه، طیفهای مختلف اسلامی، مارکسیستی و... مواجه بودیم و فضا کاملا ملتهب و تحت تاثیر دیدگاههای مختلف بود. گروههایی هم بودند که رهبری امام را نه صرفا یک رهبری سیاسی بلکه از دید مکتبی و دینی پذیرفته بوده و به آن اعتقاد داشتند و انجمنهای اسلامی شکل گرفتند. البته گروههای دیگری هم بودند که ایشان را رهبری سیاسی میدانستند که تودهها را بسیج کرده و مسلمان هم بودند. یا ملیگراها فلسفه سیاسی امام را مخصوصا در ولایت فقیه قبول نداشتند اما چون امام، توده مردم و همه اقشار را پشت سر خود داشت مجبور به حمایت بودند. این حرکت تصرف لانه جاسوسی از دل مباحث سیاسی دانشجویان به ویژه در شرایطی که دولت موقت حاکم بود و افکار سازشکارانه را در عرصه داخلی و لیبرالیسم در عرصه خارجی حاکم کرده بود بیرون آمد. با این حال در آن روزها انجمنهای اسلامی، موضع خود را که همکاری با دولت موقت بود اجرایی کردند اما به تدریج که پیش رفتیم دیدیم افکار دولت موقت با چارچوب امام فاصله دارد و این در میدان عمل خود را نشان میدهد.
۴ـ هدف ما اعتراضی سه روزه بود اما پیشبینی خیلی چیزها را میکردیم و این در جلسات متعدد مورد بحث قرار گرفته بود. اولین احتمال ما این بود که دولت موقت دستور دستگیری ما را بدهد. دومین احتمال هم استعفا یا طرح استعفا برای فشار بر ما بود. در عین حال احتمال استعفای دولت موقت هم، روی میز ما بود اما فکر نمیکردیم امام بلافاصله قبول کنند. اما در اینکه دولت موقت قطعا مخالف این اقدام است تردیدی نداشتیم. فکر میکردیم اگر نتوانند وارد سفارت شوند، با استعفا، امام را تحت فشار میگذارند تا ایشان دستور دهند سفارت را ترک کنیم. هدف ما سقوط دولت نبود اما یکی از پیامدهای احتمالی کار ما این بود.
۵ دعوت از آیتالله خوئینی برای پیوستن به ما به این دلیل بود که اگر نشناختن ما و نیات ما باعث شود که دیدگاه امام، منفی شود از قبل برای آن فکری شده باشد. اما باز هم اطمینان نداشتیم که فشار دولت موقت غلبه میکند یا تمهیدات ما؟ با این حال قبل از تسخیر، این جریان دو ماه در دانشگاه به صورت مخفی بررسی میشد. هیات پنج نفره مرکب از دانشگاههای اصلی کشور یعنی صنعتی شریف، پلیتکنیک، تهران و ملی (شهید بهشتی) در این جلسات به طرح احتمالات خود میپرداختند. با بقیه دانشگاهها به دلیل اختلاف نظر به توافق نرسیدیم و به نوعی ما آنها را دور زدیم! مثلا انجمن دانشگاه علم و صنعت و برخی دیگر، علامت سوالهای جدی برای انجام ندادن آن داشتند و بعضا میگفتند سفارت شوروی را هم باید گرفت. به هر شکل با این حرکت همراه نشدند و مخالف بودند. ما ناگزیر شدیم آنها را دور بزنیم تا به تصمیمی مشخص برسیم. ما مخفیانه و سازمانیافته در ابعاد مختلف مباحث را جلو بردیم. اطلاعیهای که سه روز قبل از ۱۳ آبان از طرف امام صادر شد و در آن امام خطاب به طلاب و دانشجویان، جملهای را فرموده بودند که «بر طلاب، دانشجویان و دانشآموزان است که حملات به آمریکا را گسترش دهند تا استرداد شاه خائن» که این جمله برای ما یک حجت بود. اینکه تحت تاثیر چپها عمل شد، موضوعی انحرافی است. آنها بحثی را مطرح میکردند که ما دانشجویان معتقد به مرجعیت و تقلید، اساس امپریالیسم را نمیشناسیم و راه مبارزه با آن را هم نمیدانیم. این افکار آنها نسبت به ما بود و آنها نمیتوانستند درک کنند که انقلاب به رهبری یک فرد مذهبی و ایدئولوژیک مانند امام، موثرتر از افکار آنها در مبارزه با استکبار باشد. این یک زاویه ما با چپها بود. دومین دلیل در رد این ابهام، این است که اگر این فکر از دید مبارزات چپگرایانه میخواست انجام شود، سه روز بعد از ۲۲ بهمن، برخی گروههای آنها سفارت آمریکا را گرفتند اما هیچکس به آنها محلی نگذاشت. ما اگر تحت تاثیر این افکار بودیم میتوانستیم برویم بگوییم مرگ بر آمریکا و با آنها همراه شویم. ما معتقد بودیم این باید مرگ بر آمریکا و مبارزه با آن در یک چارچوب فکری و دینی و فلسفه سیاسی - مذهبی معنا یابد نه اینکه تحت هر شرایطی بگوییم مرگ بر آمریکا. اتفاقا سه روز بعد از انقلاب احساسات ضد آمریکایی خیلی بیشتر بود تا ۹ ماه بعد از آن. آن موقع هم کشور از این مساله جدیتر حمایت میکرد و هم ما در دانشگاه اما آن حرکت بلافاصله از بین رفت.
حرکت ما چون با چارچوب فکری که برخاسته از امام بود و مجریان آن برخاسته از مکتب امام بودند همسنخ بود و در مکتب فکری انقلاب انجام شد که به این حادثه بزرگ بدل شد و برای همین امام گفت انقلاب بزرگتر و همه حمایت کردند. تسخیر لانه جاسوسی، سفره همه حرکتهای ضدانقلابی را جمع کرد و به انقلاب نفس تازهای داد.
۶ـ امام میتوانستند بگویند چون دولت موقت استعفا داده و خلأ ایجاد شده کار شما هم درست است اما آن را تمام کنید. البته به نظر ما رفتن دولت موقت از سر کشور و امور اجرایی نعمتی بود. در جنگ هم وقتی شرایط به گونهای شد که باید قطعنامه را میپذیرفتند عدهای از رجال گفتند ما میپذیریم اما امام گفتند اگر قرار باشد خودم میپذیرم. ماجرای مک فارلین را علنی عنوان کرد و گفت با مردم رودربایستی ندارم. بنابراین اینکه امام اهل قرار گرفتن در رودربایستی باشد منتفی است. به ویژه اینکه این مشی با اطلاعیه سه روز قبل امام هم مغایر بود. دانشجویان، چارچوب فکری را از ایشان گرفتند. به هر حال اگر این اقدام صورت نمیگرفت شرایط از سه حالت خارج نبود. یا دولت موقت مسیر عادیسازی را ادامه میداد و این موجب میشد که این با شور انقلابی مردم در ابتدای پیروزی انقلاب که تحت تاثیر تعالیم امام، مصیبتها را از آمریکا میدانستند جور نباشد. یا باید آمریکا کوتاه میآمد یا ما. آمریکاییها کوتاه بیا نبودند و الان هم نمیآیند. در این منطقه به دلیل موقعیت حیاتی آن باید رژیمی سر کار باشد که در چارچوب تنظیمات بینالمللی عمل کند. این تنظیمات نشان نداده که مخالف منافع آمریکا عمل کند. عدهای میگویند امروز آمریکا قدرت اول جهان در برخی زمینههاست و ما میگوییم دادن نقش درجه ۲ به ایران در منطقه ناحق است. میگویند در معادلات امروز دنیا شناختهشده نیست، خب نباشد. خط امامی که دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا نام آن را برگزیدند و پیش از آن نبود، برگرفته از آموزشهای ناب اسلام است و این هزینه دارد. میگوییم ما مستقل هستیم، به همه احترام میگذاریم اما زورگویی را نمیپذیریم. حالت دوم این بود که دولت موقت راه را برای برقراری رابطه هموار کند و به جلو برود تا آمریکا انقلاب را در اختیار گیرد. اما اینجا پارادوکس ایجاد میکرد. مگر میشد، در آن زمان، پای آمریکا به ایران باز میشد، مستقل میماندیم؟ اگر این شرایط پیش میرفت کار به جایی میرسید که انقلاب بین دو راهی میماند. حالت سوم هم همین حادثه تسخیر سفارت بود که اتفاق افتاد. حادثهای اتفاق بیفتد تا موضع ابهامآمیز «یا این یا آن» را تبدیل به تشخیص موضع کند و تعیین تکلیف کند. سوال ما از آمریکا این بود که چرا شاه را پذیرفتید؟ اگر راه دادن شاه برایشان عادی بود، اول انقلاب بهتر بود این کار را انجام دهند تا ۹ ماه بعد از وقوع انقلاب اسلامی. اگر آن موقع به خاطر ترس از انقلاب اسلامی این کار را نکردند، سوال ما این بود که چه اتفاقی افتاده که ۹ ماه بعد از آن، این کار را کردند؟ حتما برنامهریزیای وجود داشت. در واقع کار آنها باعث تسخیر سفارتشان شد. ما اتباع آنها را گروگان گرفتیم و گفتیم شاه را بدهید. اگر شاه همچنان در باهاما، مکزیک و مصر بود ما چرا باید سفارت را تسخیر میکردیم؟
۷ـ اینکه امروز مذاکره صورت بگیرد یا نگیرد، حتما باید به شرایط وقوع آن توجه کرد. واقعا شرایط در ۱۳ آبان ۵۸ تعیینکننده بود و در ۱۳ آبان ۹۲ هم تعیینکننده است. ما باید اصولی را داشته باشیم که از آن عقبنشینی نکنیم و بر پایه آن پیش برویم. بر سر موضوعات فرعی مثل افغانستان و عراق این کار را کردیم و نتایج نسبی و متعادلی به دست آمد. البته میتوانست بیش از این به نفع ایران باشد یا تندتر به نفع آمریکا. اما درباره خود ایران چون به مبانی دو طرف بازمیگردد کار دشوار است. مبانی فکری امام و انقلاب مشخص است و اگر مذاکره بخواهد این مبانی را منتفی کند هیچوقت مذاکره شکل نمیگیرد و هیچ سودی برای مردم ایران ندارد. اما اگر مدلی کامل و جامع طراحی شود و دو طرف آن مدل را بپذیرند ماجرا فرق میکند. هدایت منافع به سمت و سویی که اهداف را تامین کند کار بسیار تخصصی است و آمریکاییها تجربه بیشتری دارند. اما انقلاب اسلامی توانسته این ماجرا را تغییر دهد و دو نمونه آن در افغانستان و عراق این را ثابت میکند. آنها نتوانستند کلاهی سر ما بگذارند و این قدرت انقلاب در پرورش نیروهای زبده و معتقد است. البته این کافی نیست. ما باید دیپلماتهایی داشته باشیم که هم فن زبان، هم دیپلماسی و هم مطالعه دارند و در چارچوب اهداف نظام و رهبری آن، از پس مذاکره بر بیایند. این امر بسیار دشوار به نظر میرسید اما میبینید که امروز امکانپذیر شده است.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :