کشف حجاب؛ زن ایرانی پشت ویترین تجدد
امیلی امرایی
کشف حجاب یکی از غریبترین موارد تاریخی است که از بیخ و بن قربانی حال و احوال تاریخنگاران شده است، رویدادی که باید در مذمت زورگویی در زندگی شخصی بررسی شود چنان پیچیدگیهای پیدا کرده است که کارکرد نوشتن دربارهٔ آن در تاریخنگاریهای رسمی تغییر کرده است.
تصویر کشف حجاب در تاریخنگاری پیش از انقلاب همراه با تعریفهای پرطمطراق و به عنوان چراغ روشنایی و پیشرفت و رهایی زن تعریف شد و در تاریخ رسمی پس از انقلاب ۵۷ به قزاقهای قلدر رضاشاه که در کوچه و خیابان زنان را با باتوم میزدند و روی زمین میکشاندنشان و خون از فرق سرشان جاری میکردند در قاب تلویزیون ختم شد؛ روایتهای دیگر اما محو و محوتر میشد، عکس پروین اعتصامی در کتابهای درسی و دیوانهایش با چاقچور کوچکی زیر گلویش منتشر و شعری که او به مناسبت کشف حجاب سروده بود هم از چاپهای متاخر دیوانش حذف میشد. حرفی از زنانی که موافق یا مخالف این مداخلهٔ دولتی در پوشششان بودند به میان نیامد و همه چیز شکل دیگری به خود گرفت.
به نظر تاریخنگاری همیشه در ایران بر مدار دولتها میچرخیده و به این ترتیب مساله کشف حجاب هم یکی از آن روایتهای دولتمدار شده است. در میان پژوهشهای تاریخی که در چند سال اخیر از سوی نهادهای غیردولتی منتشر شده است، یکی از جامعترین پژوهشها که در عین حال فشرده و پاکیزه نیز هست، کتاب کوچک « کشف حجاب؛ بازخوانی یک مداخله مدرن» نوشته فاطمه صادقی است که با کمترین حشو و زوائد به بررسی این مقوله پرداخته است. آنچنان که از عنوان کتاب پیداست نویسنده در این اثر به بازخوانی یک مداخله مدرن پرداخته است، مداخلهای که به زعم نویسنده هر چند مدت آن کوتاه بود اما تاثیرات آن چنان پردامنه ماند که همچنان بررسی آن برای درک شرایط حاضر هم میتواند حائز اهمیت باشد.
سوغات ترکی یا تغییری اجباری؟!
فاطمه صادقی در این کتاب سعی میکند از داوریهای یکسویه فاصله بگیرد و در عین حال ریشهها و تحلیل درستی در اینباره به خواننده ارائه بدهد. او حتی در بررسی انگیزهها و ایده اولیهٔ این ماجرا هم سعی کرده است روایتهای مختلف را بررسی کند، برخلاف تصور عمومی که رضاشاه بعد از دیدار با آتاتورک و سفر به ترکیه یک شبه قزاقها را فوج فوج روانه کرد تا حجاب و روبند از سر و صورت زنان بکشند، عناصر دیگر دخیل در این تصمیمگیریها را هم مطرح و بررسی کرده است.
اینکه رضاشاه به توصیه آتاتورک حجاب را برای زن ایرانی قدغن کرد، جدای از تاریخنویسی دولتمدار چنان در ذهن مردم جا افتاده است که نقل دهان به دهان میشود. تعدادی از مسافران ایرانی که رهسپار سفر یک هفتهای به استانبول میشوند، در کادربندی عکسهایشان جوری میایستند که سمت راست مجسمهٔ آتاتورک در میدان تقسیم در عکسهای یادگاریشان ثبت بشود، چون معتقدند مردی که کنار دست پدر ترکیه امروز ایستاده رضاخان است، همانی که با خودش کشف حجاب و بسیاری چیزها را از تنها سفر خارجیاش سوغات آورد، غافل از اینکه او سردار سزمیک، همرزم پدر ترکیه امروزین است و رضاشاه این قدرها هم برای ترکیه نورچشمی نبوده که مجسمهاش را در میدان اصلی شهر بسازند.
صادقی در این جستار، بازخوانی این ریشهها را روشنتر میکند و تا آستانۀ انقلاب ۵۷ این تاثیرگذاری را پیش میآورد: «بخش مهمی از تاثیرات این مداخله را باید در سیاستهای متضاد آن پس از انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ جستوجو کرد که با مشروعیتزدایی و اعتبارزدایی از کشف حجاب پهلوی و گفتارهای برآمده از آن همراه بود.»
نویسنده در مقدمهٔ کتاب پیدرپی اصلیترین و کلیدیترین تغییرات تبعات بیحجابی اجباری را میشمرد و از آن جمله به برهم ریختگی طبقاتی اشاره میکند؛ برهم ریختگیای که بیشتر شبیه یک انقلاب در درون بنیانهای طبقاتی است تا یک تغییر در پوشش جامعه. تا پیش از این میزان غایب بودن زنان و هفت قفل و کلید بودن اندرونیها متعلق به طبقات بالادست ایران بود که طبقهٔ اجتماعی و اقتصادی مرفه و قدرتمند را متمایز میکرد. اما با مطرح شدن بحث کشف حجاب پردههای اندرونیها زودتر برچیده شد، البته هر چند به اجبار اما باید زودتر تن میدادند.
نویسنده در فصلهای بعدی دشواری پذیرفتن این رویه را به نقل از شاهدان عینی نقل میکند. مهرانگیز دولتشاهی، دختر وزیر دربار و دختر عموی عصمتالملوک، همسر سوم رضاشاه نقل میکند: «بعضیها برایشان بیحجابی ناراحتکننده بود. یک وقتی عمو جانم به من گفت مهری جان برو آن اتاق رسیدگی بکن ببین چه هست، میگویند خانم آسیدکاظم حالش به هم خورده است. بیچاره خانم آسیدکاظم نتوانسته بود بیحجابی را در میان جمع تحمل بکند و حالش بد شده بود و او را برده بودند آن اطاق و گلاب به او میزدند.» در جای جای این کتاب روایتهایی از مقاومتها و مقابلهها به چشم میخورد، نویسنده از مردان صاحبمنصبی میگوید که در نهایت برای حاضر شدن در میهمانیهای اجباری زنی را صیغه کردند تا به جای بانوی اندرونی در محافل با کلاه و لباس بلند ظاهر شود و ناموسشان را در اندرونی از این بیعصمتی مصون بدارند و البته در مقابل از میل و اشتیاق زنان و مردان دیگری مینویسد که از مدتها پیش در پی تغییر پوشششان بودند و با روی خوش حکومت روبرو نمیشدند.
نکتهٔ اصلی کتاب «کشف حجاب» کنار هم آمدن هر دوی این رویکردهاست، صادقی به این ترتیب تلاش میکند تا تصویری نزدیک و شفاف از آنچه بر ایران در این مداخله گذشته است، ارائه کند. او به زعم خودش سعی دارد تاکید بر تاریخ اجتماعی را در برابر تاریخ سیاسی قرار بدهد و تصویری برای خوانندهاش بسازد که یک سره نمیکوبد. نویسنده کتاب را با تکیه بر اینکه بحث کشف حجاب با هدفی فراتر از بحث آزادی زنان در دستور کار دولت پهلوی اول قرار گرفت، پیش میبرد. کمااینکه تا پیش از آن تاریخ هرگز به زنانی که میخواستند پوشش خود را تغییر بدهند اجازهٔ ظهور داده نشده بود.
تغییر نکردن شرایط اجتماعی زنان
نویسنده در فصل دوم کتاب با عنوان «واقعۀ کشف حجاب» با استناد به اسناد و خاطرات چهرههایی همچون مخبرالسلطنه، به دودلی و تردیدهایی اشاره میکند که در باب کشف حجاب از همان ابتدای کار وجود داشته است. پس با وجود دودلیها و هراس از عبور برخی تندروها از مرزهای تعریف شده برای پوشش جدید و بیحجابی، زمستان سرد سال ۱۳۱۴ بهترین موعد برای اجرای این فرمان بوده، چون احتمالا خود سرما باعث میشده یکباره حجابها چندان هم دریده نشود و عفت عمومی که برای رضاشاه معنای ناموس داشته به خطر نیافتد.
در ساعت ۳ بعدازظهر روز ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ رضاشاه همراه همسرش عصمتالملوک و دخترانش شمس و اشرف که هر سه بدون حجاب بودند برای اعطای دیپلم به فارغالتحصیلان دانشسرای عالی در میدان جلالیهٔ تهران حاضر شدند. در آن روز زنان چهرههای سرشناس دولتی هم بدون حجاب و با پوشش کلاه و پالتوی بلند در مراسم حاضر شدند.
در واقع به نظر میرسید در روند مدرنیزاسیون رضاشاه خودش را مجبور به اجرای این برنامه کرد. صادقی به دو سخنرانی رسمی که رضاشاه به منظور کشف حجاب انجام داد اشاره میکند، او تنها در یکی از این دو نطق اشارهٔ کوچک و گذرایی به مسالهٔ کشف حجاب میکند و مستقیم از آن نام میبرد و در سخنرانی که برای فارغالتحصیلان انجام میدهد، تاکیدش بر تلاش برای ترقی است و در سخنرانی دوم نیز از اینکه زنان با دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا و پی به حقوق و مزایای خود بردهاند ابراز خرسندی میکند. برای روشن شدن این مرزها و اینکه رضاشاه با هدف دیگری درصدد تغییر پوشش زن ایرانی بود، نویسنده مثالهای روشنی میآورد. اشرف پهلوی در خاطراتش میگوید که پدرش از دیدن لباس بدون آستین بر تن دخترانش متغیر میشده و علم در خاطراتش مینویسد رضاشاه مرگ را بر اینکه چشم غریبه به زنهایش بیافتد ترجیح میداده اما چارهای نداشته چون در غیر این صورت ایرانیها وحشی و عقبمانده به حساب میآمدند. و در نهایت در دوراندیشی برای سیاستهای پیشگیرانه تا آنجا پیش رفتند که برای حفظ شان زنان و فاصلهگذاری با باورهای رایج از ابتدای کار قرار بر این شد که زنان معروفه اجازهٔ کشف حجاب نداشته باشند و در صورت کشف حجاب پلیس با آنها برخورد کند.
باید گفت بر اساس شواهدی که نویسنده در این کتاب آورده دولت رضاشاه برخلاف سخنرانیهای او، چندان در پی آزادی زنان نبوده و بیشتر در پی درست کردن ویترینی بوده که ایران را به لحاظ ظاهری به شمایل کشورهای غربی نزدیک کند و برای دستیابی به این منظور کشف و پرده برداشتن از صورت و سر زنان از واجبات بوده است. در واقع جدای از ژست متجددانه چیز چندانی عاید زنان ایرانی نشد، حتی در تصویب قانون اساسی در بخش حقوق خانواده و زنان باز هم بازگشت به قوانین شریعت اسلامی بود که پیاده شد.
حذف عامدانهٔ فاعلیت زنان
صادقی در فصل «حذف فاعلیت زنان و بحران مشروعیت» به عواملی که بدون در نظر گرفتن فاعلیت زن ایرانی این رویداد را عملی کرد و به آن شکل مداخله داد اشاره میکند، از جمله تنها سفر خارجی رضاشاه که مخبرالسلطنه در خاطراتش سوغات آنکارا را رفع حجاب میداند. نویسنده در این مورد هم مثالهایی را شاهد میآورد که نشان میدهد تنها سفر ترکیه نبود که به کشف حجاب ختم شد، کمی بعد از سفر رضاشاه به ترکیه در خرداد ۱۳۱۳، در بیستم مهرماه همان سال در جشن هزارهٔ فردوسی چند زن بیحجاب در مراسم حاضر شده بودند که خشم متدینان و علما را برانگیخت. رضاشاه شهربانی را مسوول دانست و دستور برخورد با مقصرین را داد تا جلوی گسترش نارضایتی را بگیرد و کمی بعدتر دوباره خود رضاشاه بود که از گروهی از بانوان معلم خواست کانون بانوان راه بیندازند و کارمندان اداره معارف و افسران ارتش و مدیران ادارات مکلف شدند با بانوان بیحجابشان در مجامع ظاهر شوند.
صادقی در بخشهای دیگر به عناصری که به اندازهٔ دیدار از ترکیه تاثیرگذار بود میپردازد، همچنین مسالهٔ کشف حجاب در آسیای مرکزی و اقدامات استالین و کارزار هجوم به پردهنشینی زنان را از نظر میگذراند و تاثیر تک تک آنها را در این تصمیمگیری بررسی میکند.
همچنین موردی که به نظر عامدانه نقش و تاثیرگذاری زن ماجرا در آن نادیده گرفته شده است، به عقیده نویسنده سفر امانالله خان پادشاه افغانستان با ملکه ثریا به ایران هم در این تصمیمگیری بیتاثیر نبود. «توقف امانالله خان در خرداد ۱۳۰۷ تاثیر بسیاری بر رضاشاه داشت و چنانچه امانالله خان در بازگشت به افغانستان با شورش عمومی روبهرو نمیشد و تخت خود را از دست نمیداد، کشف حجاب در همان زمان در ایران نیز به وقوع میپیوست. احتمالا سرنوشت امانالله خان مانع از اعلام آن شد. برادر امانالله خان، رضاشاه را از این امر بر حذر داشت.» اما در این سفر عاملیت زنانه بود که بر رضاشاه اثر گذاشت، رضاشاه از اینکه میدید ملکه ثریا بدون پوشش صورت و با لباس امروزی ظاهر میشود و هیچ ابایی از شرکت در بحث ندارد، متحیر شد و این تاثیرگذاری تا مدتها بعد بر او ماند. در این فاعلیت و تاثیرگذاری نویسنده به دیگر زنان درباری هم اشاره میکند، از جمله با استناد به خاطرات مخبرالسلطنه که نوشته است: «در سنوات ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ ملکه ترویج دکلته میکرد و منع چادر نماز. عیال ما که به اندرون میرفت و چادر نماز داشت، مورد ایراد واقع میشد. آخر ترک رفتن نمود.»
در عین حال نویسنده از تلاشها و گامهای دیگری میگوید که از مدتها پیش در جریان بود، از جمله اینکه در انقلاب مشروطه و در جریان مبارزات مسلحانه در تبریز هم موضوع رفع حجاب از زنان منجر به بروز اختلاف بین مشروطهخواهان شده بود. در فاعلیت زنان برای حضور در جامعه و داشتن نقش اجتماعی یکی از پیشگامان ناکام شاید همان طاهره قرهالعین باشد. در عین حال در دوره حکومت پهلوی نیز روزنامهنگاران زنی بودند که از تمایل زنان به برداشتن روبنده و بیرون آمدن از خانه در دورهٔ قاجار مینوشتند و البته نویسنده از زنانی همچون صدیقه دولتآبادی نام میبرد که در محل کارش در وزارت آموزش و پرورش هم از پوشیدن چادر امتناع میکرد. در نهایت نویسنده معتقد است: «در بسیاری از تحلیلها به نقشی که زنان در کشف حجاب داشتند، تقریباً هیچ اشارهای نشده است. این امر در مورد مقاومتها و مخالفتهای زنان در برابر کشف حجاب نیز صادق است. در بسیاری از گزارشها و تحلیلهای تاریخی که در مورد کشف حجاب در کسوت موافقت یا مخالفت نوشته شده، تاکید عمده بر نقش نخبگان مرد، روحانیون، بازاریان و اصناف و در مجموع مردان جامعۀ ایران است و برعکس، تصویری که از زنان ترسیم میشود القاگر انفعال، اطاعت، دنبالهروی و فقدان فاعلیت از سوی آنهاست.»
از چشم غربی و آنچه در عکسها باقی ماند
کتاب صادقی با دو فصل درخشان به پایان میرسد، در فصل پنجم کتاب با عنوان «حجاب و کشف حجاب از چشم غربی» به تاثیر این مداخله و تغییر در نگاه جامعهٔ غربی به ایران میپردازد: «اگر زن "شرقی" معیار غربیان برای ارزیابی "ما" محسوب میشد، به همین منوال، زن غربی نیز با پوشش و رفتار خود، ملاک مهمی برای ارزیابی ما از "غرب" و "دیگری غربی" به حساب میآمد. شرقشناسی روی دیگر غربشناسی بود.»
قرار گرفتن زن ایرانی در کانون منازعات غرب و شرق، کمکی به بهبود شرایط زنان نمیکند و تنها اثباتی برای دعاوی سلطه است. غرب تاکید داشت که علت عقبماندگی شرق عدم حضور زنان و فاعلیت اجتماعی آنهاست، چنانکه بخشی از جامعهٔ روشنفکری شرق هم بر این مساله تاکید داشت و در مقابل شرق، زن غربی را به فساد و بیبندوباری متهم میکرد.
این فصل از کتاب لحظهای به اوج خود میرسد که نویسنده بحث نگرانی همیشگی شرق از تحقیر شدن را مطرح میکند، در واقع سیاست کشف حجاب به نظر برای از میان بردن این تحقیرشدگی عملی شد و در مثال نتیجهای عکس به همراه داشت، یکجور تحقیرشدگی همراه با ریشخند. روزنامههای غربی از لباسهایی که زنان ایرانی در خیابان میپوشیدند و هیچ ربط و هارمونی بینشان نبود، مینویسند، از اینکه انگار خیابانهای تهران در این پوشش جدید تبدیل به مجلس بالماسکه و سیرک شدهاند مینویسند. کلاه پهلوی از یک سو این ریشخند را به همراه داشت، چون درست شبیه کلاه ماموران راهآهن کشورهای اروپایی بود و زنان ایرانی که چیزی جز چادر روبنده نداشتند ناشیانه لباسهای بیربط را از روی هم میپوشیدند و چند کلاه را روی هم به سر میکشیدند: «برای مثال نشریات چاپ بریتانیا به روند کشف حجاب انتقاد کردند، در عین حال، در برخی از مقالات سودی که از بابت وارد کردن محصولات وارداتی نصیب کارخانهها و فروشندگان اروپایی میشد، مورد توجه واقع شده بود...این مطالب توجه را معطوف این نکته میکردند که نباید امریهٔ تعویض لباس و کشف حجاب را اقدامی هر چند نابخردانه در راستای تمدنسازی و ترقی تعبیر کرد، بلکه باید آن را اقدامی دانست که بورژوازی و خرده بورژوازی غربی از آن سود سرشار میبردند.»
نویسنده مثالهای از این تحقیرشدگی میآورد: «چند ماه پس از آغاز کارزار کشف حجاب، کاتولیک هرالد، چاپ منچستر مقالهای منتشر کرد که در آن پوشش اجباری به تمسخر گرفته شده بود. در این مقاله چنین آمده است: به دستور شاه هر ایرانی باید لباس اروپایی بپوشد. این فرمان به آنچه در ترکیه چند سال قبل انجامید، منجر خواهد شد. دستدوم فروشهایی متعدد از لندن، برلین و پاریس به سرعت راهی آنجا شدهاند و مغازههایی برای فروش اجناس خود باز کردهاند. آنها کت هم میفروختند. مردم هرچه که به دستشان میرسید میپوشیدند و به همین دلیل ظاهری عجیب و غریب پیدا کرده بودند.»
و در نهایت این کتاب با آنچه که در تاریخ ثبت شده است به پایان میرسد؛ میراثی که در عکسها باقی مانده است. نویسنده معتقد است تاریخ کشف حجاب از تاریخ عکاسی ناگسستنی است: «سوای ابعاد و پیامدهای آن، نفس واقعۀ کشف حجاب چیزی نبود مگر چند عکس. این عکسها عمدتاً از مراسم دولتساخته و با حضور مقامات گرفته شدهاند.»
او در این فصل به بررسی عکسهایی میپردازد که از طریق آنها میتوان به سلیقهٔ رایج و برخی هنجارهای فرهنگی و اجتماعی یک روزگار پی برد. نویسنده معتقد است: «اما این به هیچرو به آن معنی نیست که عکس واقعیت را بازتاب میدهد، حتی اگر ثبت برابر با واقعیت باشد. عکسها تنها بخشی از واقعیت را منعکس میکنند و همزمان چیزی بیش از واقعیت را به نمایش میگذارند.»
او از بازنمایی آینده و گذشته در عکسها مینویسد و از اینکه کارکرد دوربین در عهد پهلوی اول با روزگار ناصرالدین شاه چقدر متفاوت شده بود. به زعم نویسنده نقش عمدهٔ عکاسی در پیشبرد مدرنسازی در این دوره تا حدی به عمومیت یافتن عکاسی مربوط میشود.
و در نهایت پایانبندی این کتاب به همان نقطهای میرسد که نویسنده از ابتدای کتاب سعی در تشریح آن داشت: «کشف حجاب بیش و پیش از هر چیز دیگر یک سیاست بود.»
***
کشف حجاب؛ بازخوانی یک مداخلۀ مدرن
فاطمه صادقی
نشر نگاه معاصر
چاپ اول، ۱۳۹۲
۱۰۱ صفحه
۴۹۰۰ تومان
نظر شما :