دیدار آلاحمد با امام به روایت دعایی
به گزارش خبرگزاری ایسنا، در مراسم بزرگداشت جلال آلاحمد که دوم آذرماه همزمان با نودمین سالروز تولد این نویسنده فقید در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد، غلامرضا امامی که به گفته خودش از ۱۷ سالگی با آلاحمد آشنا بوده است و این همراهی تا زمان مرگ نویسنده ادامه داشته، نسبت به گم شدن یادداشتهای باقی مانده از جلال آلاحمد هشدار داد و گفت: کسی که نمیخواهم نام ببرم و نسبتی هم با آلاحمد ندارد، در شرایطی که این نویسنده وراثی دارد، دو جلد از دستنوشتههای منتشر نشدهٔ آلاحمد را حبس کرده است. من نگرانم این یادداشتهای روزانهٔ منتشرنشده به سرنوشت رمان «کوه سرگردان» سیمین دانشور گرفتار شود. بعد از مرگ جلال، سه نسخه از یادداشتهای منتشر شدهٔ او تدوین شد، نسخهای از آن به خانهٔ سیمین دانشور و نسخهٔ دیگر به خانهٔ شمس آلاحمد فرستاده و نسخهای نیز به دست پرویز داریوش سپرده شد. اما اکنون کسی که ربطی به آلاحمد ندارد و طمع گرفتن پول برای عرضه کردن آن یادداشتها را دارد، آنها را محبوس کرده است. باید در این زمینه کاری صورت بگیرد.
این نویسنده و مترجم در بخش دیگری از صحبتهایش به مرور برخی از خاطراتش با آلاحمد پرداخت و با بیان اینکه همهٔ آن خاطرات را در کتاب «جلال آل قلم» مکتوب کرده است، از فضای تخریب و توهینی که در مواجهه با جلال آلاحمد و علی شریعتی در فضای جامعه شکل گرفته است، شدیدا انتقاد کرد و گفت: هر جا صحبت از گرانی و تورم است، دشنامهایی هم به علی شریعتی و جلال آلاحمد نثار میشود. آلاحمد و شریعتی فرصت نقد آرای خویش را نیافتند و به واقع جوانمرگ شدند. با این حال هنوز هم آثارشان پرخواننده است. آن دست از کسانی که نقد دارند، نباید فحاشی کنند. روزگار ما به جایی رسیده است که در جراید مینویسند آلاحمد یک قاتل بود. در زیر آسمان پایتختی که مکانها و معابر متعددی به نام آلاحمد است، چنین اتهاماتی میزنند. اگر سند دارید، رو کنید. دیگر آنکه اتهام میزنند آلاحمد و شریعتی ساواکی بودند؛ حرفهای بیپایه و اساس که ربطی به این دو نویسنده ندارد. متأسفانه از راست و چپ به این دو نویسنده میتازند. سوال سادهٔ من این است؛ اگر علی شریعتی و جلال آلاحمد را از تاریخ روشنفکری ایران حذف کنیم، چه کسی به جای آنها بگذاریم؟ جلال در زندگیاش سخن مذهبیها را به میان روشنفکرها برد و شریعتی سخن روشنفکرها را به میان مذهبیها برد. به اعتقاد من، این فحاشیها به آلاحمد و شریعتی پاسخ میخواهد و اصلا نشانهٔ آزادی بیان نیست. همانطور که چند دهه پیش در سالهای نوجوانی در حمایت از آلاحمد نوشتم، میگویم که آلاحمدزدگی عیب نیست.
همچنین عبدالله انوار با مروری بر شرایط زندگی آلاحمد در دوران کودکی و خاندان او گفت: فضای مذهبی شیعی دوران خردسالی، اندیشهٔ جلال را زیر نفوذ خود گرفت و با این سابقهٔ ذهنی جلال ظلمستیز را تحویل اجتماع داد. جلال که از خردسالی حس کرده بود همنوعهایش چه رنجها از ظلم مستبد و ظالم میبرند و با چه تبعیضها دست به گریبانند، ابتدا دریافت که دستگاههای چپ سیاسی در کار قیام علیه ظلماند، پس به آنسو شتافت. چون از هنر نویسندگی بهره کافی داشت، در این دستگاه با خوشقلمیهای خود سرشناس شد و مدتها سردبیر یکی از نشریات این جبهه شد و در این جبهه قلم بر ضد جور استعمار و استبداد قلم میزد. تا اینکه به او ثابت شد قلمش در حمایت از رژیمی است که به نام آزادی خلق دست به ستمها میزند، پس از آن دستگاه کمونیستی برید. مصادف با نهضت ضد استعماری ایران به نام نهضت ملی نفت دل در گرو پیشوای این عرصه نهاد و به جبههٔ ملی پیوست. جلال عاشق آزادگی بود.
این نویسنده و پژوهشگر تصریح کرد: آلاحمد تا روز مرگش در چنبره دستگاه امنیتی بود. در آن سالها کتاب «مدیر مدرسه»ی وی، از زیباترین کارهای ادبی ایران، در قفسههای کتابخانهها جا گرفت. او که در طول حیات اجتماعی خود از ناهنجاریهای اخلاقی مردمان سرخورده بود، همیشه میگفت باید برای مقابله با این ناهنجاریها به ارزشهای اخلاقی نو دست زد تا در سایهٔ این ارزشها بتوان به آسانی و به آرامی زیست و مانند داستایوفسکی و تولستوی به دین پناه برد.
در ادامهٔ این برنامه، حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی با بیان اینکه فرصت دیدار با جلال آلاحمد را نداشته است، به مرور برخی از آشناییهایش با آثار این نویسنده پرداخت و متذکر شد: اولین بار در عراق با نثر و قلم ایشان آشنا شدم. همانطور که میدانید، از سال ۴۶ تا ۵۷ من در عراق در محضر امام(ره) بودم. نوشتهها و جرایدی که از ایران به دست ما میرسید، خدمت امام میبردیم. مشترک مجلهٔ نگین بودیم؛ ضمیمه آن گاهنامهٔ «این زمان آن زمان» منتشر میشد و در یکی از ضمایم یادداشت آلاحمد دربارهٔ صمد بهرنگی و مرگش منتشر شده بود. بعد داستان «سه تار» را از وی خواندم و با شیوهٔ نگارشش آشنا شدم. تا اینکه حاج احمد آقا از ایران به عراق آمد. تعریف میکرد بعد ماجرای ۱۵ خرداد یک روز آلاحمد به محضر امام میرسند و با ایشان دیدار میکنند. امام به خاندان آلاحمد علاقه داشتهاند، زیرا از خانوادهای روحانی بود و از بستگان مرحوم طالقانی بودند. آن روز که آلاحمد به محضر امام میرسد، کتاب «غربزدگی» نیز در محضر ایشان بوده است. آلاحمد میپرسد این پرت و پلاها را میخوانید، امام پاسخ میدهد، کتاب مفیدی است که من به همه توصیه میکنم آن را بخوانند. در آن دیدار آلاحمد پیشنهاد میکند اعلامیههایی را که علمای قم انشا میکنند، قبل از نشر ببیند؛ مبتدا و خبر آنها را تصحیح کند تا محافل روشنفکری و جوانان کمتر از لحن بیانیههای علما خرده بگیرند. این دلیل بر عشق و علاقهٔ آلاحمد به امام و راه ایشان بود و او خودش را به حلقهٔ یاران امام نزدیک کرده بود و یاران امام هم با ایشان در ارتباط بودند. فرزند امام ارتباط وسیعی با آلاحمد داشت.
مدیر مسوول روزنامهٔ اطلاعات در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد که آلاحمد دائما در سیر و تحول بوده است و به زندگی و تحولهای وی پرداخت و گفت: در همهٔ این دوران تحول آلاحمد هیچگاه به پدر روحانیاش بیاحترامی نکرد و البته آن سرانجام خوش و نیک برای آلاحمد را ما باید مرهون الطاف و سعهٔ صدر آیتالله طالقانی باشیم. اگر نبود رأفت، عقلانیت، منطق و سعهٔ صدر مثالزدنی آیتالله طالقانی در برخورد با آلاحمد و دیگر روشنفکران، معلوم نبود که سرانجام جلال به کجا منتهی میشود و این سرانجام نیکو متأثر از الطاف آیتالله طالقانی است.
دعایی در بخش پایانی صحبتش با خواندن بخشی از زندگینامهٔ خودنوشت جلال اظهار کرد: کتاب «سنگی بر گوری» به دست جلال مهلت ویرایش پیدا نکرد و آن کسانی که بدون ویرایش آن متن به قلم نویسنده اقدام به انتشار آن کردند، جفای بزرگی بر آلاحمد کردهاند.
احمد آلاحمد – برادرزادهٔ جلال – نیز در واکنش به اظهارات سید محمود دعایی تصریح کرد: به اعتقاد من جنبههای پراهمیت فعالیت جلال در انتقاد از خویش است، در جایی که به خصوصیترین مسائل خودش وارد میشود و آنها را در اثرش پیش میکشد. به اعتقاد من جلال در پی کرامت انسانی بود و علت درافتادنش با نظام سابق هم همین بود.
همچنین حجتالاسلام سرفرازی به شرح دیدارها و آشنایی با جلال آلاحمد پرداخت و با مرور پارهای از خاطراتش با این نویسنده، از او به عنوان فردی بینقاب یاد کرد و گفت: آلاحمد در پی این نبود که کسی از او ستایش کند. او همواره بدون مصلحتاندیشی، بیپروا و با دلسوزی و دردمندی حرفها و دیدگاهش را مطرح میکرد. شهامت بسیار داشت و نسبت به مسائل دین اسلام هم آشنا بود. او در عرصهٔ ادب ایرانزمین نقش مهمی برعهده داشت و ایران از چهرههایی مانند جلال به خود کم دیده است.
مهدی قزلی هم که گزارشی را با عنوان «رد پای جلال» تألیف کرده است، به مناطقی که جلال سفر کرده است، رفته و خاطرههای مردمان آن مناطق را از آلاحمد مکتوب کرده است، بخشی از حرفهای مردم عادی را دربارهٔ آلاحمد خواند و گفت: آلاحمدی که روشنفکران معرفی میکنند، با آلاحمدی که مردم میشناسند، تفاوت بسیار دارد.
همچنین در این مراسم که اجرای آن را عبدالجواد موسوی برعهده داشت، یکی، دو نماآهنگ کوتاه دربارهٔ آلاحمد نمایش داده شد.
نظر شما :