درسها و ترسهای مکتبخانهها؛ گلستان با فلک
امیلی امرایی
حسن ذوالفقاری در مقدمهٔ جلد اول مجموعهٔ «ادبیات مکتبخانهای ایران» نوشته است: «نظام آموزش و پرورش در ایران به خصوص در برنامه و محتوای درسی، فراز و فرودهایی داشته است. وقتی در سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۴ مؤلف و برنامهریز درسی سازمان پژوهش و برنامهریزی درسی وزارت آموزش و پرورش بودم، متوجه شدم تاکنون تاریخچهٔ تألیف کتب درسی از دوران مکتبخانه تا به امروز ثبت و تدوین و تحلیل نشده است.»
در واقع به زعم مؤلفان، این کتاب حاوی مهمترین متون داستانی مکتبخانه است، متونی که سالیان سال به کودکان ایرانی دانش آموخته و به عنوان مواد درسی کاربرد داشتهاند. در این مجموعهٔ سه جلدی مواد درسی روزگار قاجار گردآوری شدهاند. این ادبیات و مواد درسی که در دورههای تاریخی مختلف تغییر کردهاند، در هر دورهای آینهٔ تمامنمای جریانهای ادبی و فرهنگ و ادبیات عامیانهٔ غالب در آن عهد محسوب میشوند. ذوالفقاری و حیدری این مجموعه را با استناد و اتکا بر منابع چاپ سنگی گردآوری کردهاند. اما پیش از ورود و آشنایی با منابع درسی مکتبخانهها، گردآورندگان این مجموعه در مقدمهای مفصل با عنوان درآمدی بر ادبیات مکتبخانهای در ایران، به بررسی دقیق آنچه از آداب و رسوم حاکم بر آن فضا باقی مانده و در دسترس است، پرداختهاند. از بررسی ریشههای لغوی کلمهٔ مکتب تا بررسی تاریخچهٔ آموزش کودکان در ایران را میتوان در این مقالهٔ مبسوط خواند. آموزش در ایران باستان، پس از اسلام، چگونگی آموزش زنان و همچنین بررسی انواع مکتبخانهها و ویژگیهای معلم مکتبخانه و جزئیات بسیار دیگری در این مقاله جامع و خواندنی در دسترس قرار گرفته است. به زعم گردآورندگان این مجموعه هدف اصلی از جمعآوری این متون بیش از هر چیز احیا و در دسترس قرار گرفتن اینگونه از ادبیات است، گونهای از ادبیات عامیانه و داستانهای کوچه و خیابان عهد قاجار که به اندازهٔ افسانههای ایرانی خواندنی است. در بخش بعدی این اثر متونی که در مکتبخانهها تدریس میشدند، آمدهاند.
در بخشی از درآمدی که نویسندگان بر این کتاب نوشتهاند به ویژگیهایی اشاره شده که برای شناخت حال و هوای حاکم بر مکتبخانهها و همچنین رابطهٔ ملا و معلم مکتبخانه با شاگردان ضروری به نظر میرسد: «به گرداننده یا مدیر مکتب یا مکتبدار اگر مرد بود، آخوند، ادیب، مودب، ملا یا میرزا میگفتند. تعداد زیادی از مکتبداران معمم بودند که آنها را آخوند صدا میزدند. در صورتی که کلاه داشتند، او را میرزا مینامیدند و اگر سید بودند، آقا. در صورتی که زن بودند، به این زنان ملاباجی، آخوندباجی، میرزاباجی، خانباجی و شاهباجی نیز میگفتند.»
نویسندگان کتاب در بررسیهایشان به این نتیجه رسیدهاند که آخوند مکتب سواد زیادی نداشته و تنها در حد برنامههای درسی میتوانسته به شاگردان آموزش بدهند. حاج میرزا سید یحیی دولتآبادی، خوشنویس سرشناس و موسس مدرسه سادات از ملاباجیها و ملاهای کمسوادی که تنها میتوانستند از روی قرآن بخوانند و اغلب نوشتن نمیدانستند در خاطراتش یاد میکند. با این حال نمونههای متفاوت و عالمی از ملاها و مکتبدارها هم در خاطرات و تاریخ شفاهی نقل شدهاند. در این میان نقلی که محمدعلی جمالزاده در «سر و ته یک کرباس» از ملاباجیای به نام آمنه بیگم میآورد، حاکی از خاطرات خوش و آموزش صحیح است. میرزا فتحعلی آخوندزاده نیز که یکی از منتقدان مکتبخانهها بود در شرح حال خودش مینویسد: «چون ملا علیاصغر شخص فاضل و عاقلی بود، مرا زیاد نرنجانید. با کمال حلم و رافت حروف را به من نشان داد و سیاق هجه را آموخت. به طوری که در سه ماه قرآن را تمام کردم.»
علاوه بر این بسیاری از شاعران سرشناسی که نامشان ماندگار شده هم خود اداره کنندهٔ مکتبخانهها بودند: «معروف است شمس تبریزی از طریق مکتبداری زندگی میگذرانده است. وحشی بافقی مدتی به مکتبداری در کاشان مشغول بود، شاپور تهرانی با شغل مکتبداری روزگار گذراند.» اما این آموزشهای ابتدایی چندان در اجتماع دارای ارج و قرب نبود، از طرفی دایر کردن مکتبخانه نیازی به تائیدیه و مجوز دولتی نداشت و هر کسی میتوانست به فراخور توانایی و حالش مکتبخانه تاسیس کند و این شایستگی شخصی و اخلاق نیکو بود که سبب میشد مکتبی رونق بگیرد یا که سوت و کور بماند.
در بررسی ویژگیهای مکتبداران آمده است: «انعکاس کم ارجی آموزگاران مکتب و اعتقاد عمومی بر نادانی و خشونت و کماهمیتی آنان را میتوان در متون ادبی دورههای مختلف دید. سعدی در بیان شیوهٔ تربیتی معلمان و تائید سختگیری آموزگار میگوید: معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب، ترشروی، تلخ گفتار، بدخوی، مردم آزار و گدا طبع، ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی.»
در این فصل سعی شده تصویری جامع از تفاوتها در جایگاه علمی مکتبداران از روزگار نوشتن هزار و یک شب تا عهد قاجار از طریق روایتهای به جامانده ارائه شود. آنچنان که از اسناد به جا مانده برمیآید شهریه مکتبخانهها در اواخر عهد قاجار مبلغ ده قران برای مکتبخانههای اعیانی و پنج تا ده قران برای مکتبخانههای عمومی بود. اما جدای از مکتبخانهها، در خانوادههای متمول و در میان اشرافزادگان حضور معلم سرخانه امری عادی بود که در عهد قاجار بیشتر هم رایج شد.
عشقها و ترسهای مکتبخانهای
نظام آموزشی در عهد قاجار و دورههای پیش از آن از هر حیث یگانه بود، روش آموزشی که دارای ویژگیهای یگانهای است که بخش زیادی از آن تنها در ایران رخ میدهد. برای نمونه هیچ سن و شرط ویژهای برای پذیرش کودکان در مکتبخانهها وجود نداشت: «کودکان را معمولاً از سن پنج سالگی که از عهده طهارت و شستوشوی خود برآیند، به مکتب میفرستادند.» مدت تحصیل نیز به استطاعت خانوادگی و علاقه کودک بستگی داشت: «مکتبرفتهها به جای مدت، میزان، سطح و مدرک تحصیلی، به نام کتابی که تا آن زمان خوانده بودند، اشاره میکردند. مثلاً میگفتند: جامع عباسی را تمام کردهام یا تا گلستان ادامه دادهام.» و از اینجا به بعد کودک یا برای ادامهٔ تحصیل راهی مدارس حوزوی میشد یا پیشهای میجست و کار را آغاز میکرد.
افزون بر این نویسندگان از حواشی مکتبخانهها هم غافل نشدهاند، از آن جمله میتوان به بررسی عشقهای مکتبخانهای اشاره کرد: «یکی از بنمایههای رایج در منظومههای عاشقانه، دیدار عشاق در مکتب و آغاز عشق آنان در مکتب است.» لیلی و مجنون در یک مکتبخانه درس میخوانند و آغاز عشق ورقه و گلشاه، ناظر و منظور، عزیز و نگار و دهها تن از عشاق از مکتبخانههاست.
همچنین مسالهٔ تنبیه بدنی دانشآموزان نیز یکی از سرفصلهای جلد اول این مجموعه است. در واقع تنبیه تا همین یکی، دو دهه پیش در ایران یکی از اصول پذیرفته شده در تربیت و پرورش کودک به حساب میآمد. جمالزاده در خاطراتش مینویسد: «همان روز اولی که قدم به مکتبخانه نهادم، مانند مرغی که به قفس افتاده باشد، هنوز تپش قلبم تسکین نیافته بود که آخوند با قهر و غضب و کر و فر بسیار چنان که گویی با من طفل معصوم پدرکشتگی صد ساله دارد، اسمم را پرسید، با صدای لرزان گفتم: سید محمدعلی. گفت: سید محمدعلی! بدان که اینجا را مکتب میگویند. اینجا جای شیطنت نیست. نفست در آید، ناخنت را زیر فلکه میگیرم و با انگشت یک بغل ترکهٔ اناری را که در مقابل دوشکچهاش به زمین ریخته بود، نشان داد... در یک چشم به هم زدن چوب و فلک حاضر شد و دو پای بچه سید مظلوم به هوا رفت و ذریهٔ رسول خدا و میوهٔ دل بتول عذرا اولین زهر بیداد اولاد آدم را چشید و از همان ساعت یکباره از علم و سواد و خط و کتابت بیزار و هراسناک گردید... عصر همان روز به خانه برگشتم، تفصیل چوب خوردنم را به مادرم حکایت نموده، دو پای خود را در یک کفش کردم که الا دیگر به مکتب نخواهم رفت.»
پررنگترین تصویر از مکتبخانهها همان دم و دستگاهی است که ملا برای فلک کردن همراه فراش و سرخلیفه (شاگرد ارشد) فراهم میکرد. بر اساس یافتههای نویسندگان کتاب یکی از خشنترین مکتبدارها شمس تبریزی بود که در باب فلک کردنها و تنبیههایش در مقالات شمس به تفصیل آمده است.
اما نظام آموزشی بیسر و سامان مکتب در همان بیسامانی نظمی یافته بود و هر سال از اواخر ماه آبان مکتبخانهها کار خود را آغاز میکردند و از آنجا که جامعهٔ سنتی ایران بر مبنای کشاورزی و باغداری بنا شده بود و در فصل برداشت و درو به این کودکان به عنوان نیروی کار مضاعف نیاز بود از میانهٔ نوروز و اردیبهشت مکتبها تعطیل میشد. در این میان خاطرات چهرههایی همچون علیاکبر شهابی، یحیی دولتآبادی، آصف فکرت و بسیاری دیگر نقل شده است که تصویر روشنی از روش آموزش الفبا و خواندن در مکتبخانهها را در کنار هم ارائه میدهند.
بچهخوان خاله سوسکه و موش و گربه
در این مجموعه سه جلدی ۷۰ متن درسی که با چاپ سنگی در عهد قاجار تدریس میشدند برای اولین بار یکجا و در کنار هم منتشر شدهاند، متنهایی که بسیاری از آنها برای اولین بار است که رنگ چاپ را به خود میبینند، متنها تا اندازهای تصحیح شده است و نکات مبهم آنها نیز با پانویسها رفع شده است. کتابهای آموزشی در مکتبخانه بر اساس تقسیمبندی ذوالفقاری به بخش کتابهای آموزشی (آموزش قرآن، آموزش عربی، آموزش اصول و فروع، آموزش خط، آموزش حساب و سیاق، آموزش مکاتبات)، کتابهای رسمی ادبیات (همچون گلستان و بوستان، نان و حلوای شیخ بهایی، قابوسنامه، پندنامه، اخلاق ناصری و...)، کتابهای تاریخی (ناسخالتواریخ، تاریخ معجم) و داستاننامهها (افسانههای پریان، افسانههای تمثیلی، افسانههای پهلوانی) تقسیمبندی میشد.
متنها در دو بخش تقسیمبندی شدهاند، متون نظم و نثر از هم جدا شدهاند و بر اساس محتوای تعلیمی، دینی، سرگرمی و اخلاقی میتوان فصلبندیها را پی گرفت. نویسنده در توضیح محتوای این رسالهها و درسها مینویسد: «این هفتاد رساله، کتابهایی بودهاند که بیشتر پس از آنکه بچهها باسواد میشدند و دورههای قرآنخوانی و الحمدخوانی را سپری میکردند، این رسالهها یا کتابها و جزوههای کوچک را میخواندند. به این کتابها یا جزوهها، بچهخوان هم گفته میشد. این رسالهها، جزوههایی کوچک دربارهٔ "عاق والدین"، "قصهٔ عباس دزد" یا "خاله سوسکه" تا کتابهایی بزرگتر چون "ملک جمشید" و "حسین کرد" را شامل میشود و بیشتر در گروه ادبیات عامه جای میگرفتند.»
در این مجموعه متن کامل رسالهها بیکم و کاست و درست بر اساس آنچه در نسخههای چاپ سنگی موجود است، آمده و توضیحی دربارهٔ هر متن هم در ادامهٔ رساله نوشته شده است. در نهایت اینکه مهمترین خواندنیهای آن عهد و روزگار چه بوده و مردم و دانشآموختگان عصر قاجار در چه قالب و تفکری آموزش میدیدند، از نکات بااهمیت این مجموعه است.
بخشی از داستانهایی که در این کتاب میخوانیم از این قرارند: توبه نصوح، حسنین، حیدر بیک قزلباش، خاله سوسکه، رستمنامه، شیخ ابوالپشم، عاق والدین، گرگ و روباه، موسی و سنگتراش، موش و گربه، نان و حلوا، نان و سرکه، نصایحالاطفال یا شنگول، بهرام و گلاندام، جبرئیل جولا (نساج و نجار)، چهار درویش، چهل طوطی، خاور و باختر، خروس و روباه، خسرو دیوزاد، دزد و قاضی، دله و مختار، سبزپری و زردپری، شاهزاده هرمز، عباس دوس، حسین کرد شبستری، کلثوم ننه، ملک جمشید و طلسم آصف، نجمای شیرازی، نوشآفریننامه.
نظام مکتبخانهها سالیان سال تنها سامانی بود که تا پیش از روی کار آمدن نظام آموزش و پرورش امکان سوادآموزی ابتدایی را در ایران فراهم میکرد، با این حال مکتبخانهها هرگز عاری از نقص نبودند و باری به هر جهت بودنشان یکی از آسیبهای جدی را به پیشینهٔ سوادآموزی در ایران وارد کرده است. ذوالفقاری در اینباره مینویسد: «از جمله تنبیه و آزارهای روحی و روانی فراوان در مکتب وجود داشت. مکتبداران هیچگونه آشنایی با اصول تعلیم و تربیت نداشتند. تنها اصلی که خوب میدانستند، تنبیه و آزار روانی، ترساندن و شکنجهٔ روحی نوآموزان بود. تصویر کودکان از مکتب وحشت و نفرت بود. جدای از این مهمترین اصل در مکتبخانهها از بر کردن و حفظ طوطیوار مطالب بود و کودکان هر چه استاد میگفت، مجبور بودند آنها را با زحمت زیاد و در مدت طولانی از بر کنند. موضوعات و کتابهای درسی بیهدف و بدون در نظر گرفتن استعداد و تواناییهای سنی کودکان انتخاب میشد و هیچ قاعده و استثنایی نبود.»
در گذر از روش سنتی آموزش تا رسیدن به نظام آموزشی مشخص در سدهٔ آغازین قرن نوزدهم میلادی ایرانیان مسیری دشوار را پشت سر گذاشتند تا اینکه چهرههایی همچون امیرکبیر، عباس میرزا، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکمخان، عبدالرحیم طالبوف و... از راه رسیدند و آستین بالا زدند تا آموزش را در ایران سر و سامان بدهند. در این اثر سیر رسیدن نظام آموزش ایران به اولین دروازههای علم و آموزش نوین یعنی مدرسهٔ دارالفنون که در سال ۱۲۶۸ قمری افتتاح شد به خوبی قابل درک است. «ادبیات مکتبخانهای ایران» آینه تمامنمایی است از آنچه آموزش در ایران پشت سر گذاشته است.
***
ادبیات مکتبخانهای ایران
دکتر حسن ذوالفقاری، دکتر محبوبه حیدری
انتشارات رشدآوران
چاپ اول، ۱۳۹۲
۳ جلد
۱۰۰ هزار تومان
نظر شما :