روابط کوچک جنگلی و شوروی به روایت اسناد محرمانه
مجتبا پورمحسن
اخیراً کتابی با عنوان «بلشویکها و نهضت جنگل» به فارسی ترجمه و منتشر شده که در آن نویسنده با تکیه بر اسناد محرمانه دوران شوروی به اهداف کشور شوراها از مداخله در نهضت جنگل پرداخته و نتیجهگیری کرده که حضور شوروی در واقعه جنگل دلیلی مهمتر از دخالت تاریخی دول خارجی در امور ایران داشته است.
شوروی کردن ایران با وسایل خشونتبار
مویسی پرسیتس، نویسندۀ این کتاب چند دهه برای بررسی چگونگی ایجاد جبهه شرقی انقلاب جهانی در آرشیوهای شوروی تحقیق کرده و نتیجه تحقیقاتش در قالب مقالات و کتابهایی منتشر شده است. اما به رغم این تلاشها به گفته خود او به دلیل عدم دسترسی کامل به اسناد محرمانه رژیم شوروی تا زمان فروپاشی آن، نتوانسته بود اسنادی دال بر اهداف واقعی حزب کمونیست روسیه در نهضت جنگل بیابد. اما در ۱۹۹۲ [۱۳۷۱]، بسیاری از آرشیوهای تا آن زمان محرمانه به روی محققان گشوده شد. در پی انتشار این آرشیوها پرسیتس دریافت که بدبینیهای مداوم او در مورد حضور نیروهای شوروی در گیلان اساس واقعی داشته است.
او به این نتیجه رسید که انقلاب گیلان در اساس، یک تلاش ناموفق از سوی بلشویکها و نخستین کمونیستهای ایرانی تحت رهبری آنها برای هدایت مبارزه رهاییبخش ملی در گیلان به سوی یک انقلاب سوسیالیستی به منظور شوروی کردن کل ایران با استفاده از وسایل خشونتبار بود.
در دوران شوروی مهمترین آرشیوها محرمانه ماند و در کنار سانسور دولتی، خودسانسوری نیز حاکم بود. اما پس از فروپاشی کشور شوراها، پرسیتس دهها آرشیو و صدها پرونده، در آرشیو دولتی فدراسیون روسیه، آرشیو نظامی دولت روسیه، آرشیوهای تومسک و تاشکند و مهمتر از همه، منابع «مرکز روسی نگهداری و مطالعه اسناد تاریخ اخیر» را مورد مطالعه قرار داد تا به مساله صدور انقلاب از شوروی به ایران از طریق نهضت جنگل بپردازد.
او بسیاری از پروتکلهای دفتر سیاسی (پولیتبورو) کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه، برخی از آرشیوهای لنین، نامههای چیچرین، کمیساریای خلق در امور خارجی و معاون او، کاراخان و نیز نامههای تروتسکی رئیس «شورای جنگ انقلابی جمهوری» به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست روسیه و دفتر سیاسی و همچنین نامههای شخصی او به لنین و سایر اعضای رهبری شوروی، مکاتبات گسترده روتشتاین نمایندۀ تامالاختیار شوروی در تهران با کمیساریای خلق در امور خارجی و سایر مراکز قدرت، گزارشهای فرمانده ناوگان کوچک ولگا – خزر به لنین، تروتسکی و غیره در رابطه با جریان عملیات تسخیر انزلی و رشت و نجات ناوگان روسی از اسارت دنیکین و اعلام جمهوری شوروی توسط کوچکخان در گیلان و... را مورد تحقیق قرار داد. (ص۹)
چرخش از غرب به شرق
مساله جهانی کردن انقلاب کمونیستها از همان نخستین روزهای سرنگونی حکومت تزار، دغدغۀ سران حکومت شوروی بود. لنین و رفقایش، راه خود را بر اساس آموزههای کارل مارکس، فیلسوف آلمانی دنبال میکردند. مارکس در کتابهایش از انقلاب جهانی پرولتاریا علیه ملاکین سخن رانده بود.
در سالهای ۲۰-۱۹۱۹ [۹۹-۱۲۹۸ هجری شمسی]، حزب کمونیست شوروی و رهبری دولت نگرانی زیادی در مورد تاخیر انقلاب جهانی از خود نشان دادند. جنگ شوروی و لهستان که در آوریل ۱۹۲۰ شروع شد، فرصت انجام این کار را فراهم ساخت. آنگونه که لنین گفته بود وظیفۀ ارتش شوروی در آن جنگ این بود که زمینۀ آمادگی پرولتاریای لهستان را «به زور سرنیزه» فراهم کند و کارگران را برای یک انقلاب اجتماعی آماده سازد و «به شورویگردانی لهستان و لیتوانیا و کشاندن کارگران آلمان و سایر کشورهای همجوار به انقلاب کمک کند.» اما همانگونه که لنین خود تائید کرد، «نتیجۀ اصلی جنگ این بود که با از دست دادن ارتش ۱۰۰ هزار نفری، شکستی عظیم و بیسابقه را تحمل کردیم» و تنها توانستیم کسانی را شمارش کنیم که به اسارت گرفته شدند و یا از مرز گذشته و به آلمان عقبنشینی کردند.
با وجود این، نتیجهای که لنین از این نتیجۀ فاجعهبار جنگ گرفت به هیچوجه با طرحی که در مارس ۱۹۱۹ در هشتمین کنگرۀ حزب ارائه داده و اعلام کرده بود که «کمونیسم را نباید از طریق خشونت معرفی کرد» سازگاری نداشت؛ طرحی که تنها پس از شکست مصیبتبار میتوانست مناسبت داشته باشد. به جای آن، لنین وظیفۀ پیشروی از مرحلۀ تدافعی به سوی تهاجم قطعی علیه امپریالیسم را مطرح کرد. او گفت: «ما بارها و بارها از سیاست تدافعی به سوی سیاست تهاجمی حرکت خواهیم کرد تا همه را به طور کامل در هم بکوبیم.»
در واقع، استدلال لنین حاکی از قبول ناخواستۀ این واقعیت بود که امید به پیدایش و پیشروی خود به خود انقلاب سوسیالیستی، بدون دخالت ارتش سرخ، بر باد رفته است و در حمایت از حق قدرت شوروی برای صدور انقلاب مسلحانه و به واقع برای تجاوز بیحد و حصر در همه جهات به نام پیشبرد انقلاب جهانی و سقوط سرمایهداری، سخن میراند.
راسکولنیکوف در انزلی
شخصیت داستانی رمان «جنایت و مکافات» فئودور داستایوسکی آنقدر مشهور شده است که خیلیها به محض شنیدن نام راسکولنیکوف یاد رمان داستایوسکی میافتند. اما در ایام پس از جنگ جهانی اول، فردی به نام راسکولینکوف، فرماندهی یک ناوگان کوک در ولگا را برعهده داشت و هم او بود که همراه نیروهایش پا به انزلی گذاشت.
در نشست ویژهای به ریاست فرمانده نیروهای دریایی جمهوری شوروی در ۳۰ ژانویه ۱۹۲۰ «کسب چیرگی بر دریای خزر» به عنوان وظیفۀ راسکولنیکوف تعیین شد؛ به عبارت دیگر، تصرف مجدد کشتیهای نیروی دریایی که توسط دنیکین در بندر انزلی رها شده بود و تحت محافظت افراد انگلیسی قرار داشت. طراحی تاکتیکهای عملیات، که آسان هم نبود، ضرورت داشت چون این خطر وجود داشت که تمامیت ارضی، بیطرفی ایران و حاکمیت و استقلال آن که شوروی احترام به آنها را رسما به تمامی جهان اعلام کرده بود، نقض شود. حیثیت بلشویکها به عنوان تنها مدافعان آزادی مردم تحت ستم نیز ممکن بود خدشهدار شود.
راسکولنیکوف در ۲۸ مارس ۱۹۲۰ تلگرامی خطاب به تروتسکی از هشترخان به مسکو ارسال کرد و از او خواست «به او گفته شود چه سیاستی را در قبال ایران اتخاذ کند». او رونوشتهایی از پیام را نیز برای لنین، چیچرین و نمیتز فرستاد.
کل جریان حوادث مربوط به شروع عملیات انزلی و حوادث پس از آن، بر وجود اهداف و وظایف محرمانه دقیق دیگر گواهی میداد. از قبل روشن بود که تماسهای گوناگون میان فرستادگان نهادهای سیاسی شوروی و نیز حزب عدالت و خود راسکولنیکوف از یک طرف و کوچکخان از طرف دیگر، عناصر مهمی از آمادگی کلی اعزام نیروهای نظامی به انزلی بودند. کمونیستها تلاش میکردند تا به جهانبینی رهبر شورشیان گیلان پی ببرند و زمینه را برای اتحاد با او و شاید گرواندن او به راه سوسیالیستی فراهم سازند. کوچکخان به نوبه خود به امید خرید اسلحه مایل بود با شورویها ارتباط برقرار کند و مشتاق بود تا واحدهای نظامی روسیه تحت نظارت انقلابیون ایرانی برای او ارسال شوند.
در ۳۱ مارس ۱۹۲۰ زمانی که آمادگی برای تشکیل یک واحد بینالمللی ایرانی مجزا در ترکستان هنوز شروع نشده بود، کمیته سازماندهی محلی حزب عدالت، در گزارشی پیرامون کارهای انجام شده یک ماه و نیمه خود نوشت: «برای روشن شدن نهایی سیمای کوچکخان، یکی از رفقا که هنوز از سرنوشت او خبری در دست نیست، پولتوراتسک ]عشقآباد[ را به مقصد رشت ترک کرده است.» ادارات سیاسی ارتش اول جبهه ترک و ارتش یازدهم جبهه قفقاز که مسئول بعد نظامی راهحل مشکل ایران بودند، به طور مکرر نمایندگان یا قاصدهایی را به سوی کوچکخان اعزام میکردند.
کوچکخان با یادآوری مسائل گذشته نه چندان دور، چند بار در مورد تماسهای قبلی خود با بلشویکها سخن گفت و نوشت. او همچنین این نکته را طی نامه ۱۰ نوامبر ۱۹۲۰ خطاب به احسانالله خان و خالو قربان، رفقای رزمندۀ خود که بعدها او را ترک کردند، تذکر داد. او با یادآوری آخرین دورۀ مبارزه برای اعاده قدرت شوروی در آذربایجان به ویژه در باکو (مارس و اوایل مه ۱۹۲۰)، نوشت که در آن دوره او دو نامه از انزلی دریافت کرد «که طی آنها بلشویکها خواستار ملاقات با من شده بودند. پس از آن نامههای دیگر و نماینده خود را به نزد من فرستادند. به این دلیل، من با موافقت رفقای خودم، تحت شرایط فوقالعاده خطرناک عازم لنکران شدم، اما با توجه به شکست بلشویکها در آنجا، ملاقات صورت نگرفت.» (صص۲۶ و ۲۷)
قریب سه ماه بعد میرزا کوچکخان دلایل سیاسی تمایل خود برای همکاری با بلشویکها را توضیح داد. او خطاب به یک مامور بخش اطلاعاتی جبهه قفقاز گفت پس از سرنگونی رژیم تزاری در روسیه و اعلام جمهوری سوسیالیستی، انقلابیون ایرانی «برای حمایت برادرانه انقلابی به شدت بر سوسیالیستهای روسی متکی بودند... و در این رویا بودیم که با کمک آنها سرانجام خود را از دست بدترین دشمن شماره دو خود ]و پس از روسیه تزاری[، یعنی انگلستان نجات دهیم...حتی قبل از ورود بلشویکها به آذربایجان ]که در آن زمان تحت اقتدار مساواتیها بود[، مایل بودم برای اطمینان از موفقیت مبارزه علیه انگلستان، با آنها تماس بگیرم و به همین منظور تعدادی از ]افراد[ سازمان خود را به نزد بلشویکها فرستادم.»
دریای خزر، دریای شوروی است
شب ۱۸ ماه مه ناوگان ولگا – خزر از باکو روانۀ دریا شد و در سپیدهدم به نزدیکی انزلی رسید و گلولهباران حومه آن، غازیان را که محل استقرار آتشبار توپخانه و نیروهای پادگان نیرومند ۲۰۰۰ نفری سربازان انگلستان بود، آغاز کرد. همزمان، ناوشکنهای شوروی در غرب رشت ظاهر شدند و در سمت شرق نیز سه ستون مشتمل بر «چندین هزار نیرو» تحت فرماندهی کوژانوف به ساحل انزلی حمله کردند. پیلایوف که بعدها نمایندۀ نظامی مسکو در حکومت کوچکخان شد، شرح مفصل این اطلاعات را داده است. بنا به گزارش او، نیروهای کوچکخان در ۲۲ ژوئن به ۸۰۰۰ نفر رسیده بود که از میان آنها ۵۰۰۰ یا ۶۰۰۰ نفر سربازان و افسران شوروی بودند.
در ۱۹ مه، راسکولنیکوف به لنین تلگراف زد که «ماموریت جنگی... در دریای خزر به طور کامل به اجرا درآمد»، و در همان حال روزنامۀ پراودا – ۲۳ مه – با غرور و شکوه تمام اعلام کرد: «دریای خزر، دریای شوروی است».
مسکو عزم خود را برای هجوم به ایران بیطرف و مستقل جزم کرده بود، یا لااقل باید حفظ ظاهر میکرد. به راسکولنیکوف چنین دستور داده شد: «نکتۀ مهم این است که هیچگونه سوءظنی در مورد تلاش ]شورویها[ برای فتح برانگیخته نشود» (از دستور تروتسکی)؛ «ما باید کاملا در سایه باشیم»، و علاوه بر این «شما باید از طریق رادیو به ما اعلام کنید که انزلی توسط کوچکخان فتح شده است و او خواستار ماندن تو در انزلی شده و اجازۀ این کار را داده است» (از دستور کاراخان)؛ باید «به حاکمان انگلستان فهماند که ... ما حاضریم عدم مداخله ]در امور ایران[ را به نحو موثری تضمین کنیم» (از دستور تروتسکی) و «در روابط خود با انگلستان در شرق کاملاً مسالمتآمیز عمل میکنیم» (از تصمیم دفتر سیاسی حزب کمونیست روسیه).
کوچکخان در چهارم ژوئن در جریان ملاقاتی در شهر آزاد شده رشت، سخنرانی هیجانانگیز و مشتاقانهای به افتخار عظمت ماموریت رهاییبخش روسیه شوروی ایراد کرد. او حتی در میان غریو و شادی همراه با دستزدنهای پرطنین شهروندان حاضر در صحنه، نماینده شوروی را که همراه او در کنار میز سخنرانی ایستاده بود، «به نشانه وحدت تنگاتنگ با بلشویکهای روسیه» به آغوش کشید و بوسید. با این همه، لنین پس از دریافت پیام مربوط به این جلسه، به مطبوعات اجازه نداد تا مطالبی درباره این مراسم بنویسند.
تلاش شوروی برای کمونیست کردن میرزا و نابودی او
پس از آنکه حزب کمونیست ایران به رهبری سلطانزاده، زمام منافع شوروی در ایران را برعهده گرفت، وانمود کرد که سیاستش حمایت از میرزا کوچکخان در راه رهایی کشور از ستمگران است، اما حزب در پس پرده خلاف این عمل کرد و کمر به نابودی میرزا بست.
شوروی نیز میرزا را تنها وسیله برای پیشبرد سیاستهای خود میدانست. حزب کمونیست روسیه بود که کمونیستهای ایران را آموزش داده بود تا استفاده از هر وسیله ممکن برای رسیدن به اهداف خود را مجاز بدانند. تنها نگرانی بلشویکها این بود که بتوانند تا هر زمان که مصلحت باشد تحت لوای حمایت از کوچکخان مقاصد کمونیستی خود را پنهان نگه دارند. در اصل همین نکته بیانگر پیام تلگراف دوم کاراخان به راسکولنیکوف در ۳۰ مه بود. او در آن تاریخ چنین نوشت: «تمایل کوچکخان به تشکیل قدرت شوروی در ایران و ]دعاوی[ کمیته مرکزی حزب کمونیست ]نیز[ که در پی کسب قدرت است... احتیاط کامل میطلبد»، یعنی باید تلاش کرد که مانع هرگونه شروع نابهنگام خصومت میان این دو نیرو در مبارزه بر سر قدرت شد.
دیگر کمونیستها کنترل امور را در شورای جنگ انقلابی در دست میگرفتند. ساختارهای کمونیستی مستقر شدند و به نحو فعال سیاستهای «کمونیسم ناب» را که توسط سلطانزاده مطرح شده بود، به پیش میبردند. کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران در رشت، کمیتههای محلی حزب در رشت و انزلی، بخشهای ویژه تحت هدایت آنها، ادارۀ سیاسی جمهوری که آن هم در رشت بود و سرانجام ارتش سرخ ایران و مراکز اصلی آن همگی تحت کنترل کامل حزب کمونیست قرار داشتند.
مدت زیادی از توافق کوچکخان با راسکولنیکوف نگذشته بود که کوچکخان پی برد ارتش سرخی که به ارتش ایران تغییر نام داد و او با اعتماد تمام آن را پذیرفته بود، نه به منظور کمک به او بلکه برای کمک به کمونیستها فرستاده شده است و تنها نقطه اتکاء تضمین کننده مقاصد آنها برای «به دست گرفتن رهبری انقلاب» است و این نکتهای است که کوچکخان درباره مقاصد آنها در نامۀ اوت ۱۹۲۰ خطاب به مدیوانی، عضو کمیته مرکزی دفتر قفقاز حزب کمونیست روسیه نوشت.
شورویگردانی گیلان مخالفتهای شدیدی را در بین مردم برانگیخت و مسکو به شکلی حسابشده، برای محو میرزا کوچکخان، در افکار عمومی نقش او را در این شیوه حکمرانی برجسته کرد، حال آنکه میرزا آرمانی دیگر و برکنار از کمونیسم داشت.
کوچکخان در فضای غیرقابل تحملی که اطرافش را فراگرفته بود هر دم بیش از پیش از لحاظ اخلاقی احساس تنگی و خفقان میکرد. مراقبت ضمنی از او آغاز شد و همراه آن تلاشهایی برای کمونیست کردن وی صورت گرفت. در جریان کار، هرازچندگاه به او یادآوری میشد که موقعیت خود در گیلان را مدیون روسیه شوروی است. این مساله توسط کوژانوف یکی از فرماندهان ارتش سرخ ایران افشا شد. در ۴ ژوئیه ۱۹۲۰ او شکایتی به دفتر قفقاز کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه تسلیم کرد که در آن میگفت به او دستور داده شده است «دائما به کوچکخان فشار آورد و به او یادآوری کند... که به چه کسی... مدیون است.» با توجه به اینکه کوژانوف مایل به انجام آن وظیفه نبود، خواسته بود که «نمایندهای ]به گیلان[ اعزام شود که بتواند به مدت یک ماه روی کوچکخان ]کار کند[ و او را به گام نهادن در راه کمونیسم ترغیب کند، چون او مردی است که ]تنها[ آرزوی عدالت دارد.». (صص۴۹-۴۷)
کتاب «بلشویکها و نهضت جنگل» نوشتۀ مویسی پرسیتس نشان میدهد که سالها پیش از آنکه استالین به فکر استیلا بر ایران از طریق تصاحب آذربایجان بیافتد، سلف او، ولادیمیر لنین، به فکر صدور انقلاب کمونیستی از طریق گیلان و نهضت جنگل بود. این ظن البته از سالها پیش مطرح بود، اما مستنداتی که در این کتاب آمده به خوبی ثابت میکند که کشور شوراها به کمتر از تصاحب ایران رضایت نمیداد.
***
بلشویکها و نهضت جنگل
مویسی پرسیتس
ترجمه: حمید احمدی
انتشارات پردیس دانش
چاپ اول، ۱۳۹۲
۱۲۸ صفحه
۵۰۰۰ تومان
نظر شما :