مصادره اموال سرمایهداران؛ فهرست اشتباه و تلاش ناکام
امید ایرانمهر
عسگراولادی این سخنان را در گفتوگو با شمارۀ اخیر ماهنامۀ «مهرنامه» بیان کرده است. او با اشاره به تلاشهای فعالان اقتصادی برای جبران و کاهش اثرات تندرویهای ابتدای انقلاب در حوزۀ اقتصاد گفته است: «ما خیلی سعی کردیم که اموال کسانی که به ناحق مصادره شده بود، بازگردانده شود، مانند آقای ایروانی، لاجوردی و برخوردارها. ما برای این افراد اقدام میکردیم، ولی برای کسان دیگری مانند هژبر یزدانی کاری نکردیم. در دهۀ ۶۰ شمسی چند سالی پس از انقلاب و در شرایطی که کشور در شرایط جنگی قرار داشت دولت اعلام کرد که سرمایهدارانی که از ایران رفتهاند در صورت تمایل میتوانند به ایران بازگردند و اینچنین بود که تلاشهایی برای احیای فعالیتهای اقتصادی گروهی از این افراد آغاز شد.»
به گزارش «تاریخ ایرانی»، عسگراولادی با اشاره به نام برخی از کسانی که برای بازپسگیری اموالشان تلاش کرده، میگوید: «همان زمان برای آقای قاسمیه که کارخانۀ روغن نباتی قو را داشتند هم اقدام کردیم، برای افرادی مانند آقای لاجوردی اقدام کردیم، چرا که اعتقاد داشتیم اموال این افراد به اشتباه مصادره شده است. اینها افرادی متدین بودند که برای کسب مالشان تلاش کرده بودند و ارتباطی هم با دربار نداشتند، ولی به ناحق اموال آنها مصادره شده بود. افرادی هم مانند آقای مجد فوت شده بودند، نیازی به پیگیری آنان نبود. البته آقای قاسمیه مذهبی نبود، ولی فردی بسیار سالم بود.»
او با اشاره به موانعی که در مقابل احقاق حقوق این افراد وجود داشته، از مخالفتهای محمد موسوی خوئینیها دادستان وقت کل کشور یاد کرده و میگوید: «به هر حال، کارها در دورانی که آقای خوئینیها دادستان بودند، پیش نرفت. بعد از آقای خوئینیها، آقای یوسف صانعی دادستان کل کشور شدند. در دورۀ ایشان هم کار قدری سخت بود.»
عسگراولادی با بیان اینکه همان زمان به یاد دارم که یکی از فعالان صنعت فولاد برای آقای هاشمی نامه نوشته بود، میگوید: «ایشان هم پس از مطالعۀ نامه گفتند که آنها بیایند و جلسه بگذارند تا موضوع حل شود، البته خیلی از اموال مصادره شده در دورههای بعدی پس داده شد.»
هژبرها نشد، دیگران که هستند!
انقلاب که شد خیلیها رفتند، حتی از ماهها پیش؛ از همان میانۀ تابستان ۵۷ سرمایهدارها خیلی زودتر از شاه صدای شکسته شدن استخوانهای رژیم سلطنت را شنیده بودند. هژبر یزدانیها که سری در حساب و کتاب داشتند، زود دریافتند که باید آنچه شدنی است به دوش بگیرند و بگریزند. در عصر ذم ثروت اما تنها اینان نبودند که موجودیتشان با خطر نیستی مواجه شد. نفی سرمایهداری دامان دیگرانی را نیز گرفت که نه از روابط درباری برای خویش قبایی دوخته و نه از ویژهخواری ثروتی اندوخته بودند. زمانه، زمانۀ نفی ثروت بود و آنان به درست یا غلط نمادی از جهش صنعتی در اوایل دهۀ ۵۰. اینچنین بود که ایروانیها، برخوردارها و لاجوردی و دیگران در تقابل با بازار سنتی، شدند نماد سرمایهداران طاغوتی و چون دست کسی به هژبرها نرسید، اینان شایستۀ برخورد شناخته شدند.
هنوز شش ماه از انقلاب نگذشته بود که شورای انقلاب قانون «حفاظت و توسعه صنایع ایران» را از تصویب گذراند. قانونی که گرچه بر گسترش فعالیتهای اقتصادی و ایجاد اشتغال تاکید داشت، اما دست دولت را برای ملی کردن صنایع بزرگ و مصادره اموال تعدادی از سرمایهداران بزرگ و شرکتهای عمدتا خانوادگی ایران باز کرد. بدین ترتیب فهرستی ۵۳ نفره از سرمایهدارانی که عمدتاً در بخش صنعت فعال بودند تهیه شد که جز چند نفر معدود کمتر رابطهای با رژیم پیشین داشتند اما قربانی چپگرایی اوایل انقلاب شدند. محمدرحیم ایروانی، محمدتقی برخوردار، لاجوردیها، خانواده خسروشاهی، خانواده ارجمندی (کارخانه ارج)، خانواده خیامی و بسیاری دیگر از آن جمله بودند.
هنوز چند سالی نگذشته بود که غبار چپروی فرونشست و برخی بازاریان اسلامگرا در تنگنای سالهای جنگ تلاش کردند گروهی از این فعالان اقتصادی را که در گذر روزگار تجربه اندوخته بودند را به عرصه بازگردانند. تلاشهایی که روایتی از آن اکنون از زبان اسدالله عسگراولادی بیان شده است. اما این مصادرهها چرا انجام شد و سرنوشت تلاشها برای تجدیدنظر در آنها چه شد؟
فهرستی که به اشتباه تنظیم شده بود؟
چنانکه اسدالله عسگراولادی میگوید اموال برخی سرمایهداران و صنعتگران مشهور پیش از انقلاب «به ناحق مصادره شده بود». موضوعی که علیرضا محجوب نمایندۀ فعلی مجلس و دبیرکل خانۀ کارگر نیز چند سال قبل در گفتوگویی با ذکر چند مثال به آن اشاره کرده بود. او از جمله به نام خسروشاهی پدر اشاره کرده و میگوید: «پدر خسروشاهیها یکی از مواردی بود که به اشتباه در لیست مصادرهها درج شده بود، آن لیست هم اشتباه داشت. پسران خسروشاهی وزیر شده بودند، خسروشاهی بزرگ حتی یک نوبت هم از ایران خارج نشده بود جز برای سفر حج. پدر خسروشاهی صاحب شرکت مینو بود ولی پسرش (وزیر بازرگانی) مدیر شرکت تولیددارو بوده ولی زمانی که اموال پسر مصادره شد اموال تمام خانواده خسروشاهی مصادره شد. اموال پدر خسروشاهی که هیچ ارتباطی با وقایع فوق ندارد و آدم بینماز را در کارخانه خود استخدام نمیکرد به اشتباه مصادره شد.»
دکتر علیاصغر سعیدی، استاد دانشگاه تهران که چند سال قبل به همراه فریدون شیرینکام، کتابهایی را دربارۀ برخی از سرمایهداران مالباخته در ابتدای انقلاب از جمله حاج محمدتقی برخوردار و رحیم ایروانی منتشر کرده، دربارۀ ریشههای مصادرۀ اموال میگوید: «در مورد مصادرهها دو رهیافت وجود دارد. رهیافت اول ساختارگرایانه و دیگری رهیافت کنشگرایانه است. به عبارت دیگر، میتوان گفت علت مصادرهها یک گفتمان سوسیالیستی بود و در این بین باید به کاربرد غنیمت در فقه شیعه هم توجه کرد که اعلامیه آن را امام نیز به صراحت بیان نمودند. در واقع، این یک رهیافت ساختارگرایانه است اما رهیافت طولانیتری نیز موجود است که آقای رضاقلی تحت عنوان «جامعه قبیلهای غارتی» و آقای «کاتوزیان» آن را به عنوان «جامعهای استبدادی» طرح کردهاند. اما کار ما جنبههایی از این طرحها را به نحو دیگری نشان میدهد، برای یافتن عوامل مصادره نباید تنها به دنبال رهیافت ساختارگرایانه باشیم. عامل دوم که در رهیافت کنشگرایانه مطرح میشود نقش بازار سنتی در مصادرههاست. ساختار این مطالعات نشان داده که خاستگاه بیشتر صاحبان صنایع، بازار بود و به نظر میرسد حسادتی بین بازار سنتی و صنایع مدرن در آن سالها به وجود آمد و همین موضوع در مصادرههای سال ۵۷ نیز نمود پیدا کرد.»
بازگشت به نقطۀ صفر؛ آری یا نه؟
به هر ترتیب، چه نگاه چپگرایانۀ ابتدای انقلاب را عامل مصادرهها بدانیم و چه رقابت و حسادت پنهان میان بازار سنتی و بخش صنعت، بیش از ۵۰ تن از سرمایهداران ایرانی با وقوع انقلاب از هستی اقتصادی ساقط شدند و فعالیتهایشان به تعلیق درآمد. اما هرچند تلاشهایی که در دهۀ ۶۰ آغاز شد آن زمان به نتیجه نرسید اما با پیگیریهایی که بعدها از سوی خود آنها و خانوادههایشان انجام شد، برخی توانستند اموال مصادره شدۀ خود را بازپسگیرند. از آن جمله محمدتقی برخوردار بود.
حاجی برخوردار که اصالتاً یزدی بود را پدر صنایع خانگی ایران لقب دادهاند. او بنیانگذار کارخانۀ توشیبا در ایران بود و بسیاری از لوازم مدرن زندگی شهری در دهۀ ۵۰ از جمله تلویزیون نخستین بار توسط او و شرکت پارسالکتریک به ایرانیها معرفی شدند. اموال برخوردار پس از انقلاب و اجرای قانون مصوب شورای انقلاب، در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت. او سال ۵۸ از ایران رفت و ۱۲ سال بعد برای بازپسگیری اموالش به مام وطن مراجعت کرد. تلاش او بیفایده هم نبود که چند سال بعد هنگامی که دولت اصلاحات اعلام کرده بود اموال کسانی که داراییهایشان در صدر انقلاب مصادره شده بود را بر اساس طرح کارشناسی باز میگرداند، توانست مالکیت قطعاتی از زمینهایش در رفسنجان و منزل شخصیاش در تهران را احیا کند اما کارخانجاتش هرگز به او بازگردانده نشدند. تابستان ۱۳۹۰ او ناکام در احیای کارخانهها در غربت خانهاش در تهران درگذشت. چند روز بعد گزارشی درباره زندگیاش منتشر شد که حقیقتی تلخ را یادآور میشد: «وضعیت خانوادگی و شغلی آقای برخوردار نشاندهنده حضور طبقهای از تجار متدین ایرانی است که نسل اندر نسل بازاری و تاجر بودهاند اما بخت آن را نیافتند که در حکومت نوپای پس از انقلاب، در جوی از بیاعتمادی و سوءتفاهم مسیر توسعه صنعتی ایران را ادامه دهند یا دستکم اموال و داراییهایشان را حفظ کنند.»
هرچند برخوردار بر بازگشت به تهران و احیای زندگی از دست رفته تکیه کرده بود، برخی دیگر با خروج از ایران توانستند راه رفته را بار دیگر بروند و کارخانجاتی را احداث کنند که ادامۀ منطقی زندگی پیشین بود؛ از آن جمله محمدرحیم ایروانی، بنیانگذار کفش ملی بود. او هنگامی که با مصادرۀ اموالش مواجه شد به آمریکا رفت، پارک صنعتی کامن ولث و صنایع جورجیا و کارخانجات کفش اوکاباشی را با مشارکت شرکتهای ایتالیایی و ژاپنی که در ایران با او همکاری داشتند بنیان نهاد. کارخانه کفش و چرمسازی را در بوستون آمریکا تاسیس کرد و سپس در قاهره کارخانه کفش استاندارد را بنیان گذاشت. او هم همچون برخوردار، نیمنگاهی به احیای صنایع مصادره شدهاش در ایران داشت، چنانکه چند ماه پیش از درگذشتش نامهای به علی سعیدلو، معاون اجرایی رئیسجمهوری وقت نوشت و با ابراز نگرانی از سرنوشت «کفش ملی» یادگار ارزشمندش در ایران که به ورطۀ ورشکستگی افتاده بود، خواستار استمداد دولت برای باز پس دادن اموالش شد. نامهای که بیجواب ماند و چند ماه بعد در بهمن ۸۴ با انتشار خبر مرگ فرستندهاش، به بایگانی تاریخ سپرده شد.
محسن آزمایش کارخانهدار خودساخته و بنیانگذار کارخانۀ آزمایش از دیگر کسانی بود که اموالش در سالهای پس از انقلاب مصادره شد. کارخانجات آزمایش، مجموعهای صنعتی بود که تا یک سال پس از انقلاب یخچال، کولر، آبگرمکن، تختخواب فلزی، بخاری و اجاق گاز و... تولید میکرد و طی سالهای فعالیتش به یکی از مهمترین تولیدکنندگان داخلی تبدیل شده بود. هر چند خود محسن آزمایش سال ۱۳۷۱ بیآنکه رنگ اموالش را ببیند، در غرب رباط پایتخت مراکش درگذشت اما طی سالهای اخیر خانوادهاش سخت پیگیر احیای اموال مصادره شدهاش بودهاند چنان که چندی قبل خبر آمد پروندۀ احیای اموال او به جریان افتاده است.
حالا ۳۴ سال از آن روزهای پر افت و خیز ابتدای انقلاب میگذرد. بسیاری از نامهای آن فهرست ۵۳ نفره دیگر در قید حیات نیستند تا دادخواهی کنند و دیگران نیز سالهاست از صرافت پیگیری سرنوشت اموالشان افتادهاند. سرسلسلههای نسلی که بیتعهد به نظام سیاسی شاه، هرچند دستشان خالی بود اما با همت متعالیشان، کاروان صنعت ایران از خاک سرد جهان سوم برخاست و راهی مسیری تازه شد. میگویند انقلاب فرزندان خود را میخورد، اما اینان که نه برادران سلطنت بودند و نه فرزندان انقلاب. پدران اقتصاد مدرن ایران بودند که چون نامشان به فهرستهایی که «اشتباه» تنظیم شده بود، راه یافت، «به ناحق» سوختند تا چپروی و حسادت سنتگرایان برگی دیگر به خاطرات تاریخ معاصر سنجاق کند.
منابع:
۱- جاروکشی اقتصاد در دوره سازندگی، گفتوگو با علیرضا محجوب، روزنامه ایران، رمز عبور، ۱۴ دی ۱۳۸۹
۲- زندگی و کارنامه حاج محمدتقی برخوردار، موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی، گام نو، ۱۳۸۸
۳- گفتوگو با دکتر سعیدی و شیرینکام در مورد حاج محمدتقی برخوردار، مجید یوسفی
۴- خانواده آزمایش همچنان به دنبال اموال مصادره شده، پایگاه خبری خرداد، ۷ تیر ۱۳۹۲
۵- مرگ مردی که به خانههای ایران رفاه آورد، محمد قوام، بیبیسی، ۴ مرداد ۱۳۹۰
۶- محمدرحیم ایروانی که بود و چه کرد؟، اقتصاد ایرانی، ۷ آذر ۱۳۹۱
۷- تکستارهها، روزنامه دنیای اقتصاد، ۱۱ بهمن ۱۳۸۹
نظر شما :