خیابان در تسخیر سرخها
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
شاه تازه فاصلهٔ سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ را با قاطعیت تمام حکومت کرد. او که پایهٔ قدرتش را گذاشته بود روی ارتش مدرن و دستگاه اداریاش (و درآمدهای نفتی رو به افزایش کشور هم هر دوی اینها را بسیار بسط داد)، توانست نه فقط مهار وزرا، نمایندههای مجلس و مطبوعات، بلکه تودهٔ مردم را هم در دست بگیرد و نگه دارد. در این سالها «استبداد شرقی» داشت کمکم در قالب غربی شدن و تجدد در ایران رو نشان میداد. در نتیجهٔ این تغییرات، جمعیت دیگر عامل اثرگذاری در عرصهٔ سیاست نبود. جز دو راهپیمایی روز کارگر و سه مورد قیامهای مذهبیها (که در همهٔ موارد هم ارتش جمعیت را متفرق کرد) دیگر هیچ خبری از تظاهرات نبود؛ تظاهرات بدل شده بود به پدیدهای تاریخی متعلق به گذاشتهٔ «پر هرج و مرج».
بعد از شهریورماه ۱۳۲۰ بود که جمعیت به صحنه برگشت و انتقامش را گرفت؛ حملهٔ متفقین ارتش رضاشاه را در هم شکست، او را مجبور کرد قدرت را به پسرش تفویض کند و مردم را هم از شر خودکامگی او رها کرد. دیگر گذشت تا مردادماه ۱۳۳۲ که دربار بار دیگر توانست به پشتیبانی ارتش (که بازتجهیز، بازپروری و گسترده شده بود) هیات دولت را براندازد، دوباره حکومت مطلقه برقرار کند و مهار خیابانها را به دست بگیرد. طی دوازده سال در این میان، جمعیت عنصری مهم در عرصهٔ سیاست بود و اگرچه بسیاری تلاش کردند تودههای مردم را بسیج و از خیابانها همچون سلاح استفاده کنند، فقط دو تشکیلات بودند که موفقیتی چشمگیر داشتند: حزب توده و جبههٔ ملی.(۱)
نخستین جلوهنمایی مهم حزب توده در خیابانها در ۲۸ مهرماه ۱۳۲۲ بود که به مناسبت دومین سالگرد تأسیس و آغاز کارزار تبلیغاتیاش برای انتخابات مجلس، راهپیماییای برگزار کرد. پاسخ مردمی به این فراخوان اغلب ناظران و تحلیلگران را شگفتزده کرد، شاید حتی خود برگزارکنندهها را. احتمالاً مطبوعات حزب در رقم اغراق میکردند که مدعی بودند بیشتر از چهل هزار نفر در این گردهمایی شرکت کردند، اما هیچ اغراقی در کار نبود وقتی جمعیت آمده به خیابانها را «بزرگترین جمعیت در تاریخ تهران» خواندند.(۲)
در همان سال، تظاهرکنندگان حزب توده در اصفهان آن قدر «مصمم» خودشان را نشان دادند که فرماندار مجبور به فرار از شهر شد.(۳) در پاییز ۱۳۲۳ حزب توده برنامهٔ برگزاری گردهماییهایی سراسری ریخت در اعتراض به هیات دولت؛ دولت حاضر به مذاکره با اتحاد جماهیر شوروی برای رسیدن به توافقنامهای در امور نفتی نشده بود. کاردار ایالات متحده در تهران راهپیمایی سی و پنجهزار نفرهٔ بیرون ساختمان مجلس را «منظم و منضبط» توصیف میکرد.(۴) همین دولت وقتی استعفا کرد، خبرنگار «نیویورکتایمز» گزارش داد تظاهرات این تودههای مردمی «نقشی عمده در سرنگونی دولت» داشته.(۵)
اوج فعالیتهای حزب توده در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ بود. مردادماه ۱۳۲۴ در روز ملی مشروطه، حزب تظاهراتی مردمی در بیشتر از بیست شهر برگزار کرد. یک روزنامهنگار غیرتودهای جمعیت راهپیمایان در تهران را بیشتر از چهل هزار نفر برآورد کرد.(۶) در بهمنماه ۱۳۲۴، حزب مراسم یادبودی کنار مزار دکتر تقی ارانی برگزار کرد، «پدر معنوی» حزب و مارکسیستی که در زندان رضاشاه مُرده بود؛ پانزده هزار نفر گورستان را آکندند.(۷) در روز کارگر راهپیماییهایی در بیست شهر برگزار شد؛ در اصفهان مراسم چهل هزار نفر را جذب خودش کرد تا شرکت کنند؛ در تهران پانزده هزار نفر؛(۸) و در آبادان، به گفتهٔ هم «تایمز» لندن و هم مطبوعات حزب توده، هشتاد هزار نفر.(۹) همهٔ این رکوردها در مهرماه ۱۳۲۵ شکسته شدند، وقتی در تهران در مراسم پنجمین سالگرد تأسیس حزب، صد هزار نفر شرکت کردند.(۱۰)
حزب توده در آذرماه ۱۳۲۵ سرکوب شد و بعد دیگر خیابانها کمابیش خالی و بیسروصدا ماندند تا مهرماه ۱۳۲۸، وقتی گروهی کوچک از نمایندگان ضد دربار، به رهبری دکتر محمد مصدق، در اعتراض به دخالت شاهدوستها در برگزاری انتخابات مجلس، تظاهراتی مختصر در محوطهٔ اطراف کاخ شاهی برگزار کردند. مصدق ظرف یک سال نه فقط حمایت و پشتیبانی تعدادی سیاستمدار بلکه تودههای مردمی در خیابانها را هم جلب کرد. او یک مشروطهچی ثابتقدم بود، ملیگرایی که تنش برای جنگ و جدل میخارید و مصمم بود مالکیت صنعت نفت را نصیب ایران و شاه را به زور و به تمامی از عرصه سیاست ایران حذف کند. بعد کارزاری شامل عریضهها، اعتصابات، تظاهرات و راهپیماییها، جبههٔ ملی، مجلس بیرغبت و دربار مخالف ایران را مجبور کرد مصدق را به نخستوزیری بپذیرند و لایحهٔ ملی کردن صنعت نفت را تصویب و تبدیل به قانون کنند.
مصدق را خیابانها به قدرت رسانده بودند؛ ماندنش در منصب نخستوزیری هم به لطف همان خیابانها بود. هر بار مخالفان، چه در مجلس و چه در دربار، بالاسرش بلند میشدند، صاف دست به دامان مردم میشد و تکیهاش به تظاهرات مردمی بود تا بتواند رقبایش را «تحت تأثیر» قرار بدهد.(۱۱) رئیس شاهدوست مجلس از خشم فریاد سَر میداد که «این آدم نخستوزیر است یا رهبر توده؟ آخر چهجور سیاستمداری هر بار که بناست مسئلهای سیاسی حلوفصل شود، میگوید من با مردم حرف خواهم زد. این آدم همیشه به نظر من غیرقابل اطمینان میآمد، اما حتی در بدترین کابوسهایم هم هیچ فکرش را نمیکردم پیرمردی هفتاد ساله بتواند هوچیگری و عوامفریبی کند، یک آدم تحریککنندهٔ اراذل که در محاصره کردن ساختمان مجلس به دست تعدادی قلچماق، یک لحظه هم تردید نمیکند.»(۱۲)
عاقبت بهرهگیری از جمعیت مردمی در تیرماه ۱۳۳۱ اتفاق افتاد، وقتی شاه حاضر نشد دست از عادت ضدمشروطهاش در انتصاب وزیر جنگی گماشتهٔ خودش بردارد. مصدق از مقام نخستوزیری استعفا داد و مستقیماً دست به دامان مردم شد. یک بار دیگر معلوم شد «جذبه» او برنده است: تظاهرکنندگان طرفدار جبههٔ ملی و حزب توده ریختند به خیابانها و بعد از سه روز خون و خونریزی، شاه مجبور به فراخواندن دوبارهٔ مصدق و تسلیم وزارت جنگ به او شد. جمعیت نه فقط دربار و سیاستمداران نشسته در مجلس، بلکه نیروهای مسلح حکومتی را هم شکست داده بود.
قیام تیرماه ۱۳۳۱ حاصل تلاش مشترک جبههٔ ملی و حزب توده بود، اما این پیروزی طی سیزده ماه آتیاش به تدریج شاهد ضعیف شدن توان اولی و قدرت گرفتن پیوستهٔ دومی بود. یک تحلیلگر ایرانی نوشت: «اگر در راهپیماییهای ملیگرایانهٔ پیش از سال ۱۳۳۱ یک سوم شرکتکنندگان از اعضای حزب توده و دو سوم از هواداران جبههٔ ملی بودند، بعد از سال ۱۳۳۱ جایگاهها معکوس شد.»(۱۳) این روند مشخصاً خودش را در سالگرد قیام تیرماه نشان داد. دو تشکیلات هر کدام راهپیمایی جداگانهٔ خودشان را در میدان بهارستان برگزار کردند: تجمع حزب توده جمعیت عظیم صد هزار نفره به خیابانها کشاند، جمعیتی که پنج یا حتی ده برابر راهپیمایان جبههٔ ملی بود.(۱۴) این قضیه جبههٔ ملی را ضعیفتر هم کرد، چون حالا بعضی هوادارانش برای مصون ماندن از «تهدید سرخ» به شاه روی آورده بودند. ۲۷ مردادماه ۱۳۳۲، یک روز قبل آنکه سرلشکرها هجومشان را علیه مصدق شروع کنند، تظاهرات سراسری حزب توده بود، «حتی در بیمارستانهای سلزدهها»، اما هواداران جبههٔ ملی را هیچ جا نمیشد دید.(۱۵) روز ۲۸ مردادماه، ارتش خیابانها را از تظاهرکننده پاک کرد و دارودستههای سلطنتطلب هم مطابق برنامهٔ مدون و از پیشاندیشیده خانهها و دفاتر کار رقبا را غارت کردند.((۱۶
در نتیجه، جمعیت صرفاً یکی از عوامل اثرگذار در عرصهٔ سیاست نبود؛ از عوامل اصلی بود. در پیروزی مشروطه و فرجام دادن به جنگ داخلی، در نبرد علیه قدرتهای بزرگ و در ناکام گذاردن توافقنامهٔ سال ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، در حفظ سلطنت و در ممانعت از استقرار حکومتی جمهوری در سال ۱۳۰۳، کمک کرد و کارآمد بود؛ و در فاصلهٔ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ سلاح اصلی حزب توده و جبههٔ ملی بود، اهرمی به دستشان تا بتوانند به تصمیمگیرندگان عرصهٔ سیاست فشار بیاورند.
پینوشتها:
۱- اطلاعات در مورد جمعیتها در فاصلهٔ سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۲ برگرفته است از روزنامههایی با مواضع سیاسی مختلف. روزنامههایی که بیشترین تکیه بهشان شده اینهایند: مردم، ظفر، رهبر، اطلاعات، کیهان، جبهه، دموکرات ایران، رعد امروز، امروز و فردا.
۲- مردم، ۲۹ مهرماه ۱۳۲۲.
N. Fatemi, Oil Diplomacy (New York, 1954), p. 2163- .
4- U.S., Dept. of State, Papers Relating to the Foreign Relations of the U.S. (Washington, D .C.: U.S. Government Printing Office),vol. v, 1944, p. 461.(
5- The New York Times, 17 Mar. 1945. The New York Times, 17 Mar. 1945
۶- توفیق، نقل شده در رهبر، ۱۵ مردادماه ۱۳۲۴.
۷- مردم، ۱۳ بهمنماه ۱۳۲۴.
۸- ظفر، ۱۳ اردیبهشتماه ۱۳۲۵.
۹- همان و:
The Times (London), 30 July 1946.
۱۰- رهبر، ۱۶ مهرماه ۱۳۲۵.
۱۱- اطلاعات هفتگی، ۸ تیرماه ۱۳۳۰.
۱۲- مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران (تهران، شرکت سهامی چهر، ۱۳۳۵)، ص۵۸۵.
۱۳- همان، ص۶۵۳.
14- The New York Times, 23 July 1953.
15- Ibid., 19 Aug. 1953.
۱۶ - اطلاعات در مورد جمعیت شاهدوست و سلطنتطلب روز ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ عمدتاً برگرفته است از: کمیتهٔ مرکزی حزب توده، دربارهٔ ۲۸ مرداد؛ انقلاب در حمایت از سلطنت (تهران، چاپخانهٔ مجلس، ۱۳۳۳) و:
R. Cottam, Nationalism in Iran (Pittsburg University Press, 1964), pp. 38, 155, 226.
نظر شما :