کیانوش عیاری: با وساطت ولایتی، بازرگان به نمایش درآمد
به گزارش «تاریخ ایرانی»، بخشهایی از گفتوگوی ماهنامه «نسیم بیداری» با عیاری را در ادامه میخوانید:
* من در تحقیقاتم و در گفتوگوهایی که با پسران این دو شخصیت داشتم به نتایج جالبی رسیدم. من هم با پسر دکتر قریب، حسین آقا و هم با پسر مهندس بازرگان، نوید عزیز، در این باره زیاد صحبت کردم. هر دو تأکید داشتند که روابط گرم و نزدیکی دو خانواده با هم داشتند. نه تنها دکتر قریب و مهندس بازرگان، که همسران این دو بزرگوار هم خیلی به هم نزدیک بودند، تا حدی که میگفتند یک شب خانواده دکتر قریب به منزل مهندس بازرگان میآمدند و شب بعد آنها به خانه دکتر قریب میرفتند. طبیعتا در این رفت و آمدها، نکات جذاب و جالب فراوانی بود که حسین و نوید برای من تعریف میکردند. خلاصه اینکه شکلگیری رابطه نزدیک دکتر قریب و مهندس بازرگان، به دوران جوانیشان بر میگردد، زمانی که هر دو به عنوان دانشجویان ممتاز برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شدند. این دوستی از آن زمان شروع شد و در اتفاقات و برهههای مختلف زندگی هر دو مثل تدریس، ازدواج، بچهدار شدن و… عمق گرفت و تا پایان عمر دکتر قریب نیز ادامه داشت، به تعبیری رفیق گرمابه و گلستان شده بودند. من هم خیلی دوست داشتم این رابطه را در سریال «روزگار قریب» نشان دهم، اما خوب محدودیتهایی بود که باعث شد متأسفانه خودم را از ترسیم این روابط دوستانه و ظریف محروم کنم. قطعا اگر اجازه به نمایش کشیدن رابطه صمیمانه دکتر قریب و مهندس بازرگان را داشتم، سریال نیز جذابتر از کار در میآمد.
* هشدارهای محترمانهای بود که کمتر به مهندس بازرگان در سریال پرداخته شود. البته تنها این مورد نبود، مباحث دیگری هم بود که خوب من تا جایی که امکان داشت، رعایت میکردم. در مجموع پروژه «روزگار قریب» مسیر دشواری را طی کرد که به هر ترتیب با کمک دوستان و برخی افراد به سلامت از آن عبور کردیم. مثلا در خصوص نمایش دادن مهندس بازرگان یادم هست آقای دکتر ولایتی خیلی به ما کمک کردند. زمان شروع پروژه در ریاست آقای لاریجانی بود. ایشان میگفت در سریال، نبایستی به آقای مهندس بازرگان خیلی اشارهای شود. من دیداری با آقای دکتر ولایتی داشتم. میدانید ایشان یکی از مبرزترین شاگردان دکتر قریب بودند. رفته بودم که اطلاعات، خاطرات و احیانا عکسهایی از ایشان در رابطه با دکتر قریب بگیرم. این مشکل را هم با ایشان در میان گذاشتم. ایشان بسیار تعجب کردند و گفتند مگر میشود سریالی راجع به دکتر قریب ساخت و در آن از مهندس بازرگان، عزیزترین و نزدیکترین دوست دکتر قریب، نامی نیاورد؟ آقای ولایتی گفت من با آقای لاریجانی در این خصوص صحبت خواهم کرد و سعی میکنم رضایتشان را جلب کنم. همین طور هم شد. ظاهرا ایشان با آقای لاریجانی صحبت کرده بودند و همین امر باعث شد ما به شکل حداقلی، مهندس بازرگان را هم در سریال داشته باشیم. به مدد همین مذاکرهای که صورت گرفته بود، ما در دو قسمت پیاپی توانستیم مهندس بازرگان را در سریال به نمایش درآوریم، البته باز با محوریت دکتر قریب.
* قطعا در مواردی مثل موضعگیریها و عملکرد سیاسی، مرحوم مهندس بازرگان، الگوی فکری دکتر قریب به حساب میآمد. موردی که خاطرم هست، در خرید اوراق قرضه، دکتر قریب متأثر از مهندس بازرگان، عمل کرد و به طور کلی شخصیت مهندس بازرگان به گونهای بود که برای غالب دوستان خود از جمله دکتر قریب میتوانست الگو باشد. در تأسیس شرکت «یاد» هم اینگونه بود. ۱۱ نفر از اساتیدی که تعلیق خدمت شده بودند، به پیشنهاد مهندس بازرگان این شرکت را بنیان نهادند که این شرکت ظاهرا هنوز هم فعال است.
* شرافتمند بودن و شجاعت مهندس بازرگان از جمله خصوصیاتی است که هر فیلمسازی از جمله بنده را ترغیب میکند که فیلم یا سریالی درباره ایشان بسازیم. البته من یک شناخت اولیه از شخصیت مهندس بازرگان داشتم، اما در روند تحقیقات سریال «روزگار قریب» بیش از پیش با ایشان آشنا شدم و بسیار به شخصیتشان علاقمند شدم.
* من آشناییام با مهندس بازرگان از سر مساله نفت بود. من به این موضوع از گذشته علاقمند بودم و بازرگان را هم در ماجرای خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران شناختم. من از دوران جوانی، شناختی نسبی از مهندس بازرگان بزرگوار داشتم. اوایل انقلاب هم برخی کتابهای ایشان را خوانده بودم، اما برای سریال «روزگار قریب» و پس از آشنایی با آقای نوید بازرگان، ایشان کتابهای دیگری از پدرشان به من دادند که بسیار جالب بود. به طور کلی کتاب خاطرات روزانه مهندس بازرگان در کنار وقایعنگاری باقر عاقلی، جزء کتابهای مرجع من بودند و در کل مدتی که سریال تهیه میشد، یعنی نزدیک به چهار، پنج سال این دو کتاب، روی میز من باز بودند. من خیلی از این کتابها استفاده کردم.
* آنچه که برای من خیلی جالب بود، توجه به منافع مردم در همه زمینهها بود. مهندس بازرگان در همه آثار دینی و سیاسیشان، منافع بشری را لحاظ میکردند و به راحتی میفهمیدی که او مردم را دوست دارد و من هم از اینکه او مردم را دوست دارد، دوستش دارم. به همین دلیل هم در مواردی برخلاف اصول سیاست و آنچه سیاست حکم میکرد عمل میکردند؛ به خاطر چه؟ به خاطر منافع مردم. عموم مردم هم این را درک کرده و از اینرو مهندس بازرگان الان به یک شخصیت قابل احترام و دوستداشتنی تبدیل شده است.
* میخواهم بگویم من دو بار هم از نزدیک مهندس بازرگان را دیده بودم. یک بار در زمان نخستوزیریشان بود. در چهارراه ولیعصر. در ماشینی که فکر میکنم بنز بود نشسته بودند و داشتند کتاب مطالعه میکردند. خیلی ساده بودند و تشخیص اینکه ایشان نخستوزیر هستند و این ماشین نخستوزیر است، ساده نبود، چون نه تشریفاتی داشتند و نه محافظ و همراهی. یک بار دیگر هم در مطلب دکتر صدرعاملی ایشان را دیدم، زمانی که نخستوزیر نبودند. بنا به تخصص دکتر صدرعاملی، فکر میکنم به خاطر مشکل قلبیشان مطب آمده بودند، همانطور که من برای درد قلبیام پیش ایشان میرفتم. مهندس بازرگان مدت زیادی در لابی مطب منتظر بودند و کسی از ایشان چشم بر نمیداشت. این بار هم برای همه از جمله خودم جالب بود که ایشان بدون هیچ تکلفی مثل بقیه بیماران منتظر نشستند تا نوبتشان شود.
نظر شما :