پیوند گردنکلفتها و تهیدستان
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
طبقۀ کارگر و بخشی از طبقۀ متوسط متجدد، بنیادهای حزب تودۀ ایران را شکل دادند. طبقۀ متوسط سنتی بازار و بخشی از طبقۀ متوسط متجدد که حزب توده را زیادی همدل با اتحاد جماهیر شوروی و سیاستهای اجتماعیاش را زیادی تندروانه میانگاشت، تنۀ اصلی جنبش ملیگرای ایران را تشکیل دادند.
نخستین باری که مصدق نشان داد پیروانی در خیابان دارد، در اسفندماه ۱۳۲۳ بود، بعد اینکه در سخنرانیاش علیه نمایندگان، آنها را «فاسد» و ساختمان مجلس شورا را «لانۀ دزدان» خواند. فردایش کل بازار در حمایت از او اعتصاب کردند و جماعتی از دانشجویان حقوق هم او را از خانهاش به میدان بهارستان بردند. پلیس سعی کرد نگذارد وارد میدان شوند و در جریان همین کشمکش یک دانشجو را کُشت و سه دانشجوی دیگر را زخمی کرد.(۱)
در جریان بحران بر سر مسالۀ نفت، دو رکن قدرت مصدق درون جبهۀ ملی، حزب ایران و مجمع مسلمانان مجاهد بودند. اولی کارش را به منزلۀ انجمنی مهندسی شروع کرده بود و اگرچه تغییر ماهیت داده بود به حزبی ملیگرا، کماکان و اساساً سازمانی بود متعلق به طبقۀ متوسط حقوقبگیر: مهندسان، وکلا، پزشکان، معلمان و کارمندان دولت. در راهپیماییهایش دانشجوها، دبیرستانیها و کارمندان حضور چشمگیر داشتند. دومی انجمن نه چندان منسجمی بود از تجار و روحانیان به رهبری آیتالله کاشانی. فعالیتهای آیتالله متمرکز بود روی مساجد و مدارس سنتی بازار و پیروانش هم عمدتاً روحانیان، کسبه، تجار و صاحبان کارگاههای تولیدی بودند. حتی اعلامیههای فراخوانش به تظاهرات هم روی سخنش مستقیماً با «تجار، کسبه و اصناف بازار» بود.(۲) کاشانی حقیقتاً میراثبر رهبران نخستین مشروطه بود، اما با این تفاوت مهم که دیگر قوای سنتی حامیان آنها را نداشت، مزدبگیران نظام اقتصادی قدیم کشور.
سه روزی که دنیا را تکان داد و مصدق را به قدرت برگرداند، برآیند تلاش مشترک حزب توده و جبهۀ ملی بود، این دو را اعلان جنگ حکومت همراستا کرده بود، اعلان جنگی علیه کمونیسم و روحانیانی که دخالت بیجا در سیاست میکردند. در تهران به محض اینکه به بازار خبر رسید مصدق مجبور به استعفا شده، بلوایی به پا شد. جماعتی خشمگین از «تجار و اعضای اصناف» با نیروهای امنیتی درگیر شدند و خودشان را به میدان بهارستان رساندند.(۳) نمایندگان عضو جبهۀ ملی، بهوجدآمده از این شور و حرارت، صلای اعتصاب عمومی دادند. فردایش بازار صلایشان را پاسخ گفت؛ «یک مغازه هم باز نبود.»(۴) اینجا بود که حزب توده هم به جنبش پیوست و هوادارانش را فراخواند به اعتصاب بپیوندند و در خیابانها تظاهرات کنند. کارآیی این اعلامیه وقتی معلوم شد که اقتصاد مملکت عملاً به حال تعلیق درآمد و عمدۀ خیابانهای پایتخت را جمعیت تظاهرکننده برداشت. یک روشنفکر ضد کمونیسم نوشت: «باید اذعان کرد که نیروی متشکل حزب توده با استفاده از تبلیغات حزب ایران و دار و دستۀ کاشانی و افراد جبهۀ ملی قدرت قابل توجه خود را نشان داد و کارگردان اصلی صحنههایی که در روزهای ۲۹ و ۳۰ تیر در تهران با نظم و قدرت تحرک به وجود آورد، فقط حزب توده بود.»(۵) بعد از یک روز تمام خون و خونریزی که در پایانش نشانههایی از انشقاق درون ارتش هم هویدا شده بود، حکومت تسلیم شد.
شدیدترین نبردها در چهار جا رخ داده بود: در بازار، به خصوص در راستۀ بزازها، سبزیفروشها و فلزکارها؛ در مناطق کارگرنشین، نزدیک کارخانجات شرق شهر و همچنین نزدیک تعمیرکاریهای دم ایستگاه راهآهن؛ در مسیر دانشگاه تهران تا ساختمان مجلس شورا که ارتش جلوی صفوفی از دانشجویان ایستاده بود؛ و در میدان بهارستان و حوالیاش، کانون سنتی راهپیماییها در تجمعات اعتراضی. زاغهنشینهای رنجور جنوبیترین مناطق شهر آنقدر آرام بودند که به چشم میآمدند.
فهرست اعلامی گمشدگان این بلواهای تهران، نمونهای به دست میدهد از پسزمینۀ اجتماعی تظاهرکنندگان. از میان ۲۶ تنی که به شغلشان اشاره شده، شش نفر کارگر کارخانه، چهار نفر دستفروش، سه نفر راننده، سه نفر دانشجو، سه نفر شاگرد کارگاه، دو نفر صنعتگر، یک نفر اداری، یک نفر کارگر یدی، یک نفر کشاورز، یک نفر قهوهخانهدار و یک نفر کارگر از کار بیکار شده بودند.(۶)
بلواها در استانهای دیگر هم به راه مشابهی رفتند. ماجرا در اغلب شهرها با اعتصاب و ناآرامی در بازار شروع شد. بعد از اینکه طبقۀ کارگر هم به اعتراضات پیوست، ماجرا گستردهتر و اعتصاب عمومی شد. در آبادان، کارگران پالایشگاه دست از کار کشیدند و جمعیتی ۴۰ هزار نفره بیرون تلگرافخانۀ شهر جمع شدند. در اصفهان، همۀ اصناف راهپیمایی اعتراضی کردند اما کارگران نساجیها نتوانستند به جمعیت تظاهرکنندگان بپیوندند چون دور کارخانههایشان صفی از مسلسلها کار گذاشته شده بود.(۷)
محیط نیمه صنعتی بسیار متفاوت بود از محیط پیشاصنعتی، نه فقط به دلیل گسترش نیروهای غیرمذهبی تندرو در آن، بلکه به خاطر کاسته شدن از میزان بلواهایی که زیر بیرق «اسلام و شاه» در میگرفت. سال ۱۳۰۳، جمهوریخواهها به چشم همه مسخره به نظر میآمدند؛ حالا سلطنتطلبها به دیدها رقتانگیز مینمودند. در بیشتر این دوره، کارزار نبرد خالی از جمعیت عمدهای از تظاهرکنندگان سلطنتطلب بود و تا پیش از نهم اسفندماه ۱۳۳۱، هیچ جلوۀ آشکار همدلانهای با شاه در خیابانهای تهران دیده نشد. آن روز دربار شایعه سر زبانها انداخت که شاه میخواهد از دست مصدق برود به تبعیدی خودخواسته. جماعت سلطنتطلبی حدوداً ۳۰۰ نفره به سرکردگی دو روحانی برجسته و متشکل از افسران از کار بیکار شدۀ ارتش، سربازهایی که لباس غیرنظامی پوشیده بودند و اعضای حزب فاشیستی سومکا، بیرون محوطۀ کاخ سلطنتی جمع شدند.(۸) همان هفته، بلوای سلطنتطلبانۀ مختصری نزدیکیهای خانۀ نخستوزیر درگرفت. آشوب را تعدادی چاقوکش و لوطیهایی از همان سنخ عهد قدیم راه انداختند.(۹)
تظاهرات سلطنتطلبانهای که در واپسین روز صدارت مصدق اتفاق افتاد، چشمگیرتر بود اما جمعیتش باز زیاد و عظیم نبود. شاهدی غربی، شمار جمعیتش را سخاوتمندانه سه هزار نفر تخمین زد.(۱۰) بعلاوه، آن تظاهرات هیچ نقش مهمی در روند بحران ایفا نکرد بلکه صرفاً تودهای صدا بودند که حواسها را از افسران ارتش پرت میکردند، افسرانی که داشتند کودتای نظامیشان را میکردند. ترکیب جمعیتی این جمع محل بحث و جدلهای سیاسی فراوانی بوده. به چشم حکومت شاه، تظاهرکنندگان نمایندۀ «مردم» بودند. به چشم مخالفان، نمایندۀ چیزی نبودند غیر یک مُشت «گردنکلفت» و روحانیهای مرتجع که سیآیای بهشان پول داده بود. حقیقت به این روایت دوم نزدیکتر است تا اولی، اما با این قید که کسانی منفرد از جماعت زاغهنشین شهر هم در بلوا حضور داشتند و سهیم بودند. معلوم نیست اینان بابت نمایش هواخواهیشان از شاه پاداشی گرفتند یا نه، اما این روشن است که «تهیدستترین تهیدستان» شهر، پیوند اندکی با جنبش رادیکال معترضان داشتند که بالا رفتن هزینههای زندگی و رشد بیکاری بهشان آسیب زده بود؛ از همینرو هم بود که دستمایههای مناسبی برای برخی علما و چاقوکشان سلطنتطلب بودند. همچنان که این تظاهرکنندگان از مناطق زاغهنشین جنوب شهر پیش آمدند و از بازار گذشتند تا به مرکز پایتخت برسند، پلیسها و سربازها هم بهشان پیوستند،(۱۱)همچنین ۸۰۰ دهقان مسلحی که ارتش دستشان تفنگ داده بود و با کامیونهای نظامی آورده شده بودند به شهر.(۱۲)
پینوشتها:
۱ـ حسین کیاستوان، سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم (تهران، انتشارات تابان، ۱۳۲۵)، ص۲۹۰.
۲ـ اطلاعات، ۱۹ تیرماه ۱۳۳۱.
۳ـ اطلاعات، ۲۸ تیرماه ۱۳۳۱.
۴ـ اطلاعات، ۲۹ تیرماه ۱۳۳۱.
۵ـ حسن ارسنجانی، سیاُم تیر (تهران، چاپخانۀ آتش، ۱۳۳۵)، ص۴.
۶ـ اطلاعات، ۸ مردادماه ۱۳۳۱.
۷ـ باختر امروز، ۲۲۹ تیرماه ۱۳۳۱.
۸ـ اطلاعات هفتگی، ۱۴ اسفند ماه ۱۳۳۱؛ به سوی آینده، ۱۴ اسفندماه ۱۳۳۱.
۹ـ همان.
12- S. Margold, "The Streets of Tehran", The Reporter, 10 Nov. 1953, P. 15.
11- Ibid.
نظر شما :