مستند «برای دخترم سمیه»؛ نقد ایدئولوژی خانوادهسوز
حسین جمشیدی گوهری
برج میلاد در هفتمین روز از سیودومین جشنواره فیلم فجر، میزبان جمعی از اهالی رسانه بود. آنان به تماشای فیلم مستندی نشستند که در برخی از صحنهها مو را بر اندامها سیخ میکرد. «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» عنوان مستندی است به کارگردانی مرتضی پایهشناس و تهیهکنندگی محمد شکیبانیا که روایتگر بخشی از زندگی پدری است که خواهان نجات فرزندانش از کمپ اشرف، پایگاه سازمان مجاهدین خلق در عراق است. سوژه منحصربهفرد این فیلم و اکران موفق چند ماه قبل آن در جشنواره سینما حقیقت، باعث شد این بار در جشنواره فجر هم سالن شماره پنج برج میلاد٬ مملو از تماشاگر باشد و بسیاری از تماشاگران با شناخت قبلی برای دیدن این فیلم به سالن بیایند.
هرچند از سوی مسئولان برگزاری جشنواره فجر برنامهای برای برگزاری جلسه نقد و بررسی آثار مستند وجود نداشت٬ اما استقبال مناسبی که از این فیلم در اکرانهای قبلی صورت گرفته بود٬ سازندگان این فیلم را به این فکر انداخت که بعد از اکران مستند «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» در برج میلاد٬ به صورت پیشبینی نشده، جلسه گفتوگو و نقد و بررسی این فیلم را برگزار کنند. این نشست با پیشنهاد سازندگان و البته با مساعدت مسئولین٬ بلافاصله بعد از اکران فیلم در سالن کمالالملک مجموعه برج میلاد برگزار شد و تعداد زیادی از مخاطبان بعد از ۹۰ دقیقه تماشای فیلم٬ ۹۰ دقیقه دیگر نیز ماندند تا درباره این فیلم با عوامل سازنده گفتوگو کنند. گزارش زیر خلاصهای از همین گفتوگو است.
فیلم درباره یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات ایران معاصر یعنی مساله سازمان مجاهدین خلق است، ولی چنانکه کارگردان آن٬ مرتضی پایهشناس در جلسه پرسش و پاسخ گفت، این اثر به دنبال بیان حرفهای سیاسی نیست. «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» به یکی از ایدئولوژیکترین سازمانهای ایران معاصر میپردازد ولی اساسا تلاش میکند به موضوع٬ فراتر از ایدئولوژی نگاه کند. پایهشناس در پاسخ به یکی از تماشاگران که به عبور فیلم از برخی از خط قرمزهای رایج در رسانههای تصویری ایران اشاره داشت، تاکید کرد که فیلم او روایتگر یک دعوا یا بازی سیاسی نیست. مضمون مورد توجه او در این فیلم خانواده است و فیلم او روایتگر تلاش یک پدر برای جمع کردن دوبارۀ خانوادهای است که به واسطه یک سازمان متلاشی شده است.
«فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» داستان زندگی مصطفی محمدی، مردی است که پس از اعدام یکی از بستگان همسرش٬ در دهه هفتاد از ایران خارج میشود. او برای سهولت پروسه پناهندگی٬ کیس هواداری سازمان مجاهدین خلق را انتخاب میکند و از آن پس٬ به دلیلی دینی که به سازمان احساس میکند٬ در کشور کانادا به عنوان یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق فعالیت میکند. اما مشکل از جایی آغاز میشود که سازمان مجاهدین خلق، سمیه، دختر او را برای یک بازدید سه هفتهای به عراق دعوت میکند. سه هفتهای که اکنون با گذشت ۲۵ سال هنوز پایان نیافته است و سمیه هرگز به آغوش خانواده باز نمیگردد. داستان به اینجا ختم نمیشود و محمد، پسر دیگر مصطفی محمدی نیز برای بازگرداندن خواهرش سمیه٬ به عراق میرود ولی او نیز در پادگان اشرف ماندگار میشود.
عمده زمان فیلم، مربوط به صحنههایی است که مصطفی محمدی از تلاشهایش برای بازگرداندن دو فرزندش به آغوش خانواده به ثبت رسانده است. تصاویری که با دوربین غیرحرفهای ضبط شده و باعث شد یکی از حاضران در جلسه پرسش و پاسخ٬ از دلیل استفاده بیش از اندازه٬ از پلانهایی که در آنها حرکت دوربین وجود دارد٬ در یک سوم اول فیلم بپرسد. پایهشناس در پاسخ گفت دلیل لرزشهای دوربین در بخشهای اولیه فیلم، قراردادی است که کارگردان با مخاطب میبندد. در واقع این تصاویر به عمد اینگونه ضبط شدهاند که چشم مخاطب را عادت دهد که قرار است فیلمی ببیند که در آن لرزش دوربین زیاد است.
اما مخاطب این فیلم چه کسانی هستند؟ این سؤال دیگری بود که از دستاندرکاران این اثر پرسیده شد. محمد شکیبانیا، تهیهکننده فیلم پاسخ داد که مخاطب فیلم جوانان زیر ۳۰ سال هستند که از سازمان مجاهدین خلق تنها یک اسم شنیدهاند و نمیدانند این اسم به چه پدیدهای اطلاق میشود. به گفتۀ او مسئولینی که سازمان مجاهدین خلق را عامل وقایع پس از انتخابات سال ۸۸ ایران ذکر کردند٬ نمیدانند که تا چه اندازه به نفع این سازمان عمل کردند و باعث شدند تصویری به شدت اشتباه از این سازمان شکل بگیرد. شکیبانیا معتقد است که یک بخش از مخاطبان این فیلم جوانانی هستند که ممکن است انتقاداتی از وضعیت کشور داشته باشند و در دام این سازمان بیفتند.
یکی از شرکتکنندگان در جلسه پرسش و پاسخ از نحوه آشنایی کارگردان با مصطفی محمدی پرسید. پایهشناس در پاسخ گفت: «در سال ۸۷ قرار شد کاری درباره سازمان مجاهدین خلق بسازم که نتیجه آن فیلمی شد به نام "ملاقات پشت دیوار اشرف". در جریان ساخت این فیلم با خانواده مصطفی محمدی آشنا شدم و ارتباطم را با آنها از طریق تلفن و ایمیل ادامه دادم. کمی بعد در یکی از کشورهای خارجی با آنها قرار ملاقات گذاشتم و پیشنهاد دادم که فیلمی درباره زندگیشان بسازم. در ابتدا آقای محمدی چندان به ساخته شدن این فیلم راغب نبود؛ اما اصرار و پیگیری من باعث شد که به این کار تن دهد.» کارگردان فیلم در پاسخ به سؤال یکی دیگر از حضار جلسه که پرسید آیا پدر سمیه نگران نیست که با انتشار این تصاویر، سرنوشت دخترش پیچیدهتر از گذشته شود و اساسا چطور مصطفی محمدی حاضر شده تا تصاویر خانوادگی او در یک فیلم و در فضای عمومی منتشر شود؟ گفت: «سمیه اینک تبدیل به یک نماد شده است؛ هم برای سازمان مجاهدین و هم برای خانوادههایی که فرزندانشان در این سازمان هستند. پدر سمیه معتقد بود که حتی اگر همه خانوادهاش به خاطر این فیلم آسیب ببینند٬ این فیلم میتواند گام مهمی برای نجات خانوادههایی بردارد که فرزندانشان گرفتار این سازمان هستند.»
یکی دیگر از حضار پرسید آیا مصطفی محمدی امیدی برای بازگشت سمیه دارد؟ کارگردان و تهیهکننده فیلم با اشاره به نام فیلم که عنوان «فیلم ناتمام» را دارد، تاکید کردند که این فیلم هنوز به پایان نرسیده است و پدر سمیه امیدوار است با بازگشت دخترش این فیلم به پایان برسد.
یکی از حاضرین از جای خالی موضع رسمی سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی در فیلم سخن به میان آورد. پایهشناس در پاسخ گفت: «این فیلم برای خود من بیشتر از اینکه یک فیلم سیاسی باشد، یک فیلم انسانی است. درست است که در یک طرف ماجرا با سازمان مجاهدین خلق مواجه هستیم و همین مساله به صورت ناخودآگاه، فیلم را سیاسی میکند؛ اما آنچه در این فیلم برای من اهمیت داشت و در نتیجه نهایی کار هم به وضوح دیده میشود، دغدغههای انسانی است. من در این فیلم کاری با دعواهای سیاسی نداشتم و فقط درباره مسائل انسانی صحبت کردم. من میخواهم بگویم هر کس، هر ایدئولوژی٬ هر نهاد و سازمان و حکومتی مانع از رابطه عاطفی میان یک پدر و دختر شود، محکوم است.»
«فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» که جایزه بهترین فیلم سیاسی هفتمین جشنواره سینما حقیقت را از آن خود کرده، به تعبیر کارگردان، دفاعی است از نهاد خانواده در برابر صدمات فعالیتهای سیاسی جمعی و سازمانی. از این روست که پایهشناس مبنای کار خود را فیلمهای خانوادگی قلمداد میکند و میگوید: «فیلمهای خانوادگی چیزهای عجیبی هستند. میشود دستهجمعی روبهرویشان نشست و در عرض چند ساعت تمام یک زندگی را مرور کرد. گاهی با دور آهسته، گاهی هم با دور تند. فیلمهای خانوادگی چیزهای با ارزشی هستند. هر چه از عمرشان میگذرد با ارزشتر هم میشوند؛ به خصوص برای آدمهایی که سرگذشت عجیبی مثل ما داشته باشند.»
با این همه به نظر میرسد این فیلم نگاه بیننده و ذهن او را فراتر از چاردیواری خانوادهای خاص٬ به فضای جامعه ما که خود تعبیری از خانواده ملی ماست٬ حتی فراتر از زمان و مکان٬ به جامعۀ انسانی میبرد؛ آنجا که همه ارزشهای انسانی٬ اخلاقی و آرمانی٬ پیش پای مطامع فرقه و فرقهگرایی٬ در سکوت٬ غفلت یا فریبکاریهای سیاسی٬ بیرحمانه ذبح میشوند.
نظر شما :