از نسلکشی تا المپیک سوچی؛ اسکی روی گورها
ترجمه: نیما پرهام
چرکسها که خود را آدیغه نیز مینامند زمانی از بزرگترین گروههای قومی در قفقاز شمالی بودند. آنها مسلمانان سنی مذهب با زبانهای متمایز خود بودند که از بخت بدشان در بدترین زمان ممکن میان دو امپراتوری توسعهطلب یعنی روسیه تزاری و عثمانیان ترکیه میزیستند.
قلمرو روسیه از قرن شانزدهم تا نوزدهم تدریجاً به سمت جنوب و درون قفقاز گسترش یافت. روسیه با تلاش برای آرام کردن ساکنان محلی آنان را وادار کرد تا خانههای دیرینهشان در کوهها را ترک کرده و به حاشیۀ ساحل که مناطقی با دسترسی بیشتر و در نتیجه قابل کنترلتر بودند کوچ کنند. به قزاقها نیز این حق داده شد تا در آن منطقه سکنی گزینند.
هیچ کدام از دو امپراتوری زیرساخت چندانی در منطقه ایجاد نکرده بودند، اما در سال ۱۸۲۹ پس از دو سال جنگ، روسیه و ترکیه معاهده آدریانوپل را امضا کردند که به طور رسمی تزار را به عنوان حاکم قلمرو چرکسها در امتداد دریای سیاه به رسمیت میشناخت. همین امر به تلاشهای روسیه برای تقویت کنترلش بر منطقه سرعت بخشید.
چنانکه یک ژنرال روس در آن دوره اشاره کرده است، الکساندر دوم بر این عقیده بود که چرکسها «چیزی بیش از شورشیانی که قیمومیتشان به روسیه واگذار شده نبودند»، در حالی که در حقیقت آنها با «یک و نیم میلیون انسان شجاع با روحیه نظامی ساکن کوهستان سر و کار داشتند که هرگز سلطۀ هیچ قدرتی را بر نتافته بودند.» درگیری میان چرکسها و قزاقها مکرراً رخ میداد و اغلب منجر به قشونکشی نیروهای روس میشد. سنتپترزبورگ هم چنین سیاستی را آغاز کرد که قویاً چرکسها را ترغیب به مهاجرت به ترکیه مینمود.
موقعیت دشوار چرکسها در در دورۀ «بازی بزرگ» سر و صدای زیادی به پا کرد که اغلب با نقاشیهای اغراق شده از سبک زندگی سنتی آنها همراه بود. (زن زیبای چرکس یک استعارۀ محبوب بود که در تبلیغات اروپایی و فرهنگ مردمی در قرن نوزدهم استفاده میشد.) در خلال جنگ کریمه بین سالهای ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۶، ماموران بریتانیایی چرکسها را تشویق به شورش میکردند و محلیها در انتظار مداخلۀ نظامی در قفقاز بودند که هرگز رخ نداد. (تقدیری که دههها برای دیگر قربانیان فجایع جمعی بازتولید میشد تا از آن پیروی کنند.)
چنانکه ریچموند مینویسد، عهدنامه پاریس که به جنگ خاتمه داد «چرکس را بخشی از قلمرو روسیه اعلام کرد، بدون اینکه تصریح کند چرکسها از حقوق مشابه سایر شهروندان امپراتوری روسیه برخوردارند. روسها میتوانستند هرگونه که مایل بودند با آنها رفتار کنند و سنتپترزبورگ تصمیم گرفت تا با آنها مانند دشمنی که زمینهای روسها را اشغال کرده رفتار کند.» نتیجه اینکه چرکسها مردمانی بیسرزمین شدند.
پس از خاتمه جنگ، الکساندر به جای تلاش برای آرام کردن چرکسها، آنها را وادار به نقل مکان به ترکیه کرد؛ و در ۱۸۵۹ ارتش با هدف راندن چرکسها به سوی ساحل، شروع کرد به نابود کردن روستاهای آنها و قتلعام ساکنانش.
علیرغم فاجعۀ وحشتناکی که در امتداد ساحل در حال رخ دادن بود، انسانهایی که در انتظار قایق بودند تا آنها را خارج کند که از ابتلا به بیماریهایی همچون تیفوس و آبله در آن زمستان بیرحم جان میدادند، نیروهای روس به نابودی روستاهای چرکسها در کوهستان ادامه دادند و هزاران انسان دیگر را مجبور به فرار کردند. ترکها کشتیهایشان را بسیار بیش از ظرفیت پر میکردند و با دریافت هزینههای گزاف از پناهندگان بر وخامت اوضاع افزودند.
چرکسها نسبت به تشویق عثمانی مبنی بر ترک سرزمینشان بدگمان بودند، بسیاری از آنها ترجیح دادند در برابر سپاه روسیه مقاومت کنند، اما «جنگ قفقاز» یک نبرد یک طرفه بود و روسیه پس از درهم شکستن آخرین مقاومت چرکسها در سوچی در سال ۱۸۶۴ اعلام پیروزی کرد. پس از آن اخراج چرکسها به ترکیه توسط کشتی از ساحل دریای سیاه آغاز شد.
ریچموند به نقل از یک افسر روس صحنۀ جشن پیروزی روسها در اطراف سوچی را اینگونه شرح میدهد: «در مسیر تصاویر حیرتآوری به چشم دیدیم: اجساد زنان، کودکان، افراد سالخورده، تکه تکه شده و نیمه خورده توسط سگان. گرسنگی و بیماری، اخراجشدگان را آن چنان ضعیف کرده بود که قادر نبودند قدم بردارند. از فرط ناتوانی به زمین میافتادند و در حالی که هنوز جان در بدن داشتند، زنده طعمۀ سگان میشدند.»
نیکلای اودوکیموف، ژنرالی که مسئولیت اجرای عملیات را برعهده داشت، عصبانی از یکی زیر دستانش نوشته است: «من به کنت سوماروکوف نوشتم که چرا او مرتباً در هر گزارش، موضوع جادههای مملو از اجساد یخزده را به من یادآوری میکند.» مطابق تخمینهای ریچموند حدود ۶۲۵ هزار چرکس در جریان عملیات کشته شدند و تقریباً بین ۶۰۰ هزار تا ۸۰۰ هزار نفر اخراج شدند.
آیا اخراج چرکسها را میتوان نوعی از نسلکشی دانست؟ ریچموند استدلال میکند که با توجه به تعریف مدرن قوانین بینالمللی که اشاره به گزارۀ «از بین بردن عمدی تمام یا بخشی از یک ملت، قومیت، نژاد یا گروه مذهبی» دارد، پاسخ مثبت است.
این همچنین نشاندهندۀ در پیش بودن جنایاتی ترسناک بود. اودوکیموف برای توضیح اخراج اجباری چرکسها از واژه روسی «ochishcnenie» که به معنی پاکسازی است استفاده کرد. نباید از یاد برد که این اتفاق بیش از یک قرن پیش از آنکه یک لغت مشابه صربی، اصطلاح «پاکسازی نژادی» را به جهان عرضه کند روی داد.
بخت و اقبال چرکسها در سالهای پس از آن چندان بهبود نیافت. زبان و مذهب عدۀ اندکی که موفق شده بودند در قفقاز بمانند توسط اتحاد جماهیر شوروی سرکوب شد، اگرچه آنها به سرنوشت چچنها که در دورۀ استالین به صورت گسترده اخراج گردیدند، گرفتار نشدند. بسیاری در امپراتوری عثمانی و خاورمیانه پراکنده شدند و برخی در پیچ و تاب بیرحمانه سرنوشت دگر بار قربانی پاکسازی نژادی در جریان جنگ روسیه و عثمانی در سال ۱۸۷۷ شدند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حدود ۱۵۰۰ چرکس به قفقاز بازگشتند که از میان آنها میتوان به ۲۰۰ نفر اشاره کرد که در جریان جنگ کوزوو مورد حمله آلبانیاییتبارها قرار گرفته بودند. چرکسها اخیراً پس از آنکه صدها نفر از آنها به دلیل جنگ داخلی خانههایشان در سوریه را رها کرده و به روسیه فرار کردند دوباره مورد توجه رسانهها قرار گرفتهاند. تعدادی از آنها هماینک برای دریافت اقامت دائم در سرزمین اجدادیشان اقدام کردهاند. در سالهای اخیر چرکسهای اسرائیل نیز تظاهراتی علیه آنچه معتقدند رفتار تبعیضآمیز است، ترتیب دادهاند.
امروزه حدود ۷۰۰ هزار چرکس در قفقاز و حدود سه تا پنج میلیون نفر از آنها در خارج زندگی میکنند. دولتهای پس از شوروی در به رسمیت شناختن وسعت فاجعهای که بر آنها گذشت تعلل کردهاند و با ارائه تصویری از ملیگرایی چرکسها که آن را تنها نتیجۀ اسلامگرایی افراطی در منطقه معرفی میکنند، شدیداً در برابر تلاشهایی که سعی دارند آن را نسلکشی بنامند مقاومت میکنند، گرچه دولت ضد روسیه در گرجستان در سال ۲۰۱۱ این نسلکشی را به رسمیت شناخت. جامعۀ جهانی یادبود نسلکشی چرکسها را در ۲۱ مه هر سال برگزار میکند.
با این وجود، تصمیم به برگزاری بازیها در سوچی که به طور سمبلیک شهری مهم است توجهات جدیدی را به موضوع جلب کرده، این در حالی است که فعالان چرکس در نیوجرسی کمپین بینالمللی علیه «المپیکهای نسلکشی» به راه انداختهاند. این گروه تظاهرات را از ونکوور شروع کرده است و یکی از پلاکاردهای آنها به ورزشکاران اطلاع میدهد که «بر روی گورهای دسته جمعی اسکی خواهند کرد.»
در یک پیشرفت کوچک اما مهم، فرماندار استان کراسنودار، جایی که بازیها برگزار میشود، تائید کرد که «این سرزمین به امپراتوری روسیه تعلق ندارد، این سرزمین متعلق به ملتهای قفقاز است، متعلق به چرکسها.»
با در نظر گرفتن خاطرات دردناک مرتبط با سوچی، قابل درک است که چرکسها با عصبانیت به انتخاب محل بازیها واکنش نشان دادند، اما این رویداد هنوز میتواند تنها گزینهای باشد که تراژدی عمدتاً فراموش شده را به جهان یادآوری کند.
منبع: Slate
نظر شما :