بوف کور، زخمی که التیام ندارد!- جهانگیر هدایت

۲۸ بهمن ۱۳۹۲ | ۱۵:۵۶ کد : ۴۰۵۴ از دیگر رسانه‌ها
صادق هدایت نوشتن «بوف کور» را از ایام اقامت در پاریس در دهه ۱۹۲۰ شروع کرد، دنباله را در تهران نوشت و در سال ۱۳۱۵ در هند به این شاهکار خود پایان داد. مسافرت او به هند موجب شد به «بوف کور» رنگ و بوی هندی بدهد و ما با «بوگام‌داسی» و «مار ناگ» و «معبد لینگم» مواجه می‌شویم. باید توجه داشت صادق هدایت نخستین ممنوع‌القلم رسمی در ادبیات ایران بود که در سال ۱۳۱۳ از او در شهربانی اداره تأمینات امضا گرفتند دیگر حق ندارد مطلب یا نوشته‌های خود را چاپ کند. این توطئه را علی‌اصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت برای صادق هدایت چید و در واقع عکس‌العمل شدیدی بود که آقایان انحصارطلب فاخر که ادبیات را فقط در محدوده معلومات خود می‌دانستند برای جوانانی که جرات کرده بودند وارد این وادی ممنوع شوند نشان دادند. به همین مناسبت صادق هدایت پشت جلد نخستین بوف کور منتشره در هند نوشت چاپ در ایران ممنوع است. او بوف کور را با دست خود نوشت و در ۵۰ نسخه دستی چاپ کرد و برای دوستان و خویشانش فرستاد.

 

بوف کوری که صادق هدایت نوشت، کتابی بود برای ادبای آن زمان بیگانه و بسیار خطرناک. یک مرتبه دیدند یک نویسنده جوانی از پاریس آمده تهران و می‌نویسد و کتابی نوشته که یا نمی‌فهمند یا تعجب می‌کنند یا به شدت حسادت می‌ورزند که چرا چنین کتابی نوشته شده و یک جورهایی دکان آن‌ها از رونق افتاده است. به همین مناسبت از‌‌ همان اول کار حمله به بوف کور شروع شد. محمدعلی جمالزاده که ادعای دوستی با صادق هدایت را می‌کرد و برای خودش در سوئیس دم و دستگاهی درست کرده بود از این کتاب خوشش نیامد. گرچه ظاهرا به‌به و چه‌چه کرد، ولی داستان دارالمجانین را نوشت که در آن دیوانه‌ای به نام «هدایتعلی» مهملاتی می‌نویسد و خواست به این ترتیب بوف کور را هجو کرده و ضمنا صادق هدایت را از اعتبار بیندازد. صادق هدایت متوجه کار محمدعلی جمالزاده شد و بالاخره دوستی ظاهری را‌‌ رها کرد و رسما گفت که با او دوستی ندارد!

 

این زخمی که جمالزاده از بوف کور خورده بود ماند و التیام هم نیافت ولی دنیا با بوف کور به نحوه دیگری روبه‌رو شد. روژه سکو در فرانسه ترجمه بوف کور را آغاز کرد و بعد از او دی. پی. کاستلو ترجمه انگلیسی بوف کور را منتشر کرد و این دو ترجمه چنان اثر مثبتی در نویسندگان و فضای فرانسه و انگلیس داشت که برای امثال جمالزاده باورکردنی نبود و بوف کور به زبان‌های دیگر دنیا رفت زیر چاپ. حتی جمالزاده با اعتراض جوان‌ها روبه‌رو شد.

 

نفر بعدی در ایران جلال آل‌احمد بود. او تا هدایت زنده بود افتخار می‌کرد با همسرش سیمین دانشور وقت بگیرند و بیایند به دیدار صادق هدایت (من خودم در حیاط را برای آن‌ها باز می‌کردم) ولی به محض آنکه نویسنده بوف کور به عمر خود پایان داد او مدعی شد هدایت‌‌ همان بوف کور است و شیفته فرهنگ بودایی است و از این قبیل. چرا؟ آل‌احمد هم دید کتابی که نوشته شده رقیب بسیار سرسخت و غیرقابل شکستی است و حسادت موجبات انتقاد‌ها را فراهم کرد. این زخم هم همان‌طور ماند که ماند. اتفاق دیگر بریدن صادق هدایت از روشنفکران چپ و حزب توده و کمونیست‌ها بود. او با روسای حزب به علت آنکه افراد با سوادی بودند دوستی داشت ولی وقتی واقعیت کشور کمونیستی که در آذربایجان ایران برپا کرده بودند برملا شد، صادق هدایت به شدت دست به مبارزه با توده‌ای‌ها و انتقاد از آن‌ها زد. روسای حزب هم علیه صادق هدایت جبهه گرفتند و دست به انتقاد از او و طبعا شاهکارش بوف کور زدند. باز هم یک زخم درمان‌ناشدنی دیگر. استادی که در دانشگاه کمبریج درس خوانده بود می‌گفت استاد من در کمبریج می‌گفت «آثار صادق هدایت شناسنامه ملی شماست.» جلال آل‌احمد حتی در کتابی منکر شد صادق هدایت روشنفکر بوده است.

 

 

منبع: روزنامه اعتماد

کلید واژه ها: صادق هدایت بوف کور جهانگیر هدایت


نظر شما :