احسان شریعتی: بازدید کاخ شاه آزاد است و خانۀ مصدق ممنوع!

امید ایران‌مهر
۱۸ اسفند ۱۳۹۲ | ۱۴:۵۷ کد : ۴۱۱۸ وقایع اتفاقیه
احسان شریعتی: بازدید کاخ شاه آزاد است و خانۀ مصدق ممنوع!
تاریخ ایرانی: یکشنبه ۱۸ اسفند ماه، تالار چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران، ۴۷ سال پس از درگذشت دکتر محمد مصدق، رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت، میزبان دانشجویان و اساتیدی بود که برای بزرگداشت یاد و خاطرۀ او گردهم آمده بودند. در این مراسم که به همت گروه شیمی، عمران و علوم مهندسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی برگزار شد، احسان شریعتی، فرزند دکتر علی شریعتی به ایراد سخنرانی پرداخت.

 

پس از پخش کلیپی از تصاویر دکتر محمد مصدق در دوران مبارزات ملی شدن صنعت نفت و وقایع پس از کودتای ۲۸ مرداد، احسان شریعتی با دعوت مجری، پشت تریبون آمد و با اشاره به همزمانی برگزاری مراسم با هشت مارس روز جهانی زن، از لایحه پیشنهادی دولت دکتر مصدق مبنی بر اعطای حق رأی به زنان یاد کرد و گفت: «باید در این مناسبت از این لایحه یادی کنیم که اهمیت بسزایی در زمان خود داشت که البته با مخالفت‌هایی مواجه شد و در نهایت به نتیجه نرسید.»

 

او سخنانش را با خواندن شعری از مهدی اخوان ثالث آغاز کرد. شعری با مطلع «دیدی دلا که یار نیامد/ اسب آمد و سوار نیامد» در رثای پیرمحمد احمدآبادی که نام مستعار مصدق برای عبور از سد سانسور رژیم شاه بود. شریعتی در دانشکده‌ای سخن می‌گفت که درست ۶۰ سال پیش از این، دانشجویان آزادیخواهی از جمله دایی‌اش آذر شریعت رضوی، نخستین فریادهای مقاومت در برابر دولت کودتا را در کریدورهای آن سر داده بودند. موضوعی که او نیز ساده از کنارش نگذشت و گفت: «تاریخ نمودی از هویت یک ملت است. همین دانشگاه تهران که در آن هستیم، در ۱۶ آذر ۳۲ نخستین جایی بود که در برابر دولت کودتا مقاومت کرد. امروز که ما در محل مقاومت در برابر کودتا و کودتاها هستیم باید بگوییم که این‌ها سمبل‌هایی از مقاومت در تاریخ ماست. دانشگاه به تعبیر دیگر همچون جعبه سیاه هواپیماست که همه تاریخ، حوادث و مقاومت‌ها را در خاطره خود نگه داشته است. جنبش دانشجویی ما وظیفه دارد که این یادها و خاطره‌ها را زنده نگاه دارد. بزرگداشت و یادآوردن از دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران و دیگرانی که در تاریخ پر فراز و نشیب ما نقشی از خود برجای گذاشته‌اند، همان چیزی است که برای ساخت نوعی خودآگاهی تاریخی و احیای حافظه تاریخی ما لازم است.»

 

 

پس از انقلاب نهضت «ضد جمال» شکل گرفت

 

به گزارش «تاریخ ایرانی»، موضوع سخنرانی شریعتی در این مراسم «آناکاوی فلسفی - تاریخی مفهوم ملیت و ناسیونالیسم» بود. او گفت: «ما قرار است دربارۀ میراث ملی، امر ملی، خود مفهوم ملیت و تفاوت ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم با راسیسم، شوونیسم، میهن‌پرستی افراطی، بیگانه‌ستیزی سخن بگوییم و این سؤال را مطرح کنیم که مبنای این ناسیونالیسم ملیت به معنای سنت، قومیت، زبان، دین، هنر، شیوه زیست و مجموعه مؤلفه‌های فرهنگی - تمدنی ماست یا ناسیونالیسم یک ایدئولوژی مدرن برساختۀ بشر به عنوان نوعی بینش مبتنی بر دولت- ملت جدید و نظام‌های سیاسی جدید است.»

 

او با بیان اینکه آنچه آلمان‌ها «فرهنگ» می‌گویند و فرانسوی‌ها و انگلیس‌ها «تمدن» می‌خوانند در حقیقت یک مفهوم را به ذهن متبادر می‌کند، گفت: «این مفهوم معرف مجموعه فرآورده‌های یک ملت است که خودش را در جلوه‌های مختلفی چون زبان، دین، هنر و سبک زندگی نشان می‌دهد.»

 

شریعتی با بیان اینکه نخستین نمود یک جامعه زبان است و جلوه دیگر فرهنگ، دین یک جامعه است، گفت: «به قول هگل برترین ارزش‌های یک قوم، برداشتی است که از خدای خود دارد. خدا به معنای متعالی‌ترین ارزشی که یک قوم می‌پرستند. پس حوزه دین و مذهب یکی از جلوه‌های فرهنگ است و از نظر روشنفکران مسلمان، مهم‌ترین بخش فرهنگ است به ویژه در جوامعی مثل ما که بنا بر ارزیابی غالب به عنوان جوامعی مذهبی شناخته می‌شوند.»

 

او هنر را از دیگر جلوه‌ها و نمودهای فرهنگ یک ملت دانست و گفت: «هنر همیشه با دین نسبتی داشته است. هنر جایی است که تخیل یک قوم در قالب مجموعه‌ای از نشانه‌ها که به آن زیبایی‌شناسی می‌گوییم خودش را نشان می‌دهد. مفهومی که یونانی‌ها به آن «تخنه» می‌گفتند. آنچه امروز از آن با عنوان «تکنیک» یاد می‌شود در حقیقت همان هنر بوده است. این تکامل زبانی نشانۀ یک تطور تمدنی است. هنر مهم است چرا که از طریق آن ما با سلیقه و ذائقه یک قوم آشنا می‌شویم.»

 

او با بیان اینکه دکتر طباطبایی از قول رهبر انقلاب می‌گفت که پس از انقلاب تنها نهضتی که به پا شده، نهضت «ضد جمال» است، افزود: «در این چارچوب تصوری وجود داشت که هرچه زشت است مکتبی‌تر و انقلابی‌تر است، هرچه زیباست غیرانقلابی است. این نشانگر نوعی انحراف از مفهوم انقلاب بود، چون انقلاب ارزشی باید در بُعد هنر نیز خودش را نشان دهد. همان‌طور که بعدها در برخی ابعاد هنری مثل سینما نشان داد و به یمن حضور و فعالیت‌های دوستانی که از نهضت روشنفکری مذهبی مسلمان در حسینیه ارشاد برآمده بودند، در زمینه هنر تحولات مهمی روی داد.»

 

شریعتی افزود: «این فعالیت‌ها اهمیت هنر را نشان می‌داد، اما متاسفانه در کنار استعدادهای بزرگی که در عرصه هنر داشتیم و داریم، اختلافات و برداشت‌های متفاوت و گاه متضادی از مقوله هنر در سال‌های پس از انقلاب وجود داشت که در مجموع منجر به ظهور نوعی بدسلیقگی، عدم توازن و بی‌قواره‌گی در شهرهایمان شد.»

 

او با بیان اینکه «تاریخ نیز همچون زبان، هنر و دین یکی از پایه‌های فرهنگ و ملیت هر قوم است»، گفت: «اما این نمودهای ذهنی تنها نمادهای فرهنگ نیستند. اتفاقاً مهم‌ترین شکل‌دهندۀ فرهنگ یک ملت شیوه زیست و میزان رشد تکنولوژیک ملت‌هاست. این هم جزو نمودهای فرهنگی است که جامعه‌شناسان، قوم‌شناسان و انسان‌شناسان برای شناخت یک ملت به آن نیاز دارند. این‌ها جزو تاریخ یک ملت است و مجموعه این حوزه‌ها و پارامترهاست که به قول لئو اشتراوس سبک زندگی اقوام و تفاوتشان را نشان می‌دهد.»

 

شریعتی با بیان اینکه مفهوم «نژاد» در فارسی با آنچه در زبان انگلیسی با عنوان Race یاد می‌شود، متفاوت است، گفت: «نژاد یا نژادگی در شاهنامه فردوسی به معنای اصیل بودن و تبار داشتن است. ما یک گوهر داریم و یک هنر. گوهر آن چیزی است که به ارث میرسد و هنر چیزی است که می‌آموزیم. این تفاوتی است که در فرهنگ ایرانی دربارۀ مفهوم نژاد وجود دارد که فردوسی از آن سخن می‌گوید. اما Race به معنای مدرن آن، زادۀ دورانی است که مفاهیم بیولوژیک رشد کرده بود و مبتنی بر نظریاتی مثل نظریۀ داروین تبیین و از آن برداشت‌های فلسفی هم چپ، هم راست می‌شد. مارکس می‌گوید مبنای مبارزۀ طبقاتی همان تنازع بقای داروین است، چهره‌های راست‌گرا مثل کنت دوگوبینو هم که نظریاتش بعدها یکی از منابع ایدئولوژیک نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا شد، این‌گونه می‌گویند که گویی در طبیعت نوعی نظام سلسله مراتبی وجود دارد، همان‌طوری که در ژنتیک نزد ارسطو یک تفاوت و نظام جنسیتی وجود داشت که بر مبنای آن زن را همچون ظرفی می‌دانست که نگه دارنده و ناقل خصوصیات مرد به نوزاد است و آثار و خصوصیات ژنتیکی را منتقل نمی‌کند، از دیدگاه دوگوبینو تفاوتی میان نژادهای بشری است که آنان را در سلسله مراتبی رده‌بندی می‌کند که برخی بالاتر و برخی پایین‌تر قرار می‌گیرند.»

 

او با بیان اینکه این نگاه سلسله مراتبی در زمینۀ اجتماعی هم وجود داشته و دارد، افزود: «مثلاً شعبان بی‌مُخ می‌گفت همان‌طور که زنبورها ملکه دارند ما هم باید شاه داشته باشیم. خب او در نگاه جاهلی و عامیانه خودش چنین نگاهی داشت، برخی فیلسوفان هم این نگاه را داشتند و از طبیعت الهام می‌گرفتند. همیشه مباحث و پیشرفت در تحقیقات علمی دربارۀ علوم طبیعی روی مباحث فلسفی از جمله فلسفه سیاسی تاثیر داشته است.»

 

 

ایرانیان نوعی سازگاری با مهاجمان پیشه کرده‌اند

 

شریعتی با بیان اینکه ارسطو فیلسوف طبیعیات بود و افلاطون فیلسوف ریاضیات، به سیر تطور و تحول فلسفه از فاز ارسطویی به افلاطونی اشاره کرد و گفت: «تحول بزرگی که در علم مدرن شد و به تعبیر فوکویی از آن با عنوان گسست معرفت‌شناختی یاد می‌شود، این مساله را مطرح می‌کرد که خود طبیعت از حالت سلسله مراتبی قدیم، خود کیهان از حالت بطلمیوسی که در نگاه فلاسفه ما از فارابی به بعد دیده می‌شود، تبدیل شد به طبیعتی که ساختارهایش به شکل ریاضی تبیین می‌شوند. خود ریاضی شدن درک از طبیعت به ایدۀ تساوی کمک کرد. ایدۀ تساوی در یونان باستان به شکل برابری شهروندان در برابر قانون ظهور کرد. البته شهروندی که نه زن بود، نه مسن بود، نه بچه بود، نه خارجی بود، نه برده بود؛ بلکه مرد طبقه متوسط عاقل بالغ بود. شروط زیادی داشت که یک نفر را به «شهروندی» بپذیرند. اما تمدن غرب به همین مفتخر است که خاستگاه فلسفه سیاسی مبتنی بر ایزونومی یا همان برابری در مقابل قانون است.»

 

او با بیان اینکه از اینجا به بعد ما دو نوع نظام سیاسی بیشتر نداریم، افزود: «یکی نظام جمهوری که ترجمه‌ای است از رپابلیکا یا پولیته یا آنچه فارابی به السیاسات‌المدنیة ترجمه کرد یعنی نظام دولت شهر، رژیم سیاسی. نظامی که شهروندان در آن آزاد و برابرند و دیگری نظام دسپوتیسم یا نظام دهخدایی که به ارباب - رعیتی مشهور است.»

 

شریعتی با بیان اینکه «بزرگترین فیلسوفان عصر پیشین یعنی ارسطو و افلاطون از دل نظام پولیته درآمده‌اند»، گفت: «وقتی نظام سلطنت که نمود نظام دسپوتیسم در ایران است را با نظام جمهوری مقایسه کنیم می‌بینیم که نظام جمهوری بدون تعارف پیشرفته‌تر است. یکی از دلایلی که در ایران فیلسوفی معادل یونان نداشته‌ایم، اتفاقاً همین نظام شاهنشاهی است. این نظام دیگر راهی برای تفکر باقی نمی‌گذارد. البته در همان دوران ما افرادی مثل بزرگمهر حکیم و... را هم داریم اما آنچه او عرضه می‌کند فلسفه نیست، دموکراسی نیست، یک‌جور خردمندی و سیاست خاص خودش است که در قالب شوراهای مشورتی و یک طبقه آریستوکراسی نمود می‌یابد. در مجموع وقتی این دو نظام را مقایسه می‌کنیم با اینکه ایرانیان به قول هگل نخستین کسانی بودند که با یافتن وحدتی در کثرت، مفهوم دولت را در تاریخ آفریدند و باعث شدند افرادی مثل میشل فوکو به ایران بیاید تا ببیند ملتی که در تاریخ خود مفهوم رایش یا همان امپراتوری و شاهنشاهی را خلق کردند چه ملتی هستند، اما همین ایرانیان از نظر پرنسیپ در برابر یونان شکست خوردند. نه به خاطر اینکه امکانات رزمی و فالانژیسم افرادی مثل اسکندر چنانکه در آثار سینمایی به نمایش درمی‌آید بر ایرانیان برتری داشت، نه! این پرنسیپ که شهروندان آزاد باشند و در برابر قانون برابر باشند پیشرفتی بود که یونانیان عرضه کردند و یکی از منابع بینش‌های دموکراتیک همین آموزه‌ها شد. همان که ارسطو آن را در تبیین «ایزونومی» و «نظام پولیته» دنبال می‌کند.»

 

او با بیان اینکه ظهور ادیان توحیدی انقلابی معرفت‌شناختی در برابر بینش یونانی شد که طبیعت‌محورانه شکل گرفته بود و نظام طبیعت را به همه چیز تعمیم می‌داد، گفت: «ارسطو می‌گفت انسان موجودی منطقی است که سخن می‌گوید و ما یونانیان چون منطقی‌تر و درست‌تر از هر کس سخن می‌گوییم برتریم و دیگران بربرند. اما ادیان توحیدی که آمدند این را مطرح کردند که انسان‌ها همه در برابر خدا برابر هستند.»

 

شریعتی با بیان اینکه «در قرآن سورۀ حجرات آمده است که ما همه شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را از قبایل و خلق‌های بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر را به رسمیت بشناسید»، گفت: «همین آیات بود که مبنای شکل‌گیری نهضت شعوبی یعنی نخستین نهضت‌های ملی‌گری و خلقی‌گری ایرانیان علیه اعراب بود. بر مبنای آموزه‌ای توحیدی که اگر انسان‌ها برابرند، عرب نمی‌تواند بر عجم برتری داشته باشد و این چنین است که در برابر هجوم اعراب می‌ایستند.»

 

او افزود: «ناسیونالیسم افراطی می‌گوید ایرانیان به زور شمشیر اعراب دین خود را تغییر دادند. معلوم نیست این برداشت برای تجلیل مطرح می‌شود یا تحقیر. پرسش این است؛ ملتی که به زور دینش را تغییر دهد آیا می‌توان به او لقب ملت داد؟ این برداشت صحیح نیست.»

 

او با بیان اینکه مهندس بازرگان در کتاب «سازگاری ایرانی» از رفتار ایرانیان در مقابل مهاجمان با تعبیر «پفیوزی» یاد می‌کند، گفت: «ایرانیان هر چند در طول تاریخ نوعی سازگاری با مهاجمان پیشه کرده‌اند و مغول‌ها و دیگر اقوام وحشی مهاجم را با همین شیوه به راه آورده‌اند اما این‌گونه نبوده است که مقاومتی در برابر مهاجمان نداشته باشند. ما در طول تاریخ بارها با مقاومت‌هایی در برابر مهاجمان مواجهیم. در همین خراسان در زمان حمله یونانیان پارت‌ها جلویشان ایستادند، وقتی مغول هجوم می‌آورد سربداران ایستادند و در برابر اعراب ابومسلم خراسانی را داریم که یکی از عوامل جابجایی خلافت اموی و عباسی شد. این‌گونه نبوده که ایرانیان به زور شمشیر دینشان را عوض کنند. فردوسی می‌گوید اگر دین محمد که شما می‌گویید توحید است من پیش از شما مسلمانم اما من از موضع دین در برابر تو هستم که مبادا به نام دین، بخواهی کارهای دیگر کنی که فردوسی توصیفش می‌کند. می‌بینید که بعدها وقتی دستگاه خلافت عباسیان شکل می‌گیرد دیندارانی در قالب نهضت شعوبی و مقاومت ملی در برابرشان می‌ایستند. همین که فردوسی می‌گوید بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی، نمادی از همین مقاومت ملی است.»

 

 

چرا خیابانی به نام آخوند خراسانی نداریم؟

 

شریعتی با بیان اینکه ناسیونالیسم مبتنی بر ایدۀ دولت - ملت است، گفت: «این دولت - ملت مبتنی بر پولیته یونانی و آموزۀ ادیان توحیدی شکل گرفته و تکمیل شده است. آموزه اصلی ادیان توحیدی نفی همه تبعیض‌ها و خداترسی است. هیچ معیار جنسیتی، طبقاتی، قومیتی و... این عدم تبعیض را خدشه‌دار نمی‌کند اما سؤال پیش می‌آید که چرا در فقه ما تبعیض‌هایی میان مسلمانان، مسیحیان و یهودیان و ... وجود دارد، اینکه با آموزه‌های توحیدی نمی‌خواند. واقعیت این است که فقه مکانیزمی دارد به عنوان اجتهاد که یک دین را همراه زمانه به پیش می‌آورد و از جامعه قبایلی صدر اسلام تا جامعه‌ای مثل ایران و روم و بیزانس نگه می‌دارد. این اجتهاد مبتنی بر کتاب و سنت، عقل و اجماع است که از تصلب تاریخی در تفکر فقهی جلوگیری می‌کند. اتفاقاً برتری اسلام به دیگر ادیان این بوده که علاوه بر فقه به دنیا هم توجه داشته و این توجه به زمانه در اجتهاد نمودار می‌شود.»

 

او با بیان اینکه «البته همواره تمایزاتی میان نگاه فقها در این باره وجود داشته که تا همین امروز در قالب دوگانۀ فقه سنتی و فقه پویا تداوم یافته است»، افزود: «اجتهاد و تحول در نگاه‌های دینی اگر نبود، بحث موسیقی، حق رأی زنان، تقسیم زمین و خیلی مباحث دیگر به این شکل تغییر نمی‌کرد. البته در میان روحانیت افرادی هم بودند که پس از انقلاب می‌گفتند ما در جریان اصلاحات ارضی با همین تقسیم زمین و رأی زنان مخالف بودیم اما حالا همه این‌ها محقق شده است. این دوگانه را ما در مشروطه هم دیدیم. همواره با نوعی مقاومت در برابر مشروطه مواجه بوده و هستیم. اینکه همین حالا اتوبانی به نام شیخ فضل‌الله نوری داریم به خاطر همین مقاومت‌هاست. از آن طرف متاسفانه ما یک بزرگراه به نام آخوند خراسانی که یکی از علمای سه‌گانه نجف و حامی مشروطه بود، نداریم. چرا نباید به اسم ایشان یک اتوبان یا حتی یک خیابان داشته باشیم؟»

 

 

انقلاب کردیم که مصدق‌ها ممنوع باشند؟

 

شریعتی با بیان خاطره‌ای از نوروز سال گذشته گفت: «من در سفری که به همراه خانواده به احمدآباد داشتم تصمیم گرفتم از خانه دکتر مصدق بازدیدی داشته باشم. هنگامی که به نزدیکی منزل دکتر مصدق رسیدیم، فردی به ما هشدار داد که هنگام پارک کردن خودروی خود در جلوی منزل دکتر مصدق هوشیار باشیم، چرا که ممکن است پلاک خودرویمان را یادداشت کنند و بعد مشکلی برای ما پیش بیاید.»

 

او افزود: «ما پس از بی‌اعتنایی به این فرد و با تلاش فراوان توانستیم خانه دکتر مصدق را پیدا کنیم اما زمانی که زنگ خانه را به صدا در آوردیم، سرایدار آنجا به ما گفت که تا پایان انتخابات هیچ کس اجازه ندارد بازدیدی از این مجموعه داشته باشد.»

 

شریعتی ادامه داد: «این اتفاق در حالی رخ داد که در همان شرایط و در همان زمان هنگامی که به کاخ‌های شاه مراجعه می‌کردیم با صفوف طویلی از مردم مواجه می‌شدیم که حتی می‌توانستند کارنامۀ ولیعهد را بخوانند و بدانند فلان درسش را چند گرفته است! این با چه منطقی قابل توجیه است؟ ما انقلاب کردیم که آخوند خراسانی‌ها و مصدق‌ها و... مهجور و ممنوع باشند اما آثار قدرت‌ها به دید و بازدید همگانی گذاشته شوند؟»

 

او با بیان اینکه «استاد حکیمی می‌گویند از هرچه مایه می‌گذارید از دین مایه نگذارید»، افزود: «متاسفانه بسیاری از کسانی که داعیه دارند، همیشه تلاش می‌کنند بگویند فلان کار با انسانیت نمی‌خواند، با دموکراسی نمی‌خواند اما هیچ کس نمی‌آید بگوید که این کار با دین نمی‌خواند. امروز باید برداشتی از دین تقویت شود که جامعه دینی و نهاد دین را توجیه کند که آنچه انسانی‌تر و عادلانه‌تر است دینی‌تر است و آن‌ها استبدادی‌تر، ناعادلانه‌تر و غیرانسانی‌تر است غیردینی است.»

 

شریعتی با اشاره به ایدۀ پدرش که با عنوان بازگشت به خویش در سال‌های پیش از انقلاب مطرح شده بود، گفت: «برخی می‌گفتند بازگشت به خویش همان بازگشت به خیش است! البته شاید برخی سنتی‌ها چنین برداشتی داشتند اما ایدۀ شریعتی نه حرکت به عقب، بلکه اسلامی رفورمیزه است که مبنای آن پیشروی به سوی آینده باشد، نه بازگشت به گذشته.»

 

او با تاکید بر اینکه «باید میان ناسیونالیسم و راسیسم تفاوت قائل شد»، گفت: «متاسفانه نظام شاهنشاهی ناسیونالیسم را با برداشتی شوونیستی و راسیسمی تعریف می‌کرد. این البته از ذهن رضاشاه و محمدرضا شاه نیامده بود. این بازتاب اندیشه‌های برخی روشنفکران بود که در عمل شاهان ما نمود می‌یافت. پیشرفت‌هایی که می‌گویند در دوران رضاشاه بوده هم ناشی از همین افراد بود. نظام و انتظامی که در ارتش متجلی شد، تاسیس دانشگاه و... همه ناشی از وزرای خبره‌ای بود که طبق سنت ایرانی کشورداری در کنار شاهان ایستادند و ایدۀ ایرانشهری را به آنان عرضه کردند. در کنار رضاشاه افرادی مثل محمدعلی فروغی، داور و باتمانقلیچ و... این نقش را عهده‌دار بودند. کسانی که در دهه اول افراد نزدیک به شاه بودند و در دهه دوم با حاکمیت دیکتاتوری رضاشاهی یک به یک حذف شدند.»

 

 

محتاج یک محاکمه تاریخی هستیم

 

شریعتی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به نقش روحانیت در نهضت ملی گفت: «هم در اوج‌گیری نهضت ملی که روحانیت شیعه نقش بسیج‌گر توده‌ها را ایفا می‌کرد و هم در جریان شکست نهضت ملی نباید نقش روحانیت را نادیده گرفت. روحانیت از جایی به بعد به نهضت ملی پشت کردند و هنگامی که نخواستند با جنبش دموکراسی‌خواهی همراهی کنند چه در مشروطه و چه در جریان نهضت ملی و وقایع تاریخی بعدی موجبات شکست را فراهم کردند.»

 

او با بیان اینکه «پرسشی همیشگی هست که چرا در برابر کودتای ۲۸ مرداد مقاومتی نشد»، افزود: «یکی از عوامل این واقعه همین جدایی روحانیت از نهضت ملی بود. نکته دیگر هم تصور غیرواقعی رهبران نهضت مثل مصدق از تاثیر شیوه‌های پارلمانتاریستی، نقش آمریکا در برابر انگلیس و موارد دیگر بود. ما باید از جمع‌بندی شکست نهضت‌های گذشته درس بگیریم.»

 

شریعتی با اشاره به اوضاع کنونی کشور، بهترین سیاست را تقویت نگاه منطقه‌ای و آگاهی‌بخشی و روشنگری نخبگان دانست و گفت: «در شرایطی که جنبش‌های رادیکال پاسخ مطلوب نداده و می‌بینیم که در بهار عربی با چه شرایطی مواجه شده، در شرایطی که وقتی با برخی رهبران اصلاح‌طلب گفت‌وگو می‌کنیم از ادامه راه ناامیدند و گاهی ما به آن‌ها دلداری می‌دهیم. در این شرایط نه اصلاح، نه انقلاب، راه سومی هست که از آن با عنوان نقش آگاهی‌بخشی روشنفکر یاد می‌کنند. کاری مشابه آنچه شریعتی با طرح ایده‌ها به صورت رادیکال انجام داد.»

 

او با یادآوری اینکه «ما در زمینه آزادی‌خواهی و عدالتخواهی دارای یک سنت تاریخی هستیم»، افزود: «ما صاحب یک تاریخ مبارزاتی هستیم که از زمان مانویان و برمکیان در تاریخمان روایت شده و تا نهضت ملی شعوبی و سربداران و بعدها نهضت‌های دیگر تداوم یافت. این تکامل تاریخی چنان است که می‌توان به درستی ادعا کرد مشروطه در تداوم نهضت‌های پیشین ایرانیان شکل گرفت؛ جنبش‌هایی فلسفی، سیاسی و فکری که هر یک در دوران خود اثراتی داشتند و در نهایت به مشروطه رسیدند.»

 

شریعتی با بیان اینکه «امروز متاسفانه شاهدیم برخی از رسانه‌ها و به ویژه گروهی از مجلات در تلاش هستند که مصدق و شریعتی را تخریب کنند»، یادآور شد: «این در حالی است که می‌بینیم این دو نماد ملی یعنی دکتر مصدق و دکتر شریعتی امروز به نمادهای عقیدتی و ملی جنبش دانشجویی کشور تبدیل شده‌اند. برخی می‌گویند مصدق نباید فلان کار را می‌کرد. آنجا که گفت نه! فرصتی را از دست داد. برای ادعای خود شاهدهایی هم دارند. ما باید از این بحث‌ها استقبال کنیم. ما علاقه‌مندان به مصدق و شریعتی باید پیشگام نقد علمی باشیم. نقد با توهین و تخطئه متفاوت است. وقتی نقد مجال یابد، تخطئه جایی نخواهد داشت.»

 

شریعتی با تاکید بر اینکه «کشور ما اکنون به یک تفاهم و گفت‌وگوی ملی جدید نیازمند است»، تصریح کرد: «برای رفع سوءتفاهم‌هایی که در سال‌های اخیر به ویژه در دوره میان دو انتخابات ریاست جمهوری اخیر در کشور به وجود آمد و همچنین آزادی فعالان سیاسی و عقیدتی که در زندان هستند و نیز تکرار نشدن خاطره حصر و محاصره مصدق در تاریخ، ما به یک کنفرانس ملی نیازمندیم. به یک گفت‌وگوی ملی محتاجیم. این می‌تواند حتی در قالب یک محاکمه باشد، نه یک محاکمه حقوقی؛ یک محاکمه تاریخی که طی آن طرفین نسبت به دلایلی که برای رخدادها دارند، به بحث بپردازند.»
 

کلید واژه ها: احسان شریعتی مصدق


نظر شما :