تروریسم و چرخش‌های تمرینی یک فرود

شمس آل‌احمد
۰۵ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۸:۱۰ کد : ۴۳۴۳ دفتر مقالات
۱۶ خرداد ۱۳۵۸
تروریسم و چرخش‌های تمرینی یک فرود
سوءقصد به آقای هاشمی رفسنجانی، سومین سوءقصد دو ماه اخیر، جای تامل دارد. ابراز تاسف از مصدوم شدن یک سرباز انقلاب و یا ابراز انزجار از ترورهای سیاسی هر چند لازم باشد، اما کافی نیست. وظیفه هر انقلابی راستین آن است که حوادث را در کوتاه‌ترین زمان تحلیل کند.

 

بدون تحلیل حوادث، پیش‌بینی امور ناشناخته، ناممکن است و بدون پیش‌بینی امور، یک انقلابی راستین، تنها فرصت «شهادت» را غنیمت شمرده است. شهادت، اگر افتخارآفرین و آرمان‌خواهانه است، وقتی است که در جریان «جهاد» رخ نماید. وظیفه تمام شهدای بالقوه و هنوز به منبع جذبه خویش واصل نشده تنها این نیست که «عاشقانه» در «وادی طلب» و ایثار خود را در معرض انواع خطرات و مخاطرات قرار دهند. بلکه وظیفه اساسی‌تر آنان، این است که عشق را با عقل چاشنی زنند و از «جهاد» فردی خویش در راه وصل، الگویی تازه ارائه دهند.

 

بین شیفتگان حقیقت، ما نمونه حضرت محمد را هم داریم. شیفته آمیزش و ارشاد مردم. اما آن حضرت به خود روا ندید که شب را در بستر استراحت به صبح رساند در حالیکه می‌دانست دشمن خانه را محاصره دارد. آن «عاشقانه» رفتار‌ترین عاشق واجب و لازم دید که «عاقلانه»‌ترین رفتار را هم در برابر خصم پیش گیرد. دامادش را به جای خویش خواباند و بر پشت ابوجهل به غاری پناهید.

 

قبل از ورود در تحلیل، من وظیفه شرعی خود می‌دانم هر سرباز انقلابی را که به شوق و جذبه جهاد و وصل، تنها به شیوه‌های عاشقانه رفتاری می‌اندیشد و به هر بهانه یا علتی از تمکین به شیوه‌های عاقلانه رفتاری می‌پرهیزد، آن سرباز را سرزنش کنم. این سرباز هر کس می‌خواهد باشد. حتی خود امام خمینی.

 

***

 

سوءقصد ساعت ۹ شب اتفاق می‌افتد. هنوز وسایل ارتباط جمعی خبر نشده‌اند. تازه آقای هاشمی را برده‌اند توی اطاق عمل. اما محوطه بیمارستان از کثرت مردم، جای سوزن‌انداز ندارد. این صحنه چه معنایی دارد؟ بین مردم، روشنفکران شیفته غرب و غمخوار انقلاب دیده نمی‌شود. مردم همان‌هایی هستند که انقلاب کرده‌اند. مردم همان‌هایی هستند که روشنفکر نیستند. همان‌هایی هستند که تئوری انقلاب بلد نیستند. اما همان‌هایی هم هستند که به غریزه می‌دانند انقلابشان به انجام نرسیده است. آمده‌اند که بگویند هنوز آماده ایثارند. آمده‌اند که ببینند چه بلایی سر انقلاب آمده است؟ آمده‌اند که ببینند این سرباز ساقط شده چگونه ساقط شده است؟ این فرمانده کیست و حالش چیست؟

 

آقای هاشمی رفسنجانی ـ سومین هدف ضد انقلاب ـ یک سرباز است. یک روحانی است. یک فدایی انقلاب اسلامی است. یک مجاهد خلق است. یک عاشق است.

 

ضد انقلاب پریروز قرنی را ساقط کرده است. دیروز مطهری را. و امروز هاشمی را. این سنگرهای خالی را چه کسانی باید پر کنند؟ این ملت به پا خاسته و بی‌وسیله چند تن سرباز لایق فرماندهی دارد؟

 

آقای هاشمی رفسنجانی، با آن احساس مسئولیتی که می‌کند، حق ندارد این‌گونه بی‌پروا خود را بی‌نیاز از یاری دیگر سربازان و پاسداران انقلاب ـ از یک مجلس موثر و افشاگر بازگشته ـ به خدا بسپارد. آقای هاشمی با این شیوه رفتار، تنها خودش را ـ عاشق و شیفته شهادت ـ به نیستی نسپرده است. با این بی‌اعتنایی به دشمن، او انقلاب مردم را نیز به خطر انداخته است. و سربازان مجاهد در حد و شأن او، باید بدانند که تنها خودشان مطرح نیستند. آنان، هر کدام تبلور و تجلی گروه‌های چندین میلیونی مردم مستضعف و به پا خاسته کشور ما هستند. مردمی که به گونه آنان مجاهدند. مردمی که به شیوه آنان عاشق‌اند. اما مردمی که به دانش و بینش آنان مسلح نیستند و او امثال او را به رهبری خویش گزیده‌اند.

 

در مقام رهبری، در موضع فرماندهی، حق نیست که تنها به خود معشوق خود اندیشید. بین خود و معشوق ـ در مقام رهبری ـ توده مستضعف مردم قرار دارند. و یک مجاهد عاشق و عاقل وظیفه نخستش آنست که به نحوه عملی ارشاد و رهبری مردم هم بیندیشد.

 

من به عنوان یک سرباز صدیق، اما بی‌توان، خلق نشده‌ام تنها برای شهیدپرستی، و برای عزاداری برای شهدا. من در تاریخ ملی و اسلامی خودم، به اندازه نوه‌ها و نتیجه‌هایم نیز شهید قابل پرستش دارم. من آرزومندم که برای دشمن و خصم خود شهیدساز باشم. بنابراین، وظیفه من و وظیفه و مسئولیت رهبر و فرمانده من، آنست که:

 

۱ـ در جهت صیانت نفس خود بکوشیم.

 

۲ـ دشمنان را بشناسیم.

 

***

 

پس از انقلاب، تاکنون سه ترور اتفاق افتاده است. همه ما ترور را شیوه‌ای مردود می‌شماریم. این فتوا کافیست؟ یا باید با ترور مبارزه کرد؟ و اگر این مبارزه لازم باشد، پاسخ به سؤالات زیر، مقدمه این مبارزه است.

 

۱ـ تروریست‌ها کیستند؟ چه افراد یا چه گروه‌هایی؟

 

۲ـ چه کسانی مورد حمله تروریست‌ها شده‌اند؟ تاکنون سه تن ازین مجاهدین را داشته‌ایم، اگر بتوانیم وجوه مشترک این افراد را بیابیم، راهنمایی می‌شویم به اینکه،

 

۳ـ چرا دست به ترور زده می‌شود؟

 

در پاسخ سؤال اول: باید اقرار کنیم که تروریست‌ها را تاکنون نشناخته‌ایم. رهبران و مدیریت تروریسم امروزی سعی کرده‌اند که زیر نام «فرقان» خود را بپوشانند.

 

«فرقان» گروه قلیل و کوچکی بوده است، در دو سال پیش تشکیل شده و از خویش چند نشریه و اعلامیه به جا گذاشته. اما ما حق داریم به سبک آن روزنامه صبحانه، راحت‌طلبانه و بدون مسئولیت، طی یک صفحه روزنامه، اسنادی را که مدیریت ترور برای گمراهی ما و پوشش خود، زیر فلان ماشین پارک شده کنار بهمان خیابان گذاشته مستند قرار دهیم؟ و تکیه به اسنادی کنیم که سعی دارند بین گروه‌های مختلف مذهبی، جنگ‌های حیدری و نعمتی را دامن زنند؟ اگر این شیوه نمی‌تواند راه‌گشا باشد، پس باید عنوان دروغی «فرقان» را فراموش کنیم و توجه به شیوه‌های سه ترور معاصر داشته باشیم.

 

آنچه از هر سه ترور معاصر، تا آنجا که اطلاع یافته‌ایم، مستفاد می‌شود این است که تروریست‌ها از ویژگی‌های زیر برخوردار بوده‌اند:

 

۱ـ از تمرین‌های عملی تروریستی، چنانکه از سه ترور، در یکی ناموفق بوده‌اند. و این بدان معناست که عاملان ترور، تنها برانگیختگان متعصب مذهبی یا ایدئولوژیکی نبوده‌اند. آنان مامورانی هستند خوب خورانده شده، با مواجب‌هایی احتمالا کلان که در هر ماموریتی پول خون خویش را نیز اضافه حقوق گرفته‌اند. این‌ها عاملانی نبوده‌اند ماجراجو و کارکشته که تا یک قدمی خطر آمده‌اند و ماموریت خویش را انجام داده‌اند و برگه‌ای هم از خود باقی نگذاشته‌اند.

 

۲ـ از وسایل و امکاناتی برخوردار بوده‌اند که از حد توان یک جمعیت کوچک و جوان و بی‌تجربه و وسیله نمی‌تواند منطقا ساخته باشد. تروریست‌ها اطلاعات دقیقی داشته‌اند از کم و کیف موارد ترور و نه تنها اطلاعات نظری، بلکه اطلاعات تجربی و عملی هم.

 

چنان که در هر سه ترور نشان می‌دهد، تروریست‌ها، با شکار خود، آشنایی‌های رودررویی نیز داشته‌اند. تا جایی که توانسته‌اند در این آخرین چون مهمانی وارد خانه مورد نظر شوند و پس از انجام ماموریت در پناه گروه‌های کمک‌یار و مدیران برنامه‌ریز، از صحنه حادثه به سلامت بیرون جهند.

 

۳ـ تروریست‌ها، توسط مدیریتی رهبری می‌شوند که دارای همه گونه امکانات نظری و عملی و کارهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی می‌باشند. و ما در جامعه خود چنین مدیریتی را سراغ نداریم، مگر در ارتباط تنگاتنگی با سازمان‌های مافیایی جاسوسی بیرون مرزی. و در ارتباط و همکاری قدم به قدم با کارمندان باسابقه ساواک.

 

بنابراین مقدمات، نسبت دادن این ترور‌ها به افرادی که انگیزه‌هایی، جز انگیزه‌های ایده‌ئولوژیکی نداشته‌اند، یک خطای آشکار و گمراه‌کننده است. این شیوه استدلال چنانکه آن روزنامه را، ما را هم راهنمایی می‌کند به اینکه عوامل تروریست افرادی هستند با ایمان به مکتب و مذهبی، اما متعصب. در حالیکه به نظر می‌رسد تروریست‌ها، افرادی باشند با این مختصات: بی‌سواد و بی‌ایمان، بی‌کس و کار و بی‌اعتماد، جسور و متکی به خود، جوان و چابک، نیازمند و خودخواه، جبون و ضد مردم و شیفته قدرت و غرایز حیوانی و به احتمال بسیار قوی اعضای سابقه‌دار ادارات تفتیش و اطلاعات کشور که نام و آرم یک گروه مذهبی یا خشکه مقدس را پوشش اعمال خویش کرده‌اند.

 

در پاسخ سؤال دوم: تاملات زیر می‌تواند خواننده را کمک کند که موارد و نقاط مشترک ترور را، با وجود تفاوت‌های عدیده صوری و ذاتی‌شان بشناسد. و با تکیه بر این شباهت‌ها و یکسانی‌ها، نفر چهارم و پنجم و … شکار ضد انقلاب را به تقریب بشناسد. و در حد انجام مسئولیت خویش، در صدد حفظ آنان باشد. (نویسنده توجه دارد به شایعاتی چون رمز «قم را به آتش می‌کشیم». که «ق» علامت «قرنی» است و «م» علامت «مطهری» و «ر» علامت «رفسنجانی») اما بدون اینکه خواسته باشم کسی را سرزنش کنم یا بدون اینکه خواسته باشم خواننده را در بی‌اعتنایی کامل نسبت به شایعات قرار دهم، اما می‌خواهم ضرورت تامل و اندیشیدن را و نیز ضرورت و نیاز آدمی را به خواندن و شنیدن افسانه و قصه آن هم از ناحیه رمان پلیسی‌نویس‌های ناموفق که بدون جاذبه هم نیست، تاکید کرده باشم.

 

وجوه مشترک سه مورد از موارد منظور نظر ضد انقلاب می‌تواند از جمله این نقاط باشد؟

 

۱ـ هر سه تن (قرنی ـ مطهری ـ رفسنجانی) سربازان صدیق و عاشق و موثر انقلاب بوده‌اند. هر کدام در رشته ویژه خود بی‌جانشین و بی‌بدیل بوده‌اند. ضربه زدن به یکی از این‌گونه‌ چرخ‌ها، رقاصک ساعتی صدمه دیده باشد، در وظیفه ساعت انقلاب خلل‌هایی اساسی ایجاد خواهد کرد. دست‌کم تا موقعی که آن چرخ ساعت تعویض و تعمیر شود.

 

۲ـ هر سه تن از نزدیکان امام بوده‌اند و با توجه به تاثر عاطفی امام، آیا به حق نیستیم که به این فکر یا بد خیالی راهنمایی شویم که: هیچ مگسی از پرواز، یک راست روی گلی نشسته است مگر آنکه قبلا چند دوری، به گرد هدف گشته باشد. یا هیچ هواپیمایی از آسمان، بدون دور زدن‌های الزامی ـ تا هدف را و نقطه فرود را خوب هدف‌گیری کند روی باند نیامده است. انتخاب این افراد نمی‌تواند به معنای آن باشد که هدف اساسی ضد انقلاب، رهبر روحانی بی‌معارض آن است؟

 

۳ـ هر سه تن افرادی بوده‌اند اصولی، رادیکال، ناسازشکار و قاطع. با ضد انقلاب کاری ندارم. اما تو خواننده، اگر در آن واحد با دو دشمن روبرو شدی یکی قاطع و مصمم و یکی انگار اهل تمجج و تسامح و سازش و… تو نخست کدام یک از دشمنان را هدف‌گیری می‌کنی؟ یا نخست با کدام از آنان درگیر می‌شوی؟

 

۴ـ هر سه تن فدایی راستین انقلاب بوده‌اند و مجاهد حقیقی خلق اما... بی‌اعتنا به صیانت نفس خویش و هر کدام لابد به بهانه‌های ویژه و قابل شنیدن خویش. اما برای ضد انقلاب که از موضع ضعف و پنهان‌کاری وارد عمل شده است، دسترسی به کدام یک از دو گروه فدائیان و مجاهدان زیر راحت‌تر است؟

 

ـ دسترسی به مجاهدانی بی‌خیال از سلامت خود مثل این سه مورد؟

 

ـ دسترسی به مجاهدانی در اخلاص همسنگ با اینان، اما در احتیاط چون صادقین خلخالی و قطب‌زاده؟

 

۵ـ هر سه تن، پس از امام، در سنگرهایی بوده‌اند سه نبشه. از نبشی در مقابله با استبداد و از نبشی دیگر در جدال با استعماریان. و از نبش ـ به ظاهر بی‌اهمیت‌تر، اما حادثه‌انگیز‌تر و خطیر‌تر ـ سوم با گروه روشنفکران به دست خویش هتک حیثیت شده، آنانی که چاره‌ای ندارند جز آنکه بهای سکوت حمل شونده به رضایت خویش را در دوره طاغوت، و یا همکاری‌های پنهانی خود را با حکومت پیش، با پرداخت شعارهایی به مراتب تند‌تر از شعارهای چپ‌هایی با سی سال سابقه و دیگر غیرقابل علاج، بپردازند. در پاسخ سؤال سوم: و اینکه چرا متوسل به ترور شوند؟ و چه کسانی؟

 

کسانی که از انقلاب مردم ما زیان دیده، به ترتیب مهم‌تر‌هایشان، فکر نمی‌کنید در گروه‌بندی زیر قابل شناسایی باشند؟

 

۱ـ دولت‌های سرمایه‌داری جهان یا سرمایه‌داران جهان‌وطن دنیا و صاحب چندین پاسپورت و ملیت که به برکت «تجارت آزاد» و «دروازه‌های باز تمدن بزرگ» نان و نفت و گوشت و مرغ و ماهی و مس و هر چه معدن بود می‌بردند و هر چه بنجل بود قالب می‌کردند. (مثل آمریکا و روس و فرانسه و آلمان و ژاپن و…)

 

۲ـ دولت‌هایی از همردیف‌های دولت پیش، اما مورد حمایت جهانخواران، که به نام آن‌ها اما به حساب ما و کام دیگران از کیسه گشاد ما ارتزاق می‌شدند. (لازم است بگویم مثل مصر و سنگال و …)

 

۳ـ دلال‌های تجارت آزاد یا به قول جوان‌تر‌ها ـ بورژواکمپورادور‌ها ـ (مثل القانیان‌ها و یزدانی‌ها و خیامی‌ها و …)

 

۴ـ تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌های شیفته مغرب و همانجاها یا درس خوانده و یا به نام درس خواندن سرگرم کباب کردن قو‌های باغ‌وحش‌ها تا مزه عرقشان کنند و الدنگی‌شان. آن‌هایی که بی‌نصیب از روشنفکری هستند، اما با خیل روشنفکران محجوب و خجول و مردد آشنایی‌ها دارند و مراودات و نشست‌های مرتب و همه آنان را به واسطه حضور خویش، نوکران دستگاه طاغوت کرده بودند. و چه آثاری توی خواننده از همه آنان ـ اما بدون امضا‌هایشان ـ نخوانده‌ای در دوره‌های پیش و در تایید اوصاف دوران طلایی تمدن شاهنشاهی.

 

۵ـ قوای اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی دولت‌های سابق که تا شصت هزار تن هم از آنان احصا کرده‌اند. قلیلی‌شان روشنفکران طراح و سمینارساز و اندیشمند و مترقی و کثیریشان نان از سفره پدر نخورده و عقده‌ای و بیمار و بی‌مغز و …

 

***

 

در این اوضاع و احوال، چه فکر می‌کنی؟ خیال می‌کنی خود آقای جاویتس یا روچیلد یا نیکسون و راکفلر و گروپ و… بلند خواهند شد و خواهند آمد اینجا برای حفظ منافع خود؟ یا فکر می‌کنی نوکران و قره نوکرانی چون داریوش همایون، روحانی، یزدانی، هدایتی، کشفیان و… خواهند آمد و در دفتر کار بخش خصوصی‌شان خواهند نشست و برنامه پیشنهاد خواهند کرد و...

 

به نظر نویسنده، طبیعی آنست که دنبال این استنتاج باشیم که:

 

۱ـ آنانی که متجاوز از پانزده سال است به غارت منابع ما عادت کرده‌اند، سخت خواهند توانست ازین درآمد چشم بپوشند و به هر قیمت از پا نخواهند نشست. اگر همایون و هدایتی و حکمت دیگر نمی‌توانند مصدر نوکری باشند، قحطی نوکر که نشده است؟

 

۲ـ نوکران تازه، عوامل تازه، باید غیر علم باشند. نا‌شناس باشند. و البته ترجیح دارد که بعضا شهرت‌های مخالفت با نوکری هم داشته باشند.

 

۳ـ نقطه شروع کار، باید چه باشد؟ جز اینکه یکپارچگی و وحدت مردم به پا خاسته را چهل تکه کنند؟ اما این یکپارچگی حول کدام محور اتفاق افتاده است؟ محور چهار، پنج حزب بزرگ و هفتاد، هشتاد گروه حزبی و سیاسی کوچک؟ یا محور یک ارتش یکپارچه خوش روحیه؟ یا محور روشنفکران خاطرخواه مغرب و متد علمی و …؟ یا روحانیت یکپارچه‌ای که با تمام تمایلات و مدرج‌های گوناگونی که در تن خود داشته است، تاکنون یکپارچه عمل کرده است؟

 

برای هزار یا دست‌کم چهل تکه کردن این رهبری یکپارچه این شیوه‌ها در تاریخ اجرا و امتحان شده است:

 

اول ـ ایجاد جنگ بین روشنفکران روحانی با روشنفکران شیفته غرب و روشنفکران موجود در ارتش.

 

دوم ـ ایجاد شکاف بین افراد مرجع روشنفکران روحانی، به عنوان سنی و شیعه. یا به عنوان ترک و فارس و یا…

  

سوم ـ برای این شکاف، نخست زهر یاس و تردید را در مطبوعات مغربی و توسط روشنفکران شناخته مغربی ـ در سطح مطبوعات - منتشر کردن تا روشنفکران شیفته تایم و نیوزویک و نان مدرن و … که از جهت موضع‌شناسی، از آن منابع تغذیه می‌شوند، آن زهر را به داخل جامعه منتشر کنند. و این زهر، در زمانی کوتاه، تن تب‌دار توده انقلابی را تخدیر کند و وی را به خواب و بی‌اعتنایی و بی‌تفاوتی بکشاند و آن وقت است که لحظه فرود یک ضربه است.

 

چهارم ـ و ضربه باید روی میخ محکم ارتباط و وحدت یکپارچه ـ امام خمینی ـ فرود آید که دو سه ماهی روشنفکرانی از هر صنف و گروه و صف به خیال خود، با اما گذاشتن‌هایشان آن را لق کرده‌اند و حالا وقت آن است که از جا و یکباره ـ با تمرکز قوای ضد انقلاب ـ درآید.

کلید واژه ها: شمس آل احمد گروه فرقان


نظر شما :