عارفی: سرطان معده امام را یک روزه تشخیص دادیم

۰۹ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۹:۵۹ کد : ۴۳۵۳ از دیگر رسانه‌ها
دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام که از آغازین روزهای ورود امام به میهن تا لحظات پایانی عمر با برکت در کنار ایشان بود از توجه حضرت امام به جامعه پزشکی، از شجاعت و آرامش زایدالوصف آن مرد بزرگ و از توجهات دقیق امام در سخت‌ترین شرایط به خدای بزرگ برایمان سخن گفت.

 

 

چه شد که به عنوان رئیس تیم پزشکی حضرت امام منصوب شدید؟

 

قبل از اینکه امام خمینی از پاریس به تهران بیایند در ایران، به خصوص در اطراف بازار، کمیته‌هایی به عنوان کمیته استقبال تشکیل شده بود. این کمیته‌ها گروه‌های مختلفی بودند که کارهایی برای استقبال امام انجام می‌دادند. از جمله کمیته تدارکات، کمیته مواظبت‌ها و کمیته پزشکی بود. بنده به علت تخصص‌های متعددی که داشتم و با‌ شناختی که مردم کوچه و بازار و به خصوص اهالی بازار از من داشتند به عنوان یکی از اعضای تیم پزشکی استقبال امام انتخاب شدم.

 

در بدو ورود حضرت امام از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا خدمت ایشان بودم. این‌ها بار‌ها تکرار و چاپ شده و در کتاب خاطراتم به نام «طبیب دل‌ها» آمده است. جمعیت در فرودگاه مهرآباد فوق‌العاده زیاد بود. بنده در معیت امام و در ماشین دیگری خدمتشان بودم. تا اینکه در بهشت زهرا آن سخنرانی غراء را انجام دادند.

 

بار‌ها هلیکوپتر کوشش می‌کرد امام را به تهران منتقل کند منتها جمعیت مانع می‌شد. ما ایشان را از درب عقب آمبولانس وارد و از محیط شلوغ بهشت زهرا خارج کردیم. نهایتاً ایشان در وسط راه با هلیکوپتر به تهران عزیمت کردند. شروع آشنایی من با ایشان از همین جا بود. بعد‌ها هم به عنوان مسئول تیم پزشکی و طبیب ایشان، ایشان را ملاقات و اگر احتیاج بود دارو تجویز می‌کردم.

 

 

شما تأسیس بیمارستان قلب در جماران را پیشنهاد دادید یا ابتکارش از حاج احمد آقا بود؟

 

طرح آن از بنده بود. بعد از انقلاب حضرت امام به قم تشریف آوردند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود ۴۸ روز در بیمارستان شهید رجایی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند که موقتی بود، منتقل شدند. من هم در خدمتشان بودم. همیشه آمبولانسی در اختیار ما بود که اگر مشکلی به وجود آمد بلافاصله ایشان را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کنیم.

 

در جماران نیز‌‌ همان آمبولانس و‌‌ همان تیم پزشکی، که کارکنان اورژانس تهران بودند، حضور داشتند. منتها به فکرم رسید که اگر یک شب برای حضرت امام مشکلی به وجود بیاید، چه خواهیم کرد. امکان اینکه در شرایطی که ترور‌ها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیکترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیه الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.

 

 

در چه مواردی از بیماری‌های امام غفلت یا در مورد مداوای ایشان اشتباه کردید؟ اصلاً چنین احساسی دارید؟

 

نه، هیچ اشتباهی نکردیم. چون تیم پزشکی مجهز بود. متخصصان متعدد بودند. از جهت پزشکی دقیق پیش‌بینی و پیشگیری و راهنمایی می‌شد. بهترین کاری که صورت گرفت این بود که قبل از اینکه بیمار شود و به بیمارستان احتیاج پیدا کند، در فاصله بیست متری محل سکونتشان بیمارستان ساختیم. ایشان در‌‌ همان زمانی که بیمارستان آماده شده بود سکته وسیع قلبی کردند. قلبشان ایست کرد. درست پیش‌بینی کرده بودیم و بلافاصله ایشان احیا و به آنجا منتقل شدند.

 

در سه سال و سه ماه بعد از آن حادثه به وسیله تله متری، قلب ایشان را کاملاً تحت کنترل داشتیم. تیم پزشکی کاملاً هر ضربه قلب ایشان را تحت کنترل داشت. کار طبی ایشان به بهترین وجه انجام شد. فکر نمی‌کنم اصلاً مسئولی در دنیا باشد که به این دقت کارهای پزشکی‌اش رصد و تشخیص و درمان می‌شده است.

 

 

سبب فوت حضرت امام زخم در معده بود. فکر نمی‌کنید همه توجه‌تان متوجه قلب امام بود و از بقیه مسائل غفلت کردید؟

 

نه، ایشان ناگهانی خونریزی معده کرده بود. این هم برای هر فردی ممکن است اتفاق بیفتد. ایشان هم وقتی روز پنجشنبه ساعت هفت صبح مریض شدند، تقریباً جمعه صبح تشخیص دادیم. یعنی از این سریع‌تر در هیچ جای دنیا و هیچ جای طب وجود ندارد. ما هم آندوسکوپی، کاستروسکوپی و اِکو کردیم و تشخیص دادیم که این خونریزی، خونریزی معده است. تشخیص هم سرطان معده بود.

 

 

در طول این مدت از حضرت امام چکاپ کامل گرفتید؟ مثلاً سالانه؟

 

نه، اصلاً سالانه نبود. ایشان هر چند ماه یک دفعه مثلاً احساس ضعف می‌کردند یا احساس نامطبوعی داشتند و ما از فرصت استفاده می‌کردیم و یک آزمایش کامل انجام می‌دادیم.

 

 

ظاهراً در روز‌ها یا ماه‌های پایانی متوجه شدید امام دچار کم خونی شدید است.

 

نه، متوجه کم خونی نشدیم. بیماری ایشان با خونریزی مشخص شد نه با کم خونی.

 

 

یعنی اصلاً دچار کم خونی شدید نبود؟

 

نه.

 

 

نوع بیماری‌هایی که امام به آن مبتلا می‌شد چه بود؟

 

ایشان مثل هر فرد مسنی یک مقدار دردهایی در مفاصلشان داشتند که به وسیله ارتوپد‌ها برطرف شد. از نظر ارتوپدی ورزش‌هایی به ایشان داده شد که آن را انجام می‌دادند و درد مفاصل تقریباً برطرف شد. توصیه شد برای سلامتی‌شان راهپیمایی داشته باشند. ایشان انجام می‌دادند. استادهای دانشگاه ایشان را معالجه می‌کردند. یک بار در چشمشان احساس کوچکی کردند. متخصص آوردیم معاینه کردند و گفتند اصلاً مشکلی ندارند. هر چند وقت یک دفعه آزمایش انجام می‌شد. یک بار چربی ایشان یک مقدار بالا رفت که با رژیم غذایی کنترل شد.

 

ایشان تقریباً از سلامتی نسبی برای سنشان برخوردار بودند. بیماری سرطان هم اکثراً با علائم دیگری ظاهر می‌شود. این طور نیست که یک فردی بگوید درد دارد، ما دردش را دنبال کنیم و سرطان را تشخیص دهیم. سرطان‌های مختلف با علائم و نشانه‌های خیلی مرموز و مخفی ظاهر می‌شود. منتها اولین علامتی که ایشان ذکر کردند مقداری خون بود که در اجابتشان دیده بودند. از‌‌ همان تشخیص دادیم که این باید مشکلی باشد. متأسفانه سرطان معده بود. بعد هم معلوم شد سرطان خون بوده که اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.

 

 

یک تهمتی مطرح می‌شود که برای نسل جدید خیلی مهم است. البته این مسئله برای کسانی که امام را درک کردند حل شده است. می‌گویند امام وقتی آمدند قم اندیشه حکومت و زمامداری نداشتند. حتی خودشان تأکید داشتند می‌خواهم درس و بحث طلبگی‌ام را ادامه دهم. این بیماری در واقع یک بیماری ساختگی بود که امام به این بهانه از قم به تهران بیایند و در جماران مستقر شوند و حکومت را به دست بگیرند و وارد چرخه زمامداری شوند. تا چه حد این تهمت را می‌پذیرید؟ امام واقعاً بیمار بود؟ بیماری‌اش چه بود؟

 

مدارک بیماری ایشان را با مدرک چاپ کردیم. ایشان در قم وقتی از پله‌های منزلشان بالا رفتند که مردم را ببینند و پاسخگو باشند، سینه‌شان درد گرفته بود. هر فردی اگر موقع فعالیت، به خصوص موقع بالا رفتن از پله یا سربالایی، سینه‌اش درد بگیرد نشان می‌دهد رگ‌های قلبش تنگ است. نواری هم که گرفته شده بود کاملاً غیرطبیعی بود. در‌‌ همان لحظه ایشان را به عنوان یک مریض قلبی تلقی کردیم. منتها به دلیل شرایط آن موقع که جنگ و کردستان و غیره و غیره مطرح بود، توصیه کردم و این کار را انجام دادم. یک سی. سی. یو خانگی تشکیل دادم. یعنی از بیمارستان شهر مانیتور به خانه آوردیم و آنجا سیم‌کشی کردند و یک سی. سی. یو در منزل مرحوم اشراقی قرار دادند. من هم به عنوان پرستار نشستم پای مانیتور.

 

کسی که این تهمت را می‌زند نه اطلاعات علمی دارد نه سواد، نه فهم نه شعور. به هر جهت ایشان قم بودند. روزهای اول یک مقدار حالشان بهتر شد. بعد روز سوم چهارم یک خرده ناراحتی شدت پیدا کرد و یک مقدار فشارشان سقوط کرد. پیشنهاد کردم ایشان را بیاورند تهران. یعنی خدمتشان رسیدم و گفتم که امکانات تهران بیشتر از اینجاست. ایشان هم قبول کرد.

 

شب برفی ساعت ۲ بعد از نصف شب در تهران ایشان را بردیم بیمارستان. ایشان ۴۷ روز در بیمارستان بود. چنین حرف‌هایی مثل حرف‌هایی است که خیلی‌ها می‌زنند و بی‌پایه و اساس و بی‌ربط است و ناشی از عدم فهم و درک و شعور آن افراد است. اصلاً جریان بیماری‌های امام با مدرک در کتاب «طبیب دل‌ها» چاپ شده. تاریخ تمام نوارهای ایشان آنجا هست. آن افراد بیایند رجوع کنند. نوار اولیه هم آنجا چاپ شده.

 

 

امام به جز بیماری‌های قلبی از بیماری خاصی رنج نمی‌بردند؟

 

نه بیماری‌های مربوط به سن بود. مثل درد مفاصل و درد کمر.

 

 

پیش می‌آمد امام سرما بخورد؟

 

خیلی نادر بود.

 

 

نگاه حضرت امام به جامعه، جایگاه و قداست پزشکی چگونه بود؟ بالاخره این نگاه در برخورد با شما و تیم پزشکی و یا پزشکان جامعه آن روز محسوس بود.

 

امام بار‌ها ذکر کردند که امکانات پزشکی باید برای تمام آحاد مردم پیاده شود. به خصوص فکر می‌کردند یک بیمار از مشکلات تمهیدات پزشکی نباید رنج ببرد. یعنی اگر کسی از بیماری‌اش رنج می‌برد، نباید از کمبود‌ها و مسائل مالی و غیره هم رنج ببرد. چون رنجشان چندین برابر می‌شود. حداقل این قسمت از رنج را باید حذف کرد. آن بیماری را باید کنترل کرد نه اینکه کمبود امکانات پزشکی، رنج را چند برابر می‌کند. این نظر ایشان بود و درست است. منتها دولتمردان و حکومت‌ها باید در این قسمت گام‌های بلندی بر می‌داشتند که عملکردشان کمرنگ بوده یا نبوده یا حتی معکوس بوده. اخیراً با ابلاغیه‌هایی که صادر شده امید آن می‌رود که مقداری به چیزهایی که حضرت امام گفتند نزدیکتر شویم یا برسیم.

 

 

در دوره‌ای که امام زندانی شدند ساواک از امام ترسیده بود. به اعتراف خودشان در بازجویی‌ها به جای اینکه امام بترسد ما ترسیدیم. شجاعت و آرامش ایشان را در لحظات پایانی دست و پنجه نرم کردن با مرگ احساس کردید؟

 

ایشان آرامش کامل داشت. تا لحظات آخر اصلاً نه احساس ترسی داشت نه چیزی. ذکر می‌گفت. فشارش به حدود سه و نیم یا چهار سقوط کرده بود مع‌الوصف دائماً ذکر می‌گفت. ترسی نداشت. از هیچ چیز نمی‌ترسید. نه از مرگ می‌ترسید نه از ساواک نه از دشمن. از هیچ کس نمی‌ترسید. از خدا فقط می‌ترسید. آن هم نمی‌ترسید. چون کارش را انجام می‌داد. کسی که انجام وظیفه کند از خدا ترسی ندارد.

 

 

در آن لحظات و روزهای پایانی ارتباط عاطفی امام با فرزندان، بیت، پزشکان و اطرافیانش چگونه بود؟

 

عادی بود. ایشان قبول کرده بود این سیری است که باید طی کند. خانواده می‌آمدند ملاقاتشان. مسئولین می‌آمدند خدمتشان. در یک لحظه هم که مسئولین آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی، آقای میرحسین موسوی و آقای موسوی تبریزی بودند، گفتند: «شما اگر با هم باشید دشمن هیچ کاری نمی‌تواند بکند.» این را خودم شنیدم و در نوشته‌هایم آوردم. با خانواده، بچه‌ها و نوه‌ها خیلی دوست بود.

 

 

منبع: شبکه مجازی آستان

کلید واژه ها: حسن عارفی امام خمینی


نظر شما :