نامۀ شکنجهگر ساواک: نگذارید چپها در انقلاب نفوذ کنند
بهمن نادریپور مشهور به تهرانی و فریدون توانگری ملقب به آرش، که در فاصلۀ روزهای ۲۴ تا ۳۰ خرداد ۱۳۵۸ در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و سوم تیرماه همان سال در زندان اوین تهران اعدام شدند، مشهورترین شکنجهگران سازمان اطلاعات و امنیت کشور در دوران پیش از انقلاب بودند. آنها نه فقط کارمندان دستگاه سرکوب حکومت ساقط شده که ایدهپردازان شکنجههای نوین و نماد خشونت عریان در رژیم شاه به شمار میآمدند. محاکمهٔ آنها، محاکمهٔ خشونت بود، محاکمهٔ سرکوب و در یک کلام محاکمهٔ دستگاهی امنیتی که تا چند ماه پیش از آن، به شکنجه و قتل مبارزان و مخالفان سیاسی میپرداخت. تهرانی و آرش اما جز عاملان خشونت، حاملان تاریخ نیز بودند. آنها دیده بودند که چگونه دستگاه پهلوی مخالفانش را از دم تیغ میگذراند، آنها دیده بودند که چطور شبانه زندانیانی بر تپههای اوین به رگبار بسته شدند، آنها شنیده بودند که چطور گروههای مخالف نیروهای خودی را تصفیه کردند و نیک میدانستند که چگونه خشونت، خشونت زاییده بود و دودمان کسانی را از هر سوی منازعه در هم پیچیده بود. اینچنین بود که محاکمهشان با حواشی فراوانش، همچنانکه روزنامهها نوشته بودند «تاریخی» شد و آنان به راویان بخشی از تاریخ سرزمینشان تبدیل شدند. شاید امید داشتند لقب افشاگر بر شهرت شکنجهگر بچربد و راهی برای رهاییشان از مرگ محتوم پیدا شود. این احتمال از آنجا قوت میگرفت که تهرانی اندکی پیش از آغاز محاکمهشان نامهای از درون بند به بیرون فرستاد که حامل پیامهایی به رهبران تازۀ ایران بود. او در این نامه خواستار «خدمت به نظام جمهوری اسلامی» شده بود و خطاب به مقامات جمهوری اسلامی یادآور شده بود که «کارمندان ساواک با وجود آنکه اطلاعات وسیعی از فعالیت گروههای مختلف داشتند در مقابل "مشت گره کرده و الله اکبر" تسلیم شدند.»
ساواک در برابر انقلاب اسلامی مقاومت نکرد
تهرانی نامهاش را خطاب به آیتالله سیدمحمود علائی طالقانی و حجتالاسلام حسن لاهوتی اشکوری نوشته بود که هر دو از جمله زندانیان سیاسی پیش از انقلاب بودند که نامۀ منع ارتباط زندانیان مسلمان با مارکسیستها را امضا کردند.
شکنجهگر ساواک در نامهای که در سه بخش تنظیم شده بود، با تاکید بر اینکه ماموران ساواک در برابر اسلامگرایان مقاومتی نکردند، در بررسی دلایل پیروزی جنبش اسلامی، آورده بود: «حقیقت این است که راز پیروزی انقلاب، اسلامی بودن آن بود که به هر حال با توجه به اعتقادات مذهبی و ایمان درونی ما ایرانیها، همانطور که افسران و سربازان ارتش را در مقابله با نیروهای انقلابی اسلامی که سلاح اکثریتشان مشتهای گره کرده و الله اکبر بود، دچار تردید کرد. کارمندان ساواک هم با وجود اطلاع وسیعی که از گروههای مختلف داشتند، تسلیم شدند و هیچ اقدامی برای خنثیسازی این انقلاب انجام ندادند.» او در ادامه با اشاره به نوع مواجهه همکارانش در ساواک با مقولهٔ انقلاب اسلامی نوشته بود: «آنها به عنوان یک مسلمان که هنگام تولد کلام آسمانی در گوشش خوانده شده بود، نتوانستند جواب الله اکبر را با چیز دیگری بدهند و جز منتظر ماندن کاری نکردند. عدم مقاومت پادگانها و اشغال ساختمانهای ساواک که تقریباً بدون درگیری انجام شد، همگی ناشی از قبول انقلاب و رأی به حقانیت آن بوده است.»
هشدار دربارهٔ خطر چپ و معرفی گروههای مارکسیست
تهرانی در بخش دیگری از نامهٔ خود، با تفکیک انقلابیون به اسلامگرایان و کمونیستها، نسبت به نفوذ چپگرایان در نظام تازه هشدار داده و برای مبارزه با آنان اعلام آمادگی کرده بود. او نوشته بود: «مطلب زیاد است، اما به عنوان یک ایرانی مسلمان که از ابتدای استخدام در ساواک (۱۲ سال) در اهداف مبارزه با کمونیسم کار کرده و از نزدیک وضعیت گروهها و دستجات مختلف مارکسیستی را تا حدودی میدانم، اعلام خطر میکنم که دولت موقت انقلاب اسلامی، بهطور کلی مسئولین امر باید هرچه زودتر برای مقابله با این گروهها وارد عمل شوند.»
تهرانی با نام بردن از حزب توده، سازمان انقلابی حزب توده، سازمان مارکسیستی- لنینیستی طوفان، سازمان نوید، چریکهای فدایی، سازمان اتحاد برای ایجاد حزب طبقه کارگر، گروه ۱۹ بهمن، گروه ستاره سرخ، گروه شفق سرخ و ... به همراه تشریح پیشینه و نوع فعالیتهایشان نوشته بود: «اگر بخواهم از سایر گروهها و دستجات و یا سایر سازمانهای پوششی کمونیستها بنویسم، به قول معروف مثنوی هفتاد من کاغذ شود. اما فقط یک سؤال باقی میماند که با توجه به وضعیت گروهها، رهبری انقلاب چطور باید با آنها رفتار نماید و بهطور کلی چه باید کرد.»
واحدی اطلاعاتی برای سرکوب کمونیستها تشکیل شود
تهرانی که در مصاحبهای پیش از اعدام گفته بود «من به فکر آیندهٔ خودم نیستم، خودم، خودم را محکوم کردهام و آیندهای برای من وجود ندارد»، در بخش سوم نامهاش به دو تن از چهرههای انقلابی، با تاکید بر اینکه «گروههای کمونیست و طرفداران این ایدئولوژی را نمیتوان با محدودیت آزادی، درگیریهای خیابانی، بر هم زدن جلسات و یا حتی فشار از بین برد»، افزوده بود: «در صورت ادامهٔ فشار، این گروهها مخفی شده و مبارزه با آنها مشکلتر خواهد شد.»
او با اشاره به اینکه «با کمونیستم میتوان به صورتهای اطلاعاتی، تبلیغاتی و برطرف کردن نارساییهای اجتماعی مبارزه کرد»، راهکارهایی را برای سازماندهی مبارزه با گروههای مارکسیستی پیشنهاد کرده و نوشته بود: «وجود یک واحد اطلاعاتی که وظیفهاش جمعآوری خبر از نظریات قشرهای مختلف و گروههای مخالف منجمله کمونیستها باشد، ضروری به نظر میرسد. لیکن اگر این موضوع در این شرایط به صورت آشکار و یا اعلام تجدید سازمان ساواک سابق یا هر چیزی به این نحو باشد، بهانه تبلیغاتی بسیار مناسبی به دست مخالفین و صاحبان ایدئولوژیهای مختلف بخصوص کمونیستها میدهد. به همین مناسبت این «واحد اطلاعاتی» بایستی بهطور کاملاً سری تشکیل شود و تحت نظر یکی از معتمدان دولت مشغول فعالیت شود. ضمناً این واحد اطلاعاتی میتواند یکی از واحدهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (پاسا) باشد.»
تهرانی وظایف این واحد اطلاعاتی را «شناسایی گروهها و دستجات کمونیست، مراکز تجمع آنها، محل اختفای اسلحه و مهمات و نفوذ در داخل این گروهها در کلیه سطوح» برشمرده و نوشته بود: «این کار بسیار مشکل و حساسی است و احتیاج به افرادی دارد که حداقل به مسائل مارکسیستی آشنایی داشته باشند.»
حضور حتی یک کمونیست در ارتش و سپاه فاجعه است
تهرانی سپس با پردهبرداری از دلیل انتخاب آیتالله طالقانی و حجتالاسلام لاهوتی بهعنوان مخاطبان نامهاش میافزاید: «حضرت آیتالله! من در شرایط فکری، معلوماتی و سنی نیستم که بخواهم برای دولت یا مسئولین امر ارائه طریق نمایم، ولی ازآنجایی که جنابعالی و حضرت حجتالاسلام لاهوتی را مورد اعتماد امام خمینی و جناب آقای مهندس بازرگان میدانم و مطمئن هستم که با تجاربی که در اثر همجواری با کمونیستها در زندان و مبارزه در اجتماع کسب فرمودهاید و با توجه به موضع کنونی آنها این خطر را بهتر حس میکنید، مطالبی در بالا به سمع حضرات رسید شامل مقادیری حقایق و مدارک زنده در مورد فعالیت گروههای کمونیست و جسارتا حاوی پیشنهادی از ناحیه حقیر، که تصمیمگیری در مورد مسائل مطروحه موکول به نظر مسئولین امر است.»
تهرانی در فراز پایانی نامهٔ خود با اعلام خطر مجدد آورده بود: «حضور حتی یک کمونیست در ارتش اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (پاسا) فاجعهای خواهد بود برای آیندهٔ مملکت.»
او با یادآوری فتوای آیتالله طالقانی مبنی بر قطع ارتباط همهجانبه با مارکسیستها که پس از وقایع پیش آمده در زندان سیاسی دههٔ ۵۰ صادر شده بود، تصریح کرده است: «اگر آن فتوا هنوز هم معتبر است، من هم خود را متعهد به اطاعت و اجرای آن فتوا میدانم.»
سازمان منافقین و تصفیه درونی نیروها
از انگیزهها و دلایل ارسال نامهٔ تهرانی خطاب به آیتالله طالقانی و آیتالله لاهوتی هیچ سندی وجود ندارد. او در هیچ یک از مصاحبههایش به این نامه اشارهای نکرد و متن نامه نیز جز به صورت محدود در آن زمان بازتابی نیافت. اما چنانکه به نظر میرسد، تهرانی امید داشت با افشای گوشهای از تسلطش بر فعالیت نیروهای چپ مارکسیستی و ارائه پیشنهاد تشکیل واحدی اطلاعاتی متشکل از «نیروهای زبده» نه فقط مسیری برای نجات از مرگ بلکه جهت تداوم کار در جایگاه یک نیروی امنیتی برای خود و نیروهایی شبیه به خود دست و پا کند؛ تیری در تاریکی که از سوی نیروی امنیتی باسابقهای چون او رها شد، اما به هدف اصابت نکرد.
جلسات محاکمهٔ تهرانی و آرش ۲۴ خردادماه همان سال آغاز شد. این دو نفر که به مباشرت و معاونت در چند فقره قتل، شرکت مستقیم در شکنجهٔ زندانیان، صدور فرمان شکنجه و در نهایت محاربه با خدا و رسول خدا متهم بودند، در جلسات مختلف دادگاه به بیان گوشههای از فعالیتهایشان در دوران حضور در دستگاه امنیتی رژیم شاه پرداختند و در این میان، تهرانی آشکارتر و بیپرواتر به روایت جنایاتی که در ۱۲ سال «خدمت» به ساواک، مرتکب شده بود پرداخت. او از جمله به مشارکت در قتل بیژن جزنی و ۸ تن دیگر از اعضای سازمان فداییان خلق، به شهادت رساندن سیدعلی اندرزگو مبارز مسلمان، شهادت چریک مسلمان ابراهیم پوررضا، سرکوب قیام سیاهکل و شکنجه و آزار و اذیت دهها تن از مخالفان سیاسی رژیم شاه اعتراف و تصریح کرد: «من جلاد خوبی برای ساواک بودم.» او همچنین در این جلسات نیمنگاهی هم به افشاگری علیه گروههای مارکسیستی داشت، چنانکه در جلسهٔ سوم دادگاه در توضیح فعالیت سازمانهای چریکی تاکید کرد: «آنها به عنوان تصفیه اعضای خود را نابود میکردند.» تهرانی در این مورد به قتل مجید شریفواقفی توسط برخی نیروهای سازمان مجاهدین خلق به رهبری تقی شهرام اشاره کرد و گفت: «به استحضار ملت ایران برسانم، نظر به اینکه در برخی از سازمانها تصفیه گروهی انجام شده و تعدادی از اعضای گروه به علت اختلاف ایدئولوژی و سایر مسائل به شهادت رسیدهاند و خانوادههای آنها از چگونگی شهادت و محل دفن عزیزان خود اطلاع ندارند و در حقیقت عمل این گروهها در تحت جنایات ساواک است به ویژه سازمان منافقین یعنی همان افرادی که باعث تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق ایران شده و سپس به گروه پیکار برای آزادی یا ایجاد حزب طبقه کارگر پیوستهاند و در حال حاضر این گروه فعالیت دارند، اگر نظر خدمت به مردم است باید حقایق ملی را مشخص کنیم.» تهرانی در جلسات مختلف دادگاه تاکید داشت که شخص اول مملکت از ریز فعالیتهای ساواک باخبر بوده و شخص او «دستور سر به نیست کردن گروههای مبارزه را داد.»
اقرار در دادگاه و اعدام در سحرگاه تابستانی
آرش در جلسات دادگاه ساکتتر از تهرانی بود. او که تا جلسهٔ چهارم دادگاه هیچ سخنی نگفته بود، وقتی به حرف آمد از عدم اطلاع خود از ماهیت ساواک گفت و مدعی شد بعد از ورود به ساواک متوجه عمق فاجعهای که در آنجا به وقوع میپیوست شده، اما راه بازگشتی نداشته است. او با رد مشارکت در قتل، برخی موارد اتهامی همچون حضور در جریان شکنجهٔ مبارزان را پذیرفت. آرش در واپسین جلسهٔ دادگاه اینچنین گفت: «من در پایان از حضور برادران و خواهران زجرکشیده و ظلمدیده که واقعاً شرمندهٔ آنها هستم و از حضرت آیتاللهالعظمی خمینی طلب عفو دارم و این طلب بخشش را از این جهت مینمایم که واقعاً متنبه شده و میخواهم آسوده باشم. طالب عفو برای گذشتن از مجازات خود نیستم، فقط به خاطر اینکه آسوده بخوابم. اکنون که در مقابل دادگاه عدل اسلامی قرار گرفتهام و معترف به جنایات و گناهان خود هستم، در صورت ممکن فرصتی به من داده شود تا در پناه اسلام به جبران روزگار سیاه بپردازم و افتخار خدمت انقلاب اسلامی به این بنده ناچیز خداوند که به حد کمال متنبه شدهام، داده شود.»
شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی سرانجام پس از ۹ جلسه محاکمه و سه روز شور، رأی خود را دربارهٔ بهمن نادریپور معروف به تهرانی و فریدون توانگری مشهور به آرش، شکنجهگران ساواک صادر کرد. به موجب حکم صادره، این دو نفر به جرم مباشرت، مشارکت و معاونت در چندین فقره قتل و شکنجهٔ مجاهدان و مبارزان راه حق و آزادی و دیگر اتهامات وارد، مفسد فیالارض شناختهشده و محکوم به اعدام شدند؛ حکمی که در سحرگاه سوم تیرماه ۱۳۵۸ به اجرا درآمد.
نظر شما :