شواردنادزه؛ ترمزی برای قطار فروپاشی شوروی
امید ایرانمهر
پایان دوران شوروی، جز ورق زدن برگی مهم از تاریخ قرن بیستم، به پرسشی چند ساله در ذهن وزیر خارجۀ گرجیالاصل اتحاد جماهیر شوروی پاسخ داد. ادوارد شواردنادزه سالها بعد، واقعهای را که یک ماه پیش از فروپاشی به وقوع پیوسته بود و سؤالی کهنه را پس ذهن او تحریک میکرد، اینچنین به یاد میآورد: «همتای ایرانی من، ولایتی، هنگام مذاکرات در ۲۵ نوامبر ۱۹۹۱ از من پرسید: کشور جدید شما را چه بنامیم؟ با تردید پاسخ دادم: اگر میدانستم، به شما میگفتم!»
این تصویری روشن از سرگشتگی سیاستمداران شوروی در اوایل دهۀ ۹۰ میلادی است. کشوری که «در پایان سال ۱۹۹۱ سقوط تولید در صنایع سنگینش ۴۰%، به همین مقدار در صنایع سبک و ۲۵% در صنایع غذایی بود.»
از این گذشته مقامات سیاسیاش پیوسته با یکدیگر درگیر بودند. درگیری میان صدر اتحاد با رئیسجمهوری روسیه، به گفتۀ یکی از تحلیلگران سیاسی بانفوذ مسکو، به آنجا کشید که «مبارزه بین روسیه یلتسین و روسیه گورباچف با توافق بر سر انحلال شوروی، عملا پایان یافت.»
ادوارد شواردنادزه آخرین وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی و رئیسجمهوری سابق گرجستان که روز ۷ ژوئیه (۱۶ تیر) درگذشت، در زمره نخستین کسانی بود که این فرجام تلخ را پیشبینی کرد. چنین بود که دسامبر ۱۹۹۰ یکسال پیش از فروپاشی از سمت خود استعفا داد. او در کتاب خاطرات خود با اشاره به تبعات فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مینویسد: «با این اقدام، یلتسین و دولت روسیه، از گورباچف و پسماندههای مرکز سابق خلاص شدند. اوکراین خود را از مرکز، گورباچف و روسیه خلاص کرد. بلاروس علیرغم میل خود، از لحاظ حقوقی از هسته تاریخی روسیه بیرون رانده شد.»
باید خسارات فروپاشی را کاهش داد
شواردنادزه با وجود جدایی از دولت همچنان مورد مشورت سران اصلی کشور به ویژه گورباچف قرار میگرفت. گفتوگوها و دیدارهایی که در نهایت به بازگشت او به پست وزارت خارجه پس از یازده ماه انجامید، هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در حساسترین برهۀ تاریخ هفتاد سالهاش قرار گرفته بود و فاصلهای تا فروپاشی نداشت؛ واقعیتی انکارناپذیر که وزیر خارجه گرجیالاصل علاقهمند بود با کمترین خشونت پایان بیاید: «تمامی جمهوریها علاقهمند به حفظ فضای متحد اقتصادی و نظامی - استراتژیک هستند و تخریب آن برای جمهوریهای شوروی و نیز کل جهان، نتایج سنگینی به دنبال خواهد داشت. نیاز به مرکز هماهنگکنندهای است که در دورۀ انتقالی، روند فروپاشی را به شکلی هدایت نماید که خسارتها حداقل باشد. این فرآیند باید مستمر بوده و قابل هدایت باشد. در غیر این صورت روند فروپاشی از کنترل خارج خواهد شد و این ممکن است زمینه خطر جدید داخلی، منطقهای و یا جهانی را فراهم نماید.»
نامۀ هفت هزار امضایی برای بازگشت به وزارت خارجه
اما چه شد که او در چنین شرایطی حاضر شد به دولت بازگردد؟ او در این باره، به درخواستهای متعدد همکاران سابقش برای بازگشت به دستگاه وزارت خارجه همزمان با دیدارها و تماسهای پی در پی گورباچف با او در دوران خانهنشینیاش اشاره میکند. تحرکاتی که وقتی در ۲۶ اوت ۱۹۹۱ در جریان اجلاس فوقالعاده شورای عالی شوروی با نامهای هفت هزار امضایی او را به محاصره درآورد، مجابش کرد که باید برای خدمت به تاریخ و آینده کشورش بار دیگر سکان وزارت خارجه را در دست بگیرد. شواردنادزه اما هنوز مانعی در برابرش میدید. دل او به همکاری دوباره با گورباچف راضی نبود. او بیمسئولیتی و بیکفایتی گورباچف را عامل اصلی شرایط آن روز میدید: «این خواسته از جانب همکاران من بود و نه از جانب رئیسجمهور. به آنها گفتم، پس از وقایعی که پشت سر گذاشتیم، کار کردن با وی برایم مشکل خواهد بود. تنها من نبودم که دربارۀ توطئه احتمالی هشدار میدادم بلکه دیگران نیز بر این اعتقاد بودند. حتی اسامی شرکتکنندگان در آن را نام میبردند. گورباچف به حرف هیچ کس گوش نمیداد. من به او در سخنرانیهای علنی خود امان نمیدادم. در آن زمان معتقد بودم و امروزه نیز بر همین عقیدهام که مسئولیت سیاسی و اخلاقی عمده شورشها، دقیقا برعهده اوست.»
گفتوگوی بیرحمانه با رهبری که علیه خود شورید
گورباچف که از یک طرف از تردیدهای شواردنادزه باخبر شده و از طرف دیگر به حضور فردی معتمد چون او در راس دستگاه مهم سیاست خارجی به عنوان قلب تپنده تحولات سخت محتاج بود، با وزیر سابق تماس گرفت و از او درخواست کمک کرد. این در حالی بود که روابط آنها بسیار سردتر از چیزی بود که صدر اتحاد شوروی تصور میکرد: «او بازی را کاملا باخته بود اما طوری به کارهای خود ادامه میداد که گویی اتفاقی رخ نداده است.»
وقتی در مکالمه تلفنی گورباچف به شواردنادزه گفت «با توجه به موافقت جمهوریها با تشکیل شورای امنیت، میخواهیم تو را در ترکیب آن وارد کنیم و باید بر مجموعه سیاست خارجی نظارت داشته باشی»، پاسخ شنید که «من کاملا متوجه نشدم که این چه نوع کاری است. اگر میتوانید برایم دقیقتر توضیح دهید.» گورباچف گفت: «بسیار خوب من بعدا تماس خواهم گرفت.» اما او مرد تصمیمات بیمبنا و آنی بود. بدین ترتیب بعدازظهر همان روز بوریس پانکین به عنوان وزیر خارجه معرفی شد.
چهار روز بعد گورباچف بار دیگر با شواردنادزه تماس گرفت و بدون اشاره به تصمیم ناگهانیاش برای تعیین وزیر خارجه جدید به وزیر سابق گفت: «فورا به کرملین بیا!» شواردنادزه پاسخ داد: «نمیشود فورا بیایم. کار به همین راحتی صورت نمیگیرد!» وزیر سابق به صدر اتحاد گفت «به حرفهایت باور ندارم!» و مکالمه با عصبانیت طرفین پایان یافت. آنها یک بار دیگر در حضور الکساندر یاکوولف مغز متفکر اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر ملاقات کردند. دیداری که شواردنادزه در توصیف آن میگوید: «سخت و سنگین و در عین حال جوانمردانه بود. طی آن دیدار من نه نسبت به خود و نه نسبت به گورباچف رحمی به خرج ندادم. تمام حرفهایم را که طی این سالها انباشته شده بود، به وی گفتم. این که چطور کار اساسی زندگی خود را فنا کرد، چگونه به همفکران خود خیانت کرد، چگونه «کودنهای خوشخدمت» را گرد خود جمع میکرد و نهایتا خودش را گرفتار کرد.»
او به گورباچف یادآوری میکرد «که چگونه به سازش با یلتسین فرا میخواند و خواهش میکرد که با در نظر گرفتن واقعیت تغییر یافته، عمل کند.» او از گورباچف خواسته بود در مبارزه با «حکومت سایه» که به سیاست او صدمه میزد و چیزی نمانده بود از کار برکنارش کند، شفافیت به خرج دهد اما او توجهی نکرده بود. شواردنادزه در آن دیدار گفت: «خواه ناخواه، این شما بودید که زمینه تحریک و شورش را فراهم کردید و من زمینه آن را داشتم که فکر کنم شما هم در این توطئه مشارکت کردهاید.»
گورباچف به سخنان او و یاکوولف گوش کرده بود و در هیچ لحظهای حرفشان را قطع نکرد. تنها در پایان، با تلخی و ناراحتی گفت حاضر است همه چیز را فراموش کند و به اشتباهاتش اعتراف کند. سخنانی که برای وزیر گرجی قابل درک نبود: «متوجه نشدم که چه چیزی را باید فراموش میکرد؟»
بازگشت، برای کشیدن ترمز قطار
با چنین وداع تلخی مکالمهای دیگر میان آن دو، دور از ذهن مینمود، اما با این حال کمتر از سه ماه بعد، گورباچف بار دیگر دست به دامان شواردنادزه شد. او ۵ نوامبر ۱۹۹۱ باز پیشنهاد وزارت خارجه را پیش کشید. او سه ماه وقت لازم داشت تا همه چیز را فراموش کند و بر رنجیدگی خود غلبه کند. اما این سه ماه در دورانی که همه چیز با سرعتی غیرقابل باور جریان داشت، زمان کمی نبود. اما در این سوی ماجرا، شواردنادزه هنوز هم مردد بود. او میگوید: «نمیخواستم دنبال قطاری که به حرکت افتاده بدوم و اگر این تشبیه را ادامه دهم، باید بگویم که میدیدم که قطار به سوی سانحهای اجتنابناپذیر به سرعت در حرکت بود و تلفات زیادی در انتظار آن بود. تنها چیزی که ارزش دنبال کردن داشت، آن بود که با ترمز ضد سرعت قطار، آهسته جلوی سانحه و تلفات را بگیریم.»
اینچنین بود که شواردنادزه یک ماه پیش از فروپاشی کامل اتحاد جماهیر شوروی بار دیگر به ساختمان وزارت خارجه در میدان اسمولنسک مسکو پا گذاشت؛ بازگشتی که خیلیها را در شوروی امیدوار کرد و دیگرانی را در اقصا نقاط جهان به تحسین واداشت. او دربارۀ این شرایط میگوید: «همچون دسامبر سال ۱۹۹۰ بعد از استعفا، صدها تلگرام دریافت کردم با ابراز جانبداری و آرزوی موفقیت و چیزی که برایم بسیار گرانقدر و مهم بود، این بود که اکثر تلگرامها از جمهوریهای شوری، منجمله از گرجستان ارسال شده بود. ابهام و عدم توانایی پیشبینی روند جریانات مردم را به وحشت میانداخت. آنها منتظر و امیدوار بودند که کسی این آشفتگی را مهار سازد.»
همه بازگشت او را به فال نیک گرفتند، چرا که به او اعتماد داشتند چنانکه نمایندهای به نام میخائیل تولستوی در پارلمان که عضو کمیته سیاست خارجی بود، در جلسه معارفه او گفت: «اگر دیپلمات باتجربه دیگری همچون ماکیاولی، چرچیل و یا شخص دیگری به جای شواردنادزه میبود و مقوله مقدسی که نامش اعتماد است کسب نکرده بود، به درد کسی نمیخورد.» حمایتهایی که از پارلمان گرفته تا تماسهای تلفنی همتایان خارجیاش چون جیمز بیکر و هانس دیتریش گشنر را شامل میشد، او را برای پذیرفتن مسئولیت بیش از پیش ترغیب کرد چنانکه بعدها در کتاب خاطراتش نوشت: «اعتبارنامهای که دریافت کردم امیدوارکننده و به حد کافی «مجوز» قانعکنندهای برای ورود به ساختمان واقع در میدان اسمولنسک بود.»
او وزیر خارجه شد تا به گفتۀ گورباچف که در جلسۀ معارفۀ شواردنادزه سخن میگفت «کشور به عنوان مهمترین «تکیهگاه استراتژیکی صلح» حفظ شود و از ویرانی خود به خود آن جلوگیری گردد.» شرایط واقعی کشور اما متفاوت بود. شواردنادزه میگوید: «هنگامی که به سخنان گورباچف گوش میدادم، فکر کردم که دیگر نجات تکیهگاه استراتژیک جهان، غیرممکن بود. تنها میتوانستیم روند فروپاشی را کُند نماییم اما این را علنا اعلام نکردم و تنها از وی به خاطر اعتمادش سپاسگزاری نمودم.»
شواردنادزه در شرایطی بار دیگر سکان وزارت خارجه را در دست گرفت که دولت روسیه به ریاست یلتسین شرایطی آشفته را بر کشور حاکم کرده بود، به قول نیکولا تراوکین، رهبر حزب دموکراتیک روسیه: «دولت روسیه با این شعار عمل میکرد: پسرها، پیش روید، هُلش دهید!» آخرین وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی، دربارۀ آشفتگیهایی که در آن روزها فضای سیاسی کشورش را در بر گرفته بود، میگوید: «عملا تیم یلتسین همه چیز را تحت کنترل خود درآورد. از ساختمانها و عمارات کمیته مرکزی سابق گرفته تا درآمدهای حاصله از صادرات.»
او میگوید: «بلای شور و اشتیاق نئو بولشویکی عملا بر سر تمامی وزارتخانههای شوروی آمد؛ برخی را منحل میکردند و برخی را وارد قلمرو حکومت روسیه میکردند. اتفاق مشابهی هم ممکن بود برای وزارت روابط خارجی رخ دهد. با تاثر خاطر، مراقب اقدامات رهبران جوان وزارت امور خارجه، «جوجه«های پرواز کرده از آشیانه بودم. هر یک از آنها با اشتیاقی غیرقابل درک، لحاف را به سمت خود میکشید و برای احساسات همکاران سابق و مربیان خود، اهمیتی قائل نبود.»
شواردنادزه میدانست فروپاشی به این سادگیها اتفاق نمیافتد و میتواند به خطری بزرگ برای منطقه و جهان تبدیل شود: «ما چطور میبایست از فرو ریختن این آسمانخراش جلوگیری نماییم تا زیر قطعات متلاشی شده و خرابههای فولاد و بتون نمانیم؟! در هیچ جایی، هیچ کس خواهان یک چنین تخریبی نبود – نه در جمهوریهای شوروی سابق منجمله خود روسیه و نه در غرب.» او نه میتوانست و نه میخواست «آخرین گواه» و «حلقۀ نجات» اتحاد جماهیر شوروی باشد، بلکه باور داشت به روند تاریخی که آغاز شده کمک کند تا به سهلترین شکل ممکن به انجام برسد.
اینچنین بود که اولویت برنامهاش را بر «جانبداری فعالانه از دولتهای مستقل جدید در تلاش آنها برای پایهریزی سیاست خارجی مستقل» قرار داد. او سخت بر این باور بود که «اگر بعد از فروپاشی شوروی به جای آن پانزده کشور سوییس شکل میگرفت، در آن صورت میشد حتی کف زد، اما وقتی پانزده لبنان شکل میگیرد، این به معنای یک فاجعۀ ژئوپلتیک است.» او بعدها در کتاب خاطراتش نوشت: «بحث و جدل پیرامون مالکیت سلاحهای هستهای و تسلیحات معمولی، تکرار دعاوی قدیم و جدید بر سر اراضی و مرزها و تغییرات فاحش در خط مشی ژئوپلتیکی این خطر را به وجود میآورد که لبنانسازی یکششم کره زمین، به یک کابوس غیرقابل وصف تبدیل شود.»
جدایی اوکراین، آغاز یک پایان و آرامش شواردنادزه
در اول دسامبر سال ۱۹۹۱، نود درصد از شرکتکنندگان رفراندوم در سراسر اوکراین به استقلال کشورشان رای دادند و لئونید کرافچوک به عنوان رئیسجمهوری اوکراین انتخاب گردید. نقطه عطفی تاریخی که برای روسیه به معنای جدا شدن بخش مهم هسته تاریخی اسلاوی آن، امکان کوچکتر شدن ابعادش از سوی دولت اسلاوی دیگر یعنی بلاروس و به عقب رانده شدن محسوس مرزهای آن به سوی شرق بود. برای یلتسین و تیمش همچون دیگر رهبران روسیه به مثابه ضرورت جستجوی سریع برای تشکیلات و گروهبندیهای جدید بود تا امیدوارانه ادعاهای روسیه مبنی بر جایگزینی اختیارات شوروی را اثبات کنند و برای گورباچف به مثابه شکست آرزویش برای احیای مرکز تجدیدیافته اتحاد و خروج شخص او از صحنه سیاسی بود.
گورباچف تلاشی ناکام را آغاز کرد، نامهای خطاب به نمایندگان شوراهای عالی دولتهای استقلالیافته نوشت و پیشنهاد کرد خطری که فروپاشی در پی داشت را ارزیابی کنند: «چیزی که منطق تاریخی موجودیت کشور یکپارچه و عظیم را نقض کرد، حد و مرز شعور را شکافت و آنچنان پیش رفت که شکل ویرانکننده به خود گرفت.» شواردنادزه بعدها، از واپسین تلاشهای رئیس سابقش با عنوان «فریاد در بیابان» یاد کرد و نوشت: «در این سند همه چیز صحیح بود؛ برشمردن نتایج احتمالی فروپاشی، تشریح آنها، درخواست رعایت قوانین حقوقی، اشاره به منافع دولتهای هممرز و جهان، تقاضای در نظر گرفتن وضعیت انسانهایی که خواهان زندگی در اتحاد جماهیر شوروی بودند و... بله، همه چیز صحیح بود، به غیر از این که گورباچف در حقیقت به دنبال قطار رفته به راه افتاد. جایی که دیگر کسی خواهان گوش دادن به وی نبود. این مجموعهای از سخنان آشنای سحرآمیزی بود که دیگر قدرت خود را از دست داده بود.»
آخرین وزیر خارجه شوروی سابق، هنگامی که برای دومین بار به ساختمان میدان اسمولنسک پا گذاشت، امیدی به نجات اتحاد از فروپاشی نداشت اما میخواست روند انجامش را کُند و خشونت را در آن به حداقل برساند. او در خاطراتش با نقل جملاتی از گفتوگوی خصوصیاش با وزیر امور خارجۀ وقت ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تلاش کرد نشان دهد به همۀ آنچه میخواسته رسیده و روح آزردهاش به آرامش رسیده است، آنجا که نوشت: «در تاریخ ۱۶ دسامبر، جیمز بیکر به مسکو آمد و با گورباچف و یلتسین ملاقات کرد. سپس ما رودررو با یکدیگر ملاقات کردیم. گفتوگوی ما ثبت نمیشد. این دیدار خداحافظی ما بود. بیکر به پرسشی پاسخ داد که مدتها بود مرا آزرده میساخت. وی گفت: اتفاقی که اکنون به وقوع پیوست، احتمالا با نتایج دهشتناکتری باید رخ میداد، ولی شما جرات کافی برای آغاز جریانی که بیشک مردمان این کشور را به سوی خوشبختی و آبادی خواهد برد، به خرج دادید.»
نظر شما :